سلام
اتفاق که زیاد برام افتاده موندم کئمش رو بگم
سال دوم دبیرستان یه معلم عربی داشتیم خیلی توپ بود یه چیز میگم یه چیز میشنوید
خلاصه یه روز گفته جلسه بعد امتحان آقا جلسه بعد شد و تمام بچها نخونده بودن هرچی خواهش کردیم امتحان نگیره قبول نکرد
برگه های امتحان تو کیفش بود یکی از دوستان شیطون رفت بیرون بعد اومدش تو گفتش آقا دفتر کارتون دارن
اینم یادش بره که کیفش روببره بیست نفری ریختیم سره کیفش برگه امتحان رو کش رفتیم معلمه اومدش خواست امتحان بگیره که با هزار خواهش و تمنا قبول کرد زنگ آخر بگیره ما هم سریع رفتیم جوابا رو در آوردیم و زنگ آخر امتحان گرفت
جلسه بعد اومد نتایج رو بده شاخ در آورده بود همه نمرشون 17 تا 20 شده بود
خلاصه چیزی نفهمیدش ما هم حالش رو بردیم