کل آیتم ها 51
می میكشیم و خندهی مستانه میزنیم با این دو روزهی عمر چهها میكنیم ما
به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی كه چاره در غم تو، های های میداند سعدی
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
تو را زین پس جز فرشته نخوانم ازیرا كه تو آدمی را نمانی! فرخی سیستانی
آن دگر گفت ای گروه زرپرست جمله خاصیت مرا چشم اندرست مولانا
مكن از خواب بیدارم خدا را كه دارم خلوتی خوش با خیالش حافظ
خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست خون خورم بیچشم مستت گر شرابم آرزوست اهلی شیرازی
چون نماید به تو این دولت روی رو در آن آر و به كس هیچ مگوی
نمیدانم كه دردم را سبب چیست؟ همی دانم كه درمانم تویی بس اوحدی مراغهای
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نكنیم حافظ