• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 5788)
چهارشنبه 2/10/1388 - 20:18 -0 تشکر 171637
نامه های نادر به همسرش

با سلام

آیا ما نیز عاشقی یادمان هست؟؟؟؟؟؟

هر بار كه می‌آم می‌خوام مطالبی از كتاب چهل نامه‌ی كوتاه به همسرم؛ زنده‌یاد نادر ابراهیمی براتون بنویسم.

بخشی از نامه‌ی نهم:

روزگاری‌ست كه حتی جوان‌های عاشق نیز قدر مهتاب را نمی‌دانند. این ما هستیم كه در چنین روزگارِ دشواری باید نگهبانِ اعتبارِ شب‌های شفّاف و پُرشكوه، كهكشان شیری، و شهاب‌های فرو ریزنده باشیم ...

«آن‌كه هرگز نان به اندوه نخورد* و شب را به زاری سپری نساخت*

شما را ای نیروهای آسمانی* هرگز، هرگز، نخواهد شناخت» گوته

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

شنبه 12/10/1388 - 10:34 - 0 تشکر 173648

با سلام

عزیز من!بیا به جای آن‌كه یك خبر كوتاه در یك روزنامه‌ی امروز هست و فردا نیست، این‌گونه برآشفته‌ات كند، بیم‌ناك و برآشفته از آن باش كه ما، نزد خویشتنِ خویش، از عملی، حرفی، و حركتی، مختصری خجل باشیم. این را كه پیش از ما بسیار گفته‌اند، باور كن:هركس كه كاری می‌كند، هر قدر هم كوچك، در معرض خشم كسانی‌ست كه كاری نمی‌كنند.هركس كه چیزی را می‌سازد- حتی لانه‌ی فروریخته‌ی یك جُفت قُمری را- منفور همه‌ی كسانی‌ست كه اهل ساختن نیستند.و هركس كه چیزی را تغییر می‌دهد- فقط به قدر جابه‌جا كردن یك گلدان، كه گیاهِ درون آن، ممكن است در سایه بپوسد و بمیرد- باید در انتظار سنگ‌بارانِ همه كسانی باشد كه عاشق توقّف‌اند و ایستایی و سكون.... و بیش از ای ها، انسان، حتی اگر «حضور» داشته باشد، و بر این حضور، مصرّ باشد، ناگزیر، تیر تنگ‌نظری‌های كسانی كه عدم حضور خود را احساس می‌كنند، و تربیت، ایشان را اسیرِ رذالت‌ْ ساخته، به او می‌خورد ...از قدیم گفته‌اند، و خوب هم، كه: عظیم‌ترین دروازه‌های اَبَرشهرهای جهان را می‌توان بست؛ اما دهانِ حقیر آن موجودی را كه نتوانسته نیروهایش را در راستای تولیدِ مفید یا در خدمت به ملت، میهن، فرهنگ، جامعه، و آرمان به كار گیرد، حتی برای لحظه‌یی نمی‌توان بست.آیا می‌دانی با ساز همگان رقصیدن، و آن‌گونه پای كوبیدن و گُل افشاندن كه همگان را خوش آید و تحسین همگان را برانگیزد، از ما چه چیز خواهد ساخت؟ عمیقاً یك دلقك؛ یك دلقكِ درباریِ دردمندِ دل‌آزرده، كه بر دارِ رفتارِ خویشتنْ آونگ است- تا آخرین لحظه‌های حیات.

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

جمعه 18/10/1388 - 19:57 - 0 تشکر 174914

سلام عزیز من! دیروز، به دلیلی چه بسا بر حق، از من رنجیده بودی. دیشب كه در باب فروش چیزی برای اجاره خانه، با مهرمندی آغاز سخن كردی، ناگهان دلم دریچه یی گشوده شد و شادی بی حسابی به قلبم ریخت؛ چرا كه دیدم، ما رنجیدگی های حاصل از روزگار را، چون موج های غران بیتاب، چه خوب از سر می گذرانیم و باز بالا می پریم و بالاتر، و فریاد می كشیم: آْلا ای موج دیگر! بیا بیتاب بگذر! ..... راستش، من گاهی فكر می كنم این كاری عظیم و بسیار عظیم بوده است كه ما، در طول بیست سال زندگی مشترك سرشار از دشواری و ناهمواری، هرگز به هیچ بهانه، آشكار و پنهان هیچگونه قهری نداشته ییم؛ اما بعد می بینیم كه سالیان سال است این كار جمیع دشواری های خود را از دست داده است و به طبیعتی بسیار ساده تبدیل شده – چنان كه امروز، حتی تصور چنین حادثه مضحكی نیز، تا حد زیادی می تواند خجالت آور باشد. من گمان می كنم همه ی صعوبت و سنگینی مساله، بستگی به پیمان های صمیمانه ی روزهای اول و نگهداشت آن پیمان ها در همان یكی دو سال نخستین داشته باشد. وقتی حریمی ساختیم، به ضرورت و مدلل، و آن را پذیرفتیم، شكستن این حریم، بسیار دشوارتر از پاس داشتن و بر پا نگه داشتن آن است. ویران كردن یك دیوار سنگی استوار، مسلما مشكل تر از باقی گذاشتن آن است. دیده ام زنان و مردانی را كه از «لحظه های فورانی خشم» سخن می گویند و ناتوانی در برابر این لحظه ها. من، چنین چیزی را، در حد شكستن حریم حرمت یك زندگی، باور نمی كنم، و هرگز نخواهم كرد. خشم، آری اما آیا تو می پذیری كه من، به هنگام خشم ناگهان، به یكی از زبان هایی كه نمی دانم و مطلقا نشنیده ام، سخن بگویم؟ خشم آنی نیز در محدوده ممكنات حركت می كند – و به همین دلیل است كه من، همیشه گفته ام: ما قهر را، در زندگی كوچك خود «ناممكن» تبدیل كرده ییم؛ به زبانی كه یاد نگرفتیم تا بتوانیم به كار ببریم قهر زبان استیصال است. قهر پرتاب كدورت هاست به ورطه سكوت موقت؛ و این كاری ست كه به كدروت، ضخامتی آزاردنده می دهد. قهر دو قفله كردن دری ست كه به اجبار، زمانی بعد، باید گشوده شود، و هر چه تعداد قفل ها بیشتر باشد و چفت و بست ها محكم تر، در ناگزیر، با خشونت بیشتر گشوده خواهد شد. و راستی كه چه خاصیت؟ من و تو، شاید از همان آغاز دانستیم كه سخن گفتن مداوم – و حتی دردمندانه – در باب یك مشكل، كاری است به مراتب انسانی تر از سكوت كردن درباره ی آن. به یادت هست كه زمانی، زنی، در مقابل استدلال های من و تو گفت: برای من، شكستن حرمت زندگی مشترك نیست؛ بلكه، برعكس، بند زدن حرمتی ست كه به وسیله ی زبان سرشار از بیرحمی و بی حرمتی شوهرم شكسته می شود یا ترك بر می دارد. این حرف، قبول كنیم كه در مواردی می تواند درست باشد. زبان، بسیار پیش می آید كه به یك زندگی خوب خیانت كند، و بیشمار هم كرده است. اما آیا قهر، تاكنون توانسته ریشه های این خیانت را بسوزاند و خاكستر كند؟ نه ... به اعتقاد من، آنكس كه همسر خود را مورد تهاجم و بی حرمتی قرار می دهد، در لحظه های دردناك هجوم، انسانی ست ذلیل و ضعیف و زبون. در این حال آنچه حق است، آنچه مجاز نیست سكوت است و گذشتن، و آن چه حق است، آرام آرام،به پای میز گفت و گوی عاقلانه و عاطفی كشاندن مهاجم است، و شرمنده كردن او و نجات دادنش از چنگ بیماری عمیق و كهنه بد زبانی – كه مرده ریگ محیط و كودكی و نوجوانی اوست. من و تو می دانم كه هرگز با آن لحظه ی غم انگیز نخواهیم رسید، كه قهر به عنوان یك راه حل، پا به كوچه ی خلوت زندگی مان بگذارد و با عربده سكوت، گوش روحمان را بیازارد.... نه... انكار نمی توان كرد كه این واقعا سعادتی ست كه ما هیچگاه، در طول تمامی زندگی مشتركمان، نیاز به استفاده از حربه درماندگان را ا

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

سه شنبه 22/10/1388 - 17:59 - 0 تشکر 175592

سلام

عزیز من!
مدتی ست می خواهم از تو خواهش كنم بپذیری كه بعض شب های مهتابی، علیرغم جمیع مشكلات و مشقات، قدری پیاده راه برویم – دوش به دوش هم. شبگردی، بی شك، بخش فرسوده ی روح را نوسازی می كند و تن را برای تحمل دشواری ها، پرتوان.
از این گذشته، به هنگام گزمه رفتن های شبانه، ما فرصت حرف زدن درباره ی بسیاری چیزها را پیدا خواهیم كرد.
نترس بانوی من! هیچكس از ما نخواهد پرسید كه با هم چه نسبتی داریم و چرا تنگاتنگ هم، در خلوت، زیر نور بدر، قدم می زنیم. هیچكس نخواهد پرسید؛ و تنها كسانی خواهند گفت:«این كارها برازنده جوانان است» كه روح شان پیر شده باشد؛ و چیزی غم انگیز تر از پیری روح وجود ندارد. از مرگ هم صد بار بدتر است.

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

پنج شنبه 24/10/1388 - 2:32 - 0 تشکر 175907

سلام

همراه همدل من!
در زندگی، لحظه های سختی وجود دارد؛ لحظه های بسیار سخت و طاقت سوزی، كه عبور از درون این لحظه ها، بدون ضربه زدن به حرمت و قداست زندگی مشترك، به نظر، امری ناممكن می رسد.
ما كوشیده ییم – خدا را شكر – كه از قلب این لحظه ها، بارها و بارها بگذریم، و چیزی را كه به معنای حیات ماست و رویای ما، به مخاطره نیندازیم.
ما، به دلیل بافت پیچیده ی زندگی مان، هزار بار مجبور شدیم كوچه تنگ و طولانی و زرورقی را بپیمایم – بی آنكه تنمان دیوار این كوچه را بشكافد یا حتی لمس كند.
ما در این كوچه ی چه بسیار آشنا، حتی بارها، مجبور به دویدن شدیم، و چه خوب ماهرانه دویدیم – انگار كن كه بر پل صراط ...

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

يکشنبه 27/10/1388 - 15:10 - 0 تشکر 176576

با سلام

همقدم همیشگی من!
مطمئن باش هرگز پیش نخواهد آمد كه دانسته تو را بیازارم یا به خشم بیاورم.
هرگز پیش نخواهد آمد .
آنچه در چند روز گذشته تو را رنجیده خاطر و دل آزرده كرده است
مرا، بسیار بیش از تو به افسردگی كشانده است.
و مطمئن باش چنان می روم كه بدانم – به دقت – كه چه چیزها این زمان تو را زخم می زند
تا از این پس، حتی ندانسته نیز تو را نیازارم.
ما باید درست شویم.
ما باید
تغییر كنیم...
یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

سه شنبه 29/10/1388 - 15:6 - 0 تشکر 176966

هم سفر
در این راه طولانی - که ما بی خبریم
و چون باد می گذرد
بگذار خرده اختلاف هایمان با هم باقی بماند
خواهش می کنم ! مخواه که یکی شویم ،  مطلقا یکی
مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

==================

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک ساز را،  یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی و رویاهامان یکی=====================
هم سفر بودن و هم هدف بودن ، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست
و شبیه شدن دال بر کمال نیست بلکه دلیل توقف است
===============================

عزیز من
دو نفر که عاشق اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛
واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون ، حجاب برفی قله ی علم کوه ،
رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافیست
============

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است اما، این سخن

به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست
من از عشق زمینی حرف می زنم که ارزش آن در "حضور" است
نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری


=============

عزیز من
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست ، بگذار یکی نباشد
بگذار درعین وحدت مستقل باشیم
بخواه که در عین یکی بودن ، یکی نباشیم
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید
================

بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم
اما نخواهیم که بحث ، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل
===============

اینجا سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست
سخن از ذره ذره ی وافعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست
بیا بحث کنیم
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم
بیا کلنجار برویم
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم
====================

بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را ،در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد
نه پژمردگی و افسردگی و مرگ ،. حفظ کنیم
======
من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم
و حق داریم بسیاری ازنظرات وعقاید هم را نپذیریم
بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم
عزیز من ! بیا متفاوت باشیم
====================

(از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم نوشته زنده یاد نادر ابراهیمی )


کد بازاریابی 404751

سه شنبه 29/10/1388 - 23:17 - 0 تشکر 177016

با سلام

ای عزیز!
راست می گویم.
من هرگز یك قدم جلوتر از آن جا كه هستم را ندیده ام.
قلمم را دیده ام چنان كه گویی بخشی از دست زاست من است؛ و كاغذ را.
من هرگز یك قدم جلوتر از آن جا كه هستم را ندیده ام.
من اینجا «من» را دیده ام – كه اسیر زندان بزرگ نوشتن بوده است، همیشه ی خدا، كه زندان را پذیرفته، باور كرده، اصل بودن پنداشته، به آن معتاد شده، و به تنها پنجره اش كه بسیار بالاست دل خوش كرده...
و آن پنجره، تویی ای عزیز!
آن پنجره، آن در، آن میله ها، و جمیع صداهایی كه از دوردست ها می آیند تا لحظه یی، پروانه وش، بر بوته ذهن من بنشیند، تویی...
این، می دانم مدح مطلوبی نیست
اما عین حقیقت است كه تو مهربان ترین زندانبان تاریخی.
و آن قدر كه تو گرفتار زندانی خویشتنی
این زندانی، اسیر تو نیست –
كه ای كاش بود
در خدمت تو، مرید تو، بنده ی تو ...
و این همه در بند نوشتن نبود
اما چه می توان كرد؟
تو تیمار دار مردی هستی كه هرگز نتوانست از خویشتن بیرون بیاید
و این، برای خوبترین و صبور ترین زن جهان نیز آسان نیست.
می دانم.
اینك این نامه ها
شاید باعث شود كه در هوای تو قدمی بزنم
در حضور تو زانو بزنم
سر در برابرت فرود آورم
و بگویم: هر چه هستی همانی كه می بایست باشی، و بیش از آنی، و بسیار بیش از آن. به لیاقت تقسیم نكردند؛ والا سهم من، در این میان، با این قلم، و محو نوشتن بودن، سهم بسیار نا چیزی بود: شاید بهترین قلم دنیا، اما نه بهترین همسر...

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

سه شنبه 6/11/1388 - 15:33 - 0 تشکر 178334

با سلام بانوی بالا منزلت ما! به یاری اراده و ایمانی همچون كوه خوب ترین روزهای زندگی - فراسوی جملگی صخره های صعب تحمل سوز بر فراز قله های رفیع شادمانی – در انتظارت باد! به خاطر چندمین سالگرد تولدت از سوی این كوهنورد قدیمی یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

پنج شنبه 8/11/1388 - 15:35 - 0 تشکر 178747

جملات قشنگی بود خیلی خوب نوشتی موفق باشی

شاه چراغم از تبار امامزاده شاه چراغ شيراز ولي تا حالا اونجا رو نديدم

اميدوارم بتونم تأثير گذار باشم

همين!

يکشنبه 11/11/1388 - 22:52 - 0 تشکر 179435

با سلام

همراه همدل من!
در زندگی، لحظه های سختی وجود دارد؛ لحظه های بسیار سخت و طاقت سوزی، كه عبور از درون این لحظه ها، بدون ضربه زدن به حرمت و قداست زندگی مشترك، به نظر، امری ناممكن می رسد.
ما كوشیده ییم – خدا را شكر – كه از قلب این لحظه ها، بارها و بارها بگذریم، و چیزی را كه به معنای حیات ماست و رویای ما، به مخاطره نیندازیم.
ما، به دلیل بافت پیچیده ی زندگی مان، هزار بار مجبور شدیم كوچه تنگ و طولانی و زرورقی را بپیمایم – بی آنكه تنمان دیوار این كوچه را بشكافد یا حتی لمس كند.
ما در این كوچه ی چه بسیار آشنا، حتی بارها، مجبور به دویدن شدیم، و چه خوب ماهرانه دویدیم – انگار كن كه بر پل صراط ...

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.