• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 18569)
سه شنبه 28/10/1389 - 9:2 -0 تشکر 275240
دفاع مقدس، شهداو خاطره ها

اوج سالهای جنگ بود و تعداد زیادی شهید آورده بودن شیراز. برا تسلای دل خانواده های شهدا به آیت ا.. حائری پیشنهاد دادم که هر کدوم از علما و روحانیون برا خوندن تلقین چند تا از شهدا بیان و این مسئله رو تقبل کنن تا به خانواده های شهدا هم سر سلامتی گفته بشه.  

عاشق واقعی امام زمان(عج)- قافله شهدا

روز تدفین دومین یا سومین شهیدی بود که رسیدم بالا سرش، اسمش " سید احمد خادم‌الحسین" بود. همینکه شروع کردم به خوندن تلقین؛ تو ذهنم اومد که مگه شهداء هم تلقین می خوان؟!! و مگه اونا احیاء عند ربهم نیستند؟ اما گفتم مستحبه و برا تسلای دل خانواده هاشون ایرادی نداره. داشتم شهادت به ائمه اطهار (ع) رو یک به یک می خوندم که رسیدم به نام صاحب الامر، حضرت امام زمان(عج)، همینکه اسم ایشون رو گفتم و همه به احترام اسم آقا(عج) بلند شدن، یه دفعه دیدم این شهید بزرگوار هم سرش رو به اندازه یه وجب از زمین بلند کرد و بعد مجددا رو زمین گذاشت، از تعجب خشکم زده بود. همه اونایی که دور و برم بودن و این صحنه رو دیدن هم مثل من متعجب بودن. گریه هیچ کدوممون رو امون نمی داد. دیگه نفهمیدم چی شد! حتی یادم نیست خودم از قبر بیرون اومدم یا کسی منو بیرون آورد

چهارشنبه 27/11/1389 - 11:56 - 0 تشکر 284737

شهید اللهیاری


جریمه حرف بد
ایشان نسبت به غیبت و تهمت و حرفهای ناشایست و ناروا ، بسیار حساس بودند و تاکید داشتند که بچه ها در هنگام شوخی رعایت مسائل اخلاقی را بکنند. می گفتند: هر کس حرف بدی بزند باید دویست تومان جریمه شود . یادم هست یک روز در راه دزفول به طرف خرمشهر حدود دو یا سه هزار تومان پول جمع کردند.

چهارشنبه 27/11/1389 - 11:57 - 0 تشکر 284739

دفاع مقدس

تا چشم کار می‌کرد خاک بود و خاک، با بوته‌های کوچک‌ زردرنگ خار که هر از گاه، با وزش بادهای تند صحرایی، ریشه‌کن می‌شدند و کف دشت قل می‌خوردند. قطره شور عرق که چشمش را سوزاند، یادش آمد برای لحظاتی طولانی، پلک نزده بوده است. بعد یادش آمد چقدر خسته است. یادش آمد هوای کیوسک، چقدر دم کرده است. روزنامه را از زیر پایه صندلی بالا کشید و چند بار چپ و راستش کرد تا هوای اتاقک کمی عوض شود. نگاهش افتاد به هفت عمودی: نوعی از گاز شیمیایی مورد استفاده عراق در جنگ علیه ایران... جدول را نصفه‌نیمه حل کرده بود. کلمه «ناخدا» را از ردیف افقی در آورده بود. با این حساب، حدس نام گاز شیمیایی که اولش با «خ» شروع می‌شد، برایش چندان سخت نبود، اما گرما و کلافه‌گی، رمقی در او باقی نگذاشته بود. خودکار را دید اما بی‌آنکه به سویش دست دراز کند، چشمانش را بست.

دفاع مقدس

ادامه مطلب

شنبه 30/11/1389 - 11:38 - 0 تشکر 286045

شهید گمنام....
آرام آرام قاصدكهای رسیده از سفری دور ، همراه نسیمی مهربان به دشت آلاله ها می رسند .
هر قاصدك بر گلبن لاله ای می نشیند تا خستگی و رنج این سفر دور و دراز را برای لاله اش بازگو كند .
فرشتگان به ضیافت این دشت می آیند و بالهایشان را فرش راه قاصدكها می كنند.
اما!
كمی آنطرف تر، دل خستگانی كه به پهنای دل آسمان گریسته اند تابوتهایی خالی را بر دوش خود حمل می كنند
با اینكه تابوت خالیست اما سنگینی عجیبی را بر پشتشان احساس می كنند
صاحبان آن تابوتها همان قاصدكها هستند كه سبكبار! به سمت مقصد خویش پرواز كرده اند
اما چرا آنطرفتر صدای گریه می آید؟!
آن همه غم و سوختگی سینه برای چیست؟
انگار هر كسی نجوایی در گوش تابوتی دارد و روی آن چیزی می نویسد
شعر می نویسند؟
آرزوها و امیدها را می نویسند؟
از دل تنگی ها و قصه هجران می سرایند؟
از سختی هایی كه كشیده اند؟
از نامردی ها و ناجوانمردی ها؟
از كسانی كه حرمت نان و سفره را نگه نمی دارند؟
از بی درد ها ی بی غم و غصه كه برای خوش گذرانی دو روزه دنیا كبوتر ها را در قفس زندانی كردند و به پرواز بی سرانجام آنان می خندند؟!
از لگدهایی كه روی خونهای پاك كوبیده شده!؟
اما نه!
از رد پای خون گریزی نیست!
این خونها پاك شدنی نیستند
مگر می شود فراموش كرد آن همه پاكی
آن همه صفا و صمیمیت
رشادت
شجاعت
جوانمردی
و آن همه عشق خدایی را!!!
و او همچنان می نویسد.............
اما پهنه تابوت به وسعت همه درد دلهایش نیست
چرا كه تابوت نیز دلتنگ پیكریست كه از دیار غربت به دیار غربت!
سفر می كند...........
.
.
.
تو فرزند كدام نسل پاكی؟
تو از كدامین دشت روییده ای قاصدك!؟
چه كسی سینه دریاییت را پاره پاره كرده؟
كدام دست ناپاك خون پاك تو را ریخته؟
به كجا سفر می كنی؟
دور از خانه و شهر خویش؟!
دور از دستهای پینه بسته پدر و قلب شكسته مادر!؟
.
.
.
سبز و آباد باد! آن خاكی كه سینه اش را آرامگاه پیكر پاك تو كرده
و خوش بر آن آسمانی كه سایه بان آن خاك شده!


**********

و ما باز هم شرمنده ایم

شنبه 7/12/1389 - 10:27 - 0 تشکر 290706

3 اسفند 62 سالروز آغاز عملیات خیبر درهورالهویزه وجزایرمجنون

عملیات در ساعت 21:30 روز 3/12/1362 با رمز یا رسول الله آغاز شد. در مرحله اول نیروهای قرارگاه نجف با تهاجم سراسری در مناطقی همچون تنگه و شهر القرنه، جاده بصره – العماره و نیز جزایر شمالی و جنوبی مجنون استقرار یافتند. در این میان، قرارگاه کربلا که در محور زید وارد عمل شده بود، با به دست آوردن کمترین موفقیت موجب بازگشت یگان های ارتش به مواضع قبلی خود شد.

شنبه 7/12/1389 - 10:28 - 0 تشکر 290707

مناجات آسمانی شهید چمران
خدایا دریاب مرا

خدایا هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است.

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.

خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم ،

که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است.

خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم

و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .

خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛

به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را

براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم.

خدایا دردمندم ، روحم از شدت درد می سوزد ، قلبم می جوشد ،

 احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می زند ؛

 تو مرا در بستر مرگ آرامش بخش.

خدایا خسته شده ام ، پیر شده ام ، دل شکسته ام ، ناامیدم و

دیگر آرزویی ندارم.احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست ،

با همه وداع می کنم و می خواهم با خدای خود تنها باشم.

دکتر چمران

شنبه 7/12/1389 - 10:28 - 0 تشکر 290709

يکشنبه 8/12/1389 - 14:40 - 0 تشکر 291336

مشاهدات تکان دهنده یک شاهد عینی از حماسه هویزه
رگبار تانک ها قطع نمی شد، بچه ها یکی یکی داشتند تیر می خوردند، هر کدام یک جایی مان را گرفته بودیم و خودمان را در پناه جاده جلو می کشیدیم.در این حین مسعود انصاری هم داشت خودش را جلو می کشید. از او سراغ حسین و محسن و جمال را گرفتم و او گفت آنها را به رگبار بستند و هر سه شهید شدند.

دوشنبه 9/12/1389 - 18:5 - 0 تشکر 291954

سلام

ممنون از شما....بعضیهاش رو میخونم...زیبا و تامل برانگیزن...

حق یارتون

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 11/12/1389 - 13:45 - 0 تشکر 293108

حاج احمد آمد طرف بچه‌ها.از دور پرسید«چی شده؟» یک نفر آمد جلو و گفت«هرچی به‌ش گفتیم مرگ بر صدام بگه،نگفت.به امام توهین کرد،من هم زدم توی صورتش.»
حاجی یک سیلی خواباند زیر گوشش.
ـ کجای اسلام داریم که می‌تونید اسیر رو بزنید؟!اگه به امام توهین کرد،یه بحث دیگه‌س.تو حق نداشتی بزنیش.

چهارشنبه 11/12/1389 - 13:45 - 0 تشکر 293110

آخرین نفری که از عملیات برمی‌گشت خودش بود.یک کلاه خود سرش بود،افتاد ته دره.حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتششان هم سنگین.تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت.
گفتیم«اگه شهید می‌شدی…؟»
گفت«این بیت المال بود.»

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.