• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 6972)
سه شنبه 28/10/1389 - 12:1 -0 تشکر 275292
حکایت تلخ و شیرین

اگر خاطره یا حکایتی شیرینی از خودت یا دیگران یا گذشته ها داری بیا اینجا

شنبه 9/11/1389 - 13:14 - 0 تشکر 277968

آورده اند كه بهلول سكه طلایی در دست داشت و با آن بازی می نمود. شیادی چون شنیده بود كه بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سكه را به من بدهی در عوض ده سكه كه به همین رنگ است به تو می دهم!بهلول چون سكه های او را دید دانست كه سكه های او از مس است و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یك شرط قبول می نمایم! اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر كنی . شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود. بهلول به او گفت: خوب الاغ جون چون تو با این خریت فهمیدی سكه در دست من است از طلاست. من نمی فهمم كه سكه های تو از مس است. آن مرد شیاد چون كلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود.

شنبه 9/11/1389 - 13:15 - 0 تشکر 277969

روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و

پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود

فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد . این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟

بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه. سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید

و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر

فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتی آهن

بخر و پنبه ، نفعی برده . ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود كردی؟ تمام سرمایه من از بین

رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا

شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول

دیوانه صدا زدی ، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب

را درك نمود.

شنبه 9/11/1389 - 13:16 - 0 تشکر 277970

روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد كه آن را در میان فقرا و نیازمندان تقسیم نماید بهلول وجه

را گرفت و بعد از لحظه ای به خود خلیفه رد كرد. هارون از علت آن سوال نمود. بهلول جواب داد كه

من هر چه فكر كردم از خود خلیفه محتاج تر و فقیر تر كسی نیست. این بود كه من وجه را به خود

خلیفه رد كردم . چون می بینم مامورین و گماشتگان تو در دكان ها ایستاده و به ضرب تازیانه مالیات

و باج و خراج از مردم می گیرند و در خزانه تو می ریزند و از این جهت دیدم كه احتیاج تو از همه

بیشتر است لذا وجه را به شما بر گرداندم.

شنبه 9/11/1389 - 13:17 - 0 تشکر 277971

روزی وزیر خلیفه به تمسخر بهلول را گفت : خلیفه تو را حاكم به سك و خروس و خوك نموده است .

بهلول جواب داد پس از این ساعت قدم از فرمان من بیرون منه، كه رعیت منی. همراهان وزیر همه به خنده

افتادند و وزیر از جواب بهلول منفعل و خجل گردید.

يکشنبه 10/11/1389 - 10:23 - 0 تشکر 278164

یاد دارم که ایام طفولیت، بسیار عبادت می‌کردم و شب را با عبادت به سر می‌آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن می‌خواندم، ولی گروهی در کنار ما خوابیده بودند، حتی بامداد برای نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برنخاست تا دور رکعت نماز به‌جای آورد، به گونه‌ای در خواب غفلت فرو رفته‌اند که گویی نخوابیده‌اند بلکه مرده اند.
پدرم به من گفت: عزیزم ! تو نیز اگر خواب باشی بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایی و به غیبت و ذکر عیب آن‌ها بپردازی.
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدا بینی ببخشند
نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش

گلستان

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

سه شنبه 12/11/1389 - 8:33 - 0 تشکر 278631

خوا جه ای زشت روی از او پرسید، از میان

حیوانات عالم ، كدامین را بیشتر دوست داری.

بهلول گفت: تو را. !!

سه شنبه 12/11/1389 - 8:51 - 0 تشکر 278635

بهلول پای پیاده بر راهی می گذشت . قاضی

شهر او را دید و گفت:

شنیده ام " الاغت سقط شده " و تو را تنها گذارده

است!

بهلول گفت:

تو زنده باشی. یك موی تو به صد تا الاغ من می ارزد .

سه شنبه 12/11/1389 - 8:51 - 0 تشکر 278636

هارون الرشید از بهلول پرسید: دوست داری خلیفه

باشی؟

بهلول گفت: نه.

هارون پرسی:

چرا؟

بهلول گفت: از آن رو كه من به چشم خود تا به حال

" مرگ سه خلیفه " را دیده ام ، ولی تو كه خلیفه ای ،

" مرگ دو بهلول " را ندیده ای.

سه شنبه 12/11/1389 - 8:52 - 0 تشکر 278637

روزی بهلول را خبر آوردند كه فلانی سكته ناقص كرده

است.

بهلول گفت:

اگر او را" مغزی كامل بودی " ، سكته ناقص

ننمودی...؟!

سه شنبه 12/11/1389 - 8:52 - 0 تشکر 278638

بهلول را دیدند بر بالای تپه ای نشسته و دست و پا

همی زد.

پرسیدند : تو را چه می شود كه دست و پا همین زنی؟

گفت:

نا گهان در " فكر " فرو رفته ام ، دست و پا می زنم

تا از" آن بیرون آیم . "

( عحبا كه این بهلول ما ، آگاه هم بوده است از این :

" مباحث روان شناختی." )

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.