• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 3245)
سه شنبه 7/10/1389 - 18:39 -0 تشکر 268584
اخلاق در قرآن


 

كلیاتی از اخلاق در قرآن

 

 این مقاله كه درچند شماره‌ایند ادامه خواهد یافت برگرفته از سخنرانی‌های است كه برای طلاب حوزهعلمیه قم ایراد شده است.

 

استادمصباح یزدی

 

 

 

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 18:54 - 0 تشکر 268629



پی‌نوشت‌ها
1ـ محمّد باقر مجلسی‌، بحار الانوار، ج 39، ص 1، روایت 1
2ـ همان، ج 41، ص 121، روایت 28، باب 107

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:9 - 0 تشکر 268631



معرفت

مقدمه
«وَ نَفْس وَ مَا سَوّیها فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْویهَا قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّیهَا وَ قَدْ خَابَ مَن دَسّیهَا» (شمس: 7 ـ 10)
در مباحث گذشته، درباره این آیات شریفه و نكته هایى كه از آن استفاده مى شود مطالبى بیان شد. اما دو سؤال اصلى وجود دارد كه آیه در مقام بیان آنها نیست. ممكن است بتوان از قراین یا به كمك آیات دیگر و یا وجوه عقلى، جواب آنها را به دست آورد:
اول این كه وقتى دانستیم بین «فلاح» و «تزكیه» رابطه اى حقیقى و تكوینى وجود دارد این سؤال مطرح مى شود كه تزكیه اى كه مورد تأكید قرآن كریم است و حتى پیغمبران(علیهم السلام)و بخصوص پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، براى آن مبعوث شده اند («یُزَكّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ»ـ
آل عمران: 164 / جمعه: 2) چیست و مصداق آن كدام است؟ در بحث پیش، گفته شد كه «زكات»، كه مصدر مجرّد تزكیه و حاصل عمل تزكیه است، با اصطلاح علمى «كمال» تطابق دارد و مصداق «كمال» با توجه به بیانات قرآن كریم، قرب خداى متعال است.
دوم آن كه راه رسیدن به این «تزكیه» و «كمال» چیست؟ طهارت و رشد و كمالى كه باید براى نفس پدید آید از چه راهى حاصل مى شود؟ براى پاسخ به این سؤال، هم مى توان از دلایل و تأمّلات عقلى استفاده كرد و هم از آیات شریفه و روایات كمك گرفت. براى خوددارى از تطویل بحث، از خود آیه با تحلیل هاى عقلى كه مى توان در باره آن انجام داد و برخى آیات دیگر استفاده مى شود:

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:10 - 0 تشکر 268632



كمال در تقرّب به خدا
حقیقت كمال و زكاتى كه باید حاصل شود چیزى است كه به قرب و نزدیك شدن به خدا تعبیر مى شود و در واقع، مطلوب حقیقى و بالذات اوست و نزدیك شدن مطلوب بالتبع است. وقتى كسى مى خواهد به كسى یا چیزى نزدیك شود او را دوست مى دارد و به او علاقه مند است كه مى خواهد به او نزدیك شود. به عبارت دیگر، نزدیك شدن صفتى است كه مطلوبیتش ناشى از مطلوبیت خداست. پس آنچه اصالتاً مطلوبیت و شرف ذاتى دارد خود ذات الهى است. هدف اصلى اوست: «وَ اَنَّ اِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى» (نجم: 42); هر سیرى به سوى او منتهى مى شود، «یَا اَیُّهَا الاِنْسَانُ اِنَّكَ كَادِحٌ اِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقیهِ» (انشقاق: 6); اى انسان، تو به سوى پروردگارت بازگشت مى كنى و او را ملاقات مى نمایى. بنابراین، او به مرتبه اى مى رسد كه مى گوییم قرب به خدا دارد و اگر او را به همان معنایى كه مى توانیم براى قرب بپذیریم به متعلقش نسبت دهیم باید بگوییم به خدا رسیده است. وقتى دانستیم كه هدف نهایى خداى متعال است و ما باید تلاش كنیم تا به او نزدیك شویم راه این تزكیه هر چه باشد، راهى به سوى اوست. ویژگى اصلى این راه آن است كه مقصدش اوست. دانشمندانى كه درباره ارزش ها و كمالات انسان بحث كرده اند، مى گویند: چون انسان موجود ذوابعادى است مى توان براى هر بعدى از وجود او، كمال خاصى در نظر گرفت و مقصد مشخصى معیّن كرد ولى از آنجا كه انسان یك موجود است و در نهایت، یك هدف نیز باید داشته باشد، این راه ها هر چه باشد، باید به یك هدف منتهى شود.
راهى كه انسان باید بپیماید تا به مقام قرب الهى برسد چگونه راهى است؟ آیا مانند راهى است كه بین دو منطقه وجود دارد و باید طى شود تا انسان به جایى برسد یا باید به آسمان ها برود؟ چگونه انسان به خدا نزدیك مى شود؟ خداى متعال موجودى جسمانى نیست و مكان مادى ندارد كه انسان بتواند با طى مراحل و مسافت هاى مادى به او نزدیك شود. پس مراد، قرب مكانى نیست. اگر چنین بود انسان مى توانست نقطه اى را تعیین كند و بگوید كهـ العیاذ باللهـ خدا آنجاست یا چون كعبه تشریفاً بیت الله است مى توانستیم بگوییم نزدیكى ما به آن تقرب الى الله است.
ولى منظور از قرب، قرب جسمانى نیست. این قرب به هر صورت كه تصور شود، رابطه اى الهى بین روح انسان و بین خدا، بین دل و دلدار و مسیرى است كه دل انسان باید طى كند تا به او نزدیك شود. در این صورت، حتى ممكن است بدن در مكه بوده ولى از خداى متعال بسیار دور باشد; مانند منافقان كه با وجود حضور در مكه و مدینه، از خدا، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و اولیاى او دور بودند. كسانى هم با وجود دورى از مكه و مدینه، بسیار به آن حضرت نزدیك بودند; مانند اویس قرنى كه آن گونه كه در روایات آمده است، در زمان پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)توفیق زیارت آن حضرت نصیبش نشد ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسبت به دیدار او، اظهار علاقه مى كردند و بواقع، از بسیارى افراد دیگر، كه در كنار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودند، به آن حضرت نزدیك تر بود; زیرا رابطه قلبى و روحى قوى اى با ایشان داشت.
مسیرى كه ما باید طى كنیم و به خدا برسیم و راهى كه باید بپیماییم راهى نیست كه با پاى مادى طى شود. اگر هم احیاناً باید قدمى برداشت به دلیل آن است كه این قدم برداشتن، تجسّم یك سیر قلبى است. اگر زیارت یا هجرتى مطلوب باشد و سفر مادى و سیر روى زمین با بدن موجب قرب به خدا مى شود از آنروست كه نماینده آن حركت قلبى است; زیرا به این وسیله، اطاعت خدا بیشتر حاصل مى شود و دل به او نزدیك تر مى گردد. پس منظور از این سیر، حركت قلب و حركت روح به سوى خداست. این حركت چگونه حاصل مى شود؟

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:10 - 0 تشکر 268633




راه تقرّب به خدا
در این زمینه، دو دسته عوامل مؤثرند:

الف) عوامل اثباتى;
ب) عوامل سلبى.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:10 - 0 تشکر 268634




الفـ) توجه (عامل اثباتى)
از آنچه گذشت، به دست مى آید كه سیر انسان در راهى كه باید بپیماید تا به خدا نزدیك شود با توجه قلبى او ارتباط دارد. هر قدر توجه دل انسان به این مقصد (خدا) بیشتر باشد و در این راه بیشتر فعالیت كند این مسیر را بیشتر طى مى نماید; گاهى این فعالیت ها هم جسمانى و هم روحانى است و گاهى فقط فعالیت قلب، دل و روح ملاك مى باشد. ولى ما از اینكه فعالیت قلب و روح مهم تر از فعالیت بدنى است، غافلیم. وقتى از فعالیت سخن مى گوییم فقط تحرّك بدنى را در نظر داریم، در صورتى كه روح انسان و قلب اوـ كه بدین لحاظ كه منبع ادراكات و احساسات است، بدان قلب گفته مى شودـ افعال و جهات گوناگونى دارد. توجه به قلب انسان مى تواند در این زمینه بسیار مؤثّر باشد. این حركت قلب یك امر انفعالى نیست، بلكه جنبه فعالیت، حركت، رشد و تكامل دارد.
كسانى كه از عوالم معنوى دورند، نمى توانند بپذیرند كه روح و قلب انسان بدون اینكه دست و پا حركت كند، فعالیتى انجام مى دهد. پس بایدببینیم كه روح چه فعالیت هایى مى تواند انجام دهد. مرتاضانى كه ریاضت مى كشند تا كمى قدرت هاى نفسانى پیدا كنند كارهاى عجیبى انجام مى دهند; مثلاً، روى میز میخ مى خوابند یا روى یك پا مى ایستند و یا به صورت هاى دیگر به خود سختى مى دهند. در نتیجه، به قدرت هاى عظیمى دست پیدا مى كنند و مى توانند بر عوامل طبیعى غالب شوند; مثلاً، جلوى قطارى را كه با سرعت، در حال حركت است با یك دست یا حتى با نگاه، مى گیرند و مانع از حركت آن مى شوند. آنها این قدرت را از كجا پیدا كرده اند؟ آیا بدن قوى و نیرومندى دارند؟ خیر، چنین نیست; بدنشان حتى ضعیف تر و لاغرتر از دیگران است. پس بدن آنها نمى تواند چنین قدرتى داشته باشد. مسلّماً این قدرت در روحشان وجود دارد. حال باید دید كه این قدرت چگونه پیدا شده است؟
تا وقتى روح فعالیتى نكند این قدرت ها پیدا نمى شود. آن همه ریاضت هاى بدنى، كه آنها تحمّل مى كنند، براى این است كه روحشان فعّال تر شود; مثلاً، براى این منظور، توجه خود را به نقطه اى متمركز مى كنند. این همان فعالیت روح است; یعنى در آن حالات، روح آنها در حال كار كردن است. آن كارها نوعى تمرین درونى و براى تقویت روح است. پس مى بینیم كه فعالیت انسان فقط منحصر به فعالیت بدنى نیست، فعالیت قلبى و روحى نیز دارند و اصل فعالیت ها در سیر الى الله و حركتى كه به خدا منتهى مى شود فعالیت دل است; فعالیت هاى بدنى تابع و كمكى براى آن یا نماینده آن است. قلب تجلّیگاه این فعالیت است. در این زمینه، اصل، حركت قلب و روح است كه باید تكامل پیدا كند. كار قلب در اینجا توجه است و این اصلى ترین فعالیت آن است. هر قدر توجه قلب بیشتر باشد فعّال تر است. لذا، انسانیت كسى بیشتر است كه قلب اش زنده تر و فعّال تر باشد، نه آنكه بدنش فعّال تر باشد; وگرنه حیوانات و نباتات نیز زندگى و فعالیت دارند.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:10 - 0 تشکر 268635




بـ )محبت (عامل اثباتى)
انسان زنده كسى است كه دلش زنده، بیدار و آگاه باشد و آنچه از مقوله آگاهى، شعور، علم و توجهات است در او قوى تر باشد، نه آنچه از مقوله حركت هاى مادى و مكانیكى است. به اجمال، مى توان گفت كه این حركت باید با توجه به خدا همراه باشد; زیرا این توجه است كه دل را به پیش مى برد و به خدا نزدیك مى سازد. البته وقتى این توجه وجود دارد جنبه دیگرى نیز در قلب تقویت مى شود. قلب مركز ادراكات، احساسات و عواطف است. زمانى فعالیت این ادراكاتـ آنچه از قبیل توجه استـ در این زمینه بیشتر مى شود كه عواطف اش نیز متمركزتر باشد; یعنى هر قدر محبت بیشتر باشد توجه به محبوب قوى تر مى شود. این دو با هم متلازم اند; هم توجه موجب انس مى شود و محبت را زیاد مى كند و هم محبت به نوبه خود، موجب توجه به محبوب مى شود. به طور قطع، عامل اصلى در سیر الى الله، توجه دل و محبت یا توجه ناشى از محبت و همراه با محبت است.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:11 - 0 تشکر 268636




ج)نفى دلبستگى ها (عامل سلبى)
«زكات» و «تزكیه» دو جنبه دارد; یك جنبه اثباتى و یك جنبه نفى اى. تزكیه این است كه مثلاً، در مورد یك درخت، ابتدا شاخ و برگ هاى زاید آن را بزنند، سپس عوامل رشد و نموّش را فراهم كنند. انسان نیز اگر بخواهد به كمالات مطلوب خود برسد با توجه به ابعاد گوناگونى كه دارد، از یك سو باید شاخ و برگ هاى فراوان و عوامل مزاحم را از خود دور كند و از سوى دیگر، آن عوامل اثباتى كه او را در جهت رسیدن به هدف كمك مى كنند، تقویت نماید.
از جنبه اثباتى، در جهت رسیدن به هدف، اجمالاً دانستیم كه باید حالت توجه دلـ همان توجهى كه در لسان شرع «ذكر» نامیده مى شودـ تقویت گردد.
اما از جنبه سلبى، یعنى رفع عوامل مزاحم، باید گفت كه برخى از عوامل مربوط به خود بدن است كه به یك معنى، مزاحم هاى داخلى به حساب مى آیند و اگر دقت كنیم نوع عمیق ترش همان است كه اصلاً در روح انسان وجود دارد. یك سلسله از مزاحم ها نیز خارجى است. اینها نقطه مقابل آن توجه و محبتى است كه باید به آن نقطه اصلى و هدف نهایى متوجه باشد. وقتى انسان به كسى علاقه دارد نباید به دشمن او نیز توجه داشته باشد; زیرا هیچ گاه نمى تواند تمام دل خود را متوجه دومحبوب كند و توجه او خواه ناخواه، بین آن دو تقسیم مى شود.
به طور كلى، محبت به یك فرد با محبت به دشمن او با هم جمع نمى شود. اگر هم جمع شود محبت تقسیم مى شود; مانند ظرفى كه نصفش را از یك چیز و نصف دیگرش را از چیز دیگرى پر كنند. زمانى دل به طور كامل مى تواند ظرف یك محبت قرار گیرد كه محبت مزاحمى در میان نباشد; اگر هم هست چیزى مسانخ با خودش باشد; مانند شعاع همان محبوب و متعلّقات او. اینها مزاحمتى با هم ندارند; مثلاً، علاقه به یك فرد با علاقه به لباس یا سایر متعلقات اش مزاحمتى ندارد. علاقه به لباس آن فرد شعاع محبت خود اوست و در عرض محبت او قرار ندارد.
محبت خدا با محبت به پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و امیرالمؤمنین و دیگر ائمّه(علیهم السلام) مزاحمتى ندارد; زیرا ما حضرت على(علیه السلام) را مستقل از خدا دوست نداریم، بلكه چون او بنده محبوب خداست دوستش داریم. اما اگر دو موجود در عرض هم باشند; دو موجودى كه با هم تضاد دارندـ دوست خدا و دشمن خداـ محبت اینها با هم جمع نمى شود. اگر به فرض چنین چیزى هم امكان داشته باشد از محبت خدا كم مى شود و توجه دل میان آنها تقسیم مى گردد; وگرنه امكان ندارد كه دو محبت متضاد در سرحد كمال، در یك موجود جمع شوند. لذا، اگر چیزهایى مزاحم با آن عامل مقرِّب وجود داشته باشد باید حذف شود.
عامل مقرِّب، توجه است. بنابر این، آنچه با این عامل تضاد و منافرت دارد باید حذف گردد; وگرنه محبت كامل الهى در دل جاى نخواهد گرفت و چه بساـ العیاذ باللهـ سرانجام محبت اضداد غالب شود («ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذینَ اَسَاؤُوا السُّواى اَنْ كَذَّبُوا بِاَیَاتِ اللّهِ»ـ روم: 10) و موجب گردد كه همان محبت كم رونقى هم كه در دل وجود دارد در پایان عمر، از بین برود. وقتى این محبت پایدار و كامل مى شود كه محبت مزاحمى در كار نباشد; همچنین توجه نیز زمانى مى تواند كامل باشد كه چیزهایى مزاحم آن نباشد.
آیا كسى كه در مسیرى، گاه به سمت راست و گاه به سمت چپ، مى رود زودتر به مقصد مى رسد یا كسى كه فقط در یك جهت به جلو حركت مى كند؟ مسیر دل همان توجهاتش به خداست; اگر انسان متوجه خدا باشد به مقصد نزدیك مى شود اما اگر گاهى به چیزهاى دیگر نیز توجه كند، چیزهایى كه در شعاع محبت خدا نیست و با آن مباینت دارد، در این صورت، به طور مداوم از مقصد دور مى شود.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:11 - 0 تشکر 268637



دنیاطلبان و آخرت طلبان
آنچه به طور عام، در لسان شرع و بیانات قرآن كریم، رسول اكرم و اهل بیت(علیهم السلام) مطرح شده این است كه انسان ها ابتداءً از لحاظ محبت و علاقه به دو دسته تقسیم مى شوند:
یك دسته كسانى هستند كه توجه شان به همین لذایذ دنیاست، همین ها را دوست دارند و لذت دیگرى نمى چشند; «مَن كانَ یُریدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلیهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً.» (اسراء: 18) آیات دیگرى نیز مشابه این آیه در این باره نازل شده است. این گروه در اصطلاح شرع و قرآن، «دنیاطلب» معرفى شده اند و با عبارات «یُریدُ الْعَاجِلَةَ»، «یُریدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا» (نساء: 134)، «یُریدُ الْحَیْوةَ الدُّنْیَا» (هود: 15) و مانند آن از آنها یاد شده است; یعنى كسانى كه دنیاخواه، دنیاطلب و طالب همین لذت هاى پیش پاافتاده، مادى و حیوانى اند.
كسى كه طالب این لذات است به چیز دیگرى توجه نمى كند; زیرا محبوبش همان هاست. این توجهات، انسان را از توجه به مقصد اصلى باز مى دارد. لذا، در روایت آمده است: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأسُ كُلِّ خَطیئَة.» همه انحراف ها از همین جاست كه دل به امور مادى وابستگى پیدا كند و با چیز دیگرى سرو كار نداشته باشد.
در مقابل این دسته، گروه «آخرت طلب» قرار دارند; «وَ مَنْ اَرَادَ الاْخِرَةَ وَ سَعى لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَاوُلئِكَ كَانَ سَعْیُهُمْ مَشْكُوراً.» (اسرا: 19)
اینان همان كسانى هستند كه وراى لذت هاى مادى، به چیز دیگرى معتقدند. البته این نقطه ابتداى مسیر آنهاست و این مسیر تا آنجا ادامه پیدا مى كند كه درباره آنها مى فرماید: «انَّمَا نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً.» (انسان: 9) در جاى دیگرى مى فرماید: «اِلاّ اِبْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَْعْلى» (لیل: 20) آنها غیر از خدا چیزى نمى بیینند و نمى خواهند و دل به چیزى نمى بندند; حتى لذایذ آخرت اگر به خداوند انتساب نداشته باشد بدان ها اعتنایى ندارند.
البته انبیاى عظام(علیهم السلام)، ائمّه اطهار(علیهم السلام) و اولیاى خدا نعمت هاى آخرت را دوست دارند اما دوستى آنان با دوستى ما تفاوت دارد. ما نعمت هاى آخرت، مانند گوشت پرندگان، گل ها، نهرهاى جارى، درختان و منظره هاى زیبا، حورالعین و قصرهاى بهشت، را براى استفاده هاى شخصى و نفسانى مان دوست داریم. اولیاى خدا نیز به همین چیزها علاقه دارند، اما به این دلیل كه اینها آثار رحمت خدایند. به عنوان مثال، دو نفر را به یك میهمانى دعوت مى كنند. اینها هر دو از غذاهاى لذیذى كه میزبان در اختیار آنها قرار داده است، تناول مى كنند و از آنها لذت مى برند; اما یكى به قصد خوردن غذاهاى لذیذ به این میهمانى آمده است و دیگرى به دلیل علاقه به میزبان. بنابراین، هدف آنها از شركت در این میهمانى متفاوت است، با آنكه هر دو از غذاهاى مهیّا شده لذت برده اند و به آن علاقه مند بوده اند. اگر به جاى آن غذا، به شخص دوم نان جو هم بدهند اعتراضى نمى كند و با علاقه، آنها را مى خورد; زیرا او با هدف دیگرى به آنجا آمده است. لذا، نوع غذا براى او تفاوتى نمى كند.
اولیاى خدا نعمت هاى خدا و مواهب اخروى را دوست دارند، اما نه به این دلیل كه شهوت هاى مادى را ارضا مى كند، بلكه به این دلیل كه نشانه لطف و محبت خداست. از این رو، آنها حتى نعمت هاى بهشتى را طلب هم مى كنند و براى كسب آنها دعا مى نمایند. اما دعاى آنها با دعاى ما فرق دارد; ما خود آن نعمت ها را دوست داریم اما آنها لطف خدا را، كه در این نعمت ها ظهور پیدا مى كند، دوست دارند.

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:11 - 0 تشکر 268638



نیاز انسان به محبت خدا
محب عنایت محبوب را دوست دارد. كسى كه محبت دارد تمام خواسته اش این است كه محبوبش عنایتى به او بكند و با یك نگاه یا لبخند و یا كلمه اى او را شاد نماید. این عنایت، همان گونه كه در قرآن ذكر شده، در روز قیامت مخصوص مؤمنان است و كفار بهره اى از آن ندارند: «لاَ یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لاَ یَنْظُرُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقیِیَامَةَ.» (بقره: 174) لذا، یكى از بزرگ ترین عذاب هاى كفار در آخرت این است كه خدا با آنها سخن نمى گوید.
كسانى كه معناى قهر كردن محبوب را درك كرده و تلخى اش را چشیده اند مى فهمند كه قهر خدا یعنى چه! شاید بسیارى تعجب كنند از این كه قرآن مى فرماید: «لاَ یُكَلِّمُهُمُ اللّهُ» و شاید بگویند اگر خدا با آنها سخن نگوید چه مى شود؟ آنها نمى فهمند كه در قیامت چقدر به سخن خدا نیاز دارند و سخن گفتن خدا با انسان در قیامت، چقدر لذت دارد! كافران هم به حسب اقتضاى فطرت شان، تشنه این محبت اند ولى از آن محروم اند. محب دوست دارد كه محبوب اش نیم نگاهى یا حتى گوشه چشمى به او بكند; اما اهل معصیت در آخرت از این نعمت محروم اند; «لا یَنْظُرُ اِلَیْهِمْ.» این یكى از بزرگ ترین عقوبت هاى خداست.
اما درباره مؤمنان این گونه نیست. درباره ایشان مى فرماید: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نَاضِرَةٌ اِلى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (قیامت: 22 و 23); در آن روز، رخسار عده اى از شادى برافروخته است و جمال حق را مشاهده مى كنند.
علاوه بر آنكه آنها به خدا نظر مى كنند، خداوند نیز بدان ها نظر لطف و مرحمت دارد; هم آنها از خدا راضى اند و هم خدا از آنها راضى است;«رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» (مائده:119)

به امید ظهوراقا

سه شنبه 7/10/1389 - 19:11 - 0 تشکر 268639



راه تقویت محبت به خدا
بنابراین، ما مى توانیم براى تزكیه عواملى را با اعتبارات عقلى مشخص نماییم. این آیات و آیات مشابه آنها مى تواند مؤیّد خوبى بر این مطلب باشد; هم در جهت اثباتى كه باید توجه قلب به خدا زیاد شود و هم در جهت نفى اى كه متعلّقاتى كه با خدا متضاد است از دل حذف گردد. براى اینكه این تعلّقات ریشه ندواند و قلب را اشغال نكند، باید آنها را از ریشه قطع كرد. در سوره اعلى مى فرماید: «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبَّهُ فَصَلّى.» (اعلى: 14 و 15) شاید بتوان گفت كه «ذَكَرَاسْمَ رَبَّهُ فَصَلّى» عطف تفسیرى براى «تزكّى» است. شاید هم اگر «تزكّى» را به معناى عام ترى بگیریم این یكى از مصادیق اش باشد. (وجوه دیگرى نیز در تفسیر آیه مى توان ذكر كرد.) لذا، كسى كه به خدا توجه داشته باشد «تزكّى» پیدا مى كند و به این رشد روحى مى رسد.
چه وقت «تزكّى» تقویت مى شود؟ آنگاه كه یاد خدا در دل بیشتر شود. در ابتداى حركت، نمى توان به طور كامل به ذات خدا توجه پیدا كرد، بلكه باید متناسب با حالات خودمان، به اسمى از اسماى الهى توجه كنیم. حتى اگر كسانى به اسم «الله» هم توجه كنند، با اینكه مستجمع جمیع اسماى خداست، باز هم اسم است. پس تنها راه براى قرب به خدا یاد اوست. وقتى توجه انسان به خدا معطوف شد به طور طبیعى مى خواهد این توجه و حركت قلبى اش را مجسّم كند.
تجسّم این حالت قلبى «نماز» است; «فَصَلّى.» خود نیز مى فرماید: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْری.» (طه: 14) هدف از نماز، ذكر است. نماز تجسّم ذكر قلبى است. نماز تقویت ذكر و ناشى از رابطه ذاكرانه است; از رابطه متقابلى كه میان عمل قلبى و عمل بدنى است سرچشمه مى گیرد. حالت قلبى موجب مى شود كه عمل بدنى صورت گیرد و عمل بدنى نیز به نوبه خود، حالت قلبى را تقویت مى كند. این مؤیّد این مطلب است كه نمازراهى بـاطنى براى تقرّب الى الله در جهت اثباتى است.
نماز، خود روحى دارد و آن ذكر و توجه قلبى است. ذكر فقط زبانى نیست; ذكر زبانى تنها یك تجلّى از آن ذكر قلبى است. دل متوجه مى شود، زبان نیز به حركت درمى آید. اگر توجه قلبى وجود داشته باشد، هرچند هم كه توجه زبانى یا ذكر زبانى انجام نشود، اثر خود را مى بخشد. البته وقتى ذكر زبانى هم باشد توجه كامل تر مى شود; هم مغز است و هم پوست. اما اگر پوست خالى بوده و مغز نداشته باشد ارزشى ندارد.

به امید ظهوراقا

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.