• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 3704)
شنبه 14/6/1388 - 18:8 -0 تشکر 148946
کلاس 3.مراحل اخلاق و خوب شدن

در نیمه ماه رمضان، حق کریم/ اوج کرمش را به جهان ثابت کرد

 سالروز ولادت باسعادت کریم آل طاها، امام حسن مجتبی(ع) ،بر عاشقان وپیروان مکتب اهل بیت(ع) مبارک باد

سلام

ماه رمضون امسالمون هم از نیمه گذشت...اما کی میشه که ما هم مسیر پیمودن کمالمون حداقل به نیمه برسه؟

یه نکته بگم....این هفته ی سوم ماه مبارک اونچنان ارزشمنده که اونهایی که واقعا از ته قلبشون بخوان و حرکت کنند حتما به اندازه هزار ماه این مسیر رو طی خواهند کرد

لذا اگه اینجا ما تاپیک اخلاق میزنیم...از خدا انتظار نداریم که به اندازه یه هفته ما رو جلو ببره....بلکه از اونی هم که خودش وعده داده بیشتر میخواهیم....چون اعتقاد داریم از خدا هیچی کم نمیشه....چون اعتقاد داریم خدا دوست داره که به بنده هاش کمک کنه....چون اعتقاد داریم که ممکن نیست مثل بعضی از ما آدمها در دادن اون چیزی که یکی ازش میخواد بخل بورزه

ما تو این کلاس در محضر دانشمند و فقید ارجمند آیت الله جوادی آملی خواهیم بود

پس حتما با ماه همراه باشید تا ببینیم که این راه کمالات اخلاقیه چه جوریه؟....اصلن چند مرحله هست؟؟....آیا اخلاق فقط مهربونی هست؟

آیا اخلاق فقط عصبانی نشدن هست؟

یا اینکه اخلاق یعنی اینکه سلسله مراحلی که انسان را جهت رسیدن به کمال پرورش میده؟

صد در صد اخلاق بحث گسترده تری از این چیزهاست

اگه اینطور نبود بزرگانمون کل عمرشون رو در این موضوع نمیگذاشتند

اصلن مگه حدیث نداریم که اخلاق نیک نیمی از ایمان هست...پس این نشون میده که بحث اخلاق خیلی گسترده تر هست

و ما هم نخواهیم توانست همین یه جلسه همه چیزو بگیم

اما به خداوند امیدواریم

یا علی

 

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:0 - 0 تشکر 170526

سلام

آثار پندگرایی (خلاصه شده)

دستى كه به طرف خدا دراز شود، خالى برنمى‏گردد و اگر انسان دست‏خود را به صورت بكشد به این معناست كه لطف خدا را با صورت، استقبال كرده است.

گاهى انسان، دست انبیا و اولیا و گاهى دست‏خودش را مى‏بوسد; انسان وقتى صدقه‏اى مى‏دهد و كمكى به نیازمند مى‏كند، شایسته است دست‏خود را ببوسد; زیرا دست او به دست‏خدایى كه دست ندارد رسیده است.

براساس آیه

«الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات‏» (17)

خدا صدقه را مى‏پذیرد و آن را مى‏گیرد و صدقه‏اى كه به دست مستمند مى‏رسد. در حقیقت‏به ست‏بى‏دستى خدا مى‏رسد. عارف خود را در مشهد خدا مى‏بیند و احساس مى‏كند دستش به ست‏بى‏دستى خدا مى‏رسد و خود، زاهد حقیقى مى‏شود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقى را بوسیدن، صواب است، نه خطا : «كه دست زهد فروشان خطاست‏بوسیدن‏». كار پسندیده‏اى نیست كه ما خم شویم و دست این یا آن را ببوسیم، اما خیلى پسندیده است كه در پیشگاه خدا خضوع و راز و نیاز كنیم، اشك بریزیم، دست نیایش به سوى او دراز كنیم و آنگاه دست‏خود را ببوسیم:

هر كه نان از عمل خویش خورد

منت از حاتم طایى نبرد

گفته شده: بوسیدن دست عارفان، بد نیست، ولى بهتر است انسان خود، عارف باشد و دست‏خود را ببوسد. حاتم طایى شدن رواست، ولى به كنار سفره حاتم طایى رفتن، كار پسندیده‏اى نیست. اطعام خوب است، نه استطعام.

فغان كه كاسه زرین بى نیازى را

گرسنه چشمى ما كاسه گدایى كرد

همان گونه كه استقلال اقتصادى، بسیار خوب است، استقلال عرفانى و زهد هم بسیار خوب و بلكه بالاتر است. بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟ خداى ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است:

«ابى الله ان یجری الاشیاء الا باسباب‏» (18) .

نظام عالم، نظام سبب و مسبب است; اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است. او به هر مسببى از سبب او و به هر كودكى از قیم او، نزدیكتر است. او چون قیوم است، گاهى سبب سوز است; یعنى، گاهى بدون دخالت اسباب ظاهرى مستقیما از راه غیب، فیضى مى‏رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سببهاى عادى شناخته شده، مسبب را مى‏آفریند.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:2 - 0 تشکر 170527

سلام

بیان دیگرى كه ابوالمعالى از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى‏كند این است:

«كل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها» (19)

در هر بامداد، مردم به سراغ تجارت مى‏روند و در داد و ستدند و هیچ كس بیكار نیست; با این تفاوت كه برخى خودفروشند و برخى دیگر، خود را خریدارى كرده، آزاد مى‏كنند; یعنى، مردم یا خود را از خداى خود مى‏خرند و آزاد مى‏شوند و در این صورت هیچ گناهى نمى‏تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان مى‏فروشند و برده مى‏شوند. اگر با خدا معامله كنیم، خداوند «ثمن‏» و «مثمن‏» را به ما برمى‏گرداند و ما را آزاد مى‏كند; اما اگر با شیطان معامله كنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم كار ما و هم جان ما را مى‏گیرد.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز مى‏فرمایند:

«الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاو بقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها» (20)

گروهى از مردم دنیا خود را آزاد مى‏كنند و عده دیگر، خود را به هلاكت مى‏كشانند.

تهذیب روح و تزكیه نفس، به انسان فخر و كرامت مى‏بخشد و انسان را آزاد مى‏كند و در حقیقت، اولین ره‏آورد تهذیب روح، آزادى و استقلال است.

بنابراین، اگر ما پندارگرا نبوده، از معرفت صحیح برخوردار باشیم، خود را در مشهد خداى علیم قدیر حكیم مى‏یابیم و آنگاه چون متبركیم، به جاى این كه دست دیگران را ببوسیم دست‏خود را مى‏بوسیم و به جاى این كه زیر بار منت منعمان برویم ولى نعمت‏خود و غلام همت كسى خواهیم بود كه «زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است‏» و با خداى خود در هر بامداد معامله مى‏كنیم; خود را مى‏خریم و آزاد مى‏شویم.

ما جلد، اوراق و آیات قرآن را مى‏بوسیم. اگر پوست‏یا كاغذ بر اثر ارتباط با كلمات و آیات لفظى قرآن، این گونه متبرك مى‏شود، چرا جان ما با معناى قرآن، انس نگیرد تا متبرك شود؟ آنگاه، انسانى كه مى‏تواند به این كرامت و اوج برسد، چرا خود را به آن حضیض بكشاند و در پندار زندگى كند؟

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:3 - 0 تشکر 170529

سلام

نمونه‏اى از پندارهاى رهزن

یكى از پندارهایى كه مانع و رهزن سیر و سلوك آدمى است، آن است كه خود را «مالك‏» و «ملك‏» مى‏داند و معرفت والا و گرانقدرى كه دین به ما مى‏آموزد و در زمینه حسن خلق و تهذیب روح، سهم مؤثرى دارد این است كه آنچه در دست ماست «عاریه‏» است و ما مالك و ملك چیزى نیستیم:

«لا یملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیوة و لا نشورا» (21)

«قل من یرزقكم من السماء والارض امن یملك السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون‏» (22) .

به چیزى كه در دست كسى است و مال او نیست از این جهت عاریه گفته‏اند كه آن شخص از آن عریان است. كسى كه مالك چیزى نباشد و آن را از دیگرى بگیرد، در حقیقت، خود از آن عریان و برهنه است. همه عناوین حقیقى عاریه است. با قدرى تامل بیشتر، مى‏بینیم نه تنها اموال، اولاد و اعضاى خانواده ما عاریه‏اند، بلكه اصل زندگى و «بود» ما نیز عاریه است. حافظ مى‏گوید:

این جان عاریت كه به حافظ سپرده دوست

روزى رخش ببینم و تسلیم وى كنم

اصلا این جهان، جهان عاریه است. در این جا جز خلیفة‏الله كسى مظهرملیك و مالك نیست مگر در حد بسیار ضعیف; ولى در بهشت جاودان، خداوند، مؤمنان صالح را مظهر ملیك و مالك مى‏كند. آن جا دیگر انسان، عریان‏یا عارى نیست. وعده‏اى كه به بهشتیان داده شده این است:

«الا تجوع فیها و لا تعرى‏» (23)

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:5 - 0 تشکر 170530

سلام

انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عریان و انسان مؤمن‏نه تنها عارى نیست و همواره جامه در بر دارد، بلكه مظهر ملیك و مالك است.

عده‏اى مظهر

«تبارك الذى بیده الملك‏» (24)

هستند و اینان «متوسطان‏» از مؤمنانند و عده‏اى مجلاى

«فسبحان الذى بیده ملكوت كل شى‏ء» (25)

كه اینها «اوحدى‏» از مؤمنان هستند. از این رو در بهشت، انسان هر چه بخواهد براى او حاصل است:

«لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید» (26) .

در دنیا هر چه بخواهیم، نصیبمان نخواهد شد خواه متعلق درخواست، متاع دنیا باشد یا آخرت:

«لیس بامانیكم و لا امانى اهل الكتاب‏» (27) .

بسیارى از تمنیات ما حاصل نشده و نمى‏شود. ما در راه به ثمر رسانیدن بسیارى از كارها تلاش و كوشش مى‏كنیم ولى به مقصد نمى‏رسیم، ولى در بهشت، خواستن همان و تحقق مقصود، همان. خواسته خداوند همیشه محقق است; زیرا هیچ مانعى در برابر حكم او نیست:

«لا راد لقضائه‏» (28)

و در بهشت چون مؤمنان، مظهر «هو الملیك‏» و «هو المالك‏» و مظهر

«تبارك الذى بیده الملك‏» (29)

و

«فسبحان الذى بیده ملكوت كل شى‏ء» (30)

هستند، ملك و ملكوت هر چیزى به دست آنهاست. چنین عالمى در انتظار ماست. آنگاه ما خود را به زباله دنیا، سرگرم مى‏كنیم!

مردارى كه در گوشه‏اى افتاده، شامه‏اى را نمى‏رنجاند، ولى شامه‏اى رهگذر از بوى بد مردارى رنجور مى‏شود كه بادى وزیده، بوى بد آن را به شامه‏رهگذر مى‏رساند. فرستادن بادها به دست‏خداست:

«و هو الذى یرسل الریاح‏» (31)

و ذات اقدس اله گاهى در جوامع انسانى تحولى پیش مى‏آورد كه مانند باد بوى بد مردار درون انسان ریاكار و سمعه‏گرا را آشكار مى‏كند و چنین انسانى، یكباره بى حیثیت مى‏شود. قرآن كریم مى‏فرماید: غیبت، خوردن گوشت‏برادر مرده است. انسان وقتى مردار خوار شد، در درون او انباشته مى‏شود. آنگاه بادى مى‏وزد و آن بوى بد را ظاهر مى‏كند و شخص مردارخوار رسوا مى‏شود.

با همه بدیهایى كه داریم خدا آبروى ما را نمى‏برد.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:5 - 0 تشکر 170531

سلام

امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) مى‏فرماید:

انسان بد، لحظه‏اى از لطف خدا بیرون نیست: «بل لم تخل من لطفه مطرف عین فی نعمة یحدثها لك، او سیئة یسترها علیك او بلیة یصرفها عنك‏» (32) .

این كلام كسى است كه درون‏بین است و از باطن ما خبر دارد.

حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) مى‏فرماید:

«و الله لو شئت ان اخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت‏» (33)

به خدا سوگند اگر بخواهم همه اسرار شما، یعنى سرگذشت و سرنوشت، ورود و خروج و آغاز و انجام هر یك از شما را بگویم، مى‏توانم. گاهى انسان بر اثر احضار و ارتباط با ارواح یا حشر با جنیان خبرهایى مى‏شنود. البته این خبرها قطعى نیست و كذب و اشتباه در آنها فراوان است; اما گاهى انسان از زبان مطهر معصوم علیه‏السلام، سخنى مى‏شنود كه یقین‏آور است. او كه از درون انسانها باخبر است، مى‏فرماید: با این‏كه شما بد هستید، لحظه‏اى از لطف خدا بیرون نیستید ولى از او حیا نمى‏كنید.

انسان در بسیارى از موارد بر اثر نعمت‏بسیار خوب حیا بدى را ترك مى‏كند، چنانكه فرزند جوان به مادر و پدر پیر خود احترام مى‏گذارند و از آنان اطاعت مى‏كنند با این كه از آنان ترسى ندارند. حوادث تلخ بسیارى در كمین ماست و ما نمى‏توانیم آنها را برطرف یا كنترل كنیم; اما به لطف خدا از ما برداشته مى‏شود ولى ما احیانا خود را طلبكار تلقى كرده و مى‏گوییم كار خیرى كرده‏ایم كه فلان حادثه پیش نیامده، در حالى كه آن كار خیر هم مشمول لطف خدا بوده اما خودخواهى نمى‏گذارد كه بگوییم خدا ما را حفظ كرده است. اگر ذات اقدس اله ما را این گونه مشمول نعمتهاى خاص خود قرار داده است كه هر آن، لطفى نسبت‏به ما روا مى‏دارد برخلاف حیا و ادب است كه انسان از لطف عمیم و ستر صمیم او غفلت كرده گناه كند.

در كتابهاى اخلاقى بابى با عنوان «الادب مع الله‏» هست كه از رعایت ادب با خدا در خلوت و جلوت بحث مى‏كند.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:6 - 0 تشکر 170532

سلام

امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى‏فرماید:

دنیا شما را فریب نداده و راستگوست; زیرا آنچه را دیگران داشتند به شما عرضه و آنگاه تهدید كرده كه: نیروى چشم، گوش، بازو، پست و میز و مقام را از شما مى‏گیرم و گرفت و انسان هر چه بر عمرش افزوده مى‏شود قواى خود را یكى پس از دیگرى از دست مى‏دهد، ولى متوجه نمى‏شود كه این قوا عاریه است و چون مى‏گیرند معلوم مى‏شود از آن او نیست:

«ام متى غرتك؟ ابمصارع آبائك من البلى، ام بمضاجع امهاتك تحت الثرى؟... ان الدنیا دار صدق لمن صدقها ودار عافیة لمن فهم عنها ودار غنى لمن تزود منها ودار موعظة لمن اتعظ بها... فمن ذا یذمها وقد آذنت‏ببینها ونادت بفراقها ونعت نفسها واهلها فمثلت لهم ببلائها البلاء...» (34)

«و حقا اقول: ما الدنیا غرتك ولكن بها اغتررت ولقد كاشفتك العظات وآذنتك على سواء ولهی بما تعدك من نزول البلاء بجسمك والنقص فی قوتك، اصدق واوفى من ان تكذبك او تغرك... ولئن تعرفتها فی الدیار الخاویة والربوع الخالیة لتجدنها من حسن تذكیرك وبلاغ موعظتك بمحلة الشفیق علیك والشحیح بك...» (35) .


پى‏نوشت‏ها:

1. سوره علق، آیه 14.

2. همه تعلیمات قرآن بر اساس تشویق به بهشت و ترهیب از دوزخ نیست، بلكه بخش قابل توجهى از آن، معرفتهاى عارفانه و حكیمانه است و ما را به حیاى از خدا وامى‏دارد، مانند این كه مى‏پرسد: آیا انسان نمى‏داند كه خدا او را مى‏بیند؟

بنابراین، اگر جهنم نبود، باز هم جا داشت كه انسان گناه نكند، چنانكه هیچ انسان باحیایى در كنار سفره مهماندار و دوست‏خود آشكارا در برابر او به خالفت‏برنمى‏خیزد.

3. سوره بلد، آیه 7.

4. سوره زخرف، آیه 80.

5. سوره بلد، آیه 5.

6. سوره قیامت، آیه 3.

7. سوره عنكبوت، آیه 4.

8. سوره همزه، آیه 3.

9. سوره انبیاء، آیه 34.

10. سوره مؤمنون، آیه 115.

11. سوره زخرف، آیه 37.

12. سوره كهف، آیه 104.

13. سوره ابراهیم، آیه 43.

14. سوره شمس، آیات 7 8.

15. سوره فرقان، آیه 70.

16. شرح الاربعین، ص 34.

17. سوره توبه، آیه 104.

18. اصول كافى، ج 1، ص 183.

19. شرح الاربعین، ص 44.

20. نهج‏البلاغه، حكمت 133.

21. مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.

22. سوره یونس، آیه 31.

23. سوره طه، آیه 118.

24. سوره ملك، آیه 1.

25. سوره یس، آیه 83.

26. سوره ق، آیه 35.

27. سوره‏نساء، آیه 123.

28. بحار، ج 4، ص 160.

29. سوره ملك، آیه 1.

30. سوره یس، آیه 83.

31. سوره اعراف، آیه 57.

32. نهج‏البلاغه، خطبه 223، بند 9.

33. نهج‏البلاغه، خطبه 175، بند 3.

34. نهج‏البلاغه، حكمت 131.

35. نهج‏البلاغه، خطبه 223، بند 10.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:8 - 0 تشکر 170534

سلام

و اما فصل بعدی....دوستان اگه جایی از بحث نیاز به توضیح داره مطرح کنند

فصل چهارم: عقل متعارف

عقال عقل

قرآن كریم، براى نزاهت روح، هم راههاى بهداشتى و هم راههاى درمانى را ارائه مى‏كند تا انسان اولا بیمار نشود و آلوده نگردد; و ثانیا اگر بیمار و آلوده شد، خود را درمان و تطهیر كند.

اهل معرفت، چون گناه را سم مى‏دانند، توبه، كفارات، حسنات و انجام كارهاى خیر را «پادزهر» یا «تریاق‏» معرفى كرده‏اند كه زهر را شستشو مى‏كند و از بین مى‏برد. ممكن نیست انسان مسموم بتواند به مقصد خود راه پیدا كند. به همین جهت قبلا با تنظیم كفاره، توبه، حسنات و... ، آن زهرها شستشو مى‏شود و انسان مطهر و منزه از سم به خداى صمد، راه پیدا مى‏كند.

چون راه سیر و سلوك به سوى خدا طولانى است، انسان سالك باید در هر مرحله‏اى كه در پیش دارد سفر را با شرایط خاص آن مرحله، طى كند و اگر به مقصدى رسید، «نتیجه‏» آن مقصد را به همراه خود ببرد; نه «حد» آن را وگرنه هرگز توان ترقى نخواهد داشت; چنانكه یك پرنده وقتى متولد مى‏شود، در آشیانه‏اى زندگى مى‏كند تا محفوظ باشد، ولى وقتى پر درمى‏آورد ماندن در آشیانه مایه هلاكت او مى‏شود بنابراین، نباید در آن قفس و دام بماند.

اهل معرفت، عقل متعارف را براى یك مرحله لازم مى‏دانند; اما در مرحله دیگر، همین عقل، «عقال‏» مى‏شود. عقال، بندى است كه با آن زانوى شتران سركش را مى‏بندند و به «عقل‏» از این جهت، عقل مى‏گویند كه جلو غرایز و امیال سركش را مى‏گیرد و زانوى شهوت و غضب سركش را مى‏بندد و «عقال‏» مى‏كند، ولى همین عقل مصطلح كه همه تلاش و كوشش آن براى حفظ حیات ظاهر است، در مراحل بالاتر، عقال است و باید از دست و پا گرفته شود; مثلا، انسانى كه بخواهد به اوج لقاى حق راه پیدا كند عقل متعارف، مانع آن است و مى‏گوید سلامت‏خود را از دست مده. اگر بخواهد شهید بشود، عقل متعارف، مى‏گوید دیگران هستند; تو فرزندانى دارى و مسئول تربیت آنها هستى. به علاوه تو مى‏توانى از راههاى دیگر به جامعه خدمت كنى.

اگر ابراهیم (علیه السلام) با عقل عادى مى‏اندیشید، همین عقل عادى براى او عقال و پایبند بود و هرگز حاضر نبود تن به آتش بسپارد یا هنگامى كه دستور یافت فرزندش را ذبح كند، اگر عقل عادى را معیار عمل خود قرار مى‏داد و مى‏گفت: قربانى كردن فرزند، مصلحت نیست; زیرا این جوان، فردا كامل مى‏شود و به سود جامعه اقدام مى‏كند، چنین برداشت و اندیشه عاقلانه‏اى عقال پاى او مى‏شد.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:9 - 0 تشکر 170536

سلام

جنگ عقل و عشق

اهل معرفت مى‏گویند جهاد سه قسم است:

«جهاد اصغر» كه انسان در بیرون هستى خود با دشمن مهاجم مى‏جنگد. از این بالاتر، «جهاد اوسط‏» است كه در صحنه نفس، بین رذیلتها و فضیلتها نزاع و تهاجم وجود دارد و انسان مى‏كوشد در جنگ بین فجور و تقوا و حرص و قناعت، و جهل و عقل و...، فضیلت را فاتح كند; یعنى، آنچه در علم اخلاق و فن تهذیب نفس، به «جهاد اكبر» موسوم است نزد اهل معرفت، جهاد اوسط است.

اما «جهاد اكبر» نزد اهل معرفت، همان جنگ عقل و عشق است; كسى كه عارف و مشتاق لقاى حق باشد، جهاد اكبر یا جنگ بزرگتر را بین عقل و عشق مى‏داند، نه بین عقل و جهل، و آنگاه مى‏كوشد تا عشق و محبت را بر عقل پیروز كند، یعنى عقل در مقابل جهل، عهده‏دار عقال كردن غرایز و اغراض وهمى و خیالى از یك سو و اهداف شهوى و غضبى از سوى دیگر است، لیكن عقل در مقابل عشق، عقال شده عشق است; زیرا عقل مصطلح در ساحت عشق چونان وهم و خیال است در مصاف با عقل مصطلح عاقلان.

بسیارى از دانشمندان در جریان انقلاب اسلامى به امام (رضوان‏الله‏علیه) هشدار مى‏دادند كه نبرد با ارتش قدرتمند پهلوى، كار آسانى نیست و خود را به آب و آتش انداختن است. این هشدار یا نصیحت، عاقلانه بود; اما امام راحل (رحمة الله علیه) عاشقانه قیام كرد; نه عاقلانه.

در قیام سالار شهیدان (سلام الله علیه) نیز بسیارى از مؤمنان، علماء، زاهدان و ناسكان، به آن حضرت (علیه السلام)، توصیه مى‏كردند تا به استقبال صحنه خونین كربلا نرود; زیرا مرگ، آوارگى و اسارت را در پى دارد. البته اینها انسانهاى عاقل بودند و سعى مى‏كردند كه عقل را بر جهل و فضایل اخلاقى را بر رذایل اخلاقى پیروز كنند، ولى عاشق نبودند.

اگر به زكریاى پیغمبر (علیه السلام) مى‏گفتند پذیرش شهادت دشوار است، آن را تحمل نكنید، مى‏گفت: من زنده‏ام براى این كه توحید را احیا كنم و اگر توحید در خطر باشد حیات براى من، سودمند نیست. چنین انسانى عاشق و عارف است. انسان آنگاه كه به مرحله عشق مى‏رسد تازه مى‏فهمد كه عقل حقیقى همان «عقل برین‏» است كه او دارد و دیگران گرفتار عقال و وهمند و آن را عقل مى‏پندارند.

البته اگر كسى در مسیر مستقیم نباشد; یعنى، بر اساس واجب و مستحب، حركت و از حرام و مكروه اجتناب نكند، اصلا سالك نیست و قیام و اقدام چنین شخصى از حث‏خارج است; چون راه لقاى حق، یكى بیش نیست و آن هم انجام دادن واجبها و مستحبها و ترك حرامها و مكروههاست و بس.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:10 - 0 تشکر 170537

سلام

و فصل بعدی

فصل پنجم: هوس‏مدارى و خودبینى

جهاد اصغر، مقدمه جهاد اكبر

بدترین دشمن سعادت و رستگارى آدمى، نفس خودبین و هوس‏مدار اوست:

«اعدى عدوك، نفسك التى بین جنبیك‏» (1)

و انسان سالك براى دستیابى به مقصد باید این مانع بزرگ راه سیر و سلوك را از میان بردارد. امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) ستیز با هواى نفس را راس هرم دین معرفى مى‏كند:

«راس الدین مخالفة الهوى‏» (2) .

قبل از مبارزه با دشمن بیرون، باید در سایه تهذیب نفس دشمن درون را رام كنیم; زیرا جهاد اكبر مقدم بر جهاد اصغر است، گرچه جهاد اصغر، مقدمه جهاد اكبر است; زیرا همان نسبتى كه بین تعلیم و تزكیه هست، بین جهاد اصغر و اكبر هم برقرار است. قرآن كریم در برخى موارد، تزكیه را قبل از تعلیم نام مى‏برد، مانند:

«یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة‏» (3)

و در بعضى موارد نیز تعلیم را پیش از تزكیه ذكر مى‏كند، مانند:

«و یعلمهم الكتاب و الحكمة و یزكیهم‏» (4) .

علت این تقدیم و تاخیر آن است كه تعلیم، «مقدمه‏» تزكیه است و قبل از آن ذكر مى‏شود، ولى چون تزكیه هدف است و هدف علت غایى و علت غایى مقدم بر معلول است از این رو تزكیه «مقدم‏» بر تعلیم بوده، در برخى موارد قبل از تعلیم ذكر مى‏شود.

یا علی 

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 15:12 - 0 تشکر 170538

سلام

منتظر فعالیت شما در ادامه بحث هستیم

جهاد اصغر وسیله است تا در سایه آن به هدف عالى و والا، كه استقرار نظام اسلامى و تخلق و تعهد جامعه به خلق و عهد الهى است راه یابیم و آن كسى كه همواره در فضاى جهاد اصغر به سر مى‏برد و به فكر جهاد اكبر نیست، عمرش را همیشه در مقدمه صرف كرده و هرگز از آن عبور نكرده است. از این رو، از نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم رسیده است كه هنگام بازگشت‏سپاهیان اسلام از جبهه‏هاى جنگ فرمودند: شما از جهاد اصغر فراغت‏یافته‏اید، خود را براى جهاد اكبر آماده كنید:

«ان النبی صلى الله علیه و آله و سلم بعث‏سریة فلما رجعوا قال: مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی الجهاد الاكبر. قیل: یا رسول الله و ما الجهاد الاكبر؟ قال: جهاد النفس‏» (5) .

از این حدیث نورانى استفاده مى‏شود كه پیروزى بر دشمن بیرون مقدمه است و مجاهدان این جهاد مى‏فهمند كه مى‏شود دشمن را به زانو درآورد. سر صدور این سخن از نبى گرامى صلى الله علیه و آله و سلم آن است كه آنها چون از جنگ با دشمن بیرون فراغت‏یافته، پیروزمندانه از جبهه برگشته بودند به فكر اصلاح نفس نبودند، با گذشت زمان و پدید آمدن حادثه «سقیفه بنى ساعده‏»، این حقیقت روشنتر شد و آنان بر اثر نپرداختن به جهاد اكبر به ولاى اهل بیت نرسیدند و به مقام شامخ تولى «ولى الله‏» راه نیافتند.

بنابراین، دفاع مقدس در جبهه‏و پشت جبهه مقدمه است، نه هدف نهایى. انسان مؤمن، بیگانه را از حریم میهن اسلامى خود طرد مى‏كند تا در كمال امنیت ایمانش را حفظ كند و در فضایى آزاد، بتواند درست‏بیندیشد، حق را درست درك كرده و به آن معتقد شود و در عمل نیز آن را درست پیاده كند.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.