• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 5789)
چهارشنبه 2/10/1388 - 20:18 -0 تشکر 171637
نامه های نادر به همسرش

با سلام

آیا ما نیز عاشقی یادمان هست؟؟؟؟؟؟

هر بار كه می‌آم می‌خوام مطالبی از كتاب چهل نامه‌ی كوتاه به همسرم؛ زنده‌یاد نادر ابراهیمی براتون بنویسم.

بخشی از نامه‌ی نهم:

روزگاری‌ست كه حتی جوان‌های عاشق نیز قدر مهتاب را نمی‌دانند. این ما هستیم كه در چنین روزگارِ دشواری باید نگهبانِ اعتبارِ شب‌های شفّاف و پُرشكوه، كهكشان شیری، و شهاب‌های فرو ریزنده باشیم ...

«آن‌كه هرگز نان به اندوه نخورد* و شب را به زاری سپری نساخت*

شما را ای نیروهای آسمانی* هرگز، هرگز، نخواهد شناخت» گوته

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

چهارشنبه 14/11/1388 - 14:1 - 0 تشکر 179886

با سلام

عزیز من!
زندگی مشترك را نمی توان یك بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت كه شكل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر از داشته باشد.
چیزی، قطعا خراب خواهد شد
چیزی فرو خواهد ریخت
چیزی دیگرگون خواهد شد
چیزی – به عظمت حرمت – كه بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است...
كاسه ی بلور را نمی توان یك بار از دست رها كرد، بر زمین انداخت، لگد مال كرد، و باز انتظار داشت كه همان كاسه ی بلورین روز اول باشد.
من، ممنون آنم كه تو، هرگز، در سخت ترین شرایط و دشوارترین مسیر، این كاسه ی نازك تن زود شكن بلورین را از دست های خویش جدا نكردی...

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

جمعه 16/11/1388 - 19:27 - 0 تشکر 180395

با سلام

 عزیز من!
باور كن كه هیچ چیز به قدر صدای خنده ی آرام و شادمانه ی تو، بر قدرت كاركردن و سرسختانه و عادلانه كار كردن من نمی افزاید، و هیچ چیز همچون افسردگی و در خود فروریختگی تو مرا تحلیل نمی برد، ضعیف نمی كند، و از پا نمی اندازد.
البته من بسیار خجلت زده خواهم شد اگر تصور كنی كه این «من» من است كه می خواهد به قیمت نشاط صنعتی و كاذب تو، بر قدرت كار خود بیفزاید، و مرد سالارانه – همچون بسیاری از مردان بیمار خودپرستی ها – حتی شادی تو را به خاطر خویش بخواهد.نه ... هرگز چنین تصوری نخواهی داشت.
راهی كه تا اینجا، در كنار هم، آمده ییم، خیلی چیزها را یقینا بر من و تو معلوم كرده است. اما این نیز، ناگزیر، معلوم است كه برای تو – مثل – انگیزه یی جدی تر و قوی تر از كاری كه می كنم – نوشتن و باز باهم نوشتن – وجود ندارد، و دعوت از تو در راه رد غم، با چنین مستمسكی، البته دعوتی ست موجه؛ مگر آنكه تو این انگیزه را نپذیری...
پس باز می گویم: این بزرگترین و پردوام ترین خواهش من از توست: مگذار غم، سراسر سرزمین روحت را به تصرف خویش در آورد و جای كوچكی برای من باقی مگذارد. من به شادی محتاجم، و به شادی تو، بی شك بیش از شادمانی خودم.
حتی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد، این مقدار تلخی را، در چنین زمانه ی بر من ببخش – بانوی من، بانوی بخشنده من!
به خدایم قسم كه می دانم چه دلائل استوار برای افسرده بودن وجود دارد؛ اما این را نیز به خدایم قسم می دانم كه زندگی، در روزگار ما، در افتادنی ست خیره سرانه و لجوجانه با دلائل استواری كه غم در ركاب خود دارد.
غم بسیار مدلل، دشمن تا بن دندان مسلح ماست.
اگر قدری به خاطر تزكیه ی روح، قدری غمگین باید بود – كه البته باید بود – ضرورت است كه چنین غمی، انتخاب شده باشد نه تحمیل شده.
غصه، منطق خود را دارد. نه؟ علیه منطق غصه حتی اگر منطقی ترین منطق هاست، آستین هایت را بالا بزن!
غم، محصول نوعی روابطی ست كه در جامعه شهری ما و در جهان ما وجود دارد. نه؟ علیه محصول، علیه طبیعت، علیه هر چیز كه غم را سلطه گرانه و مستبدانه به پیش می راند، بر پا باش!
زمانی كه اندوه به عنوان یك مهاجم بدقصد سخت جان می آید نه یك شاعر تلطیف كننده روان، حق است كه چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...
عزیز من!
قایق كوچك دل به دست دریای پهناور اندوه مسپار! لااقل بادبانی برافراز، پارویی بزن، و برخلاف جهت باد تقلایی كن!
سخت ترین توفان، مهمان دریاست نه صاحبخانه ی آن.
توفان را بگذران
و بدان كه تن سپاری تو به افسردگی، به زیان بچه های ماست و به زیان همه بچه های دنیا.
آخر آنها شادی صادقانه را باید ببیند تا بشناسند ...

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

سه شنبه 20/11/1388 - 22:57 - 0 تشکر 181363

با سلام

بانوی من!
دیروز كه دیدم رنجیده و برافروخته درباره ارزشهای انقلاب با دوستی سخن می گویی؛ اما رنجیدگی و برافروختگی را به بیان خود منتقل نمی كنی، و نمی كوشی كه به دلیل به خشم آمدنت، او را به خشم بیاوری، احساس كردم كه چه تفاوت عظیمی میان شیوه های ما – تو ومن – در ارسال پیام های شفایی و طرح مسائل سیاسی و اجتماعی در مباحثات روزمره وجود دارد.
در روزگار ما كه بسیاری از مردان صاحب سواد و اكثر زنان به هنگام بحث، گرفتار عدم تعادل می شوند، فریاد میكشند، دشنام می دهند، متل می گویند، تهمت می زنند، دورغ می بافند، و شایعه می سازند، و جملگی ارزشهای اخلاقی و انسانی، و حتی علل یك گفت و گوی سیاسی و اجتماعی را زیر پاهای هیجان زدگی غیر عادلانه خود له میكنند، و هدفی برایشان نمی ماند جز مغلوب كردن و خرد كردن بیرحمانه و لحظه یی حریف، چقدر خوب بود اگر زنانی با خلق و خوی اجتماعی آرام، وارد میدان سیاست می شدند و به خاطر مسائلی كه در آرامش و وقار مدافع آنها هستند، رسما و جدا به مبارزه می پرداختند. چقدر خوب بود.
در زمانه ما – و شاید هر زمانه یی پس ازاین – چه زیبا و پرشكوه است كه زنان و دختران ما، معقول و منطقی، نه هیجان زده، نامنصف و شایعه سازانه، در متن سیاست باشند: معتقدانه، نه مقلدانه؛ واقعی، نه نمایشی؛ صمیمانه، نه متظاهرانه؛ و به خاطر آینده یی همه بچه ها، نه به خاطر خود نمایی و به علت خود خواهی.
باوركن بانوی من!
ما تا زمانی كه یك نهضت سیاسی جدی و عظیم زنان با ایمان نداشته باشیم، نهضتی شریف و مومنانه- محصول انتخاب تفكر آزاد – گمان نمی برم كه بتوانیم از معتقداتمان دفاع كنیم و به آرزوهایمان برسیم. گمان نمی برم معتقدات و آرمانهایمان را به درستی و به تمامی، حتی بشناسیم...
وقتی تو از مسائل سیاسی حرف می زنی، آنقدر متین و صبورانه، دیده ام كه بددهان ترین مخالفان نیز شرمنده می شوند. به یادم هست كه چندی پیش، سه شنبه یی بود كه تو از این نبرد بزرگ تاریخی و مردان دلاوری كه می جنگند دفاع می كردی- آنقدر با وقار خالصانه – كه مخاطب تو، ناگهان خلع سلاح شد، و وامانده گفت: من منكر شهامت و خلوص این بچه ها نیستم ... من فقط می گویم...
بانوی من!
زمانی مناسبتر از این، برای ورود به میدان سیاست وجود ندارد. آستین هایت را بالا بزن و با همان قدرت بیانی كه شاگردان كلاسهایت را به سكوت و احترام می كشانی، از جانب بخشی از زنان دردمند جامعه سخن بگو!
البته از نظر من، این ابدا مهم نیست كه در كدام جبهه حضور داشته باشی؛ مهم حضور است و بس. و گمان نمی برم آنكس كه خوب می جنگد بتواند در جبهه بد، خوب بجنگد.
قاعدتا باید حقی وجود داشته باشد تا تو بتوانی به خاطر آن، تا پای جان با قدرت و ایمان بجنگی ...
بانو!
آیا وصیت نامه ی آلنی برای مارال را كه در كتاب چهارم آمده خوانده یی؟ من اما اگر نتوانستم آلنی اوجای دلاور باشم آرزو مند آنم كه تو همچون مارال در قلب یك جهاد سیاسی بزرگ حضوری موثر داشته باشی. این حضور در سرنوشت فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما اثری عمیق و تعیین كننده خواهد داشت...
عصر ما عصری ست كه عاشق ترین مردم، عاشقانه ترین آوازهایشان را در سنگر سیاست می خوانند...
عصر ما عصر زیبایی ست كه بچه های هنوز راه نیفتاده ی زبان باز نكرده، بردوش و از دوش پدرانشان به جهان خروشان سیاست نگاه می كنند، و از همانجاست كه ناگزیر باید راه آینده شان را ببینند و انتخاب كنند...
در چنیین عصری كه كودكان و عاشقان، خواه ناخواه، در میدان سیاست اند، اگر زنان با ایمان و متقی دست بالا نكنند، چه بسا كه كودكان و عاشقان به تسلیمی سوك انجام سرانده شوند...
در این باره بیندیش!

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

پنج شنبه 26/1/1389 - 0:38 - 0 تشکر 194972

با سلام

عزیز من!
گاهی كه از روند روزگار، زیر لب، شكایتی می كنی، و اظهار تعجب از اینكه زندگی، با من و تو نیز، گهگاه، سر مدارا نداشته است، اینگونه به نظر می رسد كه تو هنوز هم، زندگی را چیزی مستقل از زندگان می بینی، كه به راه خود می رود و آنچه خود می خواهد انجام دهد؛ و این، البته خوب می دانی كه درست نیست. ما بر سر این مساله، سالهاست كه به وحدت نظر رسیده ییم و اراده به تردید نیز نكرده ییم:
زندگی، در بسیاری از لحظه ها، عاری از هر نوع معنا و مفهومی ست. این، ما هستیم كه با مجموعه ی عملكرد هایمان به زندگی معنا و مفهوم می بخشیم. زندگی، به خودی خود، نه بد است نه خوب، نه تلخ است نه شیرین، نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت...
انسان، فقط یك موجود زنده نیست؛ بلكه خود، هم زنده است و هم زندگی ست.
می دانم... راست می گویی... این سخنان را بارها و در هرجا كه توانسته ام گفته ام؛ و نیز گفته ام كه این حوادث نیستند كه انسان را امیدوار یا ناامید می كنند؛ این طرز نگاه كردن ما به حوادث است و زاویه دید ما، كه مایه اصلی یاس و امید را می سازد.
انسان هنوز یاد نگرفته آنگونه به حوادث نگاه كند كه تلخ ترین و دردناك ترین آنها را هوشیار كننده؛ نیرو دهنده، تجربه بخش، برانگیزنده و آینده ساز ببیند.
استخراج قدرت از درون ضعف، استخراج ایمان از قلب بی ایمانی، بیرون كشیدن آرامش از اعماق آشفتگی ها، و تراشیدن و سخت تراشیدن سنگ حجیم و بی قواره ی سرخوردگی ها، آنگونه كه از درون آن، پیكره ی صیقل و سنگی و استوار دلبستگی به آینده بیرون كشیده شود- این، وظیفه انسان عصر ماست، و این وظیفه من و توست به عنوان آدمهایی كه ناگزیر، عصر خویش را پذیرفته ییم و با آن در گیر شده ییم.
بانوی من!
باور كن كه این نگاهی بسیار فلسفی، پیچیده و عمیق به زندگی و ارزشهای اآن نیست، این فقط ساده نگاه كردن؛ ساده و صادقانه و سازنده نگاه كردن.
ما روزگار خویشتنیم، زمان و زمانه ی خویشتنیم، و ماده ی زندگی، و روح زندگی...
آیا زندگی را چگونه می خواهی؟
ما را آنگونه بخواه، و ما را آنگونه كه می خواهی بساز!
از هم امروز
از همین حالا...

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.