• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 24433)
دوشنبه 10/3/1389 - 11:0 -0 تشکر 202988
سروده های رها

به نام حضرت دوست، که هرچه داریم از اوست. به نام او  که با رأفت بیدریغ و رحمت بی حساب به بندگانش قدرت سخن گفتن عطا فرمود.



..............................................سروده هایم تقدیم حضور شما بزرگواران............................................

چهارشنبه 2/4/1389 - 8:8 - 0 تشکر 206852

(طرح گل)
خوشا آن دل که سودای تو دارد
که مهـر آیت ز سیمای تو دارد
خوشا چشمی که بیند گیسوانت
که شب رنگی ز موهای تو دارد
دوچشمت چون گل نرگس شکوفاست
گل نرگـس تمـــــنای تـو دارد
لبـــــانت غنـچه گلهای وحشی
که گل طحی ز لبـــهای تو دارد
چـو بـاشـــــد ناز اندامت فریبا
ظـرافت شـوق اعضـای تو دارد
خوشا آنکس که باشــد در کنارت
کـه آرامش ز آوای تـو دارد
اگر یک دم به آغـوشم در آیی
همیشه قلب من جای تو دارد
«رها»چون تشنه ای درانتظاراست
هوای شهد لب های تو دارد
بهروز__((رها))

چهارشنبه 2/4/1389 - 8:10 - 0 تشکر 206853

(عطش)
بـه تبسـمی دلم را ، ز غمی دمی جـدا کن
به زبان چشم نرگس،من خسته را صدا کن
چـو تـرنم لبــــانت ، برســـد بـه گوش جانم
تو به لحن مهــربانت ، دل من پر از صـفا کن
عطشی اگرچه دارد،دل و جان من به عشقت
تـو میــان دشت جانم ، عطشی دگر بپا کن
چو کبوتری سحرگه ، بگشا به سوی من پر
بنشـین بـه بـام جـانم ، تـو نیــاز من روا کن
همه لحظه های نابم،شده مست با تو بودن
ز محبتی تو ای جان،همه شب مرا دعا کن
چو من از سـتاره جویم ، اثری ز روی ماهت
ز سـفر بیـا و یکدم ، نظری به سـوی ما کن
تو تمـام هست و بودم ،همه لطف زندگانی
چو اسیر بند هجرم ، ز کرم مرا «رهــا» کن

بهروز ((رها))

پنج شنبه 3/4/1389 - 7:31 - 0 تشکر 206986

(بساط)
در ســبدم یك دســته محبت گذاشته‎‎ام
یك شاخه عشـق و مشتی متانت گذاشته‎‎ام

یك جرعه مهربانی و یك كاسـه از صـفا
یك جین خلوص و حبه‎ای جرات گذاشته‎‎ام

یك جعبه خوش زبانی و قدری صفای دل
كلی وفــا و قـدری نجــابت گذاشته‎‎ام

گسترده ام بسـاط خود اكــنون كنار یار
اسـباب حجره ام را به عـزت گذاشته‎‎ام

آی خـانوما آی آقـایون كرده‎‎ام حــراج
این هـمه جنــس و بدون قیمت گذاشته‎‎ام

اینجا ز هر مغــازه‎‎ای ارزونتــر است بیـا
چون در بسـاطم كمی شجاعت گذاشته‎‎ام

لب خنــده‎‎ای بیـاور و جنس «رهــا» ببر
بــاور نكن بــرای تجـــارت گذاشته‎‎ام
قاسمی ـ رها ـ

يکشنبه 6/4/1389 - 7:29 - 0 تشکر 207533

((بوی ترنم))
دوباره عطر شــقایق ، دوباره شبنم عشــق
جهــان دوبـاره صـفا را ، گرفته از دم عشــق

دوبـاره اوج شكـــفتن ، دوبـاره بـوی بهــــــار
در اهتــــــزاز مـداوم ، دوبـاره پـرچم عشــق

تنــــیده بــوی تــرنم ، بـه دور ســــــــاقه دل
دوباره دست تمنا ، به سـوی همــدم عشق

طنین هلهـله آیـد ، ز گـوشــه گـوشــه شب
رســـد ز كعـبه چـه زیبــا ، نوای دائم عشـق

قـدم نهـــاده بـه گیـتی ، علــی ولی خــــدا
بـه سـرزمین سـعادت ، رسیده حاكم عشق


شـــروع فصــل طلایی ، ز یمن پـای علـــــی

و قلب
شیعه شد امشب،دوباره خادم عشق

جهــان ز نـام قشــنگش ، گرفته رنگ حضــور
در امتـــداد حضورش ، به سجده عالم عشق

و لحـظه لحـظه امشب ، گـرفتـــه رنگ صـــفا
تمـــام جـان دقـایق ، فـدای مقـــدم عشـــق

دوبـاره جشن تـولـد ، دوبـاره بــوی علـــــــی
شــكاف كعــبه دلهــا ، ظهـــور اعظم عشـق

ولی شــكاف ســـیاهی ، میـــان فرق سحر
و گــریه هـای شـــبانه ، دوبـاره در غم عشق

دوبـاره نـالـه زینب ، دوبـاره اشـك حســــــین
دوبـاره مــاتم شــیعه ، بـرای خـاتم عشــــق

بـه دشت سینه شیعه ، اگرچه درد علیست
«رهـا» ز خاك قدومش ، گرفته مرهم عشق
بهروز__((رها))


يکشنبه 6/4/1389 - 14:13 - 0 تشکر 207559

(چشم افق)
در جـاده‎های مه آلـود انتـظار
من مانده‎ام با دلی تنگ و بی‎قرار

بـا آیـه‎های عاشــقانه می‎روم
از كوچه زمسـتان در پی بهــار

تصــویـر كاج كهنــسال آرزو
در قاب چشـم افق مانـده یادگار

آن سـوگلی با همه مهـربانی‎اش
آید ز مـرز غــزل های ماندگار

او می‎رسد كنون با خنده‎های ناب
از پلـكان طـــلایی افتــخار

بـا واژه‎های زلال سـپید عشـق
از پشت قلـه غیبت رســد نگـار

در مخمل سبز سحر شـود ‹رهـا›
این قامت دریـا كه گشته رهسپار

بهروز رها

دوشنبه 7/4/1389 - 16:2 - 0 تشکر 207815

خیلی خیلی زیبا بود

بازم منتظر سروده های قشنگتون هستم رهای عزیز

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 8/4/1389 - 8:24 - 0 تشکر 207953

((جور روزگاران))
میــان كلـبه ای سـرد و غم افزا
پـدر از غصـه نـان قصـه می‎‎گفت
ز بیــداد زمـانه بـا دلی تنـگ
چه غمناك و پریشان قصه می‎‎گفت
پـدر بـا بغـضی در سـینه نهفـته
ز بی مهــری یاران قصـه می‎‎گفت
نشـسته او كنــار عكــس مـادر
ز جـور روزگـاران قصـه می‎گفت
ز بیــماری مـادر عقــده ها شد
ز دارو و درمـان قصــه می‎‎گفت
پدر بـا دست خشـك و پینه بسته
ز بد عهدی دوران قصـه می‎‎گفت
ز دخل اندكش بس ناله ها داشت
هم از خرج فراوان قصـه می‎‎گفت
ز جیب خـالی و شـــلوار پـاره
پدر با دست لرزان قصـه می‎‎گفت
ز بیـــكاری و از رنج نـداری
چه بیتاب و هراسان قصه می‎‎گفت
تمـام خاطـراتش تلخ و غمـگین
ز انـدوه ضعـیفان قصـه می‎‎گفت
پـدر خسـته ولیـكن عاشـق مـا
بـرای مـا ز ایمـان قصـه می‎‎‎گفت
به زیر بـار غم بـا عـزم راســخ
ز سخـتی ها چه آسان قصه می‎‎‎گفت
دو چشـمش بسته شـد درپای بستر
ز اندوهـش چه نالان قصه می‎‎‎گفت
پدر در خواب خود بـار سـفر بست
اگرچـه از دل و جان قصـه می‎‎‎‎گفت
«رهـا» با حلقه اشكی به چشـمش
به یـاد او چه گریان قصـه می‎‎گفت

بهروز «رهـا»

سه شنبه 8/4/1389 - 14:16 - 0 تشکر 208002

هر جا که بوی قدم های تو
بر سنگفرش کوچه جا مانده است
بوی بهار
بوی بهشت
بوی محبت جاریست

بهروز رها

سه شنبه 8/4/1389 - 14:38 - 0 تشکر 208011

((عمـر دقـایـق))
در عبــور از كوچه هـای بی قـرار
چشمه ای سازد به چشـمم یاد یار

در مسـیر لحـظه هـای اضــطراب
می شـــود مـوج نگاهم رهســپار

چشــم شـمع منتـظر مـانـد بـه در
تا به ســر آیـد دگر شـبهای تـار

هـر چـه از عمـر دقـایـق بگـذرد
حس شـود در عمق جانم انتـظار

بـوی بـاران خورده خاك رهش
آیـد از كنـج غـروبی پـر غبــار

فصل هجرانش به پایان می رسد
از افـق آیـد همـی بـوی بهــــار

غربت تلخ «رهـــا» آخر شـــود
در حضـــور جلـــوه روی نگار

بهروز ((رها))

سه شنبه 8/4/1389 - 14:58 - 0 تشکر 208021

(وابسته شب)
یـاد فـردا میكـنم مـن در سكـوت خسته شب
عقده دل می گــشایم در حصــار بسـته شب

چشمه ای سـازم به پای یاد او تا صبح روشن
همنوایی می كنم مـن با دل بشكــسته شب

این دل بی طاقت امشب با امیــد پر گشــادن
می نشــیند چون كبـوتر بر سـر گلدسته شب

تا سحــرگه در هوایش دیده بر هم كی گذارم
می ربایـد خـواب چشـمم نـاله آهســته شب

تـا فلـق می گــسترانم فـرش دل را زیر پایش
چونكـه آید ز انتــهای كـوچـه پیــوسته شب

شـد (رها) در انتظار نغمه شــاد سحــرگـه
گرچه شد این قلب عاشق دائماَ وابسته شب

بهروز((رها))

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.