تبیان، دستیار زندگی

سلام

دوران دانشجوئی برای خیلی از دانشجوها (اگه با اطمینان نخوایم بگیم همه) دوران شیرین و پر خاطره ایه.

دوستان عزیز،دانشجوهای قدیمی و جدید میتونین خاطرات شیرین و تلخ خودتون و تجربه هایی که از این دوران کسب کردین رو اینجا بنویسین تا باقی هم مستفیض بشن

شاد باشین

درپناه خدا

امروز امار زیستی داشتیم استاد داشت فصل احتمال مبحث جایگشت و درس می داد و جزوه می گفت!
گفت:اگر nشی را به قسمی افراز کنیم که......................
این قسمت افراز و که گفت همه گفتن چطوری بنویسیم یکی از بچه ها گفت:مثل "فرض" بنویسید استاد گفت نخیر بلند شد و رو تخته نوشت بعد دوباره همون دوستمون گفت:
اِ من فکر کردم با" ض" صابون می نویسن!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا نخند کی بخن!!!!!!
کلاس منفجر شد خودشم از خنده دیگه اشک می ریخت!

امروز پنج شنبه ساعت 10:20 شیمی داشتیم وقتی من و دوستم رسیدیم در کلاس کلاس تایم قبل هنوز تموم نشده بود.بچه ها در کلاس منتظر بودن یکیشون رو یه صندلی نشسته بود یه نفر دیگه هم رو دسته صندلی نشسته بود در کلاسم باز بود و برادرای محترمم به جای گوش دادن به درس حواسشون پیش ما بود که ما چی میگیم دوستم که رو صندلی نشسته بود گفت برو در کلاس و ببند گفتم به جهنم اونا دارن درس گوش میدن درو ببندن.
در همین لحظه یکی از همکلاسی هامون که سنش از ما بیشتر سر رسید دوشتم که رو صندلی نشسته بود به احترام اون بلند شد.بلند شدن اون همانا و این یکی نقش زمین شدن همانا هیچی دیگه برادرای محترم و البت خود ما از خنده ریسه رفتیم و اون دوست بدشانسمونم از ناحیه کمر کاملا قراضه شد و لازم شد تا به صافکاری مراجعه کند

حامد خان سوتی دادم میدونم این بحث کلاس شیمی رو یه بار گذاشته بودم.......!!!!!!!!!!!!!!!!!!

به نام خدا - سلام .

اشکالی نداره تیتان خانم. پیش می یاد دیگه :D 

یه روز صبح زود که کلاس نقشه کشی داشتم. هنوز استاد نیومده بود که از کلاس اومدم بیرون برم اب بخورم.

چشتون روز بد نبینه  خوردم زمین واز بالای پله ها تا پایین رو پله ها جلوی همه روی  زمین سر خوردم .درد گرفتن تمام بدنم  وخاکی شدن  یه طرف خجالت زدگی و... یه طرف

آخه ...........خوبه حالا  استادتون ندیده............وگرنه اون روز کلاس مدام زیر چشمی بهت میخندیده..........

یا دش بخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیر...
ترم 4 بودیمااااااااا!
اسفند بود..............
ریاضی داشتیم...
من چون دفعه دومم بود ( سری پیش ب نمره 9.40 ) کتابو حفظ بودم.
استاد هر چی سوال داوطلبی می پرسید فقط من حل می کردم رو حساب معرفت واسه ترمک ها.
10 بار رفتم پل تخته
فرورین شد...
16 فروردین...
استاد در دقیقه پنجم ورود به کلاس : ( از من پرسید)
شما هم رشته ات آماره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
از اون جلسه به بعد دیگه نرفتم چیزی حل کنم
تو کلاس معروف شدم به بی معرفت!
اخر ترم هم کسی که از رو دست من بلند کرده بود 20 شد!
ولی چون من تو هیچکروم از ملاسها مشارکت نداشتم!!!!!!!!!!
شدم 18.75
این = ظـــلــــم.

به نام خدا - سلام .
کماندو و f_2564 ممنونم از تون که خاطراتونو برامون تعریف کردید .

سلام
میگم این کماندو خان بد خطرناکه ها..همه فن حرفیه.میزارمتون جز نخبه ها اسمتونو اعلام کنم........

منم یه روز داشتم روی وایتبورد مینوشتم بعد که تخته پر شد! داشتم تخته رو پاک میکردم بعد که اومدم دوباره بنویسم دیدم اِ تخته که هنوز خط خطیه!
بعد متوجه شدم ماژیک و تخته پاک کن که هر دوش تو دستم بوده از یه طرف تخته پاک کن پاک میکرده از یه طرف ماژیکه خط میکشیده! البته من هم برگشتم دیدم کسی نمیخنده طبیعی کردم زود پاک کردم!