به نام خدا
سلام
جناب چلسی
حالا این که این عقیده تون درباره ی ازدواج تا چه حد درسته و تا چه حد نه، و این که چرا این قدر خانم ها باهاش مشکل دارن (لااقل اکثرشون) خب اون یه بحث دیگه ست. اما نحوه ی بیان شما هم یه کم زیادی اشتباهه ها! اصلاً حرف زدن با اون دختر خانم به جای خود، حتی طرز مطرح کردن این حرفتون این جا هم مشکل داره. و ضمناً نشون دهنده ی این ه که شما شاید هنوز تصور درستی از ازدواج ندارید که البته با توجه به سن کمتون اصلاً هم عجیب نیست. به وقتش درست میشه ان شاء الله. ببینید آقای طهوری چقدر قشنگ روحیات خانم ها رو درک می کنه! :دییی
اوکی
به طور مثال به این جملاتتون دقت کنید:
دیگه به هر حال اگه قبول کرد که هیچ اگه قبول نکرد یکی دیگه .
این جمله کمی بوی بی تجربگی می ده. درست می گم؟ قصد جسارت ندارما، خواهرانه می گم اینو.
یا این یکی:
درسته خانوم آرسو باید اول ازش بپرسم شما شاغل هم میخواید بشید ؟
اصلا میدونید چیه ؟ چرا دخترا دوست دارن شاغل باشن ؟ پس چرا ازدواج میکنن ؟
من که میدونم چرا . چون نمیخوان همش چشمشون به دست همسرشون باشه .
اما من کوتاه نمیام . یا باید شاغل نباشه و فقط به پسرم رسیدگی کنه یا هیچ .
خب چرا شما همچین طرز تفکری درباره ی خانم ها دارید؟ چرا فکر می کنید فقط می خوان شاغل باشن تا چشمشون به دست همسرشون نباشه؟!!
شما فکر نمی کنید خانم ها هم از لحاظ روحی نیااااز دارن به روابط اجتماعی؟!
و این که نیاز دارن به این که از علمشون استفاده کنن؟! از این که وقتی درسی رو خوندن که دوستش هم دارن، حالا دلشون بخواد با کاری متناسب با اون، در زمینه ی رشته شون که از علایق بزرگ زندگیشون هست پیشرفت کنن؟!
یه خانمی که تحصیلات دانشگاهی داره و رشته ش رو هم خیلی دوست هم داشته، حالا درسته بهش بگیم بی خیال علایقت بشو و پا بذار روی چیزی که به روحت طراوت و تازگی می ده، و فقط بمون توی خونه و ظرف شور، و مهم تر از اون لباس های پسرم رو بشور! خودت هم دلت مُرد، مُرد! مهم پسرمه!
شما فکر نمی کنید اگر اون خانم روحش افسرده بشه حتی توی تربیت پسرتون (!) هم تأثیر منفی می ذاره؟؟؟!
البته من نمی گم حالا حتماً همه برن سر کار. شاید خیلی ها به قول شما نخوان برن. اما این که این طوری با یه خانم صحبت کنیم خیلی توهین ه ها!!
تازه کی می گه هر کس رفت سر کار، به تربیت فرزندانش نمی رسه؟؟؟
ممکنه خانمی نتونه این تعادل رو بین کار خونه و بیرونش برقرار کنه، ولی آیا می شه این رو به همه تعمیم داد؟!
اگر اینطور بود ترجیح میدادم ازدواج کنم و وقتی پسرم به سن هفت سالگی رسید فورا همسرم را طلاق دهم .
این جمله تون هم نشون می ده که هنوز فکر ازدواج به درستی توی ذهنتون نقش نبسته!
انگار شما کلاً فقط پسر می خواهید، هوم؟!
بعد هم اگر ازدواج بکنید اون وقت می فهمید که چقدر حتی حرف طلاق هم می تونه مشکل آفرین باشه!
وانگهی، بعد از طلاق تکلیف پسرتون چی می شه؟! اون طوری لااقل مادرش بود و با وجود کار بیرون بهش رسیدگی هم می کرد، اما این طوری که اصلاً دیگه مادر بالای سرش نیست!
می بینید؟ به خیلی چیزها دقت نکردید!
خلاصه این که نگزان نباشید، سن کمتون بهتون این اجازه رو می ده که فرصت بیشتری داشته باشید تا بهتر بتونید درباره ی مسائل زندگی فکر کنید، و این که تصویر واضح تری از امر مهم ازدواج در ذهنتون ترسیم کنید.
موفق باشید و خوشبخت