تبیان، دستیار زندگی

بسم ایزد یکتا...
سلام به همه ی کسانی که از زیبایی روحشان فرشته ها پیوسته بر بالینشان لبخند می زنند...
تعدادی از دست نوشته هایم رو دوس دارم اینجا قرار بدم امیدوارم ارزش خوندن داشته باشند

                                   ...

سلام به شما دوستان عزیز
ممنون از اینکه به بنده دلگرمی میدین...
........
1-مادر من در قید حیات هستند اما پدرم نه
2-اولین شعر رو یادم نیست.(ببخشید من به این نوشته ها میگم شعر)
بنده خیلی از این مطالب نوشتم و توی کلی دفتر یادداشت کرده بودم.همینجوری مینوشتم(برای دل خودم)
تا اینکه یه سال پیش به این فکر افتادم که به طور جد شعر بگم به همین دلیل اولین کاری که کردم این بود که شعرا و دست نوشته های گذشتمو پیدا کنم اما از میون اون همه نوشته فقط تعداد انگشت شماری رو پیدا کردم و بقیه نمیدونم چی شدن.این اشعار که در این تاپیک نوشتم اکثرا بر میگردن به همین یکی ، دو سال.ولی قبل تر ها احساس خیلی لطیف تری داشتم.
اما قدیمی ترین شعری که از بین اون اشعار پیدا کرده بودم تقریبا توی پاییز 81 بود...زمانی که من 15 سالم بود.اونو بدون تغییر براتون می نویسم.

این همون شعر قدیمیه است که وقتی میخونمش به نظر خنده دار و بچه گانه میاد.میخواستم تغییر بدم برخی از کلماتشو اما چون قدیمی ترین شعرم بود و از ته دل نوشته بودم بهش احترام گذاشتم و تغییرش ندادم.پاییز 81
...............................
فقط من و تو
***
میخوام بیام تو شهرتون،یوقت نگی پیشم نیا
میخوام بیام صدات کنم،تا از غما بشیم جدا
میخوام برم به شهر عشق،اگه میخوای با من بیا
دنبال همدیگر کنیم،تو کوچه های لحظه ها
با هم بریم تو آسمون،با ابرا هم سفر بشیم
گل بگیم و گل بشنویم،با همدیگه بهار باشیم
سوار ابر و باد می شیم،میریم پیش ستاره ها
چند شاخه گل می چینیم و میریم به قصر پادشاه
اگه میخوای تنها برم،قلبتو واسه من بذار
خودم میرم تو آسمون،دلم می مونه یادگار
اگه میخوای باهات نیام،ستاره ها رو بشمار
چنتاشونو روشن بکن،تا بمونن واسه بهار
یوقت نری گول بخوری،همونجا موندگار بشی!
عهد و وفا یادت نره،با اونا هم سفر بشی!
مثل اونا سنگ دل و عاشق این و اون بشی
باشون بری،باشون بیای،پا بذاری روی خوشی
بیا پیشم عزیز من،با هم باشیم تو لحظه ها
خوشگل شدی،زیبا شدی،مثل گل بنفشه ها
با هم بریم تو کوچه ها،شهرو چراغونی کنیم
صلح و صفا بشون بدیم،هوا رو بارونی کنیم
میخوام فرار کنم برم،راحت بشم از این شبا
چونکه دلم نازک شده،مثل تموم این گلا
دلم نمیخواد که بشم،از تو و عاشقی جدا
دنیا همینه عشق من،بیا بریم پیش خدا

حیفه که کم سر می زنی به ادبیات بیشنر بیا ما ادبیاتی ها منتظریم خفن.

معنی احساس این است عطر گل یاس

مادرم روز مادر نزدیک است و تو نیستی در کنارما
هر چه دارم از تو دارم اما برای قدردانی کنون نیستی در کنار ما
پدر تنهاست و هنوز به یادت گریان ، اما تو نیستی در کنار ما
چند سالی است که کادو می خرم برایت اما تو نیستی در کنار ما
شکسته ساعت و تقویم پاره پاره شده از زمانی که تو نیستی در کنار ما
گذر عمر سخت و سنگین است با تحمل آن که تو نیستی در کنارما
سالها ندیدن نگاه مهربانت زخم کهنه ای است افسوس که تو نیستی در کنار ما
با کدام آهنگ و نوا صدایت کنم تا بشنوی خزن صدایم حال که نیستی در کنار ما
مادر تو تنها گل معطر خانه مان بودی اما تو نیستی در کنار ما
مادر چگونه ببوسمت و احساست کنم وقتی که تو نیستی در کنار ما
دلم گرفته است مادر دلم گرفته است ، اما تو نیستی در کنار ما
این همه دل تنگی را به که گویم وقتی تو نیستی در کنار ما
ای کاش شبی خندان بیایی به خوابم حال که نیستی در کنار ما
در آغوشت خواهم کشید گریان و معترض که چرا نیستی در کنار ما

خوشبختی
...............

و در آن تاریکی،
از پنجره ی کوچکی که به پشت باغ باز می شد
پهنای ساکت و باریک راه را پیمودیم
پیکر لخت درختان را دیدیم
صدای ما
در پس بغض ها محسور
روح ما
آشفته و مهجور
در تقابل حقیقت و رویا،
نسیان ،
آرامشی سرد
بر عطش قلبمان
در ویرانه ای متروک،
صدای پای مترسکی ولگرد را شنیدیم
در صحنه ی مه آلود،
پیکر چرکین ماه را از چشم ها گذراندیم
و در پرنیان خوشبختی،
به ابدیت پیوستیم