• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
پاسخ به شبهات (بازدید: 5455)
چهارشنبه 14/11/1388 - 20:25 -0 تشکر 179992
خدا=وجود

به نام خدا

 

 سلام 

خب در بحث قبلی به کمک خانم گلهای گرامی دست کم از دو راه به این نتیجه رسیدیم که قانون نمی‌تونه همون خدا باشه.

 اما حالا خدا رو چه طوری تعریف کنیم که بتونیم یک شناختی حتی کم از اون بدست بیاریم. و وقتی که این تعریف های موجود از خدا رو می‌شنویم دچار شرک حتی از نوع خفی اون نشیم؟

 میدونیم که برهان‌های معروفی مثل برهان نظم برای اثبات خدا اومده. اما این نوع برهان ها شاید  تنها، بودن خدا رو برامون ثابت می‌کنه و در مورد ویژگی‌های خدا چیزی بهمون نمی‌گه.

البته در قرآن و احادیث صفاتی برای خدا ذکر شده. اما مشکل اینجاست که وقتی این صفات رو می شنویم تصویری حتی مبهم از خدا در ذهن با توجه معلومات و سن و سال فرد شکل می‌گیره.

 

مثلاً میگن خدا بزرگتر است. خب وقتی این جمله رو یک بچه میشنوه ، تصویری شاید حتی واضح تو ذهنش از خدا شکل می‌ده. این تصویر میتونه با توجه به تخیلات اون بچه خیلی متفاوت باشه نسبت به تصویری که بچه‌ای دیگه در ذهنش از خدا ایجاد کرده. با بزرگتر شدن فرد و متوجه شدن این موضوع که خدا قابل دیدن نیست و باید با چشم دل خدا رو دید. این تصاویر مبهم میشه. در مرحله ای حتی ممکنه شکلی تو ذهن از خدا ایجاد نشه ولی باز هم با شنیدن این صفات تصوراتی ایجاد میشه و این به نوعی شرک تلقی میشه. چون خدا مثل مانندی نداره و ایجاد این تصورات به خاطر مثالهایی که در طول زندگی با اونها آشنا شدیم شکل می‌گیره.

 

حالا حرف من اینه که باید تعریفی از خدا داشته باشیم که تا جایی که ممکنه مثالی قابل روئیت در واقعیت نداشته باشه. و این تعریف بتونه همه‌ی صفات خدا رو هم شامل بشه

 

به نظر شما میتونیم این تعریف جدید از خدا رو این بذاریم:

 

خدا= وجود(وجود مطلق)

 

یه توضیح کوتاه میدم تا منظورم رو برسونم.

 

من برای این به این تساوی جدید معتقد شدم، چون دیدم در برهان نظم گفته شده این جهان  منظم سازنده ای داره و مثلاً مثال زدند که همون طور که با دیدن  یک ساختمان پی به سازنده‌ی اون(بنا) می‌بریم، با دیدن این جهان منظم هم میفهمیم که حتماً این جهان دارای سازنده هست و اون سازنده رو خدا می‌نامیم.

 

اما دیدم این تعریف در این امر نقص داره و نمی‌تونه اثبات کنه ادامه یافتن این جهان هم محتاج خداست. چون میدونیم که ادامه داشتن یک ساختمان منظم محتاج بنا نیست و اگه بنا بمیره این ساختمان میتونه تا مدتها با همون نظم اولیه پا برجا بمونه. اما اگه فرض محال دیگه خدایی نباشه حتی کمتر از آنی جهان نمیتونه پابرجا بمونه.

 

اما تعریف  "خدا= وجود"، دیگه نقصی نداره و و اگه فرض محال دیگه  وجود(خدا)  نباشه، بلافاصله تمام چیزهایی که وجود دارند هم نخواهند بود.

 نظرتون چیه؟ 

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
سه شنبه 18/12/1388 - 23:11 - 0 تشکر 189183

به نام خدا

سلام

-------------------- نام فصل: تحلیل ماهیت "شرور" --------------------

تحلیل ماهیت " شرور "

عرض كردیم اینجا سه مرحله وجود دارد: مرحله اول، مرحله تحلیل حقیقت و

ماهیت شرور و بدیهاست. در اینجا حكما یك حرفى زدهاند كه در ابتدا شاید یك حرف خیلى كوچك و سخیفى به نظر بیاید، در صورتى كه حرف خوبى است، گفتهاند برگشت تمام بدیهاى عالم به نیستى است نه به هستى، هستى خیر است و هر چه كه شما بدى مىبینید نیستى است.

پس هستیهاى عالم دو تیپ نیست: هستیهاى خوب و هستیهاى بد، كه بعد بگویید آن كسى كه فاعل هستى است و هستیهاى خوب را آفرید، چرا هستیهاى بد را آفرید؟ تمام بدیها نیستى است. شما مىگویید مرگ [چرا هست؟] مرگ غیر از فقدان حیات چیز دیگرى نیست، اینطور نیست كه خالق حیات، خالق موت هم جداگانه باشد. خالق حیات، خالق حیات است، منتها حیات وقتى محدود به یك حدى شد، بعد از آن حد وقتى كه چیزى نیست، نیستى است.

این، نظیر یك خطى است كه شما دارید مىكشید. اگر شما یك متر خط كشیدید، فاعل این خط هستید. این خط یك مترى را در مقابل یك خط دو مترى كه بگذارید، فاقد یك متر دیگر است اما آن یك متر دیگر كشیده نشده است نه اینكه عدم آن یك متر دیگر كشیده شده است. هر چه كه شما در دنیا بدى مىبینید، بالاخره وقتى تحلیل مىكنید مىبینید آن چیزى كه مىگویید بد، یا خودش نیستى و فقدان است یا یك هستى است كه آن هستى نه از جنبه هستىاش بد است، [بلكه] از آن جهتى كه منشأ یك فقدان شده است بد است (باز آن هم كه بد است، از آن جهت بد است كه منجر به یك فقدان شده است). كورى بد است، خود كورى فقدان است، اما عملى كه منجر به كورى مىشود، خود این از آن جهت كه یك عمل و یك كار است، یك هستى است. یك كسى كس دیگر را كور مىكند و این كار نام ظلم به خودش مىگیرد و ظلم بد است.

درست است كه ظلم بد است، اما شما ظلم را باید تحلیل كنید. چرا ظلم بد است؟ آن كسى كه با كارد چشم دیگرى را درمىآورد، آیا این از آن جهت كه نیروست، نیرو داشتن او بد است؟ آیا اراده داشتن او بد است؟ آیا حركت كردن دستش بد است؟ آیا برندگى چاقویش بد است؟ اگر همه اینها وجود داشته باشد و فقط منجر به آن نیستى و كورى نشود، بد است، ظلم است؟ نه، تمام این هستیها از آن جهت صفت بدى به خود مىگیرند كه منتهى مىشوند به یك فقدان و یك كورى. فقر چرا بد است؟ چون نیستى است. ضعف چرا بد است؟ چون نیستى است. جهل چرا بد است؟ چون نیستى است. تمام هستیهایى هم كه منجر به این نیستیها بشوند، به خاطر رابطهشان با این نیستیها صفت " بدى " را به

خود مىگیرند، پس به اصطلاح شر بالعرض مىشوند، یعنى شر به واسطه شىء دیگر، نه به خودى خود. این مطلب را گاهى بعضى اشخاص به این صورت تلقى مىكنند كه مىگویند: گفتهاند شرور نیستى است، پس مثلا عقرب را كه گفتهاند شر است، نیستى است، فقر را كه گفتهاند شر است، یعنى اصلا فقرى وجود ندارد، شما خیال مىكنید فقرى وجود دارد، بدى نیستى است، ظلم وجود ندارد. نه، به این شكل نیست، [حكما] نمىخواهند بگویند در دنیا فقر وجود ندارد یا فقیر وجود ندارد یا عقرب وجود ندارد، عقرب نیستى است، صحبت این است كه این شرورى كه در عالم وجود دارند، یا خودشان نیستى هستند یا هستىاى هستند كه این صفت نیستى (نیستى یك شىء) را دارا هستند. مثلا ممكن است كسى بگوید آیا شما مىگویید كورى نیستى است؟ مىگوییم بله. مىگوید پس چه فرق است بین اینكه بگوییم زید كور است و كورى نیستى است یا بگوییم زید كور نیست؟ مثل این است كه یك وقت من مىگویم زید پول ندارد، و یك وقت مىگویم زید پول دارد، و پول نیستى است. هر دو یكى شد. چه فرق است میان اینكه شما بگویید فلان كس كور است و كورى نیستى است و اینكه بگویید نه، اصلا كور نیست. مسلم میان ایندو فرق است و این مغلطه است. وقتى كه ما مىگوییم فلان كس كور هست، یعنى متصف به این نیستى است، اصلا كورى یعنى این نیستى. " كور هست " یعنى متصف به این نیستى است، " كور نیست " یعنى متصف به این نیستى نیست. پس آنها كه مىگویند اینها نیستى است، یعنى یك سلسله صفات عدمى است در این دنیا كه این صفات عدمى منشأ انتزاعش به اصطلاح فلاسفه وجود دارد، خودش نیستى است والا منشأ انتزاع این نیستى، مسلم وجود دارد. وقتى یك وجود محدود شد به یك حدى، براى آن حد هم به مناسبت محدود، یك نوع اعتبار هستى مىشود، گواینكه آن هستى یك هستى اعتبارى است. خیال نمىكنم در این مطلب كه تمام شرور و بدیهاى عالم از نیستیها انتزاع مىشود، ایرادى باشد.

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

سه شنبه 18/12/1388 - 23:12 - 0 تشکر 189184

به نام خدا

سلام

-------------------- نام فصل: رفع اشكال "ثنویت" --------------------

رفع اشكال " ثنویت "

تا اینجا فقط اشكال ثنویت رفع مىشود كه مىگفتند اصلا ما دو سنخ هستى در عالم داریم: یك سنخ آن باید به یك فاعل مستند بشود، سنخ دیگر به فاعل دیگرى. معلوم شد كه نه، اصلا نیستى از آن جهت كه نیستى است، فعل نیست، لافعل است. فرضا ما قائل به تباین خیر و شر بشویم و آن اصل را از ثنویین قبول كنیم كه اینها تباین ذاتى با یكدیگر دارند و چون تباین ذاتى دارند پس آنچه كه منشأ خیرات است نمىتواند منشأ شرور باشد و آنچه كه منشأ شرور است نمىتواند منشأ خیرات باشد، از جاى دیگر مىگوییم اصلا این شرور و نیستیها در مقابل هستیها حقیقت و واقعیتى ندارند كه ما براى هستیها بخواهیم فاعل جداگانه قائل بشویم و براى نیستیها فاعل جداگانه، همان فاعل هستیها كافى است كه نیستیها هم در دنیا پیدا بشوند (پیدایش اعتبارى)، مثل نور و سایه: نور وجود دارد، سایه هم وجود دارد. منشأ نور یك منبع نور است مثل خورشید یا چراغ، ولى هر جا كه نور هست، سایه هم هست (یك شاخص كه وجود داشته باشد، سایه هم وجود دارد) اما آن سایه جز فقدان نور چیز دیگرى نیست، وقتى كه نور آمد و در یك جاى بالخصوص تایید و در یك محدوده بالخصوص نتابید، آنجا دیگر سایه است، لازم نیست ما در جستجوى یك كانون دیگرى غیر از كانون نور باشیم و بگوییم آن كانونى كه سایهها را در عالم به وجود مىآورد چه كانونى است؟ خورشید كانونى است كه نورها را به وجود مىآورد، آن كانون دیگر چیست؟ نباید یك كانون دیگرى در عالم قائل شد. بدانید حساب كار عالم همین حساب نور و ظلمت است، به معناى اینكه ظلمتها همان عدمیات عالم است. پس لزومى ندارد كه ما كانون جداگانهاى براى ظلمتها و شرور و بدیهاى عالم قائل باشیم. ولى تا اینجا فقط اشكال ثنویه را حل مىكند، اما اشكال حكمت بالغه و اشكال عدل و غیره را حل نمىكند. مىگوید بسیار خوب، از این جهت ما فارغ شدیم، پس لزومى ندارد كه منشأ عالم حتما دو تا باشد، ولى ما مىگوییم اگر منشأ عالم یكى است و آن یكى هم آن طور كه شما مىگویید حكیم و عادل است، اصلا چرا عالم را این طور آفریده است كه اینهمه ظلمتها (ولو همین امور عدمى به همین شكل) پیدا بشود؟ آیا نمىتوانست عالم را طورى بیافریند كه نور مطلق باشد؟ این ظلمتها و نیستیها در واقع

جاهاى خالى عالم است. چرا این جاهاى خالى را پر نكرد؟ اگر [نظام عالم] به آن صورت بود كه ثنویین مىگفتند، شما با تحلیل كردن حقیقت شرور كه شرور سرانجام منتهى به اعدام مىشود، اشكال را جواب دادهاید، اما اشكال تنها آن نیست، اشكال به اصطلاح فلسفه اشكال به عنایت است، اشكال به عنایت الهى و به حكمت الهى و به عدل الهى است، چرا این جاهاى خالى عالم پر نشده است؟ اینجاست كه آن دو مسأله دیگر پیدا مىشود و باید طرح كرد. یك مسأله، مسأله تفكیك ناپذیرى نور و ظلمت، و خیر و شر از یكدیگر است، یعنى اصول خیر و شر از یكدیگر تفكیك ناپذیرند، نه اینكه وضع عالم یك وضع ثابتى است كه نمىشود جاى این شر جزئى را پر كرد و به جاى آن خیر گذاشت، به صورت یك نظام كلى در عالم، از یكدیگر تفكیك ناپذیرند، یعنى اگر در این دنیا حیات هست، موت هم باید در كنارش باشد، اگر غنا هست فقر هم باید در كنارش باشد، اگر قدرت هست ضعف هم باید در كنارش باشد، اگر سلامت هست بیمارى هم باید در كنارش باشد، اگر رضا هست نارضایى هم باید در كنارش باشد، اینها از یكدیگر تفكیك پذیر نیست. بعد از این مسأله، مسأله فلسفهها و فواید در كار مىآید و یكدفعه اصلا فكر عوض مىشود، آنهایى را كه ما تا حالا بد حساب مىكردیم و بد مطلق (صد درصد بد) مىدانستیم ولو مىگفتیم چارهاى از وجودشان نیست و باید باشند، چون آن خوبیها هستند اینها هم باید باشند مىبینیم كه نه، غیر از اینكه باید باشند به اعتبار اینكه وجودشان یك لازم لاینفك خوبیها هست، باید باشند براى اینكه منشأ خیرات بشوند و اگر اینها نبودند، اصلا آن خیرات نبود، علت و منشأ خیرات زیادى هم هستند.

اصلا وجود نداشته باشد، و چنین عواملى هم در هستى وجود دارد. الهیون معتقد به یك چنین عوالمى هستند، چه در ما قبل این عالم و چه در مابعد این عالم. هستى از مبدأ كل كه فائض مىشود، به حكم طبیعت علیت و معلولیت و به حكم طبیعت خودش، مرتبه به مرتبه نازلتر مىشود (1). خواه ناخواه مىرسد به مرتبهاى كه وجود آن قدر ضعیف است كه با نیستى آمیخته است. عالمى كه ما اكنون در آن هستیم، آخرین تنزل نور وجود و آخرین حد قوس نزول است، منتها عالم كمال و تكامل است، هستى در همین عالم رو به تكامل و پر كردن نیستیها مىرود كه باز برمى گردد روى قوس اول خودش، برمىگردد به هستى اول " «انا لله و انا الیه راجعون» " (2). اینكه عرض كردم كه در عالم ما هستى با نیستى توأم است و لازمه ذات این عالم این است كه هستى و نیستى با یكدیگر توأم بشود و بعد عرض كردم كه عوالم دیگرى هست [كه چنین نیست]، براى این است كه كسى خیال نكند اصلا لازمه هستى این است، نه، لازمه اصل هستى، نامحدودیت و اطلاق است، هستى در ذات خودش نیستى را طرد مىكند ولى هستى در مراتب نزول خودش كه لازمه معلولیت است [با نیستى توأم است]. لازمه هر معلولیتى (3) این است كه مرتبه بعدى ناقصتر باشد. خود این نقصان، راه یافتن عدم است. باز از آن مرتبه به مرتبه دیگرى كه از آن ناقصتر است نزول مىكند، تا مىرسد به دنیاى ما، یعنى حالتى كه به آن مىگوییم " ماده " كه همان قوه محض است و از هستى فقط این حظ و مرتبه را دارد كه بالقوه است، مىتواند هستیهاى دیگر را به خود بپذیرد. این " مىتواند بپذیرد " مبدأ اصل حركت مىشود و حركت لازمه ذات این عالم است. " این عالم، عالم حركت آفریده شده است " یعنى اصلا قوامش به تدریج است، نه اینكه عالم را اول قلمبه آفریدهاند، بعد كشش دادهاند تا حركت پیدا كرده است، یا عالم را در لازمان آفریدهاند. بعد این زمان را كش دادهاند تا شده است زمان. زمان و حركت و تغییر و تدریج و... لازمه ذات عالم است. تأثر و قبول كردن اثر از دیگرى لازمه ذات این عالم است، یعنى ماده این عالم

كه اثر را مىپذیرد، آن دیگر ماده آفریده شده، پذیرنده آفریده شده، غیر از این هم نمىتوانسته آفریده شود. آن كه غیر از این است، در غیر این عالم است، در جاى دیگر است، در مرتبه دیگرى از وجود است. ماده همین است، اثر مىپذیرد، هم اثر مناسب مىپذیرد، هم اثر ضد خودش را مىپذیرد.

پاورقى:

. 1 لازمه معلولیت، تأخر معلول از علت است (تأخر وجودى).

. 2 بقره /. 157

. 3 معلولیت واقعى غیر از معلولیتى است كه ما در عالم ماده مىگوییم (كه اصطلاحا علتهاى اعدادى گفته مىشود)، معلولیتى است كه معلول از ذات علت ناشى شده باشد و علت، منشأ ایجادى آن باشد.

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

سه شنبه 18/12/1388 - 23:13 - 0 تشکر 189185

به نام خدا

سلام

-------------------- نام فصل: شرور، مقدمه خیرات --------------------

شرور و چیزهایى كه ما آنها را نیستیها و فقدانات مىنامیم و مىگوییم از خیرات لاینفك هستند، اینها هم صد درصد شر نیستند، یعنى این طور نیست كه همین چیزهایى كه ما آنها را شر مىنامیم، صد درصد نیستیهایى بلااثر باشند، بلكه همین نیستیها در هستیها مؤثرند، كه اگر این نیستیها و فقدانات و شرور نبودند اگر ما فرض كنیم این یك امر ممكنى باشد كه خیرات را از آنچه كه ما شرور مىنامیم، جدا كنیم و شرور را یكدفعه از عالم برداریم دستگاه عالم اختلال پیدا مىكرد، یعنى آن چیزهایى كه ما آنها را خیرات مىنامیم، آنها هم دیگر امكان وجود پیدا نمىكردند. البته این یك

ادعاست كه باید درباره آن توضیح بدهیم.

پس باز آنچه كه ما شر مىنامیم، از نظر یك شخص و یك شىء جزئى شر است، ولى از نظر نظام جملى و كلى، خود همان شر هم خیر است. خیر بودن خیرات بستگى دارد به شر بودن این شرور و پیدایش خیرات بستگى دارد به اینكه همین نیستیها، همین گودالها كه در عالم توهم، ما آنها را یك سلسله گودالها در هستیها فرض مىكنیم همین خلاها حتما باشد تا آن هستیها صورت تحقق به خود بگیرد.

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 19/12/1388 - 11:39 - 0 تشکر 189219

به نام خدا

سلام خانم گلها

واقعاً ممنون که این سوالات ذهن من رو بر طرف کردین

در مورد حرفهای شرک آلود مطمئن باشید برای من کاملاً اثبات شده که خدا عین عدالت و عین علم و...  هست . فقط یک اشتباه بزرگ کردم که بی پروا و بدون استغفار این نسبتها رو به خدا دادم. درسته که اعتقادی بهشون ندارم اما شما درست میگین و نباید بی پروا و بدون نعوذبالله گفتن این حرفها رو میزدم

آخه فکر بچه گانه‌ای تو ذهنم بود که وقتی در مورد خود خدا میخواییم صحبتی کنیم گفتن نعوذبالله شاید یکم بی معنی باشه ولی فهمیدم که حتی در مورد سوالاتمون در مورد خدا هم باید به اون پناه ببریم تا گمراه نشیم

حرفهای‌ آقای مطهری خیلی خوب به سوالاتم جواب داد. ممنونم که منو با این سخنان آشنا کردین. نمیدونم چرا من که به این جور بحث ها علاقه دارم تا حالا به سمت این کتابها نرفته بودم

میدونم از تنبلی خودم بوده

 البته طرز فکر من در مورد وجود و عدم تقریباً همین چیزهایی بود که آقای مطهری گفتند، اما ایشون خیلی واضح تر و روان تر و شیرین تر بیان کردن و به راحتی قابل فهم بود

واقعاً ازتون ممنونم  فکر می‌کنم شبهات من در مورد خدا همین چیزا بیشتر نبود یعنی اون چیزایی که برام مقداریش حل نشده مونده بود همینا بودن .

واقعاً تو این مباحث من خیلی چیزا به لطف شما و جناب صدرا یاد گرفتم . چیزهایی که بعضی وقتها فکر می‌کردم اینها جواب نداره یا جوابشوقتی امام زمان ظهور کرد معلوم میشه، نگو که اینا از سوالاتی بوده که به راحتی جواب داده شده و من بی خبر و در خواب غفلت بودم

بازم ازتون تشکر می‌کنم

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.