• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 26656)
چهارشنبه 11/12/1389 - 11:51 -0 تشکر 293014
دلتنگی در شعر و نثر

سلام دوستان خوب

هر شعریا نوشته ای از دلتنگیهاتون که دوس دارین اینجا بنویسید

سه شنبه 1/10/1388 - 20:54 - 0 تشکر 171454

جوونی دوره ای از زندگیه كه این ارتباطها توش زیاد به چشم میاد ولی هر اتفاقی تو زندگی بی دلیل نیست و كسی می تونه از فراز و نشیب این اتفاقات به سلامت عبور كنه كه درس های لازم رو از این اتفاقات بگیره .

عاشق شدن و عاشق موندن زمانی می تونه درس قشنگی تو زندگی برای ما باشه كه عشق های بزرگتری برای ما به دنبال خودش بیاره . مثل عشق به خدا

اما این جوون عاشق این قصه اگر چه در ظاهر ناكام مونده ولی حتما عشق در وجودش تاثیر خودش رو گذاشته . مگه میشه عشق به دنبال خودش اثر مثبت نداشته باشه .

بارها گفتن و شنیدیم كه از عشق زمینی میشه به عشق الهی رسید . به نظر شما این امكان پذیره ؟

جمعه 20/1/1389 - 8:54 - 0 تشکر 193728

ماه من، غصه چرا ؟
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
!گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد
یا زمینی را که دلش، از سردی شب‌های خزان
!نه شکست و نه نگرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
،زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
!ماه من
دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن
کار آن‌هایی نیست که خدا را دارند
!ماه من
غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای‌ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
!و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می‌داد
او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد، همه
غرق شادی باشد
!ماه من

!غصه اگر هست، بگو تا باشد
،معنی خوشبختی
!...بودن اندوه است

این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر؛
!پشت هر کوه بلند، سبزه‌زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می‌خواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟

جمعه 20/1/1389 - 15:16 - 0 تشکر 193777

به - عجب متن دلنشین و زیبایی. واقعا خوشم اومد و یه جورایی خستگی چند روز اخیر رو از تنم در كرد

ممنون.
موفق باشید

هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن

.......................اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ؛

.....................................يرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند ، اما درد بسياري دارند ...

...چارلز ديكنز ...
شنبه 4/2/1389 - 14:28 - 0 تشکر 197087

http://www.batguano.com/VLBjuliemir.jpg

سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو

زندگی را در خود منعکس کن


ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن

همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن


آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است

عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است


عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است

وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد


عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است

عشق به هیچ کس تکیه ندارد


آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود

البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست


عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق

اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود


اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد

ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل عشق نفرت نیست


نفرت عشق وارونه است

در عشق آدمی بسط میابد در ترس آدمی منقبض میشود


عشق درهای دل آدمی را میگشاید...ترس درهای دل آدمی را می بندد

عشق اعتماد میکند و ترس شک می کند


در ترس آدمی احساس تنهایی میکند و در عشق آدمی محو میشود

در عشق مرزهای وجود آدمی میریزد

و بدین سان درختان ...پرندگان... آب ها... ابرها

ماه و خورشید و ستاره ها


پاره ای از وجود آدمی میشوند

عشق هنگامی تحقق می یابد که تو آسمان درون خویش را تجربه کرده باشی


مراقبه کن - سکوت و آرامش ذهن

غواص وجود خود شو و به عمق وجود خود برو


وقتی پرندگان میخوانند خوب به آوازشان گوش بسپار

وقتی به آستانه ی گلی می رسی با حیرت گرم تماشایش شو


اجازه نده دانسته های کهنه و بیات حجاب نگاه تو شوند

به چیزی برچسب نچسبان

یاد بگیر سازی را بنوازی

آدم ها را ببین و با آنها در آمیز


هر انسانی آیینه ایست که خدا را به شیوه ی ویژه خود به تو نشان میدهد

از آدم ها یاد بگیر... نترس


هستی تو را به  شیوه های گوناگون حمایت میکند

اعتماد کن


اعتماد تو را از نیروی عشق سرشار میکند

نیروی عشق همه هستی را متبرک میکند


عشق به خودی خود کامل است

نیازی نیست عشق کاملتر از آن چیزی شود که هست


میل به کامل کردن عشق نتیجه ی فهم غلط از عشق است

دایره دایره است ما دایره کامل تر و ناقص تر نداریم


همه دایره ها کامل اند

اگر کامل نیستند دایره نیستند


کمال ذاتی عشق نیز هست

تو نمی توانی کم تر یا بیشتر عشق بورزی

تو یا عشق می ورزی یا عشق نمی ورزی

دوشنبه 6/2/1389 - 8:28 - 0 تشکر 197376

کنار سیب و رازقی
نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی
بی خبر از دلبستگی
عاشقم

ابر شدم صدا شدی
شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی
عشق شدم تو غم شدی

لیلای من دریای من
آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو
گمگشته در بارون تو

مجنون لیلی بی خبر
در کوچه های دربه در
مست و پریشون و خراب
هر آرزو نقش برآب
شاید که روزی عاقبت
آروم بگیرد در دلم

 کنار هر ستاره ای
نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی
بیخبر ازدلدادگی
عاشقم

ماه شدم ابر شدی
اشک شدم صبر شدی
برف شدم اب شدی
قصه شدم خواب شدی

دوشنبه 6/2/1389 - 11:10 - 0 تشکر 197417

درود

شعر خوبی بود

موفق باشید.

هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن

.......................اعتماد ، قول ، رابطه و قلب ؛

.....................................يرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند ، اما درد بسياري دارند ...

...چارلز ديكنز ...
پنج شنبه 9/2/1389 - 11:46 - 0 تشکر 197872

خواستم بگویم آب، بیت اول محرم است؛

ولی...

ناگهان الف، قامتش شکست و گفت:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

پاسخش نوشت، مرد خنده‌های بزمِ عاشقان بُرَیر و گفت:

شور نیست؛

شهدی از شهادت است؛

از جناح دشمنان جنایت است؛

از برای دوستان شفاعت است؛

البته برای بنده هم، حور العین جنت است!!!

و بعد از این مزاح مشتیانه‌ی بشر،

الفبای زندگی،

در حضور اسم و فعل و حرف و قید، خنده زد، پس از تمام سال‌ها خستگی...

مثل پهلوانِ کوچه‌ی بلا،

کربلا!

و کلاس درسمان، واژه‌ای شنید، آشنا.

هان چه شد؟

دل شما شکست...!؟

من هنوز، روضه‌ای نخوانده‌ام که های‌های گریه می‌کنید و می‌روید!!

کجا؟

گفت: رخصتی بده بروم.

فرصتی به وسعت تمامی اسارتم.

آقا ! اجازه هست حُر شوم؟

اجازه هست؟

و کاش این اجازه را حُر نه، حَرمله می‌گرفت...

ناگهان کلاس اخم شد.

آهان.

خیر و شر را به نوبت جلو نرفته‌ام؟

ببخشید، هنوز کلاس اولم.

ولی، باور کنید حرف حرمله سین سه شعبه است.

درست مثل سین سینه‌ی پدر، سر عمو، سیبک گلوی پسر.

و این بار کلاسِ درس، سیاه شد از این همه عزا.

و هم کلاسی‌ام جویبار اشکِ کربلا.

گفتم:

نه، ببین!

گریه را شروع نکن، هنوز به کاف و گاف ماجرا مانده است.

ما هنوز حرف صبر را نخوانده‌ایم.

عین عباس هم به جای خود.

قاف قصه را چگونه ول کنیم؟

پس، با اجازه‌ی معلمم! دوباره دوره می‌کنم:

الف، آب.

ب ، بریر.

ت، تفنگ.

نه به سال شصت و یک ، بل به وقت جنگ!

همین صبح روز قبل...

کجا؟

غزه، جبل العامل، نینوا.

هویزه، شلمچه، دشت لاله‌ها.

خوب بس است، حاشیه نمی‌روم!!!

و ادامه می‌دهم...

جیم، جَون رو سفید.

ح، حبیب.

خ، خیام سوخته.

دال، دست تشنه‌ی فرات.

ذال، ظلم ظالمان!!!

معلم گفت:

نه، نخوان...!

اشتباه داشتی.

یک غلط گرفته شد.

19...

دقتت کم است، حواست کجاست؟

بخوان.

ر، روز اشک و گریه و جنون.

ز، زهیر، غرق خاک و خون.

سین، سلام تا قیامت قیام.

شین، شمر بر سر عمارت خیام.

صاد ، صبر بانوی حرم، زینب، آن دلاور خاندان کَرَم.

ضاد، ظلم در غروب روزِ غم.

و باز تذکر معلمم:

صبر کن، نخوان، نخوان.

تو باز هم غلط خوانده‌ای!

ببینم؛

مگر به غیر ظاء ظلم را ندیده‌ای، که هرچه ذال و ضاد و ظاء هست را یکی می‌کنی؟

و گفتم:

آقا اجازه!

چرا دیده‌ام.

ولی؛

طا، طلسمِ.

ظا، ظلمِ.

عین، عصرِ کربلا؛

و غین، غارتِ خیام؛

و فا، فتنه زمان.

امانِ قاف این قبیله را بریده است...

اِ.

آقا اجازه هست!

چرا شما، گریه می‌کنید؟

و بغض معلم، امان نداد بگوید برای بچه‌ها.

کاف کربِ والبلا، حکایتی‌ست که لام تا کام آن برای هر کسی شنیدنی‌ست...

ولی اندکی بعد؛

بلند و بی‌دریغ گفت:

تو بشین، درس را ادامه می‌دهیم.

بچه‌ها، به یاد می‌آورید، داستان درس میم منتظر تا کجا ادامه داشت؟

مبحث من الغریب تا، الی الحبیب روزگار؟

یکی گفت:

تا سر نزاع نونِِ جان و نان و مال و دشمن و وطن!

دیگری ادامه داد:

واوِ وای؛ وای مردم به خواب رفته را، حسرت گذشته را و آه پای تخته را هم اشاره کرده‌اید.

سومی دست بالا گرفت و گفت:

و آخر کلاس که شد، فرد منتظر از خودش سوال کرد:

چرا وَ چرا ظلمی و مُحَرمی و غفلتی؟

و چرا خالی است، حرف حجتی؟

و در غربت است، هـ مثل هادی هدایتِ امتی؟

معلم تشکر نمود و گفت:

بعد از این، منتظر ادامه داد راه را با ندای:

یاءِ ، یا حسین، یا فارس الحجاز!

مکث کرد و ادامه داد:

...خوب بچه‌ها؛

تمام شد درس شما.

به آخر، زمان الفبا، رسیده‌ایم.

اما...

گچ پژِ اصیل آب و خاکمان رنگ کربلا نگشته است!!!

راه حل چیست؟

و سکوت پر تلاطم کلاس، در پی جواب، اشاره کرد به من، که می‌خواستم بگویم:

آب، بیت اول محرم است.

و گفت: غذای روضه با تو است که شور را شروع نموده‌ای.

حال؛ شیرین، تمام کن!

و گفتم:

گ ،گِلِ محبت وجودتان.

چ ،چای و قند روضه تان.

پ، پلو وَ قیمه‌ی ظهرتان.

ژ، ژرفنای نگاهتان.

و تمام کرد این ضیافت قشنگِ آب و شعر و روضه را !

زندگی چیدن سیبی است باید چید و رفت / زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

زندگی رودی است جاری که هرکه آمد شادمان / کوزه ای پر کرد و رفت . . .

پورتال بندری های خونگرم

پنج شنبه 9/2/1389 - 13:54 - 0 تشکر 197882

ای ول!! به خدا اشک تو چشام جمع شد........خیلی قشنگ بود.......شعر از کیه؟ دلو برد به کجا؟ به کاف کربلا!...کل یوم عاشورا....کل ارض کربلا

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

پنج شنبه 16/2/1389 - 22:41 - 0 تشکر 199013

بسیار عالی بود

جمعه 17/2/1389 - 3:18 - 0 تشکر 199047

شمع خاموش

روزی آمد آرام فصل بهار

به هم رسیدند گل و بلبل در سبزه زار

گل خندان و بلبل نغمه خوان بود

سبزه زار پذیرای میهمان بود

پروانه که این زیبایی را بدید

دل از دامان شمع برید و پرید

پروانه چون با گل هم آغوش گشت

خود را شاد و رها دیده در این دشت

رفتن پروانه به سوی زیبایی گلها بود

روزگار شمع پر از سختی و جفا بود

شمع در این سرا تنها مانده بود

چون پروانه نغمه وداع خوانده بود

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

که حکمت آسمان این است اگر سازی اگر سوزی

آن شمع که در چله ی سیاه زمستان

میدرخشید به عشق وصال یاران

یار خود را بی وفا دیده بود

دگر روزگار خود را سیاه دیده بود

چون خود را تنها دیده بود

دلسرد از تمام دنیا شده بود

شمع شعله خود را زیاد کرده

با این کار پیکر خود را فنا کرده

چه حالت است که گل در سحر نماید روی

چه شعله است که شمع آسمان گیرد

شمع بلای این درد را به جان خریده بود

با نسیمی آرام خاموش شد مرد و پریده بود

پریدن شمع از بی وفایی نبود

چون پروانه مست زیبایی نبود

به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی

ز شمع روی تواش چون رسید پروانه

باز آی ای شمع دل افروز

در بزم حریفان اثر نو و صفا نیست

با پریدن پروانه عشق واقعی را شناخت

دل از دامان زمین کند و به بالا تاخت

چه زیبا به عالم بالا پر کشیده بود

با خاموشی نقاشی مرگ عشق کشیده بود

با مرگ عشق به عشق واقعی رسیده بود

خاموشی را سرآغاز روشنایی دیده بود

در وفای عشق تو مشهور خوبانیم چو شمع

شب نشین کوی سربازانیم و رندانیم چوشمع

برف

barfmanesht

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.