• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 11312)
يکشنبه 21/4/1388 - 19:8 -0 تشکر 131884
آئینه‌ ی عبرت

بنام خدا

سلام  

این تاپیك رو برای این زدم تا زندگی واقعی رو بهتون نشون بدم كه به نظرم میتونه عبرت انگیز باشه.

  

 ترانه21 گرامی شاید یادشون باشه كه تو تاپیك قسمت من یه جایی گفتم میخوام از زندگی یه دختر بگم كه با تصمیم اشتباه به قسمتی كه حقش نبود رسید و در این مسیر به جرات میتونم بگم: بی گناه بود.

 

 

به پیشنهاد مادرم میخوام از اول زندگیش شروع كنم. اگه تو اون تاپیك میخواستم صحبت كنم تاپیك به انحراف از بحث كشیده میشد. بنا براین در این تاپیك به صورت جدا این زندگی رو به تحریر در میارم.

  

اگه دوستان دیگه هم خواستن عبرتهای اطرفشون رو بنویسن، میتونیم یه مجموعه از تاپیكهایی  درست كنیم به نام آئینه عبرت و فكر میكنم چیز جالبی از آب در بیاد.

 

آئینه عبرت رو من از روی سریالی به همین نام انتخاب كردم

فكر میكنم اون زمان بیشتر شما تازه داشتین تاتی تاتی میكردین

جوونی كجایی كه یادت بخیر

 

و چون این آئینه ها واقعی هستن، میتونن راهنمای خیلی از مشكلات باشن.

 

قبل از هر چیز باید بگم به خاطر این كه آبروی كسی به خطر نیفته من تمام اسامی رو مستعار میارم.

بنا به درخواست جعفر، برای این كه اسامی گیج كننده نباشه، سعی میكنم تنها دو اسم نقش اول داستان رو نام ببرم و در بقیه موارد نسبتهای دیگران رو نسبت به این دو مینویسم.

در واقع این تاپیك داستان زندگی یك زوج جوونه كه به نظرم ازدواجشون از اول اشتباه بوده و الان در بحران قرار گرفته

من برای مرد داستان اسم مستعار سعید رو انتخاب كردم و برای زن داستان اسم مستعار ناهید رو

 

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
جمعه 6/3/1390 - 16:1 - 0 تشکر 322315

به نام خدا

سلام

این خونه حالا تمکین کن

چند وقت پیش با خبر می‌شم، بدن سعید به عفونت دچار شده، دقیقش رو نمی‌دونم، تا این حد می‌دونم که به ظاهر هر چی هست زیر سر اون مواد مخدری هست که استفاده می‌کنه.

اما خانواده‌ی سعید سعی می‌کنن این مسئله رو پنهون کنند و هر کی پرسیده بهش گفتن یک سرماخوردگی جزئی‌ هست. البته کار این خونواده اینه که از هر کاهی کوه می‌سازن.

اما به هر حال اگه این مسئله هم جدی باشه، میشه این بیماری رو عاقبت کار این خانواده حدس زد.

با این حال، سعید باز هم عبرت نگرفته و بدون توجه به حکم دادگاه، از دیدار ناهید با ترانه جلوگیری می‌کنه. وقتی ناهید از این مسئله می‌ره شکایت کنه، بهش می‌گن باید با پلیس بری دم خونه‌ی سعید و بچه رو ازش بگیری. اما ناهید دوست نداره تو این رابطه‌ی عاطفی همش پلیس بیاد و دخالت کنه و مونده که حالا چیکار کنه؟!!!

همین موقع‌ها بوده که سعید و وکیلش برای حکم دادگاه به فکر چاره بودند. اونا به این نتیجه می‌رسن که حتی به صورت سوری هم که شده یک منزل مسکونی، حتی اگه اجاره‌ای هم باشه تهیه کنند تا ناهید دیگه بهونه‌ی خونه‌ی مستقل رو نداشته باشه.

از اون طرف ناهید که دیگه داشت همه چیز به نفعش تموم می‌شد و تا رهایی از دست این خانواده و رفتن به طرف خوشبختی فاصله‌ای نداشت، به دادگاه احضار می‌شه تا برن این خونه‌ی مستقل رو ببین. ناهید حالا خیلی نگران شده که نکنه این بهونه‌ای بشه برای اسارت بیشتر بدست این خانواده.

اگه خونه‌ی مستقل واقعیت داشته باشه و ناهید تصمیم بگیره بره تو اون خونه، جدای از اینکه چه بلاهایی ممکنه به سرش بیارن، دیگه سعید اون قدر زرنگ شده که مدرکی مبنی بر عدم پرداخت نفقه و عدم فراهم شدن زندگی با آسایش باقی نذاره. و همون طور که مادر شوهرش تهدید کرده، اون قدر اذیتش می‌کنن و به راحتی طلاقش نمی‌دن، تا موهاش هم مثل دندوناش سفید بشه متوجه بشه، هر کی با این خونواده راه نیاد عاقبتش چی می‌شه).

اما ناهید چون از ادامه زندگی با سعید متنفر شده و می‌خواد ازش طلاق بگیره، اگه نخواد به این خونه بره، اون وقته که دیگه از مهریه خبری نیست و باید قید مهریه رو بزنه. اینجاست که می‌بینیم قانون به راحتی دور زده می‌شه و با معامله‌ای سوری یک زن رو میتونن از حق خودش محروم ‌کنند.

الان ناهید ملتمس دعای همه‌ی شماست. چون فردا قراره این دادگاه تشکیل بشه

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
شنبه 7/3/1390 - 8:30 - 0 تشکر 322505

سلام

امیدوارم مشكلش حل شه... ای خدا....

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

شنبه 7/3/1390 - 20:28 - 0 تشکر 322893

به نام خدا

سلام

از دیشب تا امروز، من و خانواده‌ام همه نگران بودیم یعنی چی می‌شه؟

یعنی ناهید می‌ره؟

اگه رفت و خونه رو دید و نرفت تو چی می‌شه؟

اگه رفت و نشست سر زندگیش، اون وقت چی؟


نکنه بره و دوباره این همه رشته پنبه بشه؟ اما اگه هم نمی‌رفت از یه نظر دیگه براش بد می‌شد.

خلاصه همه تو خونه یه پا کارشناس مسائل خانواده شده بودیم. تا اینکه همین نیم ساعت پیش، دوباره از زن عموی سعید، خبرهای جدید به دستمون رسید.

ناهید برای بحث نفقه، یه وکیل دیگه، این بار یه وکیل زن گرفته بود. همراه وکیل و یک مامور می‌رن ببینند، خونه‌ی مستقل چطوریه؟


وقتی نزدیک خونه می‌رسن، ناهید می‌بینه این خیابون‌ها که همش آشناس، داریم که به طرف همون خونه‌ی قبلی می‌ریم، خونه‌ای که تو آپارتمان مادرشوهر بود. خونه‌ای که تمام این خاطرات بد اونجا رقم خورد. خونه‌ی وحشت. اگه آپارتمان نبود، با اغراق یا اصلاً چرا با اغراق، می‌شد اسمش رو گذاشت کلبه‌ی وحشت و حتی بدتر از اون.


ناهید خندش گرفته بود و به وکیلش و مامور و سعید، گفت این که همون جای قبلی هستش.

سعید که از این رفتار ناهید و زرنگیش تو آوردن وکیل به همراه خودش جا خورده بود، به مامور همراه می‌گه:" من فقط گفته بودم این خانم(ناهید) بیاد، قرار نبود وکیل همراهش باشه".

وکیل ناهید هم جوابش رو می‌ده و می‌گه موکل من حق داره با وکیلش بیاد و شما نمی‌تونی اعتراض کنی.

از این جواب، سعید عصبانی‌تر می‌شه و می‌گه: "من با این خانم( وکیل)، حرفی ندارم."

خلاصه این بحث و جدل‌ها تموم می‌شه و علی رغم این که این خونه، خونه‌ی جدیدی نیست، باز هم می‌رن تو. وقتی وارد خونه می‌شن، مامور به سعید می‌گه: تو این خونه تو چی اضافه کردی؟ که سعید با پر روئی تمام جهیزیه‌ی ناهید رو نام می‌بره. اما ناهید سریع عکس‌العمل نشون می‌ده و می‌گه این وسایل جهیزیه‌ی خود من بوده. سعید چند چیز خنده دار دیگه مثل بخار شو و از این جور خرده وسایل نام می‌بره و می‌گه اینا رو هم تهیه کردم اما هنوز نچیدم. نگو همین خرده ریز‌ها هم جهیزیه‌ی خواهر کوچیکش هست [همون خواهری که تو چند قسمت قبل ازش یاد کرده بودم].

ناهید وقتی وقاحت سعید رو تو تصاحب جهیزیه‌ی خودش می‌بینه، درخواست استرداد اونا رو می‌کنه. که بهش می‌گن باید سیاهه‌ی جهیزیه‌ رو همراهت بیاری. اما ناهید که سیاهه جهزیه‌ تهیه نکرده بود.

معمولاً رسم بر اینه که وقتی عروس جهیزیه‌ی خودش رو خونه‌ی داماد می‌بره، یه سیاهه تهیه می‌شه و به امضاء خانواده داماد می‌رسه. اما مادر ناهید وقتی که قرار بوده این کار رو بکنن، می‌گه: من دارم پاره‌ی جگرم رو می‌دم، چه چیزی با ارزش تر از دخترم هست". مادر ناهید نمی‌دونست، قراره در آینده عاقبت دخترش این طور بشه وگرنه شاید....

راه دیگه که پیش پای ناهید می‌ذارن اینه که، شاهد برای جهیزیه‌ با خودش بیاره... .

دوستان عزیز خدا رو شکر با دعای شما عزیزان به خیر گذشت و ناهید در دام نیفتاد. خوشبختانه خدا موقعیت رو جوری قرار داد که سعید کاری رو بکنه که به نفع ناهید هست. از همتون ممنونم و باز هم ازتون می‌خوام ناهید رو فراموش نکنید. شاید این اتفاق برای هر کسی بیفته

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
شنبه 7/3/1390 - 21:50 - 0 تشکر 322932

سلام

خب چی شد الان؟ یعنی ناهید میتونه طلاق بگیره؟...واااااای چه عالی.. خدا رو شكر...

میدونی چی میگم؟.. همین لیستی كه گفتی شما... مادر ناهید اصلا موقع ازدواج ناهید فكرشم نمیكرد روزی به درد بخوره.. ما یه بار تو یه بحثی گفتیم مهریه 14 تا... بین دوستان البته... بعدش بچه ها گفتن شاید فلان پیش بیاد و بصار.... نمیدونم والا... بعضی ها با كاراشون و ظلماشون اعمال پاك و صادقانه ی بقیه رو زیر سوال میبرن... مثل سعید كه با بی لیاقتیش ناهید رو تباه كرد... نمیدونم والا

قربون این زنعموهه كه هی خبر میده به شما:).... دمش گرم.. ههه دم شما هم گرم ...ههه

آخی انشاءالله بخیر تموم شه خیال همه جمع شه

یاحق

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

شنبه 7/3/1390 - 23:6 - 0 تشکر 322981

dehkade2010 گفته است :
[quote=dehkade2010;591792;322932]سلام

خب چی شد الان؟ یعنی ناهید میتونه طلاق بگیره؟...واااااای چه عالی.. خدا رو شكر...

میدونی چی میگم؟.. همین لیستی كه گفتی شما... مادر ناهید اصلا موقع ازدواج ناهید فكرشم نمیكرد روزی به درد بخوره.. ما یه بار تو یه بحثی گفتیم مهریه 14 تا... بین دوستان البته... بعدش بچه ها گفتن شاید فلان پیش بیاد و بصار.... نمیدونم والا... بعضی ها با كاراشون و ظلماشون اعمال پاك و صادقانه ی بقیه رو زیر سوال میبرن... مثل سعید كه با بی لیاقتیش ناهید رو تباه كرد... نمیدونم والا

قربون این زنعموهه كه هی خبر میده به شما:).... دمش گرم.. ههه دم شما هم گرم ...ههه

آخی انشاءالله بخیر تموم شه خیال همه جمع شه

یاحق

به نام خدا

سلام

انشالله که راه جدایی براش هموار تر شده. نمی‌دونم بستگی داره به اینکه راه جدیدی به ذهن سعید و وکیلش نرسه

البته اونا هم دیگه زیاد به فکر این نیستن که ناهید رو برگردونن. بلکه قصدشون اینه که از زیر دین مهریه فرار کنن. با توجه به یتیم بودن ناهید و حقوق بازنشستگی که از پدر به ارث مونده، ناهید این مهریه رو لازم داره

در مورد خبر های زن عموی سعید، خب چون ایشون خیلی رابطه‌ی نزدیکی با این خانواده داشته، و می‌دونه ما هم رابطه‌ی نزدیکی داشتیم و پیگیری هامون رو می‌بینه، این خبر ها رو می‌ده.

این خبر آخریه هم چون خیلی مهم بود سریع رد و بدل شد

دعا کنید انشالله به خیر بگذره

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
سه شنبه 14/4/1390 - 8:23 - 0 تشکر 325186

به نام خدا

سلام

بعد از مدتی، معلوم نیست سعید به چه چیزهایی فکر کرده، شایدم مشورت کرده و به این نتیجه رسیده که هر طور شده یه خونه‌ی مستقل گیر بیاره تا ناهید برگرده.
این چیزا رو تو دادگاه گفته بودن. یعنی قاضی به سعید گفته بود که باید یه خونه‌ی مستقل براش تهیه کنی تا این خانم برگرده.
حالا سعید هم در پی این کار بود.
از اون طرف وکیل جدیدی که ناهید گرفته بود( یک وکیل خانم)، بهش گفته بود تو باید قبول کنی و اگه خونه تهیه شد بری تو خونه تا سعید دیگه بهونه‌ای نداشته باشه.

هر شب و روز کار ناهید شده بود دعا و التماس از درگاه خدا که سعید تو تهیه خونه موفق نشه.

از اون طرف معلوم نبود چرا با اینکه سعید و خونواده‌اش (بر خلاف اون چیزی که تو دادگاه با شاهدان دروغی گفتن درآمد ناچیزی داریم)، آدمای پولداری به حساب میومدن، حاضر نشده بودند که یه خونه‌ی مناسب تهیه کنن. حتی به صورت اجاره؟!!

حتماً علتش دعاهای ناهید بوده و شما دوستان .


مدتی از این ماجرا می‌گذره و ناهید با خیالی کمی راحت تر، مشغول گذروندن ایام امتحانات میشه. اونم تو شرایطی که از یه طرف نگران حیله‌ی بعدی سعید هست و از طرفی هم هر روز هفته مهمون از دور نزدیک میومده خونشون. با این همه شرایط سخت اون با موفقیتی دور از انتظار از پس امتحاناش دونه به دونه بر میومد. تا اینکه یه روز زنگ در خونه زده می‌شه. و وقتی در باز میشه، همه( مامان، داداش و خود ناهید و همون مهمونا) با صحنه‌ای غیر منتظره مواجه می‌شن. [سعید با مامور نیروی انتظامی]

بله سعید اومده بود با حکمی که می‌گفت ناهید باید برگرده خونه.

اینجا بود که داداش کوچیکه ناهید همون که گفته بودم وقتی باباشون از دار دنیا می‌ره اون قدر کوچیک بود که معنی مرگ رو نمی‌دونست، حالا اون قدر بزرگ و غیرتی شده که خون جلوی چشماش رو گرفته بود و نمی‌خواست بذاره خواهرش برگرده تو خونه‌ی اون مرتیکه. اون که چند وقتیه تو بازار مشغول هست، دیگه دیدش مثل یه آدم بزرگ نسبت به این مسائل پخته شده بود.
حالا همه اشکش تو چشمشون جمع شده و ناهید که با تجربه شده، خودش رو از همه بیشتر نگه داشت.

ناهید همراهشون میره تا خونه‌ی جدید رو ببینه: همین طور که نزدیک به خونه‌ی جدید می‌شن، می‌بینه این خیابونا چه قدر آشنا هستند!!! . بله و بالاخره می‌رسن همون خونه‌ی قبلی که ازش اومده بود بیرون. با این که خونه خونه‌ی مستقل نبود، اما بازم خانم وکیل وکیل جدید دوباره همون توصیه رو می‌کنه که باید بری و ... .
ناهید قبول می‌کنه اما می‌گه: اولاً من امروز امتحان دارم و باید منو برسونی امتحان بدم، ثانیاً بعد امتحان باید بعد امتحان خودت بیایی دنبالم و ببری خونه و... .

وقتی ساعت امتحان نزدیک می‌شه، سعید زنگ می‌زنه و می‌گه نمی‌تونه بیاد دنبالش و بعد بهش می‌گه، از امتحان که برگشتی کلید زیر گلدون روی جا کفشی هست، اومدی خونه، آبگوشت بار می‌ذاری تا برگردم( چه آدم پر رو و .... ) ناهید تو دلش می‌گه به همین خیال باش و... .
بعد از امتحان هم خوشختانه خبری از سعید نبود و داداش کوچیکه‌ی غیرتی با موتور میاد دنبالش و برش می‌گردونه.


(ناهید با خودش فکر می‌کنه که حتماً سعید با مامور دادگاه ساخت و پاخت کرده و تونسته این حکم رو بگیره.

اون حالا خدا رو شکر می‌کنه که به این دام جدید سعید نیفتاد و گرفتار نشد.

حالا باید با چشم و گوش بازتری مراقب حیله‌های بعدی سعید باشه وگرنه همون اگر گرفتار بشه شاید موهای سفید مثل دندوناش در انتظارش باشه)

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
چهارشنبه 29/4/1390 - 21:55 - 0 تشکر 341976

به نام خدا

سلام

نمی‌دونم باید چی گفت

زن عموی سعید خواب می‌بینه که ناهید واقعاً قبول کرده بر گرده خونه. اما با یک عالمه شرایط.

مثل شرط ادامه تحصیل و شرط خونه‌ی مستقل و خیلی‌های دیگه.


از خواب بیدار می‌شه و نگران و مضطربه. نمی‌دونه چیکار کنه. دلش می‌خواد زنگ بزنه و جویای حال ناهید و خونوادش بشه. اما هنوز دو دله. نمی‌دونه به خاطر یه خواب که معلوم نیست از فکر و خیال و نگرانی سر چشمه گرفته باشه، درسته که زنگ بزنه؟ اگه صحت نداشته باشه، یه وقت باعث ناراحتی اونا نشه؟... .
و تو همین فکر و خیالات بود که با مشورت فرزندش، تصمیم می‌گیره زنگ بزنه.

گوشی رو بر می‌داره و شماره رو می‌گیره. بعد از چند تا بوق صدایی از اون ور میاد. صدای ناهید نبود. آخه بیشتر مواقع این ناهید بود که گوشی رو بر می‌داشت. اما حالا مامان ناهید بود که گوشی رو بر می‌داره.
البته زن عموی سعید با مامان ناهید هم خیلی رابطه‌ی خوبی داره. در واقع اول از همه با مامان ناهید دوست صمیمی بود و هست و بعد با دخترش.

بعد از احوال پرسی‌‌های متداول، موضوع خوابی که دیده بود رو می‌گه.


تا این موضوع رو می‌گه، مامان ناهید، بغض تو گلوش گیر می‌کنه. به راحتی می‌شد از لرزش صداش فهمید. نمی‌دونم شاید گریه‌ هم می‌کنه و
می‌گه:
" راستش رو بخوای آبحی، داداشم اومده مسافرت خونه‌ی ما و وقتی دیده ناهید طفلکی این طوری داره بلاتکلیفی می‌کشه، پیشنهاد می‌ده که: می‌خواین من برم با خونواده‌اش صحبت کنم. ببینم حرفشون چیه؟. ببینم شاید قبول کنن با شرایط ما ناهید برگرده سر زندگیش. این طوری بخواد پیش بره حالا حالا‌ها نمی‌تونین طلاق بگیرین. بعدش هم اگه طلاق گرفتین فکرش رو کردین که یه زن مطلقه چطوری دوباره می‌تونه یه زندگی جدید تشکیل بده. به نظر من بهتره که دخترت برگرده سر زندگیش و... . می‌بینی تو رو خدا آبجی داداش ما هم با این نظراتش داره به سعید و اون خونواده‌ی ... کمک می‌کنه"




زن عموی سعید هم می‌گه داداشت چه قدر ساده‌ هست. نذاری به با اونا صحبت کنه‌ها!!! . اونا منتظر همین نقطه ضعفا از شما هستند... .

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
پنج شنبه 30/4/1390 - 19:8 - 0 تشکر 342154

به نام خدا

سلام

تعبیر خواب زن عمو


دوباره زنگ تلفن به صدا در میاد. اما اینبار نه برای مادر ناهید. بلکه برای زن عمو سعید. شماره شماره‌ی خونه‌ی مادر ناهیده. گوشی رو بر می‌داره و اون ور خط صدای مادر ناهید میادش و درد دل شروع می‌شه.

از صدای زن عمو، آدم فکر می‌کنه یه سطل آب یخ روش ریختن. شاید هم آب جوش... .
یعنی چه موضوعی پیش اومده.


یادتون هست تو پست قبلی نوشتم که زن عموی سعید خواب می‌بینه ناهید برگشته!!!؟؟؟.

بعد هم زنگ می‌زنه و میفهمه بله، دایی خان ناهید اومده و برای اونا شده کارشناس مسائل خانواده و می‌خواد بره با سعید صحبت کنه.

پشت تلفن مادر ناهید می‌گه:" برادرم با سعید تلفنی در خونمون قرار می‌ذاره که صحبت کنن. سعید هم قبول می‌کنه و میاد. تو این صحبت قرار می‌شه که ناهید تو فرصت یه ماه‌ی تهیه‌ی خونه، باز هم بره و با سعید زندگی کنه. اما در حال صحبت کردن که بودن، انگار موی بابای سعید رو آتیش زده باشن، یه دفعه اونجا ظاهر می‌شه و اونم همراه سعید مظلوم نمایی می‌کنه و می‌گه: من عروسم رو خیلی دوست دارم(!!!!). مثل دختر خودم(!!!!). من بهش(ناهید) گفته بودم اگه بابات الان زنده بود این اتفاقا نمیفتاد. برای این حرفم اون رفته ازم شکایت کرده. اما آبجی جان خودت خوب می‌دونی اون چه توهین‌های به دخترم کرده. خودت خوب می‌دونی که تو صورت عروسش تف انداخته. خودت خوب می‌دونی... . این برادرم با این سادگیش گول اینا رو خورده و ناهید هم از همه ساده‌تر حالا از دیروز رفته خونه‌ی سعید. البته بهش سفارش کردم خیلی باهاشون سنگین رفتار کنه ... "

بله خواب زن عموی سعید تعبیر شد و ناهید رفت خونه‌ی سعید. البته کارشناس هم همراهشون بود و وسیله‌هایی برای زندگی در طبقه‌ی پایین (خونه‌ی مامان سعید) می‌بینه. ادعا شده این وسیله‌ها رو سعید برای ناهید تهیه کرده. و کارشناس هم قبول می‌کنه. اما هیچ کس باورش نمیشه. همه می‌دونن قراره به زودی آبجی کوچیکه‌ی سعید بره خونه‌ی خودش و این وسیله‌ها مال اونه. اما چطور می‌شه ثابت کرد.

کارشناس به سعید می‌گه یک ماه فرصت داری تا خونه‌ی مستقل تهیه کنی. باید نفقه‌ی این مدت که بالغ بر یک میلیون پانصد هزار تومان می‌شه رو بدی و هر ماه هم مبلغ صد و پنجاه هزار تومان باید بهش بدی. باید بذاری به درس خوندش ادامه بده و...


سعید تلویحاً قبول می‌کنه. به جز مورد ادامه تحصیل رو. خب اون از اون مردایی هست که نمی‌خواد زنش رو بالاتر از خودش ببینه. اما یکی نیست بهش بگه همین الان هم زنت با داشتن دیپلم از تو که سیکلت رو هم به زور گرفتی بالاتره و یک ترم از دانشگاه هم با نمرات عالی گذرونده.


کارشناس به سعید می‌گه همسر من هم تو همون دانشگاه خانم تو هست و من از سیکل به اینجا رسوندمش و خودم کمکش کردم. تو چرا نمیخوایی زنت ادامه تحصیل بده. اما چه فایده که اگه رگ لجبازی سعید بزنه بیرون، می‌تونه جلوی تحصیل ناهید رو بگیره به خاطر عدم تمکین.


پدر سعید هم که فکر می‌کنه پسرش بی عرضه هستش. به کارشناس می‌گه: من این واحد رو دادم در اختیار خودشون. می‌تونن بفروشن و برن جایی دیگه. می‌تونن اجاره بدن و... چه قدر آدم دروغ گویی (اگه این طور بوده پس چرا تا حالا سعید این کارها رو نکرده؟؟؟؟!!!)



در هر صورت ناهید الان یک شب هست که اونجا هست و تو این میون از همه خوشحال‌تر، ترانه کوچولو هست که انگار دنیا دوباره به کامش شده().

[آدم این جور مواقع تو بد دوراهی‌هایی گیر می‌کنه. از یه طرف بچه‌ای که دوست داره پدر و مادر رو کنار هم داشته باشه و از یه طرف زندگی رو می‌بینه که عاقبتش جز سیاهی نیست. مگه این که معجره بشه و سعید از این رو به اون رو بشه و رذالت‌های اخلاقی و اعتیادش رو کنار بذاره]

ممکنه سعید عوض نشده باشه. حالا که ناهید این اشتباه رو کرد و دوباره نتونست نه بگه، باید از فرصت استفاده کنه و تا می‌تونه مدرک عدم صلاحیت اخلاقی و اعتیاد داشتن سعید رو جمع کنه.



دوستان دعا کنید (التماس دعا)

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
پنج شنبه 30/4/1390 - 22:59 - 0 تشکر 342179

برگشتتتتتتتتت؟
واقعاااااااا؟

ای خدا ببین که هیچ قانونی پشت ما نییییییی

ای زنای بیچارههههههههههههه

:|

آخه زن که تو داری درس میخونی...
یه کاری یه باری
زندگیتو کن

عجب فقر فرهنگی و اقتصادی بیداد میکنه
عجیببببببببببببببببببببببببببببببب

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
جمعه 31/4/1390 - 20:52 - 0 تشکر 342385

jtayebe گفته است :
[quote=jtayebe;393644;342179]برگشتتتتتتتتت؟
واقعاااااااا؟

ای خدا ببین که هیچ قانونی پشت ما نییییییی

ای زنای بیچارههههههههههههه

:|

آخه زن که تو داری درس میخونی...
یه کاری یه باری
زندگیتو کن

عجب فقر فرهنگی و اقتصادی بیداد میکنه
عجیببببببببببببببببببببببببببببببب

به نام خدا

سلام

اول گفتم که فقط راجع به مطلب شما jtayebe گرامی چند خط کوتاه بنویسم. اما شاید بهتر باشه یکم بیشترش کنم

در مورد اینکه قانون ما درباره‌ی خانم‌ها مشکلات زیادی داشته و داره حق با شماست و من هم موافقم شدیدددددددددد.

در مورد فقر فرهنگی و اقتصادی هم حق با شماست.

اما اینکه چرا ناهید برگشت.

مقصر برگشت ناهید به خونه، داییش و وکیلش بودند. دایی ناهید که امید داره که زندگی ناهید دوباره جوش بخوره. اما وکیل ناهید، با این پیشنهاد، این فکر تو سرش هست که سعید تو این مدت یک ماه نمی‌تونه خونه و رفاه لازم و مستقل رو برای ناهید فراهم کنه و به محض تموم شدن مهلت مقرر، دادگاه بدون چون چرا، طلاق ناهید رو می‌گیره.

اما این هم باید بدونید که ناهید به خاطر مسائل اقتصادی این کار رو نکرد، اون استقلال منزل مسکونی و نفقه‌ی 150 هزار تومانی رو بهونه قرار داده تا انشالله سعید موفق به فراهم کردن این شرایط نشه و دیگه برای طلاق گرفتن راه باز شده باشه.

البته ممکنه ناهید امید پیدا کرده باشه که بتونه دوباره زندگیش رو بسازه. این امید، از قلب ساده و پاک و بی آلایشش هست که انگار دوباره گرفتار دام خطرناک این خانواده شده. به نظر می‌رسه اون می‌تونست این مدت یک ماه رو تو خونه‌ی مادرش بمونه و سر یک ماه هم اگه خونه‌ تهیه نشده بود دیگه راحت طلاق رو بگیره. اما این وسط وکیل و داییش اونو متقاعد می‌کنن. وکیل بهونه‌ی عدم تمکین رو به اون گوش زد می‌کنه.

بگذریم. اما ناهید این بار، با اینکه اشتباه کرده و با توجه به روحیه‌ی دلسوزش به خصوص نسبت به ترانه دختر کوچواوی نازش ممکنه نرم بشه، اما با توصیه‌ی مادر و زن عموی سعید، اون قصد داره تو این یک ماه پاش رو خونه‌ی مادر شوهر نذاره و تو همون واحد خودش بمونه. مادر شوهر ناهید از سلاح ترانه برای کشوندن عروسش به جمع خودشون سوء استفاده می‌کنه، اما ناهید گول این حیله رو نخورد. حتی سعید هم در مورد رفت آمد با مادرش، به ناهید اعتراض می‌کنه. اما این بار ناهید هست که حرفش رو به کرسی می‌شونه و سعید رو تهدید می‌کنه. ناهید تو این فرصت یک ماهه، منتظر اینه که یک اشتباه از سعید ببینه و مدرک مورد نظر برای دادگاه رو جور کنه.

دوستان عزیز، ناهید الان به شدت محتاج دعاهای شماست، براش دعا کنید که از این دام نجات پیدا کنه

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.