• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 3705)
شنبه 14/6/1388 - 18:8 -0 تشکر 148946
کلاس 3.مراحل اخلاق و خوب شدن

در نیمه ماه رمضان، حق کریم/ اوج کرمش را به جهان ثابت کرد

 سالروز ولادت باسعادت کریم آل طاها، امام حسن مجتبی(ع) ،بر عاشقان وپیروان مکتب اهل بیت(ع) مبارک باد

سلام

ماه رمضون امسالمون هم از نیمه گذشت...اما کی میشه که ما هم مسیر پیمودن کمالمون حداقل به نیمه برسه؟

یه نکته بگم....این هفته ی سوم ماه مبارک اونچنان ارزشمنده که اونهایی که واقعا از ته قلبشون بخوان و حرکت کنند حتما به اندازه هزار ماه این مسیر رو طی خواهند کرد

لذا اگه اینجا ما تاپیک اخلاق میزنیم...از خدا انتظار نداریم که به اندازه یه هفته ما رو جلو ببره....بلکه از اونی هم که خودش وعده داده بیشتر میخواهیم....چون اعتقاد داریم از خدا هیچی کم نمیشه....چون اعتقاد داریم خدا دوست داره که به بنده هاش کمک کنه....چون اعتقاد داریم که ممکن نیست مثل بعضی از ما آدمها در دادن اون چیزی که یکی ازش میخواد بخل بورزه

ما تو این کلاس در محضر دانشمند و فقید ارجمند آیت الله جوادی آملی خواهیم بود

پس حتما با ماه همراه باشید تا ببینیم که این راه کمالات اخلاقیه چه جوریه؟....اصلن چند مرحله هست؟؟....آیا اخلاق فقط مهربونی هست؟

آیا اخلاق فقط عصبانی نشدن هست؟

یا اینکه اخلاق یعنی اینکه سلسله مراحلی که انسان را جهت رسیدن به کمال پرورش میده؟

صد در صد اخلاق بحث گسترده تری از این چیزهاست

اگه اینطور نبود بزرگانمون کل عمرشون رو در این موضوع نمیگذاشتند

اصلن مگه حدیث نداریم که اخلاق نیک نیمی از ایمان هست...پس این نشون میده که بحث اخلاق خیلی گسترده تر هست

و ما هم نخواهیم توانست همین یه جلسه همه چیزو بگیم

اما به خداوند امیدواریم

یا علی

 

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

يکشنبه 22/6/1388 - 15:24 - 0 تشکر 150831

سلام

غفلت در عبادت

از چیزهایى كه براى همه ما دردآور است و ما را رنج مى‏دهد، این است كه ما در متن بهترین پایگاه اخلاق یعنى عبادات خود در فكر خارج آن هستیم! در متن عملى كه براى ما سازنده است متوجه امور دیگریم; مثلا، انسان در نماز كه مناجات عبد با مولا و بهترین وسیله براى ندا و نجواى بنده با خداست، متوجه نیست كه چه مى‏گوید. او نه تنها از معارف نماز، آگاه نیست و نه تنها مفاهیم آن را در ذهن نمى‏گذراند بلكه به خارج از آن مى‏پردازد.

گاهى انسان بر طبق شریعت نماز مى‏خواند، یعنى واجبات و مستحبات وضو و نماز را رعایت مى‏كند، ولى حضور قلب ندارد این نماز گرچه از نظر فقهى باطل نیست، لیكن از نظر اخلاقى و كلامى نمازى بى‏اثر است. تامین حضور قلب در نماز، بسیار مشكل است. با این كه هر نماز چند دقیقه، بیشتر طول نمى‏كشد، این هنر در نمازگزار نیست كه موقع نماز خود را ضبط كند. اگر انسان همان چند دقیقه، خود را ضبط كند و بداند با چه كسى سخن مى‏گوید، بقیه امور او تامین است; اما چون در همان چند دقیقه، قدرت حضور و ضبط ندارد، سایر امور او هم ناكام است.

نماز، «صراط‏» است و صراط با غفلت‏سالك نمى‏سازد; زیرا اگر انسان غفلت كند، از صراطى كه از مو باریكتر و از شمشیر تیزتر است، سقوط مى‏كند:

«و ان الذین لا یؤمنون بالاخرة عن الصراط لناكبون‏» (29)

غفلت‏زدگانى كه به آخرت ایمان ندارند تحقیقا از راه راست افتاده‏اند.

البته تلازمى متقابل وجود دارد كه نماز درست، انسان را از زشتیها باز مى‏دارد و اعمال زشت هم انسان را از انجام صحیح نماز و سایر عبادات باز مى‏دارد; كسى كه پیش از نماز، مواظب اعضا و جوارح خود یا حلال و حرام نباشد، در نماز هم توفیق حضور قلب نخواهد داشت و نمى‏داند با چه كسى سخن مى‏گوید در نتیجه جوابهایى را هم كه از او مى‏شنود، درك نمى‏كند. در این صورت، بار فقهى چنین نمازگزارى به مقصد رسیده; در حالى كه بار كلامى و اخلاقى وى همچنان بر زمین مانده است. قرآن كریم مى‏فرماید: واى بر نمازگزارانى كه از نمازشان غافل هستند:

«فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون‏» (30) .

عبادت، آنگاه در تهذیب روح و تزكیه جان مؤثر است كه عبادت كننده به مضامینش عارف و معتقد باشد و آنها را در ذهن خود حاضر كند; اما اگر در متن عبادت، غفلت داشته باشد، دیگر راه براى تزكیه او نیست. غفلت‏به تعبیر ائمه (علیهم‏السلام)، چرك روح است (31) . وقتى آینه شفاف دل را چرك بپوشاند، چیزى را نشان نخواهد داد و اگر ما در متن عبادت، گرفتار غفلت و چرك شویم، راهى براى تهذیب روح نداریم.

نمازهاى پنجگانه شبانه روز براى نجات انسان از غفلت است و چون انسان در نماز هم به دام غفلت مى‏افتد، مامور به خواندن نماز «غفیله‏» مى‏شود و آن، نمازى است كه بین نماز مغرب و عشاء خوانده مى‏شود. چون عده‏اى در صدر اسلام، بین نماز مغرب و عشا، استراحت مى‏كردند و در فاصله بین دو نماز از یاد خدا غفلت مى‏كردند، خداوند براى نجات از غفلت، این نماز را تشریع كرد و به «غفیله‏» موسوم شد.

گاهى انسان در كنار دوستانش مى‏نشیند و سخنان عادى مى‏گوید و احساس خستگى نمى‏كند; اما هنگامى كه به نماز مى‏ایستد براى او دشوار است; زیرا با خدا مانوس نیست و سخن گفتن با كسى كه انسان با وى مانوس نیست، ملال‏آور است. ما نیز اگر خواستیم ببینیم آیا با خدا مانوسیم یا نه، باید ببینیم از خواندن قرآن كه سخن خدا با ماست و از خواندن نماز كه سخن ما با خداست، احساس ملال مى‏كنیم یا احساس نشاط.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

يکشنبه 22/6/1388 - 15:26 - 0 تشکر 150834

سلام

راه حل مشكل

آنچه گفتیم تحلیل درد بود; راه درمان را نیز باید بشناسیم. چون تهذیب روح، بدون شناخت درد و آشنایى با راه درمان آن ممكن نیست.

راه حلى كه قرآن ارائه مى‏دهد یكى «مراقبت از خود»، و دیگرى «یاد خدا» است; انسان باید اولا مواظب جلسات، خواندنیها، شنیدنیها، خوردنیها وپوشیدنیهاى خود باشد; مواظب باشد چه سخنى را مى‏شنود و چه مى‏گوید، دقت كند كه در كنار سفره غذاى حلال مى‏نشیند یا حرام؟ لباسى را كه بر تن مى‏كند باید گذشته از حلال بودن، لباس شهرت نباشد. گاهى شخص لباسى مى‏پوشد تا مشهور شود و هنگامى كه از كوى و برزن مى‏گذرد لباسش جلب توجه كند. این نشان مى‏دهد كه او گرفتار خود بینى است.

اگر انسان، مواظب جلسات علمى خود باشد و سخنى جز براى رضاى خدا و به سود جامعه اسلامى نگوید، به تدریج زمینه فراهم مى‏شود تا به یاد خدا دل ببندد. وقتى به یاد خدا دل بست، به آسانى خاطره‏هاى خوب در ذهنش ترسیم مى‏شود. از این رو قرآن كریم، ذكر خدا را براى غفلت‏زدایى و قرب به حق به ما مى‏آموزد.

هر یك از عبادتهاى معمولى، حد و نصابى دارد ولى یاد خدا در دل و نام‏خدابر لب، حدى ندارد:

«یا ایها الذین امنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا» (32) .

كسى كه‏زیاد به یاد خدا باشد، براى وى علاقه به خدا ملكه و او در تعلق به حق وتخلق‏به اخلاق الهى، متخصص، مجتهد و صاحب ملكه مى‏شود. در این‏صورت نه تنها در حال عبادت مى‏فهمد كه با معبود خود سخن مى‏گوید، بلكه‏درخارج از عبادت نیز به یاد حق است; آنگاه فرق او با دیگران روشن مى‏شود.دیگران در حال نماز، حواسشان نزد خدا، قیامت و معارف نماز نیست و او در غیر حالت نماز نیز به یاد خدا و در نماز است: «خوشا آنان كه دایم در نمازند».

ذكر خدا حسنه است و هر كس در این راه مجاهده كند و قدمى بردارد پاداش مضاعف دارد:

«من جاء بالحسنة فله خیر منها» (33)

«من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» (34)

هر كس یك ساعت‏براى مراقبت، زحمت‏بكشد، ده ساعت او را حفظ مى‏كنند و به پیش مى‏برند و قهرا نجات پیدا مى‏كند، و حفظ خاطرات در نماز براى او سهل و آسان خواهد شد.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

يکشنبه 22/6/1388 - 23:13 - 0 تشکر 150941

به نام خدا

سلام

راه غفلتزدایى

یکی از راه های غفلت زدایی "ذکر "هست .

مثلا به ما دستور داده شده است كه در كنار سفره براى هر یك از انواع غذا «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوییم و اگر موفق نشدیم،

در طلیعه امر بگوییم: «بسم الله من اوله الى آخره» و اصولا گفتند هر كارى كه مىكنید، در آغاز «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویید كه به این ترتیب، آن كار نمىتواند چیزى جز واجب و مستحب باشد. البته اگر مباح هم باشد مىشود به آن، صبغه عبادى داد.

اولا، نمازهاى پنجگانه شبانه روز از بهترین مصادیق ذكر خدا و از مهمترین عوامل غفلتزدایى است:

«اقم الصلوة لذكرى»

ذكر شریف

«لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم»

كه از گنجینههاى عرشى است

گاهى انسان را به گناه دعوت مىكنند، اما مانعى فرا راه او پدید مىآید. او نمىداند راهى كه به آن دعوت شدهاست، راه گناه است و نیز نمىداند چرا راه بندان شد، اما بعد مىفهمد او را به مجلس گناه دعوت كرده بودند و این راه بندان، همان «حول الهى» بود كه بین او و گناه حائل شد.

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

يکشنبه 22/6/1388 - 23:14 - 0 تشکر 150942

به نام خدا

سلام

دم مسیحایى «ذكر»

در دستورهاى دینى آمده است كه اگر سیئهاى مرتكب شدید فورا حسنهاى انجام دهید تا آن سیئه را جبران كند; زیرا اگر سیئه، متراكم شود، چرك و رینى در جان انسان ایجاد و او را نابینا و ناشنوا مىكند. براى این كار، ذكر دایمى خدا را توصیه كردهاند.

برخى دستورهاى دینى وقت مشخصى دارد; مانند نماز:

اما ذكر خدا «موقوت» نیست و وقت مشخصى ندارد; زیرا در قرآن آمده است:

«یا ایها الذین امنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا»

دائما به یاد حق باشید. این دوام یاد حق نمىگذارد انسان غفلت پیدا كند.

نقل شده است كه حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم از كنار باغى مىگذشت; به باغدار كه در حال غرس نهالى بود فرمود: آیا حاضر هستى من تو را از غرس و شتسودمندترى آگاه كنم؟ عرض كرد: آرى. فرمود: درختى كه تو مىكارى، ثمرش موقت است، ولى اگر در هر بامداد و شامگاه بگویى:

«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر»

خداوند براى تو در بهشت، در برابر هر تسبیح درختهاى میوه غرس مىكند كه همواره میوه مىدهد

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

شنبه 28/9/1388 - 14:50 - 0 تشکر 170513

سلام

با تشکر از عزیزانی که بحث را همراهی میکنند

درسته که ماه رمضون تموم شده ...اما اخلاق چیزی هست که نه توی یه ماه ....نه توی یه سال ....بلکه تمامی عمر و زندگیمون باید بهش بپردازیم.

پس کلاس را ادامه میدهیم....باشد که در این ایام محرم خود امام حسین علیه السلام نظر عنایتی بهمون بفرمایند

الهی آمین

فصل دوم: وسوسه علمى

سالكى كه براى تهذیب روح قدم برمى‏دارد، شیطان راى قوه متخیله سالك را به جاى وحى و عقل مى‏نشاند و موهوم و متخیل را معقول جلوه مى‏دهد. باطل را به جاى حق و حق را به جاى باطل نشاندن، شیطنت است.

هنگام شروع به شناخت مبدء و معاد و سایر بخشهاى معارف الهى، شیطان ابتدا در اصل فراگیرى علوم الهى رهزنى مى‏كند; بدین گونه كه یا زرق و برق را به انسان ارایه مى‏كند، یا مشكلات را در نگاه او بزرگ جلوه مى‏دهد و او را به فقر تهدید مى‏كند:

«الشیطان یعدكم الفقر» (1)

تا او را از اصل فراگیرى علوم الهى بازدارد و اگر موفق نشد، آنگاه در علم او خلل وارد مى‏كند.

وقتى سالك در اصل فراگیرى، از گزند شیطان رهایى یافت، مى‏پندارد راه باز است و خطرى در پیش نیست، ولى هنگام شروع به عمل با وسوسه دیگر شیطان روبرو مى‏شود; وسوسه شیطان این است كه رایهاى خود سالك را به جاى وحى یا عقل مبرهن مى‏نشاند، توضیح این كه: كار شیطان در درون دستگاه نفس، جابه جا كردن است. در انسان قوه‏اى به نام «قوه متخیله‏» است كه وظیفه تجزیه و تركیب را بر عهده دارد; انسان عاقل معتدل در تعدیل این قوه، ریاضت مى‏كشد; ریاضت كشیدن یعنى هوشمندى به خرج دادن و قواى نفس را كنترل كردن و كار را به دست قوه متخیله ندادن. در حالى كه قوه متخیله از بهترین نعمتهاى الهى است. این قوه نیروى بسیار خوب و بازوى قوى براى نفس در احضار خاطرات است، ولى دخل و تصرفى كه خود مى‏كند نارواست. گاهى محمولى را كه از آن موضوع نیست‏به آن اسناد مى‏دهد و گاهى موضوعى را كه به این محمول، مربوط نیست، موضوع قرار مى‏دهد، در این‏گونه موارد خطا پیش مى‏آید.

شیطان اگر بخواهد عالم و متفكرى دینى را بفریبد، وهم و خیال را به جاى عقل، و موهوم و متخیل را در رتبه معقول مى‏نشاند و حرف مدعیان دروغین نبوت را به جاى سخن انبیا، ثبت مى‏كند و در نتیجه فریب خورده به راى خود عمل مى‏كند یا به دام مغالطه‏هاى گوناگون فكرى مى‏افتد. از این رو هر جا انسان مطلبى را نادرست مى‏فهمد بر اثر دخالت‏شیطان و ابزارى است كه شیطان در درون جان آدمى دارد; زیرا مغالطه با دخالت وهم تحقق مى‏یابد و وهم ابزار نیرومند شیطان است. به همین جهت در جوامع روایى ما بابى گشوده شده است كه مستقیما ناظر به اوصاف، احوال و افعال علماست.

شیطان وقتى در جبهه درك مطلب ناكام ماند و انسان در مقام درك موفق شد آنگاه مى‏كوشد در مراحل بعدى مانند تعلیم، تدریس، تدوین و... راه یابد تا عالم را گرفتار غرور كند و در نتیجه به جاى دیدن خدایى كه معلم حقیقى است، خود را ببیند و براى خودنمایى كار بكند.

ائمه معصومین (علیهم السلام) به ما آموخته‏اند:

مبادا با راى و فكر خود چیزى را به عنوان حق تلقى كنید.بسیار دشوار است كه انسان به جایى برسد كه در باره حق و باطل فتوا بدهد و سختى آن تنها در تحصیل علم نیست، بلكه یك لحظه به هوس داعیه‏دار «نه‏» گفتن است.

به تعبیر مرحوم سید حیدر آملى (رحمة الله علیه) گاهى انسان، غافل است و نمى‏داند كه در درون وى چه خواهشهایى مطرح مى‏شود; گاهى در درون به طور مرتب، جاه طلبى و مقام خواهى انسان را به امرى دعوت مى‏كند و او باید دریابد كه پیشنهاد از طرف كیست و صدا از گلوى صیاد، بیرون مى‏آید و باید به او «نه‏» بگوید.

كسى كه همه تلاش و كوشش او در ابطال سخن حق رقیب صرف مى‏شود و هنگامى‏كه نتوانست آن را ابطال كند، به توجیه سخن خودش برمى‏آید، او با خود بازى كرده و به دنیا و لهو و لعب تن در داده است.

همان‏طور كه در ورزش كشتى به خاك مالیدن پشت رقیب مطرح است، در كشتى درونى نیز به خاك مالیدن بینى رقیب مطرح است و چون ما خود، رقیب خود هستیم و دیگرى با ما دشمن نیست، در اسلام به ما گفته‏اند: بهترین حالات نمازگزار، سجده است و مستحب است‏سجده، طولانیتر از ركوع باشد و نیز گفته‏اند: گذاشتن هفت عضو بر روى زمین، واجب و گذاشتن عضو هشتم یعنى بینى، مستحب است و این همان «رغم الانف‏» یعنى بینى را در مقابل خدا به خاك مالیدن است.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 14:52 - 0 تشکر 170515

سلام

از امام رضا (علیه السلام) پرسیدند:

چرا محل سجده باید یا زمین باشد یا چیزى كه از زمین مى‏روید، ولى از خوردنیها و پوشیدنیها نیست؟

فرمودند: براى این كه انسان از خوراكى و پوشاكى كه معبود دنیازدگان است، چشم بپوشد:

«عن هشام بن حكم قال: قلت لابی عبدالله (علیه السلام) اخبرنی عما یجوز السجود علیه وعما لا یجوز. قال: السجود لا یجوز الا على الارض او ما انبتت الارض الا ما اكل او لبس. فقلت له: جعلت فداك ما العلة فی ذلك؟ قال: لان السجود هو الخضوع لله عزوجل فلا ینبغی ان یكون على ما یؤكل ویلبس لان ابناء الدنیا عبید ما یاكلون ویلبسون والساجد فی سجوده فی عبادة الله تعالى. فلا ینبغی ان یضع جبهته فی سجوده على معبود ابناء الدنیا الذین اغتروا بغرورها والسجود على الارض افضل، لانه ابلغ فی التواضع والخضوع لله عزوجل‏» (2) .

بنابراین، گذاشتن بینى بر سنگ یا خاك، براى خاك مالى كردن منشا جاه طلبى و خودخواهى است.

در همین زمینه، روایات نورانى فراوانى به این مضمون وجود دارد كه این شجاعت و شهامت را در دوران تحصیل داشته باشید تا اگر چیزى از شما پرسیدند و نمى‏دانید بگویید: نمى‏دانم (3) ، و این كار هر كسى نیست. در این زمینه، دعا نقش آموزنده‏اى دارد.

امام عصر (سلام الله علیه) در دعاى افتتاح، به پیشگاه خدا عرض مى‏كند: «فارحم عبدك الجاهل‏» (4)

و این خیلى شجاعت مى‏طلبد.

شجاع كسى است كه مقام خواهى را به خاك بمالد و چیزى را كه نمى‏داند، بگوید نمى‏دانم.

امام صادق(علیه السلام) مى‏فرماید:

«و ایاك و خصلتین یهلك فیهما الرجال: ان دین بشی‏ء من رایك و تفتى الناس بغیر علم‏» (5)

خود را از دو خصلت هلاكتبار نجات ده: به چیزى كه براى تو، نه با عقل قطعى و نه با وحى مسلم، ثابت نیست، معتقد نشو و براى دیگران نیز آن را به عنوان مطلبى علمى یا دینى نقل نكن.

در این صورت بدعت و خودبینى رخت‏بربسته، سنت و خدابینى به جاى آن مى‏نشیند. از این رو درباره عمار یاسر گفته شده كه او از سر تا قدمش غرق در ایمان است:

«ان عمارا ملی‏ء ایمانا من قرنه الى قدمه و اختلط الایمان بلحمه و دمه‏» (6) .

با از میان برداشتن خودخواهى و جاه طلبى، سراسر هستى انسان را در قلمرو عقل، معرفت; و در منطقه نفس، تخلق به اخلاق الهى و در محدوده اعضا و جوارح، عمل به دستورهاى الهى تشكیل مى‏دهد و چنین كسى مانند عمار یاسر سراسر وجودش غرق در ایمان مى‏شود.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 14:54 - 0 تشکر 170516

سلام

قیاس رهزن

گفته مى‏شود: نخستین كسى كه بر اساس قیاس و راى خود عمل كرد شیطان بود; در حالى كه قیاس كردن مبتنى بر احاطه بر همه جوانب مطلب است و او چنین احاطه علمى نداشت. شیطان گفت من براى آدم سجده نمى‏كنم، چون از او بهترم; زیرا آفرینش من از آتش و خلقت وى از خاك است:

«خلقتنى من نار وخلقته من طین‏» (7) .

شیطان بر اساس حس، طبیعت و تن را مورد ارزیابى قرار داد ولى خداوند بر مدار عقل پاسخ مى‏دهد كه اولا معیار ارزش به تن نیست. بلكه به روح است و ثانیا حضرت آدم كه مسجود قرار گرفت، براى این نبود كه از خاك خلق شد، بلكه براى آن بود كه روح الهى در او تجلى كرد.

ذات اقدس اله به شیطان و فرشتگان فرمود:

«انى خالق بشرا من طین‏» (8) :

من بشرى را از گل مى‏آفرینم. یعنى، در این بخش، شما هیچ گونه ماموریت و مسئولیتى ندارید. آنگاه در مرحله دوم فرمود:

«فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین‏» (9)

وقتى روح «الله‏» در او جلوه كرد به احترام آن تجلى، باید به آدم سجده كنید. اما شیطان بخش دوم را نادیده گرفت و بخش اول را تمام موضوع پنداشت; زیرا خلقت‏خود را با خلقت‏بدن آدم سنجید; در حالى كه بدن مورد نظر نبود، چون خدا نفرمود:

«انى خالق بشرا من طین، فاذا خلقته من طین فقعوا له ساجدین‏»

بلكه فرمود:

«فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین‏».

پس جنبه «روح‏» را كه اساس بحث است اصلا مطرح نكرد و «بدن‏» را كه خارج از محل بحث‏بود «تمام الموضوع‏» قرار داد و این همان قیاس باطل است.

قیاسهاى باطل كه پایه بسیارى از انحرافهاى علمى و عملى در انسان مى‏شود، محصول دخالت قوه متخیله آدمى در محدوده عقل است و سالكان صراط مستقیم معرفت و عمل باید با هوشمندى و ریاضت، كار را به دست قوه متخیله و قواى نفس نسپارند.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 14:55 - 0 تشکر 170517

سلام

حرم امن اخلاص

شیطان در بخش علمى هرگز انسان را رها نمى‏كند جز این‏كه در محدوده علم، جزو بندگان «مخلص‏» باشد; یعنى به مقام عقل مجرد محض بار یابد; زیرا در محدوده عقل محض، وهم و خیال را راهى نیست و تجرد شیطان، تجرد وهمى است. بنابراین، شیطان به عقل محض بار نمى‏یابد و به كسى كه در مرحله عقل صرف به سر مى‏برد هرگز دسترسى ندارد و نمى‏تواند در قلمرو تجرد تام، مغالطه‏اى راه اندازد تا عاقلى را بفریبد. انسان عاقل، از آن جهت كه عاقل است، به دام اهریمن وهم نمى‏افتد. آن كس نیز كه به مرحله عقل محض در بعد عمل بار یابد، شیطان را به حرم امن وى، راهى نیست; زیرا آن‏جا برتر از شهوت و غضب است و شهوت و غضب ابزار تیز و تند شیطان است.

در قرآن كریم آمده است كه اگر كسى جزو بندگان مخلص شود، شیطان به حرم امن او راه ندارد:

«قال فبعزتك لاغوینهم اجمعین الا عبادك منهم المخلصین‏» (12) .

استثناى مخلصین از این جهت نیست‏كه شیطان نسبت‏به آنان مهربان است; بلكه از آن روست كه در ساحت آن مقام منیع تسلیم است و توان رخنه به آن را ندارد. همان طور كه شیطانها به آسمانهاى بلند راه ندارند و هرگاه شیطانى بخواهد به مهبط وحى و مخزن علم الهى راه یابد، شهاب «رصد» به حیات او خاتمه مى‏دهد:

«فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا» (13) .

در فن مغالطه علمى و شهوت و غضب عملى، هیچ شیطنتى به مقام منیع عقل نظر و عقل عمل محض كه تجرد تام است، راه ندارد و هرگاه وهم یا خیال بخواهد به منطقه عقل راه یابد، با تیر عقل طرد و رجم خواهد شد و آنان جزو اوحدى از انسانها هستند. البته تا به آن‏جا رسیدن و نیز حفظ و نگهدارى آن مقام، بسیار سخت است; زیرا انسان از آن جهت كه داراى نفس متحرك و روح سیال است، تنزل او هر لحظه ممكن است مگر این‏كه لطف خدا شامل حال او شود.


پى‏نوشت‏ها:

1. سوره بقره، آیه 268.

2. علل الشرایع، ص 341.

3. بحار، ج 2، ص 114 و 119; محاسن برقى، ج 1، ص 324.

4. مفاتیح الجنان، دعاى افتتاح.

5. بحار، ج 2، ص 118; محاسن بر قى، ج 1، ص 325.

6. بحار، ج 66، ص 37.

7. سوره ص، آیه 76.

8. سوره ص، آیه 71.

9. سوره ص، آیه 72.

10. شرح غررالحكم، ج 6، ص 427.

11. الامد على الابد، فصل پنجم، ص 88.

12. سوره ص، آیات 82-83.

13. سوره جن، آیه 9.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 14:57 - 0 تشکر 170520

سلام

و اما فصل بعدی

فصل سوم: پندارگرایى

زندگى پندارى

یكى از موانع سیر انسان به سوى خدا، پندارگرایى و گمان باطل است; چنانكه ازمهمترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوى حق، معرفت صحیح‏است. فرق عارف با پندارگراى غافل در این است كه عارف، خود را درمشهد و محضر خداى علیم قدیر حكیم مى‏یابد، چنانكه هر موجودى را مظهراومى‏داند و پندارگراى غافل، خود را غایب از او مى‏پندارد، چنانكه هر موجودى را مستقل مى‏پندارد. هر كس بر اساس معرفت‏یا گمان خود، سود یا زیانى مى‏برد.

قرآن كریم در ستایش مؤمن عارف مى‏گوید: او خود را در مشهد خداى علیم قدیر حكیم مى‏یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولى در وصف غافل مى‏گوید: او فاقد همه این كمالهاست و با گمان و پندار زندگى مى‏كند و در پندار خود، مدفون است.

قرآن كریم، گاهى درباره پندارگرایان غافل مى‏فرماید:

«الم یعلم بان الله یرى‏» (1)

مگر او نمى‏داند كه خدا مى‏بیند؟ اگر كسى بداند كه خدا او را مى‏بیند و در مشهد خدا كار مى‏كند هرگز دستش به تباهى و زبانش به بدگویى آلوده نمى‏شود (2) .

گاهى مى‏فرماید:

«ایحسب ان لن یره احد» (3)

آیا مى‏پندارد كه كسى او را نمى‏بیند؟ خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید. گاهى مى‏فرماید:

«ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم‏» (4)

آیا مى‏پندارند كه ما كارهاى پنهان و نجواى آنها را نمى‏دانیم؟ اینها ناظر به بعد علمى است; یعنى انسان غافل فكر مى‏كند كه كسى او را نمى‏بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.

گاهى مى‏پندارد بر فرض، كسى او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در مشهد قدیر نمى‏بیند; یعنى مى‏پندارد كه خدا بر او توانایى ندارد. در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانى نازل كرده، مى‏فرماید:

«ایحسب ان لن یقدر علیه احد» (5)

آیا انسان مى‏پندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمتهاى او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیمارى مبدل كند؟

گاهى مى‏فرماید:

«ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه‏» (6)

آیا انسان مى‏پندارد كه با مرگ نابود مى‏شود و ما استخوانهاى پوسیده او را دوباره زنده نمى‏كنیم؟ برخى‏چنین مى‏پندارند كه با مرگ نابود مى‏شوند و خداوند بر احیاى مجدد آنها قدرت ندارد و برخى‏مى‏پندارند كه بعد از مرگ، حساب و كتابى نیست و كسى بر حسابرسى اعمال آنها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.

گاهى انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت‏خود مى‏پندارد. از این رو ذات اقدس خداوند مى‏فرماید:

«ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحكمون‏» (7)

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 28/9/1388 - 14:58 - 0 تشکر 170522

سلام

آیا كافران مى‏پندارند كه سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسى نداریم; قضا و قدر ما آنها را رها كرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟ این، حكم و داورى بدى است. گاهى نیز مى‏پندارند قدرتهاى مالى، مشكل آنها را حل مى‏كند:

«یحسب ان ماله اخلده‏» (8)

آیامى‏پندارد كه مال او، او را جاوید مى‏كند; چنانكه در جاى دیگر مى‏فرماید:

«و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد افان مت فهم الخالدون‏» (9)

در نظام آفرینش، دنیا جاى خلود و جاودانگى نیست و هیچ كس در آن، جاوید نمى‏ماند; زیرا دنیا نشئه حركت است و حركت‏باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودى دائما در حركت‏باشد، «عبث‏» مى‏شود. معناى دوام حركت این است كه هدفى در كار نیست. از این رو حركت‏حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد.

ذات اقدس خداوند در این مورد مى‏فرماید:

«افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الینا لا ترجعون‏» (10)

آیا فكر كرده‏اید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفى نداشته و شما معادى ندارید؟

گاهى انسان خود را در مشهد علیم قدیر حكیم مى‏بیند و هیچ یك از بحثهاى گذشته درباره او نیست اما خود را «محق‏» مى‏پندارد; با این كه در برابر وحى ایستاده و هم فكرش تیره و هم كارش تاریك است، مى‏گوید: حق با ماست. در این زمینه، قرآن كریم مى‏فرماید:

«و یحسبون انهم مهتدون‏» (11)

آنان مى‏پندارند كه هدایت‏یافته‏اند در حالى كه به بیراهه مى‏روند.

«و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» (12)

فكر مى‏كنند كه كار خوب مى‏كنند; در حالى كه به بدى مبتلایند.

از مجموع این آیات بر مى‏آید كه عده‏اى از انسانها در جدار پندار، زندگى مى‏كنند و در خیال خام خود، غوطه‏ورند و بر اثر پندارگرایى از «مغز» تهى و به «پوست‏» تبدیل مى‏شوند و روشن است كه پوستها را مى‏سوزانند، چنانكه كشاورز، پوست را مى‏سوزاند و «لب‏» و مغز را براى غذا نگه مى‏دارد. دنیا مزرعه آخرت است و در آخرت، پوستهاى مزرعه دنیا خریدارى ندارد، چنانكه در آن جا هرگز «اولوالباب‏»، یعنى كسانى كه داراى «لب‏» و مغزند، نمى‏سوزند.

تعبیر قرآن كریم درباره پندارزدگان این است:

«و افئدتهم هواء» (13)

دلهاى اینان تهى است و چیزى در آن نیست. چون آنچه به دل اینها راه یافته است، پندارمحض است و پندار هم باطل است، ولى عارف، خود و همه كارهاى خود را در مشهد خداى علیم قدیر حكیم مى‏یابد و مى‏داند كه خدا مى‏بیند و مى‏تواند و پس از مرگ، روز حسابى هست. پس مهمترین راه براى تهذیب و تزكیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل براى آلودگى آن، همان گمان و پندار باطل‏است.

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.