• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 18631)
سه شنبه 28/10/1389 - 9:2 -0 تشکر 275240
دفاع مقدس، شهداو خاطره ها

اوج سالهای جنگ بود و تعداد زیادی شهید آورده بودن شیراز. برا تسلای دل خانواده های شهدا به آیت ا.. حائری پیشنهاد دادم که هر کدوم از علما و روحانیون برا خوندن تلقین چند تا از شهدا بیان و این مسئله رو تقبل کنن تا به خانواده های شهدا هم سر سلامتی گفته بشه.  

عاشق واقعی امام زمان(عج)- قافله شهدا

روز تدفین دومین یا سومین شهیدی بود که رسیدم بالا سرش، اسمش " سید احمد خادم‌الحسین" بود. همینکه شروع کردم به خوندن تلقین؛ تو ذهنم اومد که مگه شهداء هم تلقین می خوان؟!! و مگه اونا احیاء عند ربهم نیستند؟ اما گفتم مستحبه و برا تسلای دل خانواده هاشون ایرادی نداره. داشتم شهادت به ائمه اطهار (ع) رو یک به یک می خوندم که رسیدم به نام صاحب الامر، حضرت امام زمان(عج)، همینکه اسم ایشون رو گفتم و همه به احترام اسم آقا(عج) بلند شدن، یه دفعه دیدم این شهید بزرگوار هم سرش رو به اندازه یه وجب از زمین بلند کرد و بعد مجددا رو زمین گذاشت، از تعجب خشکم زده بود. همه اونایی که دور و برم بودن و این صحنه رو دیدن هم مثل من متعجب بودن. گریه هیچ کدوممون رو امون نمی داد. دیگه نفهمیدم چی شد! حتی یادم نیست خودم از قبر بیرون اومدم یا کسی منو بیرون آورد

سه شنبه 24/12/1389 - 11:46 - 0 تشکر 298885

در شب عملیات بستان کار پیشروی بچه­ها به میدان وسیعی از مین خورد که بازکردن معبری از داخل آن میدان گسترده به زمان زیادی نیاز داشت و اگر بچه­های تخریب می­خواستند معبر مورد نظر را باز کنند حتما سپیده سر می­زد و معلوم بود عراقی­های سنگر گرفته و پشت تیربارهای آماده در روز چه به حال و روز بچه ها می­آورند.

فکری به ذهن فرمانده رسید. از رزمندگان گردانش خواست برای اینکه کار به صبح نکشد و با دمیدن آفتاب جان بسیاری از فرزندان امام بخطر نیفتد گروه­های پنج نفره­ای برای پریدن بر روی میدان مین داوطلب بشوند. فوری و بدون کمترین تردیدی گروه­های متعدد پنج نفره­ای آماده شدند و با ذکر یا حسین و یا زهرا خود را بر روی میدان مین می­انداختند. بعضی از آنها در همان خیز اول در اثر انفجار مین یا مین­هایی به شهادت می­رسیدند و بعضی در خیزهای بعدی توفیق وصل نصیبشان می­شد. تو گویی کربلا تکرار شده بود. هفده گروه پنج نفره با پیکرهایی تکه تکه شده در مقابل چشم گریان دوستانشان در میدان مین افتاده بودند که نوبت به آخرین گروه رسید. این گروه هرچه خود را به میدان مین پرت کردند و دوباره و سه باره برخاستند و ذکر گویان خود را به میدان مین زدند هیچ خبری از شهادت نبود. هرچند ملائک الهی در جنت را موقتا به روی آنها بسته بودند اما بعضی از همین گروه در همان عملیات به دوستان شهیدشان ملحق شدند و به جنت لقای حق بار یافتند.

من در سال 60 که بستان آزاد شد این خاطره را از کسی که خود شاهد ماجرا بود شنیدم ولی بسیار متاسفم که برای ثبت حماسه فرزندان خمینی در دل تاریخ نه نام او را می دانم و نه می دانم این ماجرای غرور آفرین شیعیان شهادت طلب فرزند ابیطالب (ع) مربوط به رزمندگان کدام تیپ واستان است و خدا کند کسی از بقیه السیف و شاهدان این ماجرا این نوشته را بخواند و مرا و تاریخ ایران را در ثبت این حماسه یاری کند.

خاطره تکان دهنده دیگر از این عملیات را در مورد برادر رزمنده­ام محمدرضا چاییده که فامیل خود را به اکرامی­فر تبدیل کرده از لشکر7 ولی عصر شنیده­ام.

از مباحث ناگفته جنگ که از قضا کمتر هم درباره آن پژوهشی صورت گرفته عشق و ارتباط گسترده عاطفی رزمندگان و فرماندهان با یکدیگر است.

قبل از اینکه به خاطره دوم بپردازم نمونه­ای را که خود شاهد آن بوده ام می آورم .

در ایام کوتاهی که در تبلیغات جبهه و جنگ قرارگاه کربلا مسؤلیتی داشتم و گاه گاهی با هزار زحمت از مسؤلین قرارگاه کربلا اجازه حضور در یگانهای عملیاتی را می­گرفتم در گردان حمزه سیدالشهدای لشکر 7 ولی عصر که فرماندهی آن را سردار عارف و شجاع جنگ، پاسدار شهید عبدالحمید صالح نژاد بر عهده داشت حضور می­یافتم.

دریکی از این حضورها شاهد رابطه عمیق وی با دوتن از رزمندگان نوجوان اهل بروجرد گردان بودم که در ستاد گردان در کنارش بودند و به فرمانده پاک و مهذب خود عشقی وافر داشتند. مدتی بعد که حمید را در گردانش دیدم مشاهده کردم خبری از آن دو نوجوان نیست. وقتی از او سراغ آن دو نوجوان راگرفتم گفت: دیدم دارم زیاد به آنها وابسته می­شوم وآنها هم متقابلا به من وابستگی شدیدی پیدا کرده­اند لذا از آنها خواستم گردان مرا ترک کنند و به گردان دیگری بروند تا مبادا علاقه و عاطفه من به آنها مانع فرماندهی من در عملیات بر گردان شود.

از مطلب دور نشوم. از بعضی از رزمندگانی که در گردان محمدرضا اکرامی فر- چاییده بودند شنیدم در اوج آتشبازی عراقی­ها که دیوانه­وار قصد داشتند با اجرای آتش­های سبک و سنگین راه پیشروی رزمندگان را در فتح مواضعشان سد کنند که گاه در اثر اصابت ترکش خمپاره یا اصابت گلوله مستقیم جگرگوشه­ای از امام و مردم نقش زمین می­شد دو رزمنده بسیجی برای اینکه جان فرمانده خود را از آسیب این تیرها و ترکشها نگاه دارند با صلاحدید خویش و بی هیچ اشاره و توصیه­ای از کسی در اطراف او ایستادند و چنان چسبیده به اوحرکت می­کردند تا اگر تیری و ترکشی متوجه او که سرنوشت هدایت گردان به زنده ماندنش بستگی داشت بشود به آنها بخورد و عجیب اینکه پس از آنکه این دو نفر به زمین می افتادند فورا دو نفر دیگر بی­آنکه کسی به آنها در این جهت توصیه­ای کرده باشد جای آنان را در کنار فرمانده محبوب خود پر می­کردند . حالا که این خاطرات را از بایگانی ذهن و سینه­ام برای لحظاتی بیرون می کشم تازه می فهمم چرا امام خمینی که خود سلسله جنبان شهادت بود با حسرت می­گفت و می­نوشت که: امیدوارم خدا مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.

پنج شنبه 26/12/1389 - 9:44 - 0 تشکر 299614

غاز سال نو و جشن عید نوروز با دید و بازدید و تبریك و تهنیت و عیدی دادن و عیدی گرفتن ها كم و بیش در منطقه نیز جریان داشت. منتها با همان رنگ و روی منطقه ای. موقع تحویل سال، بعضی سفره هفت سین می انداختند كه سین های آن بسته به نوع رسته بچه ها توفیر می كرد. در تخریب كه بیشتر با مین سر و كار داشتند، به نحوی بود و در زرهی به نحو دیگر. به همین ترتیب بود در سایر واحدها. سلاح هایی از قبیل سیمینوف و سام - هفت (نوعی موشك) و وسایلی نظیر سمبه و سرنیزه و بقیه آنچه را كه از لوازم جنگی بود و حرف اول اسم آنها «سین» در هفت سین جا می دادند. مثل هفت سین واحد تخریب كه عبارت بود از: سرنیزه، سیم خاردار، مین سوسكی، مین سبدی، سیم تله انفجاری و در سایر واحدها: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه. اگر موقع نوروز و حلول سال نو بعد از عملیات بود، قضیه صورت دیگری داشت: عكس شهدای عملیات را سر سفره می چیدند، به سر لوله تفنگ ها پرچم سرخ می زدند، وصیت نامه ها یا نوار صدای دوستان در لحظات قبل از شهادت را سر سفره می گذاشتند، جای شهدا و مفقودالاثرها را خالی می كردند،... بعد كه دل های داغدار جمع می شدند، برادرانی كه جراحت سطحی تری داشتند و می توانستند روی پای خود بایستند می آمدند و با حضور فرمانده، روحانی و طلبه گردان شروع می كردند به نوحه خوانی و راه انداختن سینه زنی، سپس دعای توسل، كه با سوز و گدازی خاص برگزار می شد و شب عید و تازگی زخم گویی بیشتر كبابشان می كرد. لحظه آغاز سال نو، بعضی ها كه در خط بودند با شلیك گلوله ای به سمت دشمن ابراز احساسات می كردند. ناهار روز عید هم بچه ها با چلوكباب و نوشابه پذیرایی می شدند. سكه هایی كه به دست امام متبرك شده بود و معمولاً حاجی بخشی آنها را توزیع می كرد هم جای خود را داشت؛ همچنین بود آنچه كه از تبلیغات گردان می رسید، از قبیل پیام رئیس جمهور، نخست وزیر، اسكناس های صد ریالی و مثل آن. نوعی عیدی دادن هم بین خود بچه ها معمول بود كه بعضی خودشان طلب می كردند و نوعش را معین، چنان كه یكی از دیگری دست خطی می خواست و چیز دیگری را قبول نمی كرد و او بعد از مهلتی، عبارت «كتب علیكم القتال» را می نوشت و در پاكتی تقدیمش می كرد كه تا سرحد شهادت نصب العین هم رزمش بود. دید و بازدید از گردان های هم جوار و رفتن سراغ فرماندهان و روبوسی با آنها هم از جمله سنت های حسنه ای بود كه در ایام سال نو به ندرت ترك می شد. بچه هایی بودند كه چهار پنج سال سابقه حضور در منطقه را داشتند و همین امر ایجاب می كرد كه مثل خانه خود، نسبت به آغاز بهار و جشن نوروز بی توجه نباشند. مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممكن اجرا می شد. تهیه شیرینی و كمپوت و میوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخی و وقت خوش كردن با یكدیگر، گستردن سفره عید و نو كردن زیرانداز ولو در تبدیل گونی به پتو، برگزاری مراسم عید حتی در ساختمانی نیمه مخروبه در شهری خالی از سكنه و بدون آب و برق (مثل پیرانشهر سال 63) و تزیین در و دیوار و تهیه تنگ ماهی و انداختن قورباغه درون آب! و بالاخره دست برداشتن از دفاع و دست به قبضه سلاح نبردن مگر از روی ناچاری و به ناگزیر و چیدن گل و گیاه صحرایی و آوردن باغ و بهار به سنگر و سوله و ریختن اشك در فراق یاران یك دل.

پنج شنبه 26/12/1389 - 9:45 - 0 تشکر 299615


یاد آنهایی که رفتند و جان دادند تا آبی ترین آسمان دنیا مال ما ایرانی‌ها باشد، بخیر !!!


شبها وقتی منورها دل آسمان را می‌‌شکست فکر می‌‌کردند که بر آنها در ساعات و روزها و ماههای گذشته چه گذشته است. حساب اعمالشان را می‌‌کردند قبل ار اینکه آن ناظر شاهد بر اعمالشان رسیدگی کند.




شبهای عید بهترین زمان برای محاسبه بود. مثل من و تو می‌‌نشستند پای سفره هفت سینی که سیب و سماق و سکه ای هم در کار نبود و برایشان اهمیتی نداشت. مهم سفره دلشان بود که ستاره‌هایش را وقتی یا محول الحول و الاحوال می‌‌خواندند، می‌‌تکاندند...




نوروز در جبهه همیشه در میان گلوله‌ها با گل و بوسه توام می‌‌شد. دو رکعت نماز روی آن سجاده پاک می‌‌خواندند و آن قدر هم رزمان با هم رفیق بودند که یک دستمال سفید پیدا شود، برای پاک کردن آن بلورهای محرمانه !
حالا نیستند و سفره‌های هفت سین ما پر از سرکه‌های فراموشی شده...




نوروز و ایام عید که می‌‌شد در شرایط عادی جبهه و جنگ تا 5 روز از صبحگاه خبری نبود. عیدی بچه‌ها، سکه‌های یک تا پنجاه ریالی و اسکناسهای صد تا هزار ریالی متبرک، دست حضرت امام (ره) بود. پنجمین پولهایی که به یادگار نوشته شده بود از سوی بچه‌ها یا فرماندهان ! و غذاهای این ایام بهترین غذاها بود و پذیرایی با میوه و شیرینی همه جا دایر.




در کنار همه این نعمتها مراسم جشن و سرور بود، تئاترها و نمایشنامه‌های نشاط آور که به وسیله خود بچه‌ها تهیه و اجرا می‌‌شد و نمایش فیلم‌های سینمایی که زحمت تدارک آنها را بچه‌های واحد تبلیغات می‌‌کشیدند.



در هفت سین جبهه هم سنت " هفت سین " چیدن سفره شب عید را حفظ کرده بودند. منتها با همان رنگ و روی جنگی اش.




مثل هفت سین لشگر 27 که عبارت بود از : 1_ مین سوسکی 2_ مین سبدی 3_ سیم تله 4_ سیم چین 5_ سیم خاردار 6_ سرنیزه 7_ سی چهار ( C4 ) که این آخرین نوعی خرج و مواد منفجره غیر حساس بود.



سوزن اسلحه، سیمینوف سمبه و سنگر را هم به عنوان مواردی از هفت سین یاد کرده اند که در جای دیگر معمول بوده است.




پنج شنبه 26/12/1389 - 10:1 - 0 تشکر 299624

پنج شنبه 26/12/1389 - 10:2 - 0 تشکر 299626

پنج شنبه 26/12/1389 - 10:10 - 0 تشکر 299630

این دم عیدی یاد آنهایی که رفتند و جان دادند تا آبی ترین آسمان دنیا مال ما ایرانی ها باشد، بخیر !!!

شبها وقتی منورها دل آسمان را می شکست فکر می کردند که بر آنها در ساعات و روزها و ماه های گذشته، چه گذشته است. حساب اعمالشان را می کردند قبل از اینکه، ناظر شاهد بر اعمالشان رسیدگی کند .

شبهای عید بهترین زمان برای محاسبه بود. مثل من و تو می نشستند پای سفره هفت سینی که سیب و سماق و سکه ای هم در کار نبود و برایشان اهمیتی نداشت. مهم سفره دلشان بود که ستاره هایش را وقتی یا محول الحول و الاحوال می خواندند، می تکاندند ...

نوروز در جبهه همیشه در میان گلوله ها با گل و بوسه توام می شد. دو رکعت نماز روی آن سجاده پاک می خواندند و آن قدر هم رزمان با هم رفیق بودند که یک دستمال سفید پیدا شود، برای پاک کردن آن بلورهای محرمانه !

حالا نیستند و سفره های هفت سین ما پر از سرکه های فراموشی شده ...
نوروز و ایام عید که می شد در شرایط عادی جبهه و جنگ تا 5 روز از صبحگاه خبری نبود. عیدی بچه ها، سکه های یک تا پنجاه ریالی و اسکناس های صد تا هزار ریالی متبرک، دست حضرت امام (ره) بود. و غذاهای این ایام بهترین غذاها بود و پذیرایی با میوه و شیرینی همه جا دایر .

در کنار همه ی این نعمتها مراسم جشن و سرور بود، تئاترها و نمایشنامه های نشاط آور که به وسیله خود بچه ها تهیه و اجرا می شد و نمایش فیلم های سینمایی که زحمت تدارک آنها را بچه های واحد تبلیغات می کشیدند .

در جبهه هم سنت " هفت سین " چیدن سفره شب عید را حفظ کرده بودند. منتها با همان رنگ و روی جنگی اش .

مثل هفت سین لشگر 27 که عبارت بود از :

1_ مین سوسکی 2_ مین سبدی 3_ سیم تله 4_ سیم چین 5_ سیم خاردار 6_ سرنیزه 7_ سی چهار ( C4 ) که این آخرین نوعی خرج و مواد منفجره غیر حساس بود .
سوزن اسلحه، سیمینوف، سمبه و سنگر را هم به عنوان مواردی از هفت سین یاد کرده اند که در جای دیگر معمول بوده است.

پنج شنبه 26/12/1389 - 10:10 - 0 تشکر 299631

بهار و عید نوروز را در آن سالهای جنگ چندبار در دل طبیعت جنوب بودم. ایام بسیار دل انگیزی بود و طبیعت در زیباترین چهره رخ می نمود. اسفند كه به میان راه می رسید باد دلربای خنكی در دشت بی انتهای جنوب می وزید و از سرمای استخوان سوز شبهای زمستان دیگر خبری نبود. این باد پیغام بهار را با خود داشت.

پنج شنبه 26/12/1389 - 10:10 - 0 تشکر 299632

روزهای نزدیك عید سنگرها هم خانه تكانی می شدند. خاك روی آن را كمی بیشتر می كردند و مشمع تمیز تر و سالم تری بر روی آن می انداختند، پتوها را از كف نمناك سنگر در می آوردند و تكانی می دادند و خاك آن را می گرفتند و اگر همت و حالی بود كف بعضی سنگرها را گودتر می كردند و همه چیز را برای نشستن دور هم و خواندن دعای تحویل سال آماده می كردند.

پنج شنبه 26/12/1389 - 10:10 - 0 تشکر 299633

گاهی سفره هفت سین هم رو به راه می شد. هر گردان با آلات جنگی خود سفره ای ترتیب می داد. وقت تحویل سال 1366 در اردوگاه شهدای تخریب در جاده آبادان، سفره بچه های تخریب سیم خاردار، سیمینوف ، مین سوسكی و سبدی و...بود و عكس شهدا را هم در میان نمازخانه می گذاشتیم و یادی از آنها می كردیم كه جان دادند تا بهاری ترین فصل ها و سالها نصیب ما ایرانی ها شود

پنج شنبه 26/12/1389 - 10:11 - 0 تشکر 299634

ك روز كبوتر سفیدی زیبا پرو بال خویش آراست
زان بعد وداع نمود با من، پرید و ز دام برخاست
با نغمه خویش به من چنین گفت: پرواز در آسمان چه زیباست
هر جا نظر افكنی در اینجا ، آن نور زمین و آسمانها ست
ناگه نشده تمام حرفش ، صیاد پلید تیر زد راست
آن تیر به بال و پای او خورد ، بال و پر او به خون بیاراست
دیگر نتوانم این بگویم ، زان تیر به دل چه نوحه برخاست
دیگر خبری از او ندارم دیگر اثری از او نه برجاست
آن یوسف گمشده كجا رفت كز چشم پدر دو جوی پیداست
گرگی بدریده یوسفم را یا در ته چاه آن یهوداست
در حبس عزیز باشد او یا در مصر رضای حكمفرماست
در جنت عدن توست یا رب یا اینكه اسیر چنگ اعداست

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.