هوالمعشوق
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من بالایی است.
*********************
سلام
آخرین پاسخ صندلی داغ:یاسان عزیز
کی گفته من قراره پاشم؟؟؟من هنوز وقت دارم...من تا اخر برج وقت دارم
دارم کرایشو میدم(ببخشید لو رفتیم مکلارن)
منو بلند نَوَکنید...
هق هق صندلی گرم تو این سرما از کجا پیدا کنم؟؟؟
دیدم هنوز من رو صندلیم دارن دنبال مستاجر جدید میگردن...تازه دیدمم که روح زنگار زده و گنجینه میخوان صندلیمو ازم بگیرن...
نه عزیزم اصولا به ما این وصله ها نمیچسیه!!!!
(عذاب وجدان: امضات از کیه؟؟؟ یا علی از تو مددت از کیه؟؟؟اجازه گرفتی؟؟؟)
خوشبختی یعنی چی؟؟؟(حالا تو چقدر خوشبختی؟)
خوشبختی از دید من:
داشتن یه خدای خوب که همیشه همیشه باهاته و تحت هییییییییییییییچ شرایطی تنهات نمیذاره
وقتی هیچ کس نیست که به حرفات گوش بده اون گوش میده وقتی هیچ کس نیست که باهات حرف بزنه باهات حرف میزنه وقتی هیچ کس رو نداری میشه همه کست(داشتن این به تنهایی به نظر من خوشبختیه)
داشتن یه خانواده خوب
داشتن دوستان خوب
سلامتی
داشتن احساسات خاص آدمیزاد!!یعنی عواطف و احساسات انسانیت بیدار باشه
قناعت
و من خوشبختم...خیلی وقت ها باید بگم خوشبخت ترینم...
چون از همه اینا دارم زیاااااااااادم دارم...فقط گاهی ناشکری میکنم خصوصا در یکی از این موارد...
فکر میکنی لازمه ادم توو دنیا زندگی کردنو بلد باشه؟؟؟(زندگی کردن یاد گرفتنیه؟هنر میخواد؟؟؟)
زندگی کردن خیلی آسونه...اگه سخت نگیریم که من میگیرم...
یاد گرفتنی هم نیست...ما بیشتر زندگی نکردن رو یاد میگیریم...
فقط کافیه اون چیزایی که بالا گفتم رو داشته باشیم و بابتش شکر کنیم ...شاد باشیم و نذاریم اتفاقات ناخوشایند زندگیم داغونمون کنه...اون وقت زندگی میکنیم...
(اینا اهداف من بودن)
فکر میکنی مترسکا چه حسی دارند؟(تا حالا توو زندگیت مترسک شدی؟)
بمیرم براشووووووووون...خسته میشن همیشه...بعدش ناراحتن غصه میخورن همش میگن من چقده وحشتناکم همه ازم میترسن...چرا من باید همش دستام باز باشه؟؟ درد گرفتن خخخخخخخب...
نههههههه هیچ وقت مترسک نبودم...
یه سوال شخصی:تا حالا شده سر خدا داد بزنی!!!؟(اگه یه وقت خدایی نکرده پیش اوومده بعدش چه حسی داشتی؟)
نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
خدا نکنه...داد نزدم...من یه عادتی که دارم اینه که وقتی غصه میخورم خیلی غمگین میشم...وحشتناک...یه بند گریه میکنم گریه که چه عرض کنم زار میزنم بعدش همش میگم خدا چرااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟داد نمیزنم
خیلی مظلوم میگم...واقعا با دل شکسته میگم...خودم احساس میکنم خدا اون لحظه هم ناراحت میشه از این غصه خوردن من هم ناراحت میشه ازم و میگه :وااااااای تو که میخواستی بنده خوبم باشی داری بهم میگی چرا؟؟
تویی که وقتی حالت خوبه میگی من به حکمت خدا ایمان دارم چرا الان داری حکمتمو زیر سوال میبری؟؟
تویی که میگی خدایا فقط و فقط رضای تو برام مهمه حالا چون به میلت عمل نکردم بهم میگی چرا؟؟؟
.
.
.
و خیلی چیزای دیگه
البته گفته باشم خدا اینارو خیلی مهربون میگه...واسه همین من خجالت میکشم و سعی میکنم حالم خوب شه...
قشنگترین خوابی که دیدی چی بووده؟(تعریف میکنی لذتش به ما هم برسه؟)
تا به حال خواب قشنگ ندیدم...باور میکنی؟؟؟همه خوابهام مسخره و خنده دار بوده اونو میگم یه کم بخندی
الهی بمیرم یه روز اینو برای کسی تعریف کردم آبروشو بردم مثکه خیلی خندیده بود تو جمع بود و ...
خواب دیدم عروسی عمو پورنگه...بعد یه مورچه هه اومده همش با منه...با هم حرف میزنیم از بالا داریم به مجلس نگاه میکنیم و خلاصه کلی میگذره تااینکه عروس و دوماد میان و ییهووو من میبنیم مورچه هه نیست بعد میگردم دنبالش میبینم اون مورچه هه همون همسر عمو پورنگه!!!!!!!!!!
باور نمیکید وقتی دیدم رفت پیش عمو پورنگ جوری غصه خوردم و گریه کردم که تنهام گذاشت مورچه هه که حد نداشت...هه هه
شده تا حالا توو حسرت دووستی با شخصی بموونی؟؟؟توو حسرت از دست دادن یه دووست چی؟؟؟
آره با یه سری از بچه های انجمن خیلی دوست دارم دوست شم یعنی نه که نباشم خیلی دلم میخواد بیشتر دوست بشم چون خیلی چیزا میشه ازشون یاد گرفت...من همیشه دوستام برام خیلی مفید بودن حتی دوستان اینترنتی یعنی تبیانی...ولی اسماشون رو نمیگم چون دیگه اونجوری دوستیشون برام ارزشی نداره
تو حسرت از دست دادن خیلی ها هستم
متاسفانه خیلی ها رو تو زندگیم از دست دادم...نه با مرگ زبونم لال از هم جدا شدیم...
خیلی هایی که خیلییییییییییی دوستشون داشتم و واقعا هنوز که هنوزه یادشون میفتم اشکم در میاد
اگه یلدا برسه نوک قله ارزووش چیه؟(انسانها هیچ وقت به هیچ چیز قانع نیستند...اگه به نوک برسی هدفت میشه چی؟)
نه من فوق العاده دختر قانعی هستم...
اگه برسم به نوک قله آرزو میکنم بمونم همون جا...هیچ وقت نیام پایین دوست عزیزی میگفت نوک قله موندن سختتره...هر چی بالاتر بری احتمال سقوط افزایش پیدا میکنه....من آرزو میکنم همونجا بمونم...
شده از خدا بخوای بهت کمک کنه تا بتوونی با رفتارت به اوونایی که واست خیلی عزیزند مثل مامانت بفهموونی چقدر دووستشوون داری؟چقدر کمکت کرده؟
با رفتارم همیشه سعی کردم بفهمونم...مثلا من وحشتناک حساسم رو اینکه کسی حرفی به مامانم بزنه...
خودش میدونه...یا با دوستام...
اما نه تا به حال نشده از خدا بخوام اینو...
دووست داری هنووزم روو صندلی بموونی؟؟؟این صندلی چه حسی داشت؟؟؟ناراحت نیستی از اینکه شخصیتت تا این حد واسه بقیه مشخص شد؟؟؟
نه ...چون واقعا به بقیه علاقه مندی هام نمیرسم...زبان و قران و عترت و بقیه
خیلی صندلی خوبی بود فضاش خیلی صمیمی بود من واقعا دوستش داشتم...کسی به قصد تخریب و توهین نیومد...همه لطف داشتن...واقعا برای من دوست داشتنی بود...
نه چرا باید ناراحت باشم ؟؟؟من به خیلی از ویژگیهای شخصییتم افتخار میکنم و با دنیا عوضشون نمیکنم
من قلب مهربونم رو که توش پره محبت(به خدا و بنده خدا)هست رو با هیچ چیز عوض نمیکنم...
اگه ناراحت بودم اون معرفی نامه به اون طویلی نمینوشتم
ضمن اینکه به نظر من خیلی بهتر هم شد..
یه سوال شخصی دیگه:بهموون میگی روو کاغذ نقاشی دلت تا این لحظه چه نقشی کشیده شده؟؟؟دووست داری وقتی نوه ات این سوال رو ازت پرسید رووش چی کشیده شده باشه؟؟؟
پره نقش و نگاره کدومشو برات بگم؟؟؟
از عکس!!خدا بگیر بیا برو تا اسم عزیزترین های زندگیم...
دوست دارم همین نقش ها روش مونده باشه
الان داری به چی فکر میکنی؟؟؟
حواسم رفت طرف همین عزیزترین ها...
حالا از فکر بیا بیروون چون...
چون چی؟؟
یه راهنمایی میخوام:فکر میکنی ادما باید چیکار کنند تا کاغذ نقاشی دلشوون خط خطی نشه...پاره نشه...رنگاش به هم بیاد...
اجازه ندن هر کسی رو دفتر نقاشی دلشون چیزی بنویسه ....بکشه...حتی نگاش کنه...
اگه یه در به رووت بازبشه دووست داری کی تووی اوون در باشه؟؟؟(چرا؟مگه احساست به این شخص چیه؟)
خب قطعا دوست نداری بشنوی امام زمان چون همه اول همینو میخوان...
دوست دارم عزیزترین کس زندگیم توش باشه...(قرار بود دیگه نگم ولی خب نمیشه خب ...)
چون دوستش دارم و همیشه از دیدنش خوشحال میشم...یعنی بیشتر از دیدن هر کسی از دیدن اون همیشه خوشحال میشم...
احساسم نسبت بهش؟؟؟خب دوست داشتن در حد خیلیییییییی زیاد...
دووست داری توو برف پاتو جای پای کی بذاری؟(بازم چرا؟مگه جا پای اوون چی داره که واسه بقیه نداره؟)
بازم بالایی...چون همه اون چیزایی که بقیه دارن رو اون یه جا داره
یعنی تو این مدتی که باهاش زندگی کردم دیدم همه چیز داره...همه چیز برای اون بنده مطوب بودنه...
اگه فقط توو زندگی یه کاغذ سفید واست موونده باشه چیکارش میکنی؟ترجیح میدی رووش چی بنویسی؟
روش مینویسم: خدایا ازم راضیی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه راضی نیستی یه سری کاغذ دیگه بهم میدی؟؟؟
وونقده دووست دارم یه عالمه سوال ازت بپرسم اما خب نمیشه دیگه...
ببین میخوای من ایمیلم رو بهت بدم بیا اونجا هی بپرس...شوخی میکنم میدونم سوالات صندلی داغ و در ملا عام سوزوندن یه مزه دیگه ای داره...ولی خب تو که این همه علاقه مندی باید از اون اول میومدی...
خب فکر میکنم دیگه سوالات تموم شد...تمومم نشده دیگه باید تموم شه...
من الان شروع میکنم به گزارش نویسی اگر به هر دلیلی نتونستم امروز ثبتش کنم با عرض معذرت فردا حتما ثبتش میکنم...
**یا علی از تو مدد**