• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خراسان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خراسان (بازدید: 6992)
يکشنبه 4/5/1388 - 6:4 -0 تشکر 135591
تیردراپ نامه

سلام

به دنبال توصیه آقای سعیدان ، خاطرات سفر امسالم به مشهدرو در این تاپیک به دوستان عزیز تقدیم میکنم.

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

چهارشنبه 7/5/1388 - 19:39 - 0 تشکر 136893

با سلام

حامد حالا منو میپیچونی؟

دستت درد نکنه دیگه

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

چهارشنبه 7/5/1388 - 19:42 - 0 تشکر 136895

خدایا آهنگ درگاهت کردم از وطنم و طی کردم شهرها را به امید رحمت تو .. ناامید مکن مرا و مرا بدون برآوردن حاجتم برمگردان..

کم کم به آخر زیارتنامه می رسم.. خدایا لعنت کن کسانی راکه نعمت تو را تبدیل کردند و به پیامبرت تهمت زدند و منکر آیات تو شدند و مسخره کردند امام تو را و مردم را بر دوش آل محمد سوار کردند..... بکشد خدا کسانی راکه تو(امام رضاع) را کشتند با دستها و زبانهایشان!!!

مگر با زبان هم میشود امام را کشت؟ قتل الله من قتلک بالایدی و الالسن.. چندین و چند بار این قسمت از زیارتنامه را میخوانم.. انگار آن را برای این روزها نوشته اند.. کسانی که با زبانشان به کشتن آل رسول مشغولند و تیرهای زهرآگین سخنانشان را به سمت آنان نشانه رفته اند.

به زمان نماز مغرب و عشا نزدیک می شویم و اطرافم خیلی شلوغ شده .. نگرانم که مبادا دراین شلوغی آسیبی به نرگس برسد.. از جام بلند میشم و به همراه بچه ها به صحن جامع رضوی برمیگردیم.. برای نماز آماده می شیم و الله اکبر..

بعد از نماز به سمت خونه برمیگردیم.. سر راه کمی خرید می کنیم.. از آقای همسر پرسیدم که بچه ها رو دیدی؟ (منظورم از بچه ها آنلاکر و سعیدان بود) گفت که موفق نشده قرار بذاره .

تو راه برگشت به داروخانه هم رفتیم .. داروخانه آریا.. از داروخانه که بیرون اومدیم مرد جوانی که بسته ای روزنامه پیچی شده هم در دست داشت تا سر کوچه 12 مارو تعقیب میکرد.. من چند بار توی راه به بهونه ای ایستادم تا از ما رد بشه ولی او چند قدم جلوتر می ایستاد تا ما حرکت کنیم.. تا سرکوچه دنبالمون اومد ولی ناگهان غیبش زد .. هرچی گشتم ندیدمش.. چیزی هم به همسر نگفتم!! داخل کوچه که شدیم.. متوجه جوان دیگری شدم که مثلاً داشت با موبایل حرف میزد.. و البته حرف نمیزد بلکه تظاهر میکرد.. او هم دنبال ما بود.. نمیدونم چرا ولی کاملاً حس کردم که به نوعی تعقیب برعکس دست زده.. یعنی جلوتر ازما راه میرفت ولی مواظب ما بود.. به بهانه خرید از یک بقالی ایستادم.. همسر جلوتر میرفت.. برگشت و اعتراض که چرا ایستادی؟ و من بهانه خرید شکلات را آوردم .. شکلات؟ اونم این موقع شب؟ همین یکی دو دقیقه کافی بود تا مطمئن شم که جوانک موبایل به دست مراقب ماست. حرکت کردیم و او هم حرکت کرد.. چند قدم جلوتر همسر به داخل یک مغازه رفت که مقداری نبات بخره.. جوانک هم چند متر جلوتر ایستاد.. و من چشم از او برنداشتم واکنشی نشون دادم که بفهمه که متوجه مراقبت او شده ام.. چند قدمی به طرفش رفتم .. و بعد برگشتم.. به داخل کوچه ای رفت و برگشت .. همسر از مغازه بیرون اومده بود.. موضوع رو بهش گفتم.. آنچنان واکنش نشون داد و ناگهان به سمت اون جوون برگشت که دیگه لازم به توضیح دیگه ای نبود.. جوون که دید ما حضورش رو کاملاً حس کردیم برگشت و به سمت سر کوچه رفت و در بین جمعیت گم شد.

همسر اما عصبانی که چرا از اول موضوع رو بهش نگفتم تا همان توی خیابان یقه آن مرد بسته به دست را بگیرد.. و من هم توجیه پشت توجیه. تا رسیدن به محل اسکان چهار چشمی اطرافمان را می پائیدیم.. که مبادا شخص دیگری دنبالمان باشد.. ترسیدم که نکنه در گوشه ای خلوت از این کوچه جلومان را بگیرند و بچه ها را ببرند.

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

پنج شنبه 8/5/1388 - 22:37 - 0 تشکر 137240

بسم الله

سلام مشهدیها، قرار بود که قبل رمضون برگردم مشهد ، اما نشده تا حالا ، فکر کنم که تا رمضان نتونم بیام .

هر کدوم از دوستان که حرم رفت نایب الزیارة باشه ، لطفاً

ممنون

يکشنبه 11/5/1388 - 12:42 - 0 تشکر 137975

به نام خدا

سلام

چقدر دلم هوای زیارت امام رضا را کرده

تیر دراپ جان ما منتظر ادامه این سفرنامه هستیمااااااا

خداوندا ! دستانم خاليند و دلم غرق آرزوها ، يا با قدرت بيکرانت دستانم را توانا گردان يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتي خالي کن ...
يکشنبه 11/5/1388 - 17:1 - 0 تشکر 138061

بالاخره رسیدیم خونه و نفس راحتی کشیدیم.. شام میخوریم و بچه ها پای تلویزیون می نشینن   منهم به سراغ 6630 عزیزم می روم تا ببینم تو تبیان چه خبره!! میرم صندلی داغ.. یه پست میزنم واسه شورشی.. چند تا سئوال.. میخواستم کبابش کنم    ولی ثبت نمیشه. چند باره تکرارش میکنم.. یه خط یه خط ثبت میکنم ولی بازم نمیشه.. از خیرش میگذرم به بقیه انجمنا سر میزنم و مشغول گشت و گذار میشم. و بعد هم روحه که از بدنم خارج میشه

سه شنبه.. بچه ها رو بعداز صبحانه می برم بیرون.. آقای همسر میرن حرم.. ولی من بچه هارو میبرم می چرخونم .. تا موقع نماز ظهر.. برمیگردیم حرم.. باب الجواد (ع) و ازدحام جمعیت برای ورود .. بعداز نماز ونهار و استراحت.. دوباره بچه هارو میارم بیرون.. آقای همسر با آنلاکر و سعیدان قرار گذاشته که همدیگه رو ببینن.. او میره سرقرارش و ماهم میریم کافی شاپ.

داشتیم جای شما خالی میلک شیک شکلاتی میل میفرمودیم که ناگهان زنگ زدم به آقای همسر و پیشنهاد دادم که بچه هارو باخودش بیاره کافی شاپ!!

مدتی بعد اومدن.. و ما شروع کردیم به گمانه زنی که کی کدومه؟دخترم کاملاً درست حدس زد ولی من کاملاً برعکس گفتم.. فکر کردم آنلاکر سعیدانه و گفتم به اون یکی نمیخوره که آنلاکر باشه چون آنلاکر به نظرم باید خیلی کوشولو می بوووود

ولی بعداز آشنایی متوجه شدم که عجب اشتباه دهشتناکی مرتکب شدم منّ 

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

دوشنبه 12/5/1388 - 14:40 - 0 تشکر 138328

با سلام

تا اینجا که سفرنامه جالبی شده

منتظر ادامه سفرنامتون هستیم

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

دوشنبه 12/5/1388 - 15:53 - 0 تشکر 138342

درسته.. من هزاردرصد اشتباه کرده بودم. . اونی که فکر میکردم سعیدانه.. آنلاکر بود و اونی که نمیدونستم کیه.. سعیدان بود   نخندین دیگه.. همش مال 18 سالگیه.. آدم وقتی به 18 میرسه یه خورده حواس پرت میشه خب. بعدشم من چه میدونستم که آنلاکر ماشالا هزار ماشالا اینقدر خوب رشد کرده  همونطور که تو جلسه مدیران از دیدن یه دوست کوشولوی دیگه کلی تعجب کردم

بهرحال از دیدن این دو تبیانی گرامی خوشوقت شدیم و   بعد تصمیم گرفتیم که زودتر از آقایون جداشیم و بریم سی خودمون. موقع خداحافظی به جناب سعیدان گوشزد کردم که شیرینی رو که تو تاپیک مسابقه قراربود بده .. یادش نره.. ولی کو گوش شنوا. 

درضمن ماکه هیچ آثاری از شورش و شورشگری در آنلاکر ندیدیم.. تنها چیزی که بهش نمیخورد همین شورش بود. فهمیدم که آنلاکر شورشی خیلی زیرکیه که نمیذاره کسی از ظاهرش چیزی بفهمه.

بهرحال ما خداحافظی کردیم و رفتیم .. یه خورده دیگه مغازه گردی کردیم و من یه جفت کفش خریدم.. کفشی که هفته پیش تهرون با چک و چونه خریده بودم 19 تومن.. اینجا بود 14 تومن.. آه از نهادمان برآمدو به تلافی یک جفت دیگر نیز خریدیم.

دوباره برای نماز برگشتیم حرم .. موقع رفتن داخل ازدحام جمعیت خیلی زیاده و به سختی میشه از گیتهای بازرسی عبور کرد. به هرمشقتی که بود رفتیم داخل..و نماز جماعت . خیلی زیباست نمازهای جماعتی حرم امام.. من که خیلی حالم عوض میشه.. همیشه هم میریم صحن جامع رضوی.. آیت الله مکارم شیرازی امام جماعت هستن(فکر کنم) بعدازنماز می شینیم و زیارتنامه و دعا می خوانیم و از آنجاییکه این گوشی چینی ما تو حرم آنتن نمیده.. موفق به پیدا کردن همسر نمیشم.. با بچه ها به سوی خونه روانه می شیم.. که موبایلم زنگ میزنه.. آقای همسره که خبر میده آنلاکر امشب مهمون ماست.. استقبال میکنم و به سمت خونه میریم.

ما بالا غذا میخوریم و آقایون تو رستوران پایین ساختمون . و از اونجاییکه واحدی که دست ماست دو خوابه هست .. واسه خوابیدن هم مشکلی نداریم.. خانوما نقل مکان می کنیم به داخل یکی ازاتاقها و اتاق دیگه و حال رو میذاریم واسه آقایون .

همین الان بهمون خبردادن که فردا صبح قراره مارو ببرن یه باغی اطراف مشهد .. باغ جاغرق!

پس وسایلمون رو جمع میکنم و آماده میشم واسه صبح.. البته گفتن که هیچی باخودتون نیارید.. همه چی هست..ولی خب لباس واسه نرگس نیست که!!

میریم تو اتاق و هرکی میره سروقت سرگرمی خودش.. من نت! دخمل جدول! نرگس نقاشی.

تایادم نرفته بگم که تو این فاصله نرگس حسابی با آنلاکر یا همون حامد دوست شده و کلی اذیتش کرد اون بنده خدارو 

بازم میرم صندلی داغ.. بازم واسه شورشی جواب می نویسم.. با اون سختی که تایپ فارسی با گوشی داره.. اونم گوشی که عربیه و فارسی نیست.. همش باید کلماتی پیدا میکردم که گچ و پژ نداشته باشن.. ثبت میکنم و نمیشه.. دوباره خط به خط ثبت میکنم و نمیشه .. بیش از ده بار امتحان کردم ونشد.. خسته شدم و ولش کردم.. به همون گشت وگذار ادامه میدم.. تو انجمن خودم شورش شده.. ولی اینجام نتونستم جوابی ثبت کنم.. حالا که نمیشه پس خداحافظ.

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

دوشنبه 12/5/1388 - 16:2 - 0 تشکر 138344

با سلام

حالا جناب تیردراپ واقعا با این همه داد و قالی که من تو تبیان میکنم و این همه سر و صدایی که دارم به قیافم میخوره هیکلم کوشولو باشه؟ کلا خونوادگی همینطوری هستیم.

خب این موقعی که گفتید منو سعید منتظر حاجی بودیم که برای عبدالله زنگ زده بودیم بعد قطع شد و عبدالله زنگ زد بعد مشغول صحبت بودیم که یهو حاجی از پشت سرمون در اومد یه روبوسی کردیم و سعید و گفتم پاشو پاشو حاجی اومده بلند شد و بعدش با عبدالله خداحافظی کرد اونوقت نمیدونم چی شد آها فکر کنم رفتیم تو حرم اونجا رفتیم برای زیارت و به جا آوردیم بعدش یکم نشستیم ماشالله همون موقع مهری که همیشه همراهم بود شکست شاید این ماجرا بعد از کافی شاپ بود به هر حال یه موقعی بود دیگه کلا اونجا جاتون خالی خوش گذشت بابا رفتیم کافی شاپ اینجور جاها تو عمرم نرفته بودیم که از خجالتی داشتیم آب میشدیم حاجیم هی زور میکرد بگیر بخور نمیدونم چی آورده بودند داده بودند به ما به هر حال هر چی اسمش بود بستنی بود:D

به حاجی گفته بودم قبل سفر که اهل اینجور سوسول بازیا نیستم میگی نه از خودش بپرس حاجی من بهت چی گفتم؟گفتی میخوام بچه ها رو ببرم شهر بازی میایی یا نه من گفتم اهل اینجور سوسول بازی ها نیستم به هر حال هر طور بود رفتیم تو این کافی شاپه و موندیم ما اینور داشتیم بحث میکردیم در مورد انجمن تلوزیونم فیلم نشون میداد یه طرف میخواستیم تلوزیون نگاه کنیم جو بحث انجمن ما رو گرفته یه طرفم شبکه سه فیلم باحالی گذاشته بود که بعدش بحث عوض شد حواسمون رفت سر تلوزیون حاجی گفت یادش بخیر پارسال یا چند سال پیش اینجا بودیم مسابقه فوتبال بود چه جنجالی به پا شده بود بازی بین استقلال یا پرسپولیس بود نمیدونم حاجی بهتر میدونه تعریف کرد واسمون بعدشم که از کافی شاپ بلند شدیم رفتیم جزئیات رو زیاد توضیح نمیدم آخه من اونجا یکم که هیچی ماورای تصور خجالتی شده بودم حالا هی زور میکردند بخور میخواستم بگم یخ زدم دندونام دیگه جواب کرده نمیشد به هر حال هر طور که شده شمرده شمرده از یخ زدن در رفتیم کلی زحمت دادیم به حاجی.من قصد این رو داشتم که بیش از 10 روز باشم مشهد واسه همین نمازام کامل بود اینا هم تعجب کرده بودند ماشالله بعد از بستری شدن تو بیمارستان بیشترم موندی مشهد ای خدا هیچ کس و بیمار نکن چه سخته خب تازه یادم اومد اون زیارت بعد کافی شاپ بود رفتیم اونجا و زیارت رو به جا آوردیم آقا نبودی ببینی قربون حرمش برم چه جمعیتی بودند واقعا جالب بود برام این سفر بهترین سفری بود که تنهایی رفته بودم و فکر کنم این سومین سفری بود که تنها سفر کرده بودم یه سفر رفته بودم بهشر با بچه های انجمن اسلامی یه سفرم که تنهای تنها رفتم مشهد و بچه های تبیان رو دیدم یه سفر دیگه یادم نمیاد ولی رفته بودم.

خب بعدش که کم کم غروب شب سعید گفت من باید برم مغازه کسی نیست البته یه جریان دیگه داشت که نمیشه گفت و نباید گفت زیادم نبپرسید ولی برای مغازش بود به هر حال رفت من موندم و حاجی کلیف تو حرم بودیم حاجی یادش اومد بره لباسی که داده بود خشک شویی رو بگیره با هم رفتیم لباسش رو گرفتیم و رفتیم هتلی که محل اقامتشون بود ایشونم رفتند محل استقرارشون و لباسشون رو گذاشتند منم تو این چند مدت داشتم تلوزیون نگاه میکردم با این کارکنان هتل البته انقدر تشنم بود دم به دم میرفتم جلوی آب سرد کن هتل هی یه لیوان یک بار مصرف میگرفتم چهار پنج تا لیوان آب میخوردم واقعا گرم بود از بس گرم بود آب رو زمین میریختی زود خشک میشد.آب مشهدم نمیدونم چطور بود با زائقه من همراه نبود انگار هر چی آبش رو میخوردم تشنه تر میشدم نمیدونم برای چی ولی انگار تو آبشون نمک بود!

همون موقع از آب مشهد بدم اومد و بیشتر سعی کردم برم آب معدنی بخرم و استفادش کنم تا اینکه آب مشهد و استفاده کنم.

خب دیگه ادامه داستان باشه برای بعد...

با تشکر آنلاکر

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
دوشنبه 12/5/1388 - 18:7 - 0 تشکر 138378

با سلام

اومدم یه نکته ای رو خدمت سرکار خانم تیردراپ گرامی عرض کنم

من گوشیم سونی اریکسون هست

با برنامه اپرا مینی خیلی راحت میرم انجمن و چند بار هم پاسخ ثبت کردم

فکر کنم شما هم بتونید با این برنامه کار کنید

تازه میتونید کپی هم بکنید تا در صورت ثبت نشدن از اول مجبور نباشید که بنویسید

فکر کنم آخرین نسخه این برنامه 4.2 باشه

برنامه خیلی خوبیه

نسخه قدیمیش فارسی رو خوب نشون نمیداد اما این قشنگ نشون میده

امیدوارم مشکلتون حل  بشه

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

سه شنبه 13/5/1388 - 13:7 - 0 تشکر 138613

سلام

یه جمله معترضه عرض کنم : ممنون جناب عبدالله، ولی من قبلاً با این گوشی زیاد پاسخ ثبت کرده بودم.. مثل همون مسابقه طنز.. اما اونجا نمیدونم چی شد که یهو گوشی هنگ کرد و دیگه نمیشد پاسخ ثبت کنم.. البته اینم بگم که ویروسی بود و بعداز برگشت بردم فلشش کردم.

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.