با سلام!
دوستان چه جار و جنجالی راه انداختید. خبری نشده! فقط ادامه ی داستان نوشته شده. من به شما قول میدم که هر اتفاقی توی داستان برای شخصیت مجازی شما بیوفته، کسی در مورد شخصیت حقیقی شما فکر ناصوابی نمی کنه. توصیه می کنم خویشتن دار باشید.
fallenik: من الان خیلی عصبانیم شاه ژولیده سر این ها چیه درباره من نوشتی
سر آشپز از ما عصبانی باش و از این عصبانیت غذاهات رو بسوزون!!!
fallenik: این دادگاه رو فرمانده نیكادل تشكیل داده شما دونفر چی میگین مگه تو سر دسته شورشی ها نیستی پس چطور تو رای دادگاه رو دادی؟
اولا رای رو من صادر نکردم بلکه گیگیلی صادر کرد که از سوی فرمانده ی خودتون به عنوان قاضی منصوب شده.
ثانیا اساس کار این تاپیک این طوریه که هر کس زودتر ادامه ی داستان رو تعریف کنه حق با اونه. البته به شرطی که داستانش با داستان های قبلی در تناقض نباشه. مثلا آبی بیکران که تا به حال به عنوان یه عضو خارج از پادگان که به شورشی ها کمک می کنه، یکدفعه جزء سربازان وفادار محسوب نشه. بنابراین نوشتن ادامه ی داستان عینهو انرژی هسته ای حق مسلم ماست.
unloker: اه اه اه ببین نبودیم چه کارایی که با شخصیت ما نکردند باید یک کارشناس بیارید تا شخصیت منو بشناسید.
دوست عزیز اولا شما قبلا شخصیت خودتون رو توصیف نکرده بودید بنابراین داستان به اون شکل پیش رفت. البته یه جا توی پادگان شورشی ها مجتبی نوشته بود که:«آنلاکر یه خورده کلش باد داره که مقتضای جوونیشه .» که اون هم سعی شده بود توی داستان لحاظ بشه.
ثانیا به همه توصیه می کنم که اینجا اسطوره سازی نکنند چون ما اینجا حکیم فردوسی رو نداریم و کار با اسطوره ها در نوشتن داستان جدی هم سخته چه برسه به داستان طنز ! این توصیه ی من بود ولی شما مختارید.
فعلا خداحافظ!