• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 11282)
يکشنبه 21/4/1388 - 19:8 -0 تشکر 131884
آئینه‌ ی عبرت

بنام خدا

سلام  

این تاپیك رو برای این زدم تا زندگی واقعی رو بهتون نشون بدم كه به نظرم میتونه عبرت انگیز باشه.

  

 ترانه21 گرامی شاید یادشون باشه كه تو تاپیك قسمت من یه جایی گفتم میخوام از زندگی یه دختر بگم كه با تصمیم اشتباه به قسمتی كه حقش نبود رسید و در این مسیر به جرات میتونم بگم: بی گناه بود.

 

 

به پیشنهاد مادرم میخوام از اول زندگیش شروع كنم. اگه تو اون تاپیك میخواستم صحبت كنم تاپیك به انحراف از بحث كشیده میشد. بنا براین در این تاپیك به صورت جدا این زندگی رو به تحریر در میارم.

  

اگه دوستان دیگه هم خواستن عبرتهای اطرفشون رو بنویسن، میتونیم یه مجموعه از تاپیكهایی  درست كنیم به نام آئینه عبرت و فكر میكنم چیز جالبی از آب در بیاد.

 

آئینه عبرت رو من از روی سریالی به همین نام انتخاب كردم

فكر میكنم اون زمان بیشتر شما تازه داشتین تاتی تاتی میكردین

جوونی كجایی كه یادت بخیر

 

و چون این آئینه ها واقعی هستن، میتونن راهنمای خیلی از مشكلات باشن.

 

قبل از هر چیز باید بگم به خاطر این كه آبروی كسی به خطر نیفته من تمام اسامی رو مستعار میارم.

بنا به درخواست جعفر، برای این كه اسامی گیج كننده نباشه، سعی میكنم تنها دو اسم نقش اول داستان رو نام ببرم و در بقیه موارد نسبتهای دیگران رو نسبت به این دو مینویسم.

در واقع این تاپیك داستان زندگی یك زوج جوونه كه به نظرم ازدواجشون از اول اشتباه بوده و الان در بحران قرار گرفته

من برای مرد داستان اسم مستعار سعید رو انتخاب كردم و برای زن داستان اسم مستعار ناهید رو

 

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
جمعه 31/4/1390 - 23:30 - 0 تشکر 342411

اوهوم, باشه...

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
پنج شنبه 6/5/1390 - 21:53 - 0 تشکر 344927

به نام خدا

سلام

اشتباه پشت اشتباه

نمی‌دونم ولی انگار، عروس‌های دهه‌ی شصتی، ژن سادگی و ساده دلی شون رو به دخترای دهه‌ی شصتی شون منتقل کردن.

فکر کنم همون طور که jtayebe گرامی فکر کردن به نوعی فقر فرهنگی،  فقر تفکر در مورد ناهید صدق می‌کنه. ناهید دوست داشته دوباره زندگیش رو درست کنه. برای همین برگشت. فکر می‌کرد سعید بی لیاقت آدم شده باشه!!! و فکر می‌کرد... .

ناهید بزرگترین اشتباه رو کرد که برگشت، اونم با این امید که سعید آدم شده باشه. می‌گم امید داشت سعید آدم شده، چون اشتباه دوم رو هم مرتکب شد و حالا سخت پشیمون و عصبی و مضطرب هستش.

شاید شما فکر می‌کنید جادو و جنبل دروغه. شاید فکر می‌کنید این کار‌ها شیادی هست. اما باید بدونید واقعیت داره. مگه تو سوره‌ی فلق نمی‌خونیم: و من شر النفاثات فی العقد؟. یا در سوره‌ی ناس نمی‌خونیم:الذی یوسوس فی صدور الناس؟

آدم وقتی این قدر ساده دل باشه، وقتی برگرده خونه‌ی شوهری که آدم نیست و امید داشته باشه که آدم شده باشه. نتیجه این می‌شه که سعید میاد و معلوم نیست با کدوم ورد و دعای خودش یا مادر ... اش، ناهید رو مسخ می‌کنه. به ناهید می‌قبولونه که:

بیا و رضایت بده ماشینم از توقیف در بیاد( همون ماشینی که برای مهریه توقیف شده بود).

بیا رضایت بده و مهریه رو از سال دیگه شروع کنم بهت بدم .

در مورد نفقه هم بهت قول می‌دم یارانه‌ات مال خودت باشه (!!!!!!!!).

وقتی این اتفاقات رو می‌شنوی، نمی‌دونی به بلا نسبت ... ناهید چیزی بگی( واقعاً دلم نمیاد ، نسبت حماقت رو بهش بدم). یا به بی شرمی از حد گذشته، سعید؟

آخه سادگی و حماقت تا چه حد؟‌ اگه امید داشتی سعید درست بشه، در همون حد رفع توقیف ماشین و مهریه بس بود. اما تا دیدی سعید در مورد نفقه داره می‌گه پول یارانه‌ات مال خودت، باید این قدر عقلت بکشه که رایانه‌ات چیزی جدای نفقه‌ات هستش. تازه مگه تو حسابت رو جدا نکرده بودی؟ تو که یارانه‌ات دست خودت بود. چطور در این مورد هم خام این آدم و خانواده‌ی شیادش شدی؟؟؟ هان؟!!!

بعد وقتی سعید شیاد بهت می‌گه: معامله‌ی آهن دارم باید چند روزی برم.

اون وقت تو زبون نداشتی به روش بیاری، شماها ندارید؟!!! و تو دادگاه، شاهد آوردین که ندارین؟!!!

اون وقت تو این مدت فرستادت خونه‌ی مامانت یا به قول خودش ننت و حالا که از طلسم اون خونواده نجات پیدا کردی، به این نتیجه رسیدی که چه حماقت بزرگی کردی؟

حالا امیدت اینه که یک ماه مهلت تموم بشه و تو طلاقت رو بگیری؟

زهی خیال باطل؟

تو که این مدلی گول اینا رو خوردی، بعد یک ماه هم دوباره گول می‌خوری.

(این جملات جملاتی هست که اطرافیان ناهید تو دل خودشون بهش می‌گن و حتی شاید بعضی‌هاش رو خود ناهید هم به خودش بگه.)

گفته شده خدا یاور مظلومان هستش. ناهید هم به این امید شروع به نفرین این خونواده، به خصوص اون ننه‌ی افریته‌ی سعید کرده. اما آیا تاثیر داره؟ مگه خدا یه ذره کیز بودن از مومنان نخواسته و بعد کمکشون کنه. ناهید با این همه سادگی و... آیا راهی برای نجات خودش گذاشته؟

باز هم فقط باید دعا کرد. دعایی که هر سحر و جادوی احتمالی رو باطل کنه. دعایی که یه ذره به ناهید سیاست یاد بده.

پس خواهش می‌کنم دعاش کنید

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
سه شنبه 18/5/1390 - 23:54 - 0 تشکر 350386

به نام خدا

سلام

از روزی که ناهید تصمیم گرفت، تمکین کنه و یک ماه صبر کنه، نزدیک ده دوازده روز، شاید هم بیشتر می‌گذره.



اون تو این مدت شاید به برگشتن و ادامه‌ی زندگی، فکر کرده بود. ولی نه چندان جدی. اما این روزا ناهید حسابی زده به سرش. طوری که اونایی که باهاش در ارتباط هستن، فکر می‌کنن واقعاً جادو شده. البته امکانش هست ولی ممکنه علتش دیدن دعاهای دختر کوچولی عزیزش باشه.

ناهید می‌گه چند روزه که ترانه، هر روز داره نماز حاجت می‌خونه. امیدوارم یادتون نرفته باشه این دختر فقط 8 سالشه. من باید یاد بگیرم که برای رسیدن به حاجت‌هام فقط بلد بودم یه دعای خشک و خالی کنم و به یاد نماز حاجت نیفتاده بودم. اما دختر کوچولی ناهید(ترانه) الان کار هر روزش شده نماز حاجت خوندن و تو نمازش دعا می‌کنه باباش آدم خوبی بشه و مامانش رو اذیت نکنه
. شاید این طوری مامانیش راضی بشه که دوباره برگرده تو خونه و سه تایی کنار هم باشن برای همیشه.


فکرش رو بکنید، این چند روز جلوی چشم یه مادر، دخترش هر روز این کار‌ها رو با اشک و آه و ناله بکنه و از خدا خوب شدن بابای نامردش رو بخواد. فکر می‌کنید، یک مادر با دیدن این صحنه‌ها باید چه عکس‌العملی نشون بده. تو این شرایط به قول معروف دل سنگ هم نرم می‌شه، چه برسه به یه مادر.

ناهید هم مثل همه‌ی مادر‌های دنیا دلش به حال دخترش می‌سوزه و دیگه داره کم‌کم به موندن تو خونه‌ی سعید جدی‌تر فکر می‌کنه. حتی در صورتی که خونه‌ی مستقل هم تهیه نشه. ناهید با خودش فکر می‌کنه این دختر چه گناهی داره؟ چند سال دیگه که بزرگ‌تر شد و به سن بلوغ رسید و مراقبت بیشتری لازم داشت، چه کسی هست که مراقبش باشه؟


این فکراست که ناهید رو دو دل کرده. هر چی هم بهش می‌گن بعد ماه رمضون اگه خونه در کار نبود سریع طلاقت رو بگیر. اما اون به شدت نگران شده.

این وسط سعید هم از مهر مادری ناهید سوء استفاده می‌کنه. شب‌ها دیگه به جای یک، یک و نیم شب، ساعت سه، سه و نیم شب بر می‌گرده خونه. ناهید هم تا میاد اعتراض کنه، جواب می‌شنوه: فکر کردی بهتر می‌شم؟ بدتر می‌شم که بهتر نشم.

اینجاست که هر کی پیش خودش به ناهید یه چیزی می‌گه.

یکی می‌گه حقشه. تقصیر خود احمقشه که دلسوزی می‌کنه و داره به موندن فکر می‌‌کنه. پس هر چی به سرش بیاد حقشه.


یکی می‌گه: "هیچ کس مادر نمی‌شه" و به ناهیدحق می‌ده به خاطر دخترش بمونه و بسوزه و بسازه



یکی دیگه میگه: " می‌تونه صبر کنه ترانه که نه سالش بشه، دادگاه هر چی خود ترانه تصمیم بگیره به اون عمل می‌کنه و ترانه می‌تونه پیش مامانش بمونه"

و باز هم باید نجات ناهید و دخترش رو از خدا خواست که اوست یاور مظلومان.
شاید خدا یه بلایی سر سعید بیاره و این مادر و دختر از دست چنین آدم نامردی نجات پیدا کنه.
شاید...

التماس دعا

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
چهارشنبه 19/5/1390 - 16:15 - 0 تشکر 350694

سلام
این خانم پیش مشاوره نمیره؟!

واقعا دلش به حال بچش سوخته؟
کدوم بچه؟ بچه ای که وقتی بزرگ شه میره پی یه مردی و مزدوج میشه و دیگه اجازه نداره به مادرش کمکی کنه یا اگرم بکنه با منت شوهرشه!!
یه دختر8 ساله از زندگی زناشویی چی متوجه میشه که حالا مادرش چشمش به اون باشه

کاش انقد زن مطلقه در جامعه ما وجه بدی نداش و این زن راحت طلاقشو میگرفت
کاش پشتوانه مالی و قانونی داشت
...

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
پنج شنبه 20/5/1390 - 11:47 - 0 تشکر 350995

jtayebe گفته است :
[quote=jtayebe;393644;350694]سلام
این خانم پیش مشاوره نمیره؟!

واقعا دلش به حال بچش سوخته؟
کدوم بچه؟ بچه ای که وقتی بزرگ شه میره پی یه مردی و مزدوج میشه و دیگه اجازه نداره به مادرش کمکی کنه یا اگرم بکنه با منت شوهرشه!!
یه دختر8 ساله از زندگی زناشویی چی متوجه میشه که حالا مادرش چشمش به اون باشه

کاش انقد زن مطلقه در جامعه ما وجه بدی نداش و این زن راحت طلاقشو میگرفت
کاش پشتوانه مالی و قانونی داشت
...

به نام خدا

سلام

اگه وکیل رو یه مشاور محسوب کنیم، این اتفاق به خاطر مشاوره گرفتن با وکیل جدید هستش.

وکیل فکر کرده چون طبق قانون تو مدتی که دادگاه تعیین کرده، ناهید تمکین کنه و بعد شرایط مورد نظر مهیا نشه، ناهید می‌تونه طلاق بگیره. اما عوارض این کار که وابسته شدن به خصوص به ترانه، رو در نظر نگرفته بوده. هر چند ممکنه که این وابستگی به سعید هم دوباره ایجاد شده باشه. آخه ناهید یه دختر احساسی و دلسوز هستش.

اما نگرانی ناهید بیشتر به خاطر دخترشه. اون می‌ترسه که ترانه هر چی که بزرگتر می‌شه، چون مامان بالا سرش نیست و باباشم می‌ره پی ایاشیش و پدربزرگ و مادربزرگش هم حوصله‌اش رو ندان، به انحراف کشیده بشه و ... . و بعد هم که بزرگ شد، دیدش نسبت به مامانش به شدت منفی بشه.

واقعاً کاش زن می‌تونست تو این جور شرایط راحت طلاق بگیره. اما این قانون اصلاً به نفع زن نیست.

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
دوشنبه 31/5/1390 - 12:43 - 0 تشکر 356866

به نام خدا

سلام

نقطه‌ی عطف

یه روز سعید از راه می‌رسه و می‌گه یه خونه پیدا کرده تو منطقه‌ی ... شهر. منطقه‌ای از شهر که نه تنها از نظر ناهید و نه تنها از نظر بقیه مردم، بلکه حتی از نظر خود سعید هم از مناطق محروم شهر، چه از نظر اقتصادی، و چه از نظر فرهنگی و چه از هر نظر دیگه‌ای که فکرش رو بکنید بود. ناهید تا می‌فهمه سعید چه نقشه‌ای کشیده، بدون هیچ مکثی می‌گه:" نه من اونجا زندگی نمی‌کنم." سعید منتظر همین جواب بود و انگار از خدا خواسته بود که ناهید قبول نکنه. برای همین مثل این روشنفکر نماها می‌گه:" ببین من و تو نمی‌تونیم دیگه به این زندگی ادامه بدیم. حالا که حاضر نیستی اونجا زندگی کنی، بهتره بریم توافقی طلاق بگیریم. خودت خوب می‌دونی من آدم زنگی با تو نبودم و نیستم... ."

اما معلوم نیست چرا حالا؟ تا اونجایی که یادم میاد، اگه پارسال یا حتی چند ماه قبل ناهید از سعید طلاق، حتی توافقی رو می‌خواست، سعید قبول نمی‌کرد. نشون هم به اون نشون که مادر سعید گفته بود: " فکر کردی می‌ذارم طلاق بگیری و بری با کسی دیگه ازدواج کنی و خوشبخت بشی؟. نمی‌ذاریم طلاق بگیری تا موهات هم مثل دندونات سفید بشه". حالا بعد از این مدت چی شده که سعید تصمیم گرفته توافقی طلاق بگیره؟

نمی‌دونم. شاید چون قیمت سکه همین طور داره می‌ره بالا. الان که نیم میلیون شده باید صد میلیون به صورت قسطی به ناهید بده تا مهریه‌اش تموم بشه. شاید هم ناهید مزاحم ایاشی‌های شبانه‌اش هست. ایاشی‌هایی که تا ساعت 1 تا 2بامداد طول می‌کشه. شاید هم... . الله اعلم.

با این شرایط به نظر می‌رسه ناهید چاره‌ای نداره و به طور ضمنی پیشنهاد سعید( گرفتن 6 میلیون تومان اون هم به صورت دو قسط یکی امسال و یکی هم سال دیگه به جای مهریه و به جای نفقه) رو به طور ضمنی قبول می‌کنه. سعید در مورد ترانه هم می‌گه هر هفته دو بار میارم پیشت و می‌ذارم تلفنی هم باهاش صحبت کنی(واقعاً چه قدر دست و دلبازی می‌کنه هه ههه هه)

ترانه کوچولو تا می‌فهمه بابا مامانش چه تصمیمی دارن. میره رو سجاده‌اش می‌شینه و دوباره با خدای خودش صحبت می‌کنه. اما اینبار چیزای دیگه‌ای می‌گه. اینبار ترانه به خدا اعتراض می‌کنه. به خدا می‌گه:" ای خداااااااااااااااااا. ایی خداااااااا. چرااااااااااا؟. چرا به حرف بنده‌هات گوش نمی‌دی؟. چرا به حرف منی که این همه عبادت کردم، این همه خواهش کردم، نماز حاجت خوندم، التماست کردم، التماست کردم که بابام آدم بشه و با مامان آشتی کنه. چرا گوش ندادی؟. مگه من چه گناهی کردم که باید عذاب بکشم". [و بعد صدای گریه‌ی ترانه بلند می‌شه. هق؛؛؛ هق؛؛ هق؛ ....]

ناهید شاهد این گریه کردن ترانه هستش. می‌بینه دخترش چه زجری داره می‌کشه. شاید با تمام وجود حس دخترش رو درک می‌کنه. شاید... . اما به نظر می‌رسه تصمیمش برای قبول پیشنهاد سعید جدیه. این وسط ترانه نگرانش کرده که زیر دست بابای نامردش و مادربزرگ و پدر بزرگ بی‌خیالش چطوری قراره بزرگ بشه؟. تنها امیدش اینکه دخترش به سن اختیار در تصمیم گیری برسه و هر جا خودش خواست زندگی کنه.

کاش لا اقل با یه وکیل مشورت کنه ببینه نمی‌تونه بیش‌تر از این حقوقش رو مطالبه کنه. این پیشنهاد سعید تنها 5 درصد حق ناهید بود. به علاوه قراره بچه رو هم ازش بگیره

حالا ناهید فقط چند قدم دیگه تا جدایی و آسایش همیشگی‌ از دست سعید فاصله داره. اما این آسایش با نگرانی و غم دخترش ترانه قراره به کامش زهر بشه.

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
دوشنبه 31/5/1390 - 15:6 - 0 تشکر 356932

سلام

واقعا تاکی آدمی می خواد در ازدواجش انقد بی دقت باشه

اون پسر و مادر پدرش یه شبه که این مدلی نشدن
یا اَلارم میدادن و اینا نمیدیدن
یا زیر پوست بودن و باز اینا باید کشف میکردن

تورو خدا به ایرادهایی که در دوران نامزدی میبینیم دقت کنیم
نگیم عب نداره و ...

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
يکشنبه 6/6/1390 - 10:47 - 0 تشکر 359224

سلام
متاسفانه اكثر دخترا و پسرا به ایرادهای دوران نامزدی توجه نمی كنن مثل اینه كه یه پرده جلوی چشماشونومی گیره فكر می كنن درست میشه فكر می كنن خیلی مهم نیست ولی ....

  كس راز غير،  از ما  نشنيد بس امينيم         بهر كسان امانيم ما را تو مي شناسي

يکشنبه 6/6/1390 - 23:30 - 0 تشکر 359480

به نام خدا
سلام

پایان بخت سیاه
پایان قسمت شوم

تقریباً یک هفته مثل برق و باد گذشت. یک هفته‌ای که شاید برای ناهید دیر گذشت. شاید هم خیلی زود. در بهترین حالت این یک هفته برای سعید یک ماه شاید هم بیشتر گذشته. اما ممکنه مثل یک هفته‌ی معمولیهم گذشته باشه. چون سعید چند سالی بوده که خودش رو زده بوده به بی‌خیالی و تنها چیز مهم تو زندگیش خوش‌گذرانی و... بوده.

طبق توافق انجام شده ناهید و سعید می‌رن به محضر برای طلاق توافقی. همراه سعید دو تا از زیردستای بی‌چاره‌اش به عنوان شاهد اومدند. شاهد ناهید هم زن‌ داداشش بود.

ناهید بر خلاف سعید حس عجیبی داشت. شاید با خودش فکر می‌کنه که آیا این کاری که می‌کنم همون کار درسته هست؟ یا... . شاید هم از خوشحالی زیر پوستش نمی‌گنجه. البته یکمی هم ناراحت هست. چون سعید توافقی رو امضا کرده بود که از اون 6 میلیون توافق زبونی توافق کتبی و رسمی داده که برای هممممممممممه چی همه‌ی حق و حقوق ناهید همه‌ی این سال‌ها عمر تلف شده، همه‌ی زجر‌ها و بی مهری‌ها، فقط و فقط 4 میلیون تومن به ناهید پرداخت کنه. اگه بخوایم دنیایی تر نگاه کنیم به قیمت روز سکه حتی کمتر از قیمت 8 سکه. البته پنج‌شنبه جمعه ها هم موظف شده ترانه کوچولو رو پیش مامانش بیاره.

فقطططططططططط همین!!!

ناهید با خودش گفته بود که در عوضش راحت و آزاد می‌شم این مال دنیا ارزش نداره که بخوام به خاطرش بیشتر زجر بکشم. صیغه‌ی طلاق جاری می‌شه و یک بنده‌ی بی‌گناه دیگه خدا از دست یه ظالم دیگه نجات پیدا می‌کنه.

ناهید برای بردن وسایلش مجبور بود یه بار دیگه به اون خونه‌‌ی شوم پا بذاره که با مادر شوهر روبرو می‌شه. حالا که دیگه آزاد شده بود، انگار جرات بیشتری برای گفتن پیدا کرده بود و به مادر شوهر می‌گه راضی نیستم که پشت سر من تو فامیل به ناحق بد و بیراه بگی. خودت خوب می‌دونی که پسر تو بد بود و اهل زندگی نبود... .

مادرشوهر که در برابر حرف حق قرار گرفته، چیزی برای گفتن نداره و می‌گه من چی‌کار کنم؟ بهش گفته بودم حالا که برگشته خونه( منظور همین یه ماه آخر بود) باهاش خوب رفتار کن. اما گوش نداد...

اینم پایان قسمت شوم زندگی ناهید. حالا ناهید خونه‌ی خودشون زیر سایه‌ی پر مهر مادر به آرامش نسبی رسیده. حالا داره به افق آینده زندگی خودش که مدرک دانشگاهی گرفته نگاه می‌کنه و امیدش فقط و فقط به خداست. قطعاً این مدت تا رسیدن به خوشبختی براش مثل یه برزخ خواهد گذشت، برزخی که حائل می‌شه بین جهنم زندگی با سعید و خوشبختی آینده. برزخی که تحملش به خاطر حرف مردم خیلی سخت می‌شه. حرف مردم بی‌سوادی که برای یک زن مطلقه دهن به دهن ممکنه منتقل بشه. اما ناهید باید محکم باشه و به راه خودش ادامه بده.

دوستان عزیزی که این مدت این ماجرا رو دنبال کردید. از این به بعد و تا پست بعدی ممکنه مدت‌ها طول بکشه. چون قراره اتفاق‌های تاثیر گذار رو براتون بنویسم و انشالله خبر‌های خوش آینده‌ی ناهید و به یقین خبر‌هایی از عاقبت ظلم سعید و خونواده‌اش

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
دوشنبه 7/6/1390 - 10:27 - 0 تشکر 359638

سلام

انشاءالله با خبرای خوب تر بیایید

بالاخره تموم داره میشه

راستی کردک ناهید چیه؟ یعنی برا چه رشته ایه؟ آفرین بهش که با این شرایطش درسشم خوند...

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.