با سلام
اسلام، رشد، تكامل، هم از آن كلمههایى هستند كه بسته بندى شده به ما هدیه شدهاند، بدون آنكه آنها را یافته باشیم، با آنها به بازى نشستهایم.
در برابر دیگران كه مىگویند براى چه آفریده شدهایم، خیلى پر طمطراق و شتابزده مىگوییم براى تكامل! و طرف بدون اینكه مفهومى از خودش، از استعدادهایش، از نقصها و كمبودها و نیازهایش و از شكل گرفتنها و به اوج رسیدن استعدادهایش، در نظر داشته باشد، زبانش بند مىآید و مبهوت نگاه مىكند.
و اگر عصیانگرتر و طوفانىتر باشد، با خستگى مىپرسد، خوب اصلاً تكامل براى چه؟ چرا تكامل پیدا كنیم؟ من نمىخواهم به كمال برسم.
این هر دو عكس العمل از آنجا مایه مىگیرند كه هنوز معناها را ندیده، به كلمهها رسیدهایم و به جاى همپایى و همراهى، كلمهها را به یكدیگر هدیه دادهایم و مطالب را بسته بندى شده براى هم، پرت كردهایم.
در حالى كه براى شناخت اینكه براى چه هستم، باید بدانم با چه چیزهایى هستم. از وسائلى كه در یك اطاق هست مىتوان كشف كرد كه این اطاق براى چیست و براى چه آفریده شده. از استعدادها و نیروهاى انسان هم مىتوان كشف كرد كه او براى چیست و براى چه آفریده شده است.
انسان در یك مرحله خودش را كشف مىكند و در یك مرحله، این معدن را استخراج و تصفیه مىكند و در یك مرحله به استخراج شدهها و آهنهاى تصفیه شده، شكل مىدهد و آنها را به صورت ماشینها و ابزارهاى گوناگون در مىآورد و به تكامل مىرساند. ولى مسأله در همینجا خلاصه نمىشود كه پس از شكل گرفتن و به تكامل رسیدن، نوبت رهبرى كردن و جهت دادن به ماشینهاى تكامل یافته، مىرسد.
به اینگونه بود، كه یافتم انسان براى مسألهاى بالاتر از شكل گرفتن و تكامل یافتن باید بكوشد، چون تنها این كافى نیست كه شكل بگیریم و در ابعاد وسیع ماده و معنا تكامل پیدا كنیم، زیرا با این تكامل یافتن، مسألهى بنبست و عبث و پوچى زودتر پیش مىآید و عمیقتر، مطرح مىگردد.
كسى كه بهترین ماشین را و شكل گرفتهترین وسیلهها را و تكامل یافتهترین مركبها را با خود دارد مسألهى بنبست و ترافیك و محدودیتها را بیشتر احساس مىكند و عمیقتر مىفهمد.