• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 6139)
شنبه 4/10/1389 - 14:34 -0 تشکر 266872
اوضاع اسفناك مردمی در كنار من و تو

حضرت امیرالمؤمنین (ع):

 

«این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی و در اطراف تو شکم هایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند» «نامه ۴۵ نهج البلاغه »

آنقدر در زندگی شهری و ماشینی و روز مره خود فرور فته ایم که نه دیگر چشمی داریم برای دیدن حقایق ونه گوشی برای شنیدن فریادها و ناله ها و نه قلبی برای عاطفه ورزیدن به محرومین و پابرهنگان؛

اما اگر دقایقی از این زندگی ماشینی بیرون بیایید می خواهیم شما را به چند قرن گذشته در اعماق آفریقای ایران ببریم بلی قلعه گنج و عنبر آباد کرمان ؛

در سفری که در آذر ماه ( ۱۳۸۹) به قلعه گنج و رمشک و عنبر آباد داشتیم چیزهایی را دیدم و شنیدم که بعد از ۳۱ سال از نظام مقدس جمهوری اسلامی و تقدیم هزاران شهید و جانبار و اسیر قلم از نوشتن آن ها شرم دارد.

چقدر خجالت کشیدم وقتی وضعیت بسیار اسفناک بهداشتی روستای ابوذر مندوستی (شهرستان قلعه گنج) را دیدم

ریش سفید آنجا خیلی می نالید از وضعیت بسیارشرمگین و نا بهنجار بهداشتی آن جا ؛ ما فکر کردیم به خاطر وجود زباله می نالد اما وقتی که ما را به پشت تپه ها برد ، حالمان چنان به هم خورد از آن همه تعفن و آلودگی که اگر به شما بگویم شاید تا چند روز از غذا خوردن بیفتید ؛ با عرض پوزش فراوان فضایی باز بود از فضولات انسانی ؛ نه آبی ، نه آفتابه ای و نه حتی کپری به عنوان سرویس بهداشتی تا چه رسد به حمام و صابون و شامپو ؛ دردآورتر از این قضیه این که مدرسه ابتدایی آن جا سه دستشویی بدون آب داشت که علی رغم درخواست و مراجعه مردم به آموزش و پرورش جهت استفاده از سرویس های بهداشتی ، مسئولین آموزش و پرورش جواب رد داده بودند .

اما چه غمناک بود مظلومیت و محرومیت روستای زبرنگ( از توابع دهستان کتیج بخش فنوج شهرستان نیک شهر استان سیستان و بلوچستان ) روستایی که از لحاظ مسافت ۷ کیلومتر بیشتر با دهستان کتیج فاصله نداشت اما از لحاظ امکانات و توجه مسؤولین، صد ها کیلومتر با دهستان کتیج فاصله داشت چرا که این روستا در حوزه استحفاظی نیک شهر بود و چون اکثر مسئولین آنجا از فرماندار و بخشدار گرفته تا رئیس آموزش و پرورش و… همه سنی بودند؛ شیعیان این روستا از بسیاری از تسهیلات دولتی و قانونی مثل وام و…محروم شده بودند ( فقط مسئولین ۴ ارگان در آن جا شیعه بودند) .آنان مصداق واقعی از این جا مونده و از اونجا رونده بودندکه این امر لزوم حمایت مردمی از آنان را مضاعف می نمایند چرا که هم معاش آنان در خطر است و هم معاد آنان و اگر به آنان کمک نشود تا چند سال آتی هم چون سال های گذشته شیعیان آنجا سنی می گردند چرا که وهابیت جهت سنی شدن شیعیان و یا حتی اظهار وهابی بودن به آنان پیشنهاد های مالی خوبی داده اند و می دهنداما از طرف شیعیان حمایتی از آنان نمی شود .

در باب اهمیت بزرگان اهل تسنن به مریدان خود ذکر همین نکته کافی است که مولوی عبدالحمید بزرگترین مرجع اهل تسنن در ایران هر چند وقت یک بار با ۲۰۰ ماشین اسکورت به همین مناطق محروم می آید و کمک های ویژه ای به اهل تسنن می نماید.

بزرگی و اهمیت این حرکت مثل این می ماند که یکی از مراجع عظام تقلید ما به این مناطق محروم شیعه نشین سفر کنند و از نزدیک شاهد دردها و رنج های شیعیان باشند.

ما که یکی از سربازان کوچک مراجع می باشیم وقتی در این سفر با یک از خیرین تهران همراه برادر مقداد امیری ( که ۸ سال یک تنه و دست تنها در منطقه کار می کند) و یکی از دوستان دانشجو به منطقه رفتیم شیعیان آن جا آنقدر خوشحال و ذوق زده شده بودند که تمام هستی خود یعنی گوسفندی را برای ما ذبح نموده و برای نهار تدارک دیده بودند ، حال وای به این که یکی از علمای تراز اول و یا مراجع عظام به منطقه تشریف فرما شوند ؛ ببینید چه تحول و انقلابی در منطقه رخ خواهد داد و چه میزان رغبت به شیعه ماندن و شیعه شدن افزایش پیدا خواهد کرد ؟

چقدر سوزناک بود آن گاه که مظلومیت مولایمان امیر المؤمنین (ع) را در روستای ریتک دیدم روستایی که ۱۱خانوار شیعی در کنار ۷۰ خانوار سنی زندگی می کردند و بعضی از دختران شیعی از فرط فقر به عقد پسران سنی درآمده بودند . چقدر ریش سفید آن جا می سوخت از این که برادران و نزدیکانش به خاطر فقر ، تن به دین فروشی داده بودند و سنی شده بودند شاید اگر در روستا ی ریتک یک چاه آب زده می شد و یک پمپ آب نصب می شد و کشاورزی و دامداری مردم احیاء می شد شاهد این همه مظلومیت مولایمان امیر المؤمنین (ع) در آن روستا نبودیم . اما دریغ از چند میلیون تومان و دریغ از یک جو همت علوی !!!

چقدر له له می زدند مردم روستای زبرنگ و ریتک برای یک روحانی مستقر و دائمی تا جوانان آنان را از گرایش به اهل تسنن حفظ کند روستایی شیعه نشین که توسط روستاهای سنی نشین اطراف محاصره شده بودند؛ آنجا خط مقدم جنگ نرم بود لشکر مقابل مجهز بود به ۵۰ افسر(مولوی)(طلبه سنی) ویک حوزه علمیه؛ آنهم فقط در یک روستا ولی دریغ از یک سرباز در جبهه خودی!!!

چقدر سوزناک بود نفله شدن آینده تحصیلی و علمی دانش آموزان روستای زبرنگ و ریتک به خاطر نبود مدرسه راهنمایی و دبیرستان وعدم دسترسی بچه ها به مدارس شیعه به خاطر صعب العبور بودن جاده و طولانی بودن مسیر (۱۳۰ کیلومتر تا قلعه گنج) ؛ این در حالی بود که چندین مدرسه ابتدایی،راهنمایی و حتی دبیرستان در دهستان کتیج سنی نشین آنهم فقط با فاصله ۷ کیلومتر از روستای زبرنگ وجود داشت.

چقدر تأسف آور بود که به خاطر عدم تمکن مالی مردم روستای زبرنگ و ریتک برای خرید یک موتور آب و تراکتور، دین و دنیای مردم در خطر بود و من و توی مسلمان…؟؟؟

با این که چهارمین بارم بود که به منطقه کپر نشین عنبر آباد می رفتم ولی برادر عادلی از بچه های کمیته امداد گفتند می خواهم شما را جایی ببرم که اشکتان جاری شود.

بعد از این که روستای عبدالله آباد را دیدم و با مردم مصاحبه کردم آنقدر آن صحنه ها و حرف ها برایم ثقیل و دردناک بود که دوست داشتم زمین دهان باز می کرد و مرا در درون خود فرو می برد تا مجبور نشوم در کسوت روحانیت به چشمان ناامید وسائل مردم خیره شوم و بیش از آن خجالت بکشم ، آن ها ۵۰ خانواری بودند که ۶ ماه پیش به علت خشکسالی از منطقه صعب العبور و دور افتاده جبل بارز جنوبی عنبر آباد کوچ کرده بودند و آمده بودند به روستای عبدالله آباد عنبر آباد ؛

می نالیدند از این که چرا در این ۶ ماه هیچ مسئولی نیامده بگوید شما زنده اید یا مرده ؟

با تمام بغض و غضب و سوز حرف می زدند؛ از همه جا ناامید بودند اکثرشان دچار بیماری های متعدد بالاخص کلیه درد بودند چون نه آبشان بهداشتی بود و نه حمام داشتند و نه آبگرمکن ؛ لذا مجبور می شدند با آب سرد استحمام کنند و بعد استحمام هم در کپر سرد به سر برند. به معنای واقعی کلمه هیچ چیز نداشتند ، نه دستشویی ، نه حمام ، نه خانه ، نه مدرسه ، نه گاز ، نه نفت ، نه تلفن و نه حتی آب لوله کشی شده ( مجبور بودن برای آوردن آب ۱۲۰۰متر راه را با دبه سنگینی طی کنند)

چقدر سوختم وقتی شنیدم چند نفر از بچه های آن جا به علت وجود خانه های کپری و منفذهای کپر دچار عقرب زدگی شده بودند !!!

چقدر سوختم از این که شنیدم در روستای مجاور آنان یعنی روستای رحمت آباد ۷-۶ ماه پیش یک مادر با ۴فرزندش نیمه شب در آتش کپر سوختند و جزغاله شدند و اما دریغ از امداد رسانی یک آتش نشان و یا آمبولانس؟(روزنامه محلی گلدشت)

چقدر خجالت کشیدم از این که وقتی در یخچال ۵-۴ بچه یتیم را باز کردم و آن را خالی یافتم و فقط مرغی را دیدم که گویا بعد از چند ماه تلاش آن را به دست آورده بودند!!!

به یاد آن حدیث حضرت امیر (ع) افتادم که فرمودند:

الله الله فی الایتام فلا تُغِبّوا اَفواهَهُم و لایَضیعُوا بِحَضرَتِکُم

خدار ا خدارا درباره یتیمان، نکند آنان گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند و حقوقشان ضایع گردد (نامه ۴۷ نهج البلاغه ). تمام این دردها و سوختن ها یک طرف و سوختن از این که چرا آنانی که می دانند و می توانند و موظفند که رسیدگی و دستگیری کنند و نمی کنند هم یک طرف ؛

البته آن چه مسلّم است فعالیت دولت نهم و دهم قابل قیاس با هیچ دولتی نبوده و از مظلومیت و حقّانیت این دولت باید دفاع کنیم چرا که احمدی نژاد اولین رئیس جمهوری بوده که در نظام جمهوری اسلامی برای یک بار هم که شده به شهر عنبر آباد و قلعه گنج آمده و از ۴۰ مصوبه ای که برای خود شهر عنبر آباد داشته تا به حال ۳۷ مصوبه آن عمل شده و در راستای طرح کپرزدایی و مسکن سازی برای محرومین تا به حال برای مناطق محروم کهنوج ۴۰۰۰۰ واحد مسکونی احداث شده است که ضمن تشکر فراوان از زحمات دولت، لازم به ذکر است که جبران نمودن کم لطفی ها و بد اخلاقی های گذشتگان ، همتی مضاعف را از دولت وملت بزرگوار می طلبد.

در نهایت به همه دلسوزانی که درد دین دارند عرض می نمائیم که ما در این راه تنهاییم و اگر همکاری و هم فکری شما نباشد از دست ما کاری بر نمی آید .

ما سه طرح مهم و کلیدی برای مناطق محروم درنظر گرفته ایم که عبارتند از :

۱-طرح اکرام ایتام مناطق محروم

۲- طرح حمایت از نخبگان مناطق محروم:

به فضل الهی در مراسمی که در روز عید غدیر خم در این سفرمان برگزار نمودیم از بین ۱۰۰۰ دانش آموز یتیم عنبر آباد از ۷۷ دانش آموز یتیم نخبه و ممتاز که دارای معدل بالا بودند با اهدای لوح تقدیر و مبلغی نقدی ، تجلیل به عمل آوردیم و این قول را دادیم که انشاءالله با کمک شما خیرین علاوه بر این که مراسم را هر ساله در روز عید غدیر خم برگزار نماییم هرماهه با واریز حد اقل مبلغ ۳۰۰۰۰ تومان کمک تحصیلی، بچه های ممتاز را تشویق نمائیم تا به مدارج عالی دانشگاهی و حوزوی دست یابد.

۳- طرح اشتغال آفرینی :

با تشکیل تعاونی ها ، آموزش و حمایت از صنایع و هنرهای دستی ، احداث چاه آب ، نصب پمپ آب ، لایروبی قنوات ، تهیه تراکتور ، احداث یک حوضچه آب ، سیستم آبیاری قطره ای و سایر طرحهای کشاورزی به راحتی می توان روستا های قحطی زده را از فقر و فلاکت نجات داده و روح امید و نشاط را در مردم دمید

لذا از سرورانی که مایلند به رسالت دینی خود عمل نمایند خواهشمند است جهت دریافت شماره حساب ایتام ،ممتازین درسی و کمک به طرح اشتغال آفرینی و احیای منطقه با شماره تلفن ۰۹۱۰۸۰۵۱۱۸۲ تماس حاصل نمایند. بدیهی است که اختصاص منابعی همچون زکات، خمس (با اجازه مرجع تقلید)، نذر، عهد ، قسم، کفارات روزه ،رد مظالم، صدقات و … به آن منطقه محروم و تاسیس بناهای عام المنفعه در آنجا از ثوابی مضاعف برخوردار خواهد بود .

ضمناً جهت اعتماد سازی ، ما آمادگی خود را جهت ارسال گزارشات ، عکس ها ، CD مستند منطقه و حضور خود در جمع دوستان دانشجو و طلبه و… اعلام می داریم .و از دوستان دعوت می نمائیم که حتماً قدم رنجه فرموده و از منطقه بازدید نمایند. باتشکر فراوان ، والسلام

 

"تریبون مستضعفین"

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

پنج شنبه 12/12/1389 - 13:40 - 0 تشکر 293770

روایت فوق نه داستانی خیال‌پردازانه که واقعیتی انکارناپذیر است که در حال حاضر در گوشه‌ای از کشور ما در حال رویداد است و به طور اتفاقی به دست خبرنگار ما رسیده است. اگر نگوییم زیاد، اما کم نیستند خانواده‌هایی که از این دست زندگی‌ها دارند. کسانی که برای به دست آوردن قوت غالب روزانه‌شان به هر دری می‌زنند تا شرمنده زن و فرزندشان نباشند.

پدرانی که هر روز به امید کار بر سر چهارراه‌ها می‌ایستند تا شاید کسی آنها را برای کارگری انتخاب کند و مادرانی که در نزدیکی عید، بی‌وقفه و هر روز در خانه‌های مردم دیوار و فرش می‌شویند تا شاید آنها هم بتوانند عید داشته باشند. اینها همه در حالی است که چندی پیش وزیر کار دولت دهم در سخنانی ادعا کرده بود که «دیگر کسی در ایران شبها گرسنه نمی‌خوابد!»

به احتمال زیاد سخن وزیر این بود که با اجرای هدفمندسازی یارانه‌ها وتعلق ماهی ۴۰ هزار تومان به هر فرد ایرانی، دیگر کسی در گرسنگی به سر نمی‌برد اما فارغ از سخنان کارشناسان در مورد عواقب احتمالی اجرای هدفمندسازی یارانه‌ها همانند افزایش تورم و اینکه هنوز بعد از دو ماه از اجرای این طرح، پیامدهای آن به طور کامل بارز نشده است، این‌گونه سخنان از وزیری که از نرخ بیکاری و سطح رفاه مردم مطلع است تنها موجب افزایش انتقاد منتقدان به دولت می‌شود.

با اینکه در هر سفر استانی دولت، دهها طرح عمرانی برای آبادانی استانها تصویب می‌شود، اما گویا این وزیر محترم در سفرهای سیستان، خراسان جنوبی، جنوب کرمان، فارس و...دولت را همراهی نکرده است. هرکس که زاغه‌نشینان روستاهای زابل و کپرنشینان دهستانهای جنوب کرمان و حلبی‌آبادهای خراسان جنوبی را به چشم دیده باشد، متوجه می‌شود که در این مناطق ‌معادلات فقر به هم ریخته است. در این مناطق پس از ۸-۹ سال خشکسالی دیگر نه از شاخص‌های فقر، بلکه باید از گرسنگی سخن گفت.

با اینکه پرداخت نقدی یارانه‌ها توانست کمک شایانی به این افراد بکند اما وقتی درآمد ماهانه این افراد در مجموع همین ۴۰ هزار تومان باشد و بس، چه تضمینی وجود دارد که آنها برخی از شبها سر گرسنه بر بالین نگذارند؟

چند وقت پیش نماینده مردم جیرفت در مجلس شورای اسلامی در گفت‌و‌‌گویی اعلام کرد که از جمعیت ۷۰۰ هزار نفری ساکن در جنوب کرمان بیش از ۳۰۰ هزار نفر کپرنشین هستند به علاوه اینکه هنوز روستاهای کشف نشده در این استان وجود دارد!

جناب آقای وزیر! باعث شرمساری است که هنوز عده‌ای در مملکت زندگی می‌کنند که ما نمی‌دانیم اصلا در کجا هستند. پس به قطع نه جاده‌ای، نه آبی و نه برقی به آن مناطق رسیده است و مسلما تا به حال به آنها یارانه‌ای تعلق نگرفته است که حال بخواهیم آن را نقدی پرداخت کنیم. چگونه تضمین می‌کنید ساکنان این روستاهای کشف نشده در رفاه زندگی می‌کنند و شبها سر گرسنه بر بالین نمی‌گذارند؟

چرا راه دور برویم؟ همین حاشیه پایتخت خودمان و زنانی که شغلشان خودفروشی شده است، قطعا شبهای متوالی طعم تلخ گرسنگی را چشیده‌اند و با این کار دیگر نمی‌خواهند مجددا طعم آن را در دهانشان مزه مزه کنند.

جناب آقای وزیر! با این همه مشغله کاری به احتمال زیاد شما فرصت تماشای تلویزیون را پیدا نمی‌کنید ولی ای کاش به شما اطلاع‌رسانی می‌شد که تلویزیون مستندی را پخش کرد که در آن شغل جوان ۲۴-۲۵ ساله‌ای خرد کردن سنگ‌های سفت و بزرگ نمک در معدنی در زیرزمین بود و بزرگترین آرزویش خوردن یک شام مفصل که در نظرش فقط یک پرس برنج و مرغ بود، می‌شد!

به نظر می‌رسد متاسفانه وزیر محترم کار روایت تکراری ولی واقعی پدرانی را که شبها دیر به خانه می‌آیند که کودکان گرسنه‌شان شاهد دستان خالی‌شان و نظاره‌گر
شرمند‌گی‌شان نباشند و مادرانی که با دعوا کودک گرسنه‌شان را می‌خوابانند تا کمتر زجر گرسنگی را بکشند، قصه‌ای بیش فرض نکرده است که اگر چنین نبود، چنین کلامی هم گفته نمی‌شد.

در هر حال بیم از آن می‌رود که اگر وزیر محترم کار و دیگر مسئولین دولت دهم چنین سخنانی را از سر باورشان بگویند، آنگاه به توهم نبود گرسنه و فقیری در این کشور، برنامه‌های فقرزدایی‌شان، به بازی اعداد و ارقام بماند و اقداماتشان در این راستا با کندی بسیار پیش رود.

یالثارات الحسین

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

يکشنبه 15/12/1389 - 22:4 - 0 تشکر 294753

 پاداش‌ چند ده ‌میلیونی ‎آخر سال ‌برخی‌ مدیران

اسفند ماه هر سال، مدیران ارشد شركت‌ها دور هم جمع می‌شوند تا درباره میزان پاداش آخر سال خود مشورت كنند و تصمیم بگیرند.

درباره میزان عیدی و پاداش شركت‌های بخش خصوصی، حرفی نیست، جیب خودشان است و خودشان می‌توانند برای درآمد و ثروتشان تصمیم بگیرند. البته مدیران و مالكان بنگاه‌های بخش خصوصی هرچند در برداشت از سودشان آزادند اما در جامعه اسلامی اجازه ندارند هرطور كه میل دارند از ثروتشان استفاده كنند. مثلاً یك ثروتمند حق ندارد با مصرف تجملی، دل فقرا را بسوزاند و آنها را به حسرت مبتلا كند ... بگذریم.

بحث بر سر تعیین پاداش آخر سال و حقوق ویژه مدیران در شركت‌ها و مؤسسات دولتی، نیمه دولتی، شبهه دولتی، بخش عمومی غیردولتی و خلاصه شركت‌ها و نهادهایی است كه همه یا بخشی از آنها به بیت المال تعلق دارد.

در سال‌های گذشته اخبار تكان دهنده‌ای وجود داشت كه هیأت مدیره یا مدیرعامل فلان شركت دولتی برای خود پاداش چند ده میلیونی تصویب و برداشت كرده‌اند. این رفتارها در شرایطی كه بخشی از هموطنان از حداقل امكانات لازم برای زندگی محروم هستند، غیرقابل تحمل است و اقدام نهادهای نظارتی را می‌طلبد. اما درد اینجاست كه برخی شركت‌ها و مؤسسات ثروتمند دولتی، برای فرار از نظارت بر ریخت و پاش‌هایشان، متولیان نظارت را نمك‌گیر می‌كنند.

آن شورای عالی این روزها به چه حقی از نمایندگان مجلس ثبت نام می‌كند تا در نوروز ۹۰ نمایندگان را با خانواده‌شان به سفر خارجی ببرد؟

این قبیل ارتباطات آلوده كم هم نیست و برای برخی نمایندگان چنین سوء استفاده‌هایی از بیت المال آنقدر عادی و موجه شده است كه از این كار خود شرم هم نمی‌كنند و نهی كننده از این نوع منكرات را به فضولی، حسودی یا تشویش اذهان عمومی متهم می‌كنند. 

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
يکشنبه 15/12/1389 - 22:7 - 0 تشکر 294755

 آهای آقای مدیرعاملی كه برای خودت و اعضای هیأت مدیره‌ات، نفری ۵۰ میلیون تومان پاداش آخر سال از بیت‌المال تصویب و برداشت كرده‌ای ... آیا خبر داری در همین اطراف تهران كارگری هست كه ۵۰ هزار تومان ندارد تا دندان خراب فرزند خود را بكشد و شبها ناله های دردناك فرزندش را می‌بیند و خجالت می كشد؟

آهای آقای نماینده‌ای كه اسمت در لیست دولتی نوشته‌ای تا نوروز۹۰ به همراه خانواده به خرج بیت المال عید به مالزی بروی ... آیا خبر داری صدها جوان عقد كرده ایرانی به دلیل نداشتن پول اجاره خانه، سالهاست جدا از هم زندگی می‌كنند؟

آهای آقای مدیر شركت نیمه دولتی كه می‌خواهی با پاداش آخر سالت برای دخترت ۲۰۶ بخری تا راه بیفتد و به همكلاسی‌هایش پز دهد ... آیا خبر داری دخترانی هم سن و سال دختر تو هستند كه چون نمی‌توانند از روش‌های متعارف مانند دختر تو بپوشند و سوار شوند، برای بدست آوردن چیزهایی كه حسرتشان را می كشند؛ به فكر راه‌های گناه آلود می‌افتند؟

راستی چرا هیچ خبرنگاری این روزها سراغ پاداش‌های هیأت مدیره‌های شركت‌های دولتی و نهادهای عمومی غیردولتی نمی‌رود؟ آیا این موضوع با كنفرانس‌های خبری مرسوم این شركت‌ها و نهادها در پایان سال و هدیه‌های توزیع شده در این برنامه‌های خبری (!) بی‌ارتباط نیست؟ بالاخره خبرنگارها هم زن و بچه دارند. ۲۰۶ می‌خواهند. اگر ۲۰۶ دارند، ویتارا می‌خواهند مگر خبرنگار جماعت دل ندارد؟! عجیب نیست كه چرا تقریباً هیچ خبرنگاری صدای گریه فرزند آن كارگر فقیر را شبها از دندان درد به خود می‌پیچد نمی‌شنود.

آهای آقایانی كه بیت‌المال زیر دستتان است و برای خود پاداش‌های میلیونی تصویب می‌كنید و چشم نهادهای نظارتی‌تان را هم با پرداخت انواع هدایا بسته‌اید ... آیا از چشمان باز امام و شهدا شرم نمی‌كنید؟

گیریم كه به رقم پاداش‌های میلیونی‌تان، مهر «كاملاً محرمانه» زدید و از چشم افكار عمومی پنهان كردید؟ آیا می‌توانید آن را از دید خدا هم پنهان كنید؟

یالثارات

http://www.yalasarat.com/vdcb.9b8urhbzfiupr.html

همیشه دلیل شادی کسی باش نه قسمتی از شادی او
و همیشه قسمتی از غم کسی باش نه دلیل غم او
دوشنبه 16/12/1389 - 9:36 - 0 تشکر 294837

سلام

ممنون از همراهیتون...اینا خیلی دردناكههههههه........

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 18/12/1389 - 20:13 - 0 تشکر 296245

 گزارشی از وضعیت كودكان خیابانی در آستانه سال نو

 سال نو می‌شود اما نه برای حاجی فیروز

یلدا هر چه تلاش می‌کرد و بیشتر روی نوک پاهایش می‌ایستاد باز هم دستش به جعبه چوبی ته سطل آشغال نمی‌رسید. خوب می‌دانست اینگونه آشغال خشکها ارزششان بیشتر از زباله‌های دیگر است برای همین مصمم شده بود که هر طور شده جعبه را از کف سطل آشغال شهرداری بیرون بیاورد. آنقدر در سطل دولا شده بود که وقتی برای نفس تازه کردن سرش را بلند کرد تمام رگهای صورتش متورم شده بود و رنگش به کبودی می‌زد. 

مستاصل نگاهی به اطرافش انداخت تا شاید بتواند با وسیله‌ای جعبه را بیرون بکشد اما چیزی نیافت. این بار به مهدیار، برادر کوچکترش اشاره کرد که پاهایش را از پشت نگه دارد تا بیشتر بتواند در سطل زباله خم شود. 

رهگذران با تعجب به دختری که تا کمر در زباله‌ها خم شده بود نگاه می‌کردند اما یلدا و خواهر و برادرانش به این نگاهها عادت داشتند و به آن اهمیت نمی‌دادند. بالاخره دستش به جعبه چوبی رسید و آن را با خرواری مگس از سطل بیرون کشید و در گونی که تقریبا لب به لب پر شده بود انداخت.  

نگاهی به آسمان انداخت و سپهر و سما، خواهر و برادر دوقلویش که هر کدام بیش از ۷ سال سن بیشتر نداشتند و در اطراف مشغول پیدا کردن زباله خشک بودند، را صدا کرد. گونی زباله‌ها را بر دوش انداخت و به بچه‌ها اشاره کرد که از پشت آن را نگه دارند تا کمتر سنگینی گونی بر دوش ۱۱ ساله‌اش فشار آورد.

خانه‌شان چند کوچه بالاتر در گوشه‌ای از یک ساختمان نیمه‌ساخته بود. در زمستان دیوارهای خانه‌شان را با نایلون‌های ضخیم می‌پوشاندند تا سرما کمتر به داخل نفوذ کند و در تابستان خانه‌شان تقریبا شکل اپن به خود می‌گرفت تا هوا بتواند به راحتی عبور کند. از نظر یلدا و دیگر بچه‌ها زمستانها خیلی سخت‌تر و طولانی‌تر به نظر می‌رسید چون آنها مجبور بودند با لباسهای اندکشان از صبح تا شب در خیابانها به دنبال جمع آوری آشغال باشند و یا اینکه در سر چهارراهها شیشه پاک کنند. 

با اینکه تابستانها هم گرمای هوا نفسشان را تنگ می‌کرد و صورتشان را می‌سوزاند اما در هر حال تحملش از سوز سرمای زمستان راحت‌تر بود. 

وقتی چهار خواهر و برادر به خانه رسیدند مادرشان با نگرانی جلوی ساختمان نیمه‌کاره ایستاده بود. چشمش که به بچه‌ها افتاد در ظاهر به آنها چشم‌غره رفت اما از دیدن صورتهایی که سیلی سرما آنها را کبود کرده بود و گونی پری که کمرشان را خم، دلش ریش شد. 

کودکان را به داخل آلونک برد. غذای مختصری که شامل یک سوپ آبکی بدون گوشت می‌شد به آنها داد و سعی کرد با اندک پتویی که داشت آنها را گرم کند. تا تاریک شدن هوا بیشتر از یک ساعت وقت نداشت و در این یک ساعت باید کودکانش را می‌خواباند تا توان داشته باشند تا پاسی از شب در خیابانها بچرخند. شبهایی که کودکانش را برای گل‌فروشی و شیشه‌پاک‌کنی به خیابانها می‌فرستاد تا این حد دلش برای آنها کباب نمی‌شد که شبهای عید آن چهار طفل را روانه مراکز خرید می‌کرد تا کاسبی کنند.

خواب کودکانش که سنگین شد ظرف واکس را آورد و شروع به سیاه کردن چهره کودکانش کرد. بچه‌ها آنقدر خسته بودند که به جز یلدا هیچ کدام از خواب برنخواستند. وقتی یلدا با تماس دستهای زبر مادر بر صورتش از خواب برخاست و متوجه سیاه شدن چهره‌اش شد، بغض گلویش را فشرد. حاضر بود تمام روز را در سطل آشغالها دولا شود و زباله جمع کند و نگاه‌های تحقیرآمیز مردم را به جان بخرد ولی شبها مجبور نشود نقش حاجی فیروز را بازی کند و مردم را شاد کند تا پولی کف دستش بگذارند. اصلا برای همین بود که از زمانی که به یاد می‌آورد از هر چه عید نوروز بود بیزار بود. عیدی که برای سایر مردم لباس و کفش نو و دید و بازدید به همراه داشت برای او جز زحمت مضاعف و حسرت معنی دیگری نداشت. 

خواست به مادرش اعتراض کند و بگوید دیگر نمی‌خواهد حاجی فیروز شود اما وقتی لبخند محزون مادرش و سخن تکراری او که برای تسلای خاطر یلدا می‌گفت را شنید لب فروبست و چیزی نگفت. «صورتت مثل اسمت قشنگ شده یلدا جان! » 

یلدا می‌دانست اگر پدرشان زنده بود وچند سال پیش بر اثر سقوط از داربست جان خود را از دست نمی‌داد شاید زندگیشان کمی بهتر از این بود اما می‌دانست با این افکار پدرش باز نمی‌گردد و به جای او یکی از دوستان پدرش که مثلا می‌خواست به آنها لطف کند تا دقایقی دیگر می‌آمد و یلدا و ۳ کودک دیگر را برمی‌داشت تا در سر چهارراهها در نقش حاجی فیروز برقصند و گدایی کنند. 

مادر، مهدیار و سپهر و سما را از خواب بیدار کرد و بر روی لباسی که تنها تن‌پوش گرمشان بود پیراهنی قرمز پوشاند و کلاهی که خودش با مقوا درست کرده بود و قرمزش کرده بود بر سرشان گذاشت و مانند هر شب به آنها توصیه کرد که هر کاری که عمو قدرت می‌گوید گوش کنند و او را عصبانی نکنند. وقتی صدای بوق وانت به گوششان رسید هر ۴ کودک تقریبا آماده بودند. مادر بوسه‌ای بر گونه هر یک از کودکانش زد و مانند هر شب آنها را به یلدا که بزرگترشان بود سپرد و روانه خیابانشان کرد. خودش تا دم در با آنها رفت تا سمای کوچکش را که نمی‌توانست از پشت وانت بالا رود بلند کند و در گوشه امن وانت قرار دهد. پشت وانت ۷-۸ کودک سیاه شده دیگر هم بودند که مانند بچه‌های او مجبور به خیابان‌گردی بودند. 

یلدا به مادرش گفته بود که هر شب قدرت‌خان آنها را دو به دو در سر چهارراهها توزیع می‌کند و در آخر شب بعد از اینکه تمام درآمدشان را ازآنها گرفت دوباره سوار وانتشان می‌کند و به خانه‌هایشان باز می‌گرداند. همیشه یلدا و سما با هم و سپهر و مهدیار هم با یکدیگر در سر چهارراه‌ها کار می‌کردند. یلدا هیچ وقت به خود این اجازه را نداده بود که در لباس حاجی فیروز برقصد برای همین همیشه تنبکی در دست می‌گرفت و ناشیانه به آن ضربه می‌زد تا سما دست و سرش را تکان دهد و به اصطلاح برقصد!
مادر یلدا هم می‌دانست از آنچه که کودکانش شبها کاسبی می‌کنند تنها مقدار ناچیزی به خود آنها می‌رسد چون او و کودکانش آخرین حلقه یک باند بودند که کودکان را مجبور به کار در سر چهارراه‌ها می‌کرد.

او خوب می‌دانست که قدرت هم برای کس دیگری کار می‌کند و حتی وانت زیر پایش هم اجاره‌ای است و هر قدر که بتواند کودکان بیشتری را وارد این باند کند پورسانت بیشتری نصیبش می‌شود. این اواخر هم قدرت‌خان به بهانه حضور ماموران شهرداری و کساد کاسبی، پول کمتری به آنها می‌داد و مادر یلدا نمی‌دانست آنچه او می‌گوید حقیقت دارد و یا اینکه پول زحمت کودکان یتیمش را بالا می‌کشد. ولی در هر حال آنها فرد دیگری را نداشتند که بتواند آشغالهای خشک آنها را آب کند و برای آنها چهارراه اختیار کند تا کس دیگری در سر آن چهارراه کاسبی نکند! 

وقتی وانت قدرت‌خان به راه افتاد تمام کودکان سرشان را بر روی زانوانشان قرار دادند تا سرما کمتر آنها اذیت کند. مادر سرش را به آسمان گرفت و ابرهای تیره که سوز و برف را با خود داشتند، نگاه کرد. اشک در چشمانش حلقه زد و به یاد کودکان یتیمش از دیدگانش فرو ریخت و برای هزارمین بار با خود فکر کرد که: «چه می‌شد اگر او و چهار فرزندش سرنوشت دیگری داشتند؟»


*** 



«بچه‌های خیابان» تعبیری ملموس و عینی برای همه شهروندانی است که هر روز در خیابانهای شلوغ پررفت و آمد کلانشهرهایی نظیر تهران تردد می‌کنند و اکنون در رفت و آمدهای روزمره، چشم شهروندان به دیدن بچه‌های کار و خیابان با صورت‌هایی کبود از سرما که بالاجبار دست کمک و نیاز به سوی آنها دراز می‌کنند عادت کرده است و از سوی دیگر زبان دست‌اندرکاران به بیان وعده‌هایی برای سامان‌دهی این کودکان...!! 

به گزارش هفته‌نامه یالثارات؛ حضور کودکان خیابانی در چهارراه‌ها و معابر اکنون به امری عادی مبدل شده و باعث شده است که با نزدیک شدن عید نوروز شاهد موج جدیدی از حضور این کودکان در معابر شهر و اشتغال به کارهای کاذبی همچون فروش گل، آدامس، فال و تکدی‌گری در قالب حاجی فیروز در خیابانهای مختلف و پرترافیک شهرها باشیم. این در حالی است که هر چند وقت یک بار انجام طرح‌هایی در قالب فروش روزنامه، جمع‌آوری کالاهای بازیافت در دکه‌ها و.... برای حل مشکل کودکان خیابانی در دستور کار قرار می‌گیرد اما به دلیل مشکلات قانونی و عدم اجرای صحیح این طرح‌ها و نیز تفاسیر گوناگون متولیان سامان‌دهی کودکان از قانون جمع‌آوری و سامان‌دهی کودکان؛ باز شاهد گسترش این پدیده در معابر شهری هستیم. در این میان آنچه که مسلم است راهکارهای ارائه شده در مدت محدود از سوی مسئولان تنها به صورت مقطعی، گذرا و یا بهتر بگوییم مسکّنی زمان‌دار در مقابله با این پدیده اجتماعی بوده است. 

براساس مصوبه هیئت دولت؛ نیروی انتظامی، قوه قضائیه، شهرداری، وزارت کار، وزارت بهداشت، سازمان بیمه خدمات درمانی، سازمان تأمین اجتماعی، صدا و سیما، جمعیت هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و کمیته امداد امام خمینی از جمله سازمانها و نهادهای همکار در سازمان‌دهی کودکان خیابانی هستند که موظف به اجرای طرح‌هایی در زمینه سامان‌دهی کودکان کار شدند. با این همه هر ساله مسئولان مصوبه دولت را درباره سامان‌دهی کودکان فراموش می‌کنند تا جایی که هر دستگاه به تنهایی طرح‌هایی را در جهت شناسایی و حمایت خود را مطرح می‌کنند و امید می‌دهند که امسال به طور جدی معضل کودکان خیابانی را حل می‌کنند اما با پایان سال همه موضوعات درباره بچه‌های کار از یاد می‌رود و پرونده سامان‌دهی کودکان خیابانی برای بار چندم بایگانی می‌شود...! 

در همین راستا عضو كمیته هماهنگی شبكه یاری ایران با انتقاد از عملكرد نیروی انتظامی و شهرداری برای جمع‌آوری كودكان كار و خیابان گفت: جمع‌آوری كودكان كار با هزینه سرسام‌آوری كه دارد بی‌نتیجه بوده و چاره‌كار نیست. 

فاطمه قاسم‌زاده، در مورد اقدامات گسترده و مقطعی شهرداری و نیروی انتظامی برای جمع‌آوری كودكان كار و خیابانی تاكید كرد: شهرداری بعد از جمع‌آوری كودكان كار، آنها را چند روز نگه‌داری و یا كودكان كار شهرستانها را به محل سكونتشان انتقال می‌دهد و بعد از مدتی مطابق با آنچه كه از زبان این كودكان شنیده می‌شود، رها شده و به چرخه كار بازمی‌گردند. 

عضو كمیته هماهنگی شبكه یاری كودكان ایران ادامه داد: كودكان كار می‌گویند كه وقتی خانواده‌هایشان در جریان اقدامات مربوط به جمع‌آوری كودكان كار قرار می‌گیرند، جلوی كار كودكان را برای یك مقطع كوتاه می‌گیرند و می‌گویند بعد از اینكه آب‌ها از آسیاب افتاد دوباره به خیابان بروید. 

او با اشاره به هزینه‌های سرسام‌آور مربوط به جمع‌آوری این كودكان تاكید كرد: نیروی انتظامی و شهرداری هر از چندگاهی چنین اقدامی را آغاز می‌كنند و وعده‌هایی می‌دهند وهر بار هزینه‌های زیادی را برای جمع‌آوری صرف می‌كنند كه اگر این هزینه در جای دیگری برای كودكان صرف شود، كمك بهتری به حساب می‌آید. 

به گفته قاسم‌زاده چرخه جمع‌آوری كودكان با وجود آنكه كار بی‌فایده‌ای است، ناقص بوده به طوری كه این ماموران به سراغ كارگاه‌های زیرزمینی و كوره‌پزخانه‌هایی كه از شمول قانون كار خارج است نمی‌روند و كودكان را به طور ظاهری جمع كرده و قصدشان این است كه چهره شهر از وجود چنین كودكانی پاك شود. 

او با بیان اینكه سازمانهای غیردولتی هرگز قصد ندارند كه این كودكان را از چرخه كار خارج كنند، یادآور شد: علت پرداختن این كودكان به كار، فقر در خانواده‌ها بوده به طوری‌كه تا وقتی فقر از بین نرود، معضل كودكان كار هم از بین نمی‌رود. بهتر است مسئولانی كه به فكر جمع‌آوری این كودكان هستند، به جای آجر كردن نان پرزحمت آنها، كودكان را آموزش داده و حمایت كنند. 

وی با اشاره به نقش سازمانهای حمایتی و مؤسسات خیریه در حمایت از کودکان خیابانی افزود: بسیاری از کودکان خیابانی از خانواده‌های اقشار آسیب‌پذیر جامعه هستند که در صورت حمایت از سوی ارگان و نهادهای خیریه می‌توان با برگشت دادن آنها به خانواده دیگر شاهد حضور این کودکان در معابر و خیابان‌های اصلی شهر نباشیم.

یالثارات

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 18/12/1389 - 20:59 - 0 تشکر 296275

سلام
بابا چیکار کردی با این تایپیک
کوت عبدالله و ...
قلعه چنان یه کم اون ور تره در مورد اون هم می تونی بنویسی؟
اصلا چرا سراغ حاشیه بریم یه جایی همین جا وسط شهر
دیگه طاقتش تموم شده بود از خونه زد بیرون مادرش التماس که کجا می ری و اون می گفت دیگه نمی تونه تحمل کنه
خبرا زود می پیچه مردم ته توی قضیه رو در آوردن معلوم شد مدتیه خرجی شون تموم شده
روزی دو سه تا نو می گرفتن و با نمک می خوردن
نمک تموم شد رسیدن به زرچوبه اما اونم تموم شد
خوب گفتن اشکالی نداره نون و آب می خوریم خدا بزرگه
اما نگاه کردن دیدن دیگه نونی باقی نمونده چند روز گذشت بچه کوچیک تو خونه داشت و یه دختری که فکر کنم بین 10 تا 15 سالش بود
اون بود که از خونه زده بود بیرون
مات و مبهوت نمی دونست چیکار کنه
از سرانجامش خبر ندارم تقریبا مال هفت هشت ساله پیشه و من اون موقع ابتدایی بودم
اما الان که دوباره اون محل رو از ذهنم می گذرونم می بینم تغییری نکرده
اسمش حصیرآباده .....

پنج شنبه 19/12/1389 - 14:56 - 0 تشکر 296614

سلام

جناب غزه، ممنون از اینكه به اینجا سر زدین....اخی...متاسفم...راستی، من زیر هر مطلبی منبعش رو هم نوشتم...بابا من كجا میتونم خوب بنویسم....باید یاد بگیریم:)

راستی، اینكه گفتم "غزه" چون قبل اینكه فلسفه ی شناستون رو بخونم اینطوری میخوندمش...ایرادی كه نداره :)...خیلی هم برازنده است :)

یاحق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

پنج شنبه 19/12/1389 - 20:34 - 0 تشکر 296779

 به بهانه جشن نیكوكاری

امروز قلكی میشكند تا آرزویی بند بخورد

امروز این لبخند است که در دوردست‌ترین روستا‌ها و در گوشه و کنار شهرهای کشور به حراج گذاشته می‌شود و هرکس تبسم کودک یتیم را با بالا‌ترین قیمت مهربانی بخرد، برنده است.

آری همزمان با روز جشن نیکوکاری دستگیری از محرومین پیشه هر زن و مرد و پیر و جوان ایرانی شده و همه برای رونق این کسب و پیشه در تب و تاب و تکاپو افتاده‌اند؛ یکی قلک آرزو‌هایش را می‌شکند تا آرزوی دیگری برآورده شود، دیگری کودکش را آورده تا درس عشق به او بیاموزد، آن طرف‌تر کارخانه داری در حال امضای چکی با رقم درشت است، همین نزدیکی پیرمردی با لبخندی بر لب پس اندازش را تقدیم می‌کند.

آن سو‌تر معلمی دست دانش آموزانش را گرفته و پای صندوق‌های جمع آوری کمک‌ها آورده تا به آن‌ها طعم ایثار را در مدرسه احسان بچشاند و….

انسان یاد انشای کلاس چهارمش می‌افتد که معلم گفت: «بچه‌های عزیز! از گذشت و فداکاری بنویسید» و ما هر کدام تعریفی از یاری و احسان به دیگران نوشتیم.

خوب یادم هست که مریم نوشته بود: «دلم برای ساره، دختر همسایمان می‌سوزد، او بابا ندارد و من به پدرم گفتم که بابای او هم باشد و پدر شب عید برای ساره هم کفش خرید….»

فکر که می‌کنم یاد انشای زهرا می‌افتم که نوشته بود: «آقای مرادی دو تا خانه آن طرف‌تر از ما می‌نشیند، پارسال تصادف کرد و یک پسربچه رفت زیر ماشینش، الان یک سال است او پول دیه ندارد و توی زندان است؛ بیچاره احمد و فرزانه و مینا دلشان حسابی برای بابایشان تنگ شده….»

نیلوفر که داشت انشایش را می‌خواند گریه‌اش گرفت. او از دختر دایی‌اش نوشته بود که مادرش دو سال است فوت کرده و او همیشه به او محبت می‌کند و اسباب بازی‌هایش را به او می‌دهد تا او غصه بی‌مادری را نخورد….»

انشای خودم یادم نمی‌آید. اما یادم هست معلم آخر کلاس برای همه ما دست زد و گفت: برکوش دلی به دست آری/ هرکس شکند بدان که رسواست/ جاوید شوی فقط به خوبی/ نیکی بنما که حسن والاست.

خبرگزاری مهر

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

جمعه 20/12/1389 - 3:32 - 0 تشکر 296877

سلام
ممنون هر جوری راحتی بگو
من فکر کردم خودت نوشتی کلی ذوق کردم
موفق باشید

يکشنبه 15/3/1390 - 0:42 - 0 تشکر 327460

بجاي اينکه اين همه براي تزيين مساجد و بزرک کردن اونا و ساختن در با طلا و نقره پول هزينه کنن اگه همون پول رو بدن به ادماي فقير همه چيز درست ميشه. يه کتاب هست به نام ( دختر فقير قلب پاک) که تويه اون نوشته شده که اون دختر فقير هر بار که تويه يه کليسا باشکوه ميرفته از اينکه ميشه با کمي از اين پول به خيلي از فقير ها و از جمله خودش کمک کرد خيلي ناراحت ميشده و ايمان خودش رو از دست ميداده ولي وقتي به کليساهاي ساده ميرفته احساس ارامش و ايمان ميکرده .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.