هوالمعشوق
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من بالایی است
**************************************
سلام
ممنون جناب میکروی عزیز...
من
در مورد اول بگم من یکی به هیچ وجه باورم نمیشه که اونا ازدواج کردن چون
معمولا سن و سال کمی دارن...معمولا و اینکه بله من فکر میکنم وضع جامعه
خرابه...اما دلیل: من قبلا سر بحث دیگه ای در این مورد با دوست دیگه ای
بحث کرده بودم و نظراتم رو گفته بودم ولی اونجا فقط یه گفتگوی دو نفره بود
و بقیه تماشاچی...به نظر من چند تا دلیل وجود داره :اولین دلیل و مهم ترین
دلیل به نظر من پایین بودن سطح اعتقادات دینی این عزیزان هست...کسی که
حداقل اعتقاد رو به دین خودش داره میدونه که اسلام به این راحتی اجازه
ارتباط با جنس مخالف رو نمیده...حتی تلفنی و حتی تو دنیای مجازی...پس
"من"نتیجه میگیرم با توجه به ظاهرشون این افراد به مسائل دینی و اخلاقی
خیلی پایبند نیستن...
اما
دلیل دیگه ای که به ذهنم میرسه خانواده این افراد هست...خانواده ها از نظر
من به چند طریق با دست خودشون فرزندانشون رو میفرستن تو باتلاق...1-
خانواده هایی که پدر و مادر خودشون مشکل دارن!!که قطعا فرزندانشون هیچ وقت
تربیت نشدن...هیچ وقت متوجه اشتباه بودن کارشون نشدن...
و تا خودشون تجربه نکنن و ضرر نبینن متوجه نخواهند شد...
2-
خانواده هایی که اونقدر غرق کار و مسائل روزانه خودشونن که غافل میشن از
بچه هاشون...خیلی وقت ها این پدر مادر انسانهای خوب و با خدایی هستن اما
یادشون میره وقتشو ندارن که این خوبی رو منتقل کنن به بچه هاشون...این بچه
ها هزار و یک مشکل براشون پیش میاد اما در حقیقت پدر و مادری در کنار
خودشون حس نمیکنن که مشکلات و مسائلشون رو باهاش در میون بذارن...وابسته
میشن به محبت های ساختگی...فکر میکنن کسی که وقت میذاره براشون باهاشون
بیرون میره تلفن میزنه بهشون چقدر آدم خوبیه...چقدر دوستش داره ،بهش
اعتماد میکنه و ....
3-خانواده
هایی که فرزندانشون رو بی خود و بی جهت محدود میکنن...خانواده هایی که به
بچه هاشون اعتماد ندارن...مدام کنترلش میکنن اونم محسوس...این مورد برای
من یکی وحشت ناکه...برای من به عنوان یه دختر جوون تو اوج احساسات به قول
برادرم و آسیب پذیر هیچ چیز وحشت ناک تر از بی اعتمادی نیست...احساس بدی
که قطعا به آدم دست میده وقتی مثلا میخوای بری مدرسه،مدرسه ای که شاید یه
کوچه بالاتر از خونه خودت باشه اما همون مسیر رو باید با یکی از اعضای
خانواده باشی.اینجور خانواده ها معمولا دختر هاشون رو به شدت دور نگه
میدارن از پسر...
قطعا
به خاطر این افراط در کنترل اون دختر نسبت به پدر و برادرش هم نباید حس
خوبی داشته باشه،بنابراین من فکر میکنم اون دختر در اون شرایط واقعا
ارتباط با یه پسر رو واجب تر از نون شب میدونه!!دلش میخواد تجربش کنه
ببینه آخه چرا؟؟مگه پسرا چی دارن که اینجوری منو ازشون دور نگه میدارن و
....بنابراین به هر طریقی به هر روشی بالاخره یه جوری با یه پسر ارتباط
برقرار میکنن چون براشون شیرینی و تازگی داره ادامه میدن و آخر و عاقبتش
که برای هممون مشخصه...این مورد به نظر من خیلی مهمه...و من واقعا از این
جهت به خانواده ام افتخار میکنم...که میدونستن چجوری کنترل کنن تا کی
کنترل کنن...کی اعتماد کنن و کی اعتماد نکنن...لااقل برای من که
دخترشونم...
من این دلایل به ذهنم میرسه...حالا اگه مورد دیگه ای بود حتما میگم...
و اما در مورد اون ابراز محبت...
من میگم ما باید همیشه متانت و وقارمون رو تو خیابون و در ملا عام حفظ کنیم و این رفتار دور از شان یه انسان متین هست...
و من فکر میکنم اون آدمها از جلب توجه از نگاه های خیره عابرین و حتی پوزخندها و متلک های اونا هیچ ابایی ندارن...
خلاصه اینکه خدا آخر عاقبت هممون رو بخیر کنه
در پناه حق تعالی
موفق و موید باشید
........................
یلدای عشق
یا علی از تو مدد