کل آیتم ها 51
ما شبی دست برآریم و دعایی بكنیم غم هجران تو را چاره ز جایی بكنیم حافظ
آه از راه محبت كه چه بیپایان است با دو منزل كه یكی وصل و یكی هجران است صیدی
مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری عجب كاری برای مردم بیكار پیدا شد! صائب تبریزی
رو مسخرگی پیشه كن و مطربی آموز تا داد خود از كهتر و مهتر بستانی انوری
گر به خشم است و گر به عین رضا نگهی باز كن كه منتظریم سعدی
من مریض درد عصیانم كه درمانم تویی دردمند اینچنین محتاج درمان شماست! محتشم كاشانی
من چون نزنم دست كه پابند منی چون پای نكوبم كه توئی دستزنان مولانا
حبابوار براندازم از روی نشاط كلاه اگر ز روی تو عكسی به جام ما افتد حافظ
مرا كه سِحر سخن در جهان همه رفته است ز سِحر چشم تو بیچاره ماندهام مسحور سعدی
این بدان گفتم كه تا هر بیفروغ كم زند در عشق ما لاف دروغ عطار