• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 2581)
سه شنبه 29/2/1388 - 18:16 -0 تشکر 114331
خانه وحی در زیر تازیانه های هجوم

بحث هجوم به خانه وحی و شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها از دیر باز مطرح بوده است ، حتی از بعضی روایات استفاده می شود كه  اولین بار این قضیه را وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مطرح نموده اند و در حقیقت ایشان در زمان حیاتشان از وقوع این قضیه در آینده خبر داده بودند. به این حدیث توجه کنید :





  جوینی « استاد ذهبی » از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه روایت می کند :


 ......... و إنّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی ، کأنّی بها و قد دخل الذّل فی بیتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی یا محمداه فلا تجاب ... فتکون أوّل من تلحقنی  مِن اهل بیتی  فتقدم  علیّ  محزونة مکروبة مغمومة مقتولة .



 فرائد السمطین  ج2 ، ص 34 و 35 .



 

من هر وقت او را می بینم یاد آن اتفاقی می افتم که بعد از من برایش رخ خواهد داد . گویا می بینم که ذلت در خانه وی داخل شده ، حرمتش شکسته شده ، حقش غصب گردیده ، از ارثش محروم گردیده ،  پهلویش شکسته شده است و فرزند در رحمش سقط شده است در حالیکه صدا می زند یا محمداه  ولی کسی جواب  او را نمی دهد ...  او اول کسی  است که از خانواده ام به من خواهد پیوست .  او د ر حالی  نزد من می آید

 

كه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته (شهید)  شده است .



اعتبار جوینی نزد اهل سنت:


 

ذهبی از جوینی به عنوان  الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام  ... دین و صالح


امام و پیشوا محدث یگانه و كامل و فخر اسلام و با دیانت و صالح  تعبیر می كند.


 .تذکرة الحفاظ  ج 4 ، ص  1505- 1506 ، رقم 24 .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:27 - 0 تشکر 114365

مجروح شدن حضرت زهرا سلام الله علیها به دست قنفذ



حضرت زهرا سلام الله علیها جلوی درب خانه ، بین مردم و امیرالمؤمنین علیه السلام مانع شد . قنفذ ملعون با تازیانه به آن حضرت زد ، بطوریکه وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها از دنیا می رفت در بازویش بخاطر آن ضربه اثری مثل دستبند بر جای مانده بود . خداوند قنفذ را و کسی که او را فرستاد لعنت کند .


منابع اهل سنت



ابن عبدربه در كتاب «العقد الفرید» آورده است:


ما لفظه فی تعداد أسماء جماعة تخلفوا عن بیعة أبی بكر قال : وهم علی والعباس والزبیر وسعد بن عبادة أما علی والعباس والزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتى بعث إلیهم أبو بكر عمر بن الخطاب لیخرجهم من بیت فاطمة وقال له إن أبوا فقاتلهم فأقبل بقبس من نار على أن یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت یا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة فخرج علی حتى دخل على أبی بكر الخ


ابن عبد ربه وقتی اسامی افرادی را که با ابوبکر بیعت نکرده بودند می شمرد می گوید : آنها علی و عباس و زبیر وسعد بن عبادة بودند اما علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند «ابوبكر به عمر بن خطاب مأموریت داد كه برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بیرون آمدن خوددارى كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(علیها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حركت كرد. فاطمه(علیها السلام)گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر این كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت با ابوبكر) شما هم داخل شوید...»


العقد الفرید، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر.


این عبارت را «تاریخ ابوالفداء» نیز ذكر كرده است.


ثم إن أبا بكر بعث عمر بن الخطاب إلى علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار على أن یضرم الدار فلقیته فاطمة رضی الله عنها وقالت إلى أین یا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فیما دخل فیه الأمة فخرج حتى أتى أبا بكر فبایعه


تاریخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسینیة .


ابو بکر عمر را به نزد علی و همراهیان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ایشان جنگ بنما . پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه علیها السلام او را دید و گفت به کجا می روی ای فرزند خطاب . آیا آمده ای که خانه ما را به آتش بکشی؟ گفت آری مگر اینکه همان کاری را بنمایید که مردم کردند . پس علی بیرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وی بیعت نمود.


بلاذری می نویسد :


... عن ابن عباس قال: بعث أبو بكر عمرَ بن الخطاب إلى علی رضی الله عنهم حین قعد عن بیعته وقال: ائتنی به بأعنف العنف، فلما أتاه، جرى بینهما كلام . فقال علی: اجلبْ حلباً لك شطره . والله ما حرصك على إمارته الیوم إلا لیؤمرك غداً ...وما ننفس على بكر هذا الأمر ولكنا أنكرنا ترككم مشاورتنا، وقلنا: إن لنا حقاً لا یجهلونه. ثم أتاه فبایعه.


أنساب الأشراف ج1، ص 253، باب أمر السقیفة .


... ابن عباس می گوید : در زمان بیعت ابوبکر زمانی که علی (علیه السلام) با او بیعت نکرد ، ابوبکر عمر بن الخطاب را دنبال ایشان فرستاد و به عمر گفت : علی را به سخت ترین و بدترین وجه ممکن پیش من بیاور . در بین راه بین حضرت امیر(علیه السلام) و عمر مشاجره ای درگرفت . علی (علیه السلام ) به عمر گفت : شیرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است . قسم به خدا حرص و ولع تو برای به حکومت رسیدن ابوبکر به خاطر اینست که او بعد از خودش تو را به جانشینی برگزیند ... سپس آمد و با ابوبکر بیعت نمود .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:30 - 0 تشکر 114366

شهادت حضرت محسن صلوات الله و سلامه علیه



شهادت حضرت محسن صلوات الله و سلامه علیه بعد از جسارتهایی بود که دزدان خلافت در هجوم سوم بر تنها یادگار رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم روا داشتند .


قاتل محسن علیه السلام


در مورد سبب شهادت ایشان از سوی علمای شیعه وسنی دو دسته روایت نقل شده است ، در دسته اول صدماتی که قنفذ ملعون به صدیقه طاهره سلام الله علیها وارد کرد به عنوان سبب شهادت بیان شده و در دسته دیگر ضرباتی که عمر به صدیقه طاهره سلام الله علیها وارد کرد به عنوان سبب شهادت حضرت محسن علیه السلام بیان شده است . و علما سبب شهادت ایشان را هر دو امر می دانند . در اینجا هر دو دسته روایات از منظر شما می گذرانیم :


سلیم بن قیس هلالی شیعی می نویسد :


وقد كان قنفذ لعنه الله ضرب فاطمة علیها السلام بالسوط - حین حالت بینه وبین زوجها وأرسل إلیه عمر : ( إن حالت بینك وبینه فاطمة فاضربها ) - فألجأها قنفذ لعنه الله إلى عضادة باب بیتها ودفعها فكسر ضلعها من جنبها فألقت جنینا من بطنها ...


كتاب سلیم بن قیس - تحقیق اسماعیل الأنصاری زنجانی - ص 153.


هنگامی که فاطمه سلام الله علیها خود میان شوهرش و قنفذ قرار داد ، قنفذ ـ که خدا او را لعنت کند ـ او را با تازیانه زد ، عمر هم پیغام فرستاد که اگر فاطمه بین تو و او (علی علیه السلام) مانع شد او را بزن . قنفذ حضرت زهرا را به سمت چهارچوب در خانه اش کشانید و در را فشار داد بطوری که استخوانی از پهلویش شکست و جنینی که در رحم داشت سقط کرد ...


محمد بن جریر طبری شیعی می نویسد :


بسند معتبر عن الصادق ( ع ) : (. . . وكان سبب وفاتها أن قنفذا مولى الرجل لكزها بنعل السیف بأمره فأسقطت محسنا ... .


دلائل الإمامة ص 134، باب حدیث فدک ، باب خبر وفاتها و دفنها علیها السلام وما جری لأمیرالمؤمنین علیه السلام مع القوم ؛ بحار الأنوار ج 43 ، ص 170، باب 7 حدیث رقم 11 .


از امام صادق علیه السلام به سند معتبر روایت داریم : ... و سبب وفات ایشان آن بود که قنفذ آزاد شده ابوبکر با غلاف شمشیر و به امر وی ضربتی به حضرت زد ، پس محسن را سقط کرد ...


ابن شهر آشوب شیعی از کتاب المعارف ابن قتیبة چنین نقل می کند :


« و فی معارف القتیبی : إنّ محسناً فسد من زخم قنفذ العدوی »


مناقب آل أبی طالب ، باب مناقب فاطمة الزهراء سلام الله علیها فی حلیتها و تواریخها سلام الله علیها ، ج3 ، ص 358.


در کتاب المعارف ابن قتیبه آمده است که محسن به سبب زخمی که از قنفذ وارد شد قبل از تولد از دنیا رفت .


( ابن شهر آشوب هر چند از علمای بزرگ شیعه است ولیکن جمعی از بزرگان رجالیین اهل سنت وی را توثیق نموده اند . از جمله صفدی در شرح حال ایشان در الوافی بالوفیات می نویسد : « صدوق اللهجة ملیح المحاورة واسع العلم كثیر الخشوع والعبادة والتهجد لا یكون إلا على وضوء. أثنى علیه ابن أبی طی فی تاریخه ثناء كثیر.توفی سنة ثمان وثمانین وخمس مائة » . الوافی بالوفیات ج2 ، ص 7 ، ذیل ترجمه : رشید الدین المازندرانی الشیعی محمد بن علی بن شهراسوب - الثانیة سین مهملة - أبو جعفر السروری المازندرانی .


و همچنین ذهبی در تاریخ الإسلام در حوادث سال 588 که سال وفات ابن شهر آشوب است کلمات ابن ابی طی را در توثیق ایشان نقل نموده و همچنین ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان شرح حال شماره 7889 کلمات ابن ابی طی را در توثیق ایشان نقل کرده است ) .


شیخ مفید در اختصاص نقل می کند :


* ( حدیث فدك ) * أبو محمد ، عن عبد الله بن سنان ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : لما قبض رسول الله صلى الله علیه وآله وجلس أبو بكر مجلسه بعث إلى وكیل فاطمة صلوات الله علیها فأخرجه من فدك فأتته فاطمة علیها السلام فقالت : یا أبا بكر ادعیت أنك خلیفة أبی وجلست مجلسه وأنك بعثت إلى وكیلی فأخرجته من فدك وقد تعلم أن رسول الله الله صلى الله علیه و آله صدق بها علی وأن لی بذلك شهودا  فقال علی علیه السلام لها : ائت أبا بكر وحده فإنه أرق من الآخر وقولی له : ادعیت مجلس أبی وأنك خلیفته وجلست مجلسه ولو كانت فدك لك ثم استوهبتها منك لوجب ردها علی فلما أتته وقالت له ذلك ، قال : صدقت ، قال : فدعا بكتاب فكتبه لها برد فدك ، فقال : فخرجت والكتاب معها ، فلقیها عمر فقال : یا بنت محمد ما هذا الكتاب الذی معك ، فقالت : كتاب كتب لی أبو بكر برد فدك ، فقال : هلمیه إلی ، فأبت أن تدفعه إلیه ، فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها .


الاختصاص - الشیخ المفید - ص 183 .


... اما صادق علیه السلام فرمودند : وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رفتند و ابو بکر به جای ایشان تکیه زد ، کسی را به نزد نماینده فاطمه زهرا صلوات الله علیها در فدک فرستاد و او را از آنجا بیرون کرد . پس فاطمه علیها السلام به نزد وی آمده و فرمودند : ای ابو بکر ادعای جانشینی پدرم را کردی و در جای وی نشستی ؛ و به نزد نماینده من فرستاده و او را از فدک بیرون کرده ای در حالی که می دانی که پدرم آن را به من بخشیده بود ( و فدک از‌ آن من است ) و من برای این مطلب شاهد نیز دارم ... پس علی علیه السلام به ایشان فرمود : به نزد خود ابو بکر برو (وقتی که او تنهاست) پس بدرستیکه او از آن دیگری( عمر) سست تر است . و به او بگو ادعای جایگاه پدرم را کرده ای و گفته ای جانشین او هستی و در جای او نشسته ای و اگر فدک برای تو بود و من آن را از تو می خواستم باز هم باید آن را به من می دادی ( از باب احترام ). پس وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد وی رفته و این کلمات را فرمودند ، ابوبکر گفت : راست می گویی ؛ پس کاغذی خواست و در آن در مورد باز گرداندن فدک به فاطمه زهرا علیها السلام نوشت .


پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند : حضرت فاطمه ( سلام الله علیها )بیرون آمدند و نوشته همراه ایشان بود . پس عمر ایشان را دید و گفت : ای دختر محمد این کتابی ( نوشته ) که همراه توست چیست؟ حضرت فرمودند : این نوشته ایست که ابو بکر آن را در مورد باز گرداندن فدک برای من نوشته است . پس گفت : آن را به من بده ؛ پس حضرت امتناع فرمودند ؛ پس در حالیکه ایشان به فرزندی به نام محسن بار دار بودند عمر با لگد به ایشان زده ، و محسن از شکم ایشان سقط شد ...


منابع اهل سنت


ذهبی در شرح حال « احمد بن محمد السری »می گوید :


رجل یقرأ علیه انّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن. 


میزان الإعتدال ترجمه 551 « احمد بن محمد السری بن یحیی بن أبی دارم المحدث » ج 1 ، ص 283 ؛ لسان المیزان: ترجمه 824 ، احمد بن محمد ج1 ، ص 268.


شخصی روایت برای وی خواند که عمر چنان به فاطمه لگد زد که محسن را سقط کرد .


صفدى می گوید :



انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها


الوافى بالوفیات: ج 5 ، ص347.



عمر در روز بیعت به شكم فاطمه فشار آورد تا اینکه محسن را از شکم وی انداخت .


 جوینی « استاد ذهبی » از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه روایت می کند :


......... و إنّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی ، کأنّی بها و قد دخل الذّل فی بیتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی یا محمداه فلا تجاب ...... فتکون أوّل من تلحقنی مِن اهل بیتی فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة.


فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35 .


من هر زمان او را می بینم یاد آن چیزی می افتم که بعد از من با وی رخ خواهد داد . انگار که من او را می بینم که ذلت در خانه وی داخل شده است وحرمتش شکسته شده است و حقش غصب گردیده است و از ارثش محروم گردیده است و پهلویش شکسته شده است و فرزند در شکمش سقط شده است در حالیکه صدا می زند یا محمداه ولی کسی جواب وی را نمی دهد ... پس او اولین کسی که از خانواده ام به من خواهد پیوست . پس به نزد من می آید در حالیکه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته شده است .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:34 - 0 تشکر 114367

بیعت اجباری


إبراهیم بن سعید الثقفی شیعی می نویسد :


وقد روى إبراهیم بن سعید الثقفی ، قال : حدثنا أحمد بن عمرو البجلی ، قال : حدثنا أحمد بن حبیب العامری ، عن حمران بن أعین عن أبی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام قال:( والله ما بایع علی علیه السلام حتى رأى الدخان قد دخل علیه بیته ) .


الشافی فی الامامة - الشریف المرتضى - ج 3 - ص 241


إبراهیم بن سعید الثقفی از آقا امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند :‌ قسم به خدا علی ( علیه السلام ) ( با اهل سقیفه ) بیعت نکرد ، تا زمانی که دید دود ( و آتش) وارد خانه اش شده است .


سلیم بن قیس هلالی می نویسد :


بیعة أمیر المؤمنین علیه السلام بالجبر والإكراه


ثم انطلق بعلی علیه السلام یعتل عتلا حتى انتهی به إلى أبی بكر ، و عمر قائم بالسیف على رأسه ، وخالد بن الولید وأبو عبیدة بن الجراح وسالم مولى أبی حذیفة ومعاذ بن جبل والمغیرة بن شعبة وأسید بن حضیر وبشیر بن سعید وسائر الناس جلوس حول أبی بكر علیهم السلاح


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 151 و 152 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


سلیم در ادامه می نویسد :


سپس علی علیه السلام را بردند و به شدت او را می کشیدند ، تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند . و این در حالی بود که عمر بالای سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود ، و خالد بن ولید و ابوعبیدة بن جراح وسالم مولى ابی حذیفة ومعاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة واسید بن حضیر وبشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبكر نشسته بودند و همگی سلاح به همراه داشتند .


اگر چهل نفر یار داشتم با شما می جنگیدم



سلیم بن قیس هلالی شیعی نقل می کند


أمیر المؤمنین علیه السلام یقیم الحجة على قریش


قال : فانتهوا بعلی علیه السلام إلى أبی بكر وهو یقول : أما والله لو وقع سیفی فی یدی لعلمتم أنكم لن تصلوا إلى هذا أبدا . أما والله ما ألوم نفسی فی جهادكم ، ولو كنت استمكنت من الأربعین رجلا لفرقت جماعتكم ، ولكن لعن الله أقواما بایعونی ثم خذلونی .


ولما أن بصر به أبو بكر صاح : ( خلوا سبیله ) فقال علی علیه السلام : یا أبا بكر ، ما أسرع ماتوثبتم على رسول الله بأی حق وبأی منزلة دعوت الناس إلى بیعتك ؟ ألم تبایعنی بالأمس بأمر الله وأمر رسول الله ؟


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 152 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


سلمان می گوید : علی علیه السلام را نزد ابوبکر آوردند در حالیکه می فرمود : به خدا قسم ، اگر شمشیرم در دستم قرار می گرفت می دانستید که هرگز به این کار دست نمی یافتید . به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی کنم ، و اگر چهل نفر یار داشتم جمعیت شما را متفرق می ساختم ، ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار ( بی اعتنا ) نمودند .


ابوبکر تا چشمش به علی علیه السلام افتاد صدا زد : « او را رها کنید »! علی علیه السلام فرمود : ای ابوبکر ، چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردید ! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت با خویش دعوت می کنی ؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله با من بیعت نکردی ؟


در جای دیگر می نویسد :


فقال علی علیه السلام : أما والله ، لو أن أولئك الأربعین رجلا الذین بایعونی وفوا لی لجاهدتكم فی الله ، ولكن أما والله لا ینالها أحد من عقبكما إلى یوم القیامة .


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 155 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


علی علیه السلام فرمود:به خدا قسم،اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند، وفا می نمودند در راه خدا با شما جهاد می کردم . ولی به خدا قسم بدانید که احدی از نسل شما تا روز قیامت به خلافت دست پیدا نخواهد کرد .


ابن ابی الحدید شافعی می نویسد :


فقال عمرو : خل بینهم وبین الماء ، فإن علیا لم یكن لیظمأ وأنت ریان ، وفی یده أعنة الخیل ، وهو ینظر إلى الفرات حتى یشرب أو یموت ، وأنت تعلم أنه الشجاع المطرق [ ومعه أهل العراق وأهل الحجاز ] وقد سمعته أنا مرارا وهو یقول : لو استمكنت من أربعین رجلا ( 1 ) یعنى فی الأمر الأول !


1ـ ابن ابی الحدید می گوید : و فی صفین ( فذكر أمرا ، یعنى لو أن معی أربعین رجلا یوم فتش البیت - یعنى بیت فاطمة ) . شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 3 - ص 320 ، باب [ غلبة معاویة على الماء بصفین ثم غلبة علی علیه بعد ذلك ] ( به نقل از کتاب وقعة صفین ـ نصر بن مزاحم ـ در کتاب وقعة صفین در ذیل عبارت آمده است وقد سمعته أنا وأنت وهو یقول: لو استمكنت من أربعین رجلا . فذكر أمرا. یعنى لو أن معى أربعین رجلا یوم فتش البیت. یعنى بیت فاطمة . وقعة صفین ج 1 ، ص 163 ؛ بحار الأنوار ج 32 ، ص 440 ، الباب الحادی عشر ، باب بغی معاویة وامتناع أمیر المؤمنین صلوات الله علیه عن تأمیره وتوجهه إلى الشام للقائه إلى ابتداء غزوات صفین .


ابن ابی الحدید درقضیه بستن آب به روی سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام می نویسد:


عمرو بن عاص به معاویه گفت : آب را به روی سپاهیان علی باز کن ، بدان علی تشنه نمی ماند در حالیکه تو سیراب باشی و این در حالی است که سوارکاران و سپاهیان زیادی در اختیار علی است ، نگاه علی به فرات است تا اینکه از آن بنوشد و یا کشته شود ، و ای معاویه تو می دانی علی فرد شجاعی است ( و علاوه بر آن اهل عراق و حجاز نیز به همراه او هستند) و من بارها از او شنیده ام که می گفت : اگر ( روزی که به خانه فاطمه هجوم آوردند ) چهل نفر یار داشتم جماعت آنها را متفرق می کردم .


سلیم در ادامه می نویسد :


ولما انتهى بعلی علیه السلام إلى أبی بكر انتهره عمر وقال له : بایع ودع عنك هذه الأباطیل فقال علیه السلام له : فإن لم أفعل فما أنتم صانعون ؟ قالوا : نقتلك ذلا وصغارا فقال علیه السلام : إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله . فقال أبو بكر : أما عبد الله فنعم ، وأما أخو رسول الله فما نقر بهذا قال : أتجحدون أن رسول الله صلى الله علیه وآله آخى بینی وبینه ؟ قال : نعم . فأعاد ذلك علیهم ثلاث مرات .


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 153 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


وقتی علی علیه السلام را نزد ابوبکر بردند ، عمر به صورت اهانت آمیزی گفت : « بیعت کن و این اباطیل را رها کن »!


علی علیه السلام فرمود : اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد ؟ گفتند : ترا با ذلت و خواری می کشیم ! علی علیه السلام فرمود : در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته اید ! ابوبکر گفت : بنده خدا بودن درست است ولی به برادر پیامبر بودنش اقرار نمی کنیم ! علی علیه السلام فرمود : آیا انکار می کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله بین من و خودش برادری قرار داد ؟ گفتند : «آری» ! و حضرت این مطلب را سه مرتبه برای ایشان تکرار کرد .


آلوسی ـ از علمای اهل سنت ـ به نقل از کتاب ابان بن عیاش می گوید :


أن عمر قال لعلی : بایع أبا بكر رضی الله تعالى عنه قال : إن لم أفعل ذلك ؟ قال : إذا والله تعالى لأضربن عنقك قال : كذبت والله یا ابن صهاك لا تقدر على ذلك أنت ألأم وأضعف من ذلك .


تفسیر الروح المعانی - الآلوسی - ج 3 - ص 124



عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : با ابوبکر بیعت کن . علی ( علیه السلام ) فرمود : اگر این کار را نکنم چکار می کنید ؟ عمر گفت : قسم به خدا گردنت را می زنیم . علی ( علیه السلام ) فرمود : قسم به خدا دروغ می گویی ، ای پسر صهاک تو قدرت چنین کاری نداری و ضعیف تر از آنی که بخواهی گردن مرا بزنی



طبری می نویسد :


... عن زیاد بن كلیب قال أتى عمر بن الخطاب منزل علی وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال والله لاحرقن علیكم أو لتخرجن إلى البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه .


تاریخ الطبری ج 2 ، ص 443 ، حوادث سال 11 ه . ق .


... زیاد بن کلیب گفت : عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالیکه طلحة و زبیر و گروهی از مهاجرین در آنجا گرد آمده بودند . عمر گفت : به خدا سوگند خانه را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید . زبیر از خانه بیرون آمد در حالیکه شمشیر کشیده بود ، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از ادستش افتاد ، در این هنگام دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند .


ابن قتیبة دینوری از علمای اهل سنت می نویسد :


وإن بنی هاشم اجتمعت عند بیعة الأنصار إلى علی ابن أبی طالب ، ومعهم الزبیر بن العوام ... وإنما كان یعد نفسه من بنی هاشم ... وأما علی والعباس بن عبد المطلب ومن معهما من بنی هاشم فانصرفوا إلى رحالهم ومعهم الزبیر بن العوام ، فذهب إلیهم عمر فی عصابة فیهم أسید بن حضیر وسلمة بن أسلم ، فقالوا : انطلقوا فبایعوا أبا بكر ، فأبوا ، فخرج الزبیر بن العوام رضی الله عنه بالسیف ، فقال عمر رضی الله عنه : علیكم بالرجل فخذوه فوثب علیه سلمة بن أسلم ، فأخذ السیف من یده ، فضرب به الجدار ، وانطلقوا به فبایع وذهب بنو هاشم أیضا فبایعوا ... ثم إن علیا كرم الله وجهه أتى به إلى أبی بكر وهو یقول : أنا عبد الله وأخو رسوله ، فقیل له بایع أبا بكر ، فقال : أنا أحق بهذا الأمر منكم ، لا أبایعكم وأنتم أولى بالبیعة لی ، أخذتم هذا الأمر من الأنصار ، واحتججتم علیهم بالقرابة من النبی صلى الله علیه وسلم ، وتأخذونه منا أهل البیت غصبا ؟ ألستم زعمتم للأنصار أنكم أولى بهذا الأمر منهم لما كان محمد منكم ، فأعطوكم المقادة ، وسلموا إلیكم الإمارة ، وأنا احتج علیكم بمثل ما احتججتم به على الأنصار نحن أولى برسول الله حیا ومیتا فأنصفونا إن كنتم تؤمنون وإلا فبوءوا بالظلم وأنتم تعلمون . فقال له عمر : إنك لست متروكا حتى تبایع ، فقال له علی : احلب حلبا لك شطره ، واشدد له الیوم أمره یردده علیك غدا . ثم قال : والله یا عمر لا أقبل قولك ولا أبایعه . فقال له أبو بكر : فإن لم تبایع فلا أكرهك ، فقال أبو عبیدة بن الجراح لعلی كرم الله وجهه : یا بن عم إنك حدیث السن وهؤلاء مشیخة قومك ، لیس لك مثل تجربتهم ، ومعرفتهم بالأمور ، ولا أرى أبا بكر إلا أقوى على هذا الأمر منك ، وأشد احتمالا واضطلاعا به ، فسلم لأبی بكر هذا الأمر ، فإنك إن تعش ویطل بك بقاء ، فأنت لهذا الأمر خلیق وبه حقیق ، فی فضلك ودینك ، وعلمك وفهمك ، وسابقتك ونسبك وصهرك . فقال علی كرم الله وجهه : الله الله یا معشر المهاجرین ، لا تخرجوا سلطان محمد فی العرب عن داره وقعر بیته ، إلى دوركم وقعور بیوتكم ، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فی الناس وحقه ، فوالله یا معشر المهاجرین ، لنحن أحق الناس به . لأنا أهل البیت ، ونحن أحق بهذا الأمر منكم ما كان فینا القارئ لكتاب الله ، الفقیه فی دین الله ، العالم بسنن رسول الله ، المضطلع بأمر الرعیة ، المدافع عنهم الأمور السیئة ، القاسم بینهم بالسویة ، والله إنه لفینا ، فلا تتبعوا الهوى فتضلوا عن سبیل الله ، فتتزدادوا من الحق بعدا . فقال بشیر بن سعد الأنصاری : لو كان هذا الكلام سمعته الأنصار منك یا علی قبل بیعتها لأبی بكر ، ما اختلف علیك اثنان .


الإمامة و السیاسة ـ تحقیق زینی ـ ج1 ، ص 17 تا 19 ، باب تخلف سعد بن عبادة رضی الله عنه عن البیعة و باب إبایة علی كرم الله وجهه بیعة أبی بكر رضی الله عنهما .


زمانی که انصار با ابوبکر بیعت کردند ، بنی هاشم و زبیر بن عوام ـ که خود را از بنی هاشم به شمار می آورد ـ دور علی بن ابی طالب جمع شدند ... علی و عباس بن عبدالمطلب ( عموی پیامبر ) و بنی هاشم به خانه هایشان ( خانه های بنی هاشم ) رفتند ، زبیر بن عوام هم همراه آنها بود عمر به همراه گروهی که أسید بن حضیر و سلمة بن أسلم جزء آنها بودند سراغ آنها رفتند و گفتند بیایید با ابوبکر بیعت کنید . آنها از بیعت با ابوبکر خودداری کردند ، زبیر با شمشیر از خانه خارج شد ( و به آنها حمله ور شد ) عمر گفت : زبیر را بگیرید ، أسید بن حضیر به او حمله کرد و شمشیرش را از دستش گرفت و به دیوار زد سپس او را بردند و با ابوبکر بیعت کرد ، بنی هاشم هم آمدند و با ابوبکر بیعت کردند ... سپس علی ( علیه السلام ) را نزد ابوبکر آوردند در حالی که می گفت : من بنده خدا و برادر رسول خدایم ، به او گفتند با ابوبکر بیعت کن ، علی ( علیه السلام فرمود من به امر خلافت از ابوبکر سزاوارترم و با شما بیعت نمی کنم ( واگر قرار بر بیعت باشد ) شما باید با من بیعت کنید . وقتی انصار ادعا کردند که باید خلافت از آن آنان باشد ، شما در مقابل آنان قرابت و نزدیکی با رسول خدا را مطرح کردید و همین قرابت را مجوز تکیه زدن بر مسند خلافت قلمداد کردید ، و خلافت را از ما اهل بیت ( نیز ) غصب نمودید . آیا خود را در امر خلافت به صرف اینکه پیامبر از شما بود ( قریشی بود ) بر انصار مقدم نکردید ؟ آنها هم رهبری جامعه را به شما دادند و خلافت را به شما تسلیم کردند . و من هم همان دلیلی را که در اخذ خلافت در مقابل انصار به آن تمسک کردید ، در برابر خودتان اقامه می کنم : ما در تمامی امور رسول خدا ( اعم از خلافت و غیره ) چه در حال حیات ایشان و چه در زمان وفات ایشان سزاوار تر از دیگرانیم ( زیرا اگر قرابت و نزدیکی به رسول خدا ملاک باشد، ما اهل بیت پیامبر از همه مردم به رسول خدا نزدیک تر هستیم) . اگر ایمان به خدا دارید در حق ما منصفانه قضاوت کنید و اگر هم ایمان به خدا ندارید ظلم کنید در حالیکه می دانید این رفتار شما با ما ظالمانه است . عمر گفت : ما تو را تا زمانی که بیعت نکنی رها نمی کنیم . علی علیه السلام فرمود : : شیرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است و امروز امر خلافت ابوبکر را خوب برایش محکم کن که او بعد از خودش خلافت را به تو برمی گرداند ( و بعد از خودش تو را به خلافت منصوب می کند ) . سپس فرمود : بخدا قسم ای عمر حرف تو را قبول نمی کنم و با ابوبکر بیعت نمی کنم . ابوبکر گفت : اگر بیعت نمی کنی تو را مجبور نمی کنم .


ابوعبیدة جراح خطاب به حضرت امیر علیه السلام گفت : ای پسر عمو سن تو کم است ( حضرت در آن موقع 33 ساله بودند ) و آنها در میان قوم تو ( قریشی ها ) از تو بزرگترند و تجربه و آگاهی آنها ( نسبت به امر خلافت) از تو بیشتر است و من ابوبکر را در این امر از تو قوی تر می دانم پس امر خلافت را به او واگذار کن و اگر در آینده تو زنده ماندی بخاطر فضیلت و برتری ودینداری ، وعلم و فهم ، وسابقه ات در اسلام ونسب تو ودامادی پیامبر اکرم تو برای امر خلافت سزاواری و لیاقت آن را داری . سپس علی علیه السلام فرمود : شما را به خدا قسم ای گروه مهاجرین ، خلافت و جانشینی محمد را از خانه او خارج نکنید و آن را ( به ناحق) از آن خود نکنید و اهل بیت او از حق واقعیشان و جایگاه اصلی آنهادر میان مردم ، محروم نکنید . به خدا قسم ای گروه مهاجرین ما سزاوار ترین مردم به پیامبر خدا هستیم زیرا ما اهل بیت او هستیم و ما از شماها در امر خلافت و جانشینی رسول خدا سزاوارتریم به خدا قسم (در میان مردم) تلاوت کننده كتاب خدا ، فقیه تر در دین خدا ، وعالم تر به سنت های رسول الله ، رسید گی کننده تر به امر زیر دستان ، دور کننده امور بد و منکر از آنها و عادلتر از ما وجود ندارد و مصداق کامل این امور ما اهل بیت هستیم . پس از هواهای نفسانی پیروی نکنید که نتیجه آن دوری از مسیر الهی و فاصله گرفتن از حق است .



بشیر بن سعد انصاری گفت : یا علی اگر انصار این سخنان را قبل از بیعتشان با ابوبکر از تو شنیده بودند همه با تو بیعت می کردند و حتی میان دو نفر هم در مورد حقانیت تو اختلاف پیدا نمی شد .


بعد از هجوم ها دشمنان وقتی دیدند نمی توانند از حضرت امیر علیه السلام بیعت بگیرند تصمیم گرفتند با تاکتیک جدیدی وارد میدان شوند لذا تصمیم گرفتند حضرت را ترور کنند ، و ابو بکر این مأموریت را به خالد بن ولید داد :


خالد مأمور به قتل حضرت امیر بود



سمعانی (از علمای اهل سنت) می نویسد :

عباد بن یعقوب الرواجنی من أهل الكوفة ، ... مات سنة خمسین ومائتین فی شوال ،... قلت روى عنه جماعة من مشاهیر الأئمة مثل أبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری ... وروى عنه حدیث أبی بكر رضی الله عنه أنه قال : لا یفعل خالد ما أمر به .


سألت الشریف عمر بن إبراهیم الحسینی بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال : كان أمر خالد بن الولید أن یقتل علیا ثم ندم بعد ذلك فنهى عن ذلك .


الأنساب - السمعانی - ج 3 - ص 95 ، ذیل ترجمه عباد بن یعقوب الرواجنی ، تقدیم وتعلیق : عبد الله عمر البارودی ، چاپ اول ، سال چاپ :1408 - 1988 م ، ناشر : دار الجنان للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت &ndash لبنان .


سمعانی در ترجمه عباد بن یعقوب رواجنی می گوید :


او از اهل کوفه بود ... در ماه شوال سال 250 ه . ق درگذشت ،...


سمعانی در ادامه می گوید :


جماعتی از علما و ائمه حدیث شناس همچون محمد بن اسماعیل بخاری از او روایت نقل کرده اند ...


از جمله روایاتی که از او نقل شده حدیث ابوبکر است که خطاب به خالد بن ولید گفت : خالد آنچه را که به او امر شده انجام ندهد .


سمعانی می گوید : در کوفه از استادم شریف عمر بن ابراهیم حسینی در مورد معنای این حدیث پرسیدم ، او گفت : ابوبکر به خالد بن ولید امر کرده بود علی را به قتل برساند سپس از این کار پشیمان شد و او را از این عمل نهی کرد .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:36 - 0 تشکر 114368

غصب فدک

دشمن وقتی فهمید کشتن علی علیه السلام به صلاح حکومت نیست دست به تاکتیک جدیدی زد ، این بار از راه تحریم اقتصادی جلو آمد و دست به غصب فدک زد ، فدکی که رسول رحمت به امر خداوند عزوجل به صدیقه طاهره سلام الله علیها بخشیده بود و چند سال کارگران حضرت زهرا در آنجا مشغول به کار بودند .


مرحوم طبرسی می نویسد :


عن أبی عبد الله علیه السلام قال : لما بویع أبو بكر واستقام له الأمر على جمیع المهاجرین والأنصار بعث إلى فدك من أخرج وكیل فاطمة علیها السلام بنت رسول الله منها ...


الاحتجاج ـ الطبرسی ـ ج1 ، ص 119 ، باب احتجاج أمیر المؤمنین علیه السلام على أبی بكر وعمر لما منعا فاطمة الزهراء سلام الله علیها فدك بالكتاب والسنة .


از امام صادق روایت شده که فرمود: زمانی که تمامی مهاجرین و انصار با ابوبکر بیعت کردند و امر او کاملا به تثبیت رسید عده ای را فرستاد تا وکیل حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله را از باغ بیرون کند ...


فاطمة غضبت على أبی بكر


بخاری می گوید :


أن فاطمة غضبت على أبی بكر فهجرته حتى توفیت .


فاطمه بر ابو بکر غضب کرده پس با از او کناره می گرفت ( کنایه از قهر) تا اینکه از دنیا رفت


صحیح البخاری فی كتاب الخمس ، باب فرض الخمس : 4 / 504 ، ح 65 12 .


در جای دیگر می گوید :


أن فاطمة وجدت على أبی بكر فهجرته .


فاطمه بر ابو بکر غضب کرده پس از او دوری کرد .


صحیح البخاری ، کتاب المغازی باب غزوة خیبر ، ج 5 :82 ، ح 704 ، وروی ذلك فی مسند أحمد ج 1 ، ص 9 ط . م ، و ج1 ، ص 18 ط . ب ، وكفایة الطالب : ص370 باب 99 فضائل فاطمة 3 ، وطبقات ابن سعد ج 8 : 23 ذكر بنات رسول الله 9 - فاطمة - وفیه : فغضبت فاطمة ، وكنز العمال ج 7 : 242 ، ح 18769 .

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مهاجمین را لعنت می کنند



و إنّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی ، کأنّی بها و قد دخل الذّل فی بیتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی یا محمداه فلا تجاب ...... فتکون أوّل من تلحقنی مِن اهل بیتی فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة .......اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها ، و ذلل من أذلّها ، و خلّد فی نارک من ضرب جنینها حتی ألقت ولدها ، فتقول الملائکة عند ذلک : آمین .


من هر زمان او را می بینم یاد آن چیزی می افتم که بعد از من با وی رخ خواهد داد . انگار که من او را می بینم که ذلت در خانه وی داخل شده است وحرمتش شکسته شده است و حقش غصب گردیده است و از ارثش محروم گردیده است و پهلویش شکسته شده است و فرزند در شکمش سقط شده است در حالیکه صدا می زند یا محمداه ولی کسی جواب وی را نمی دهد ... پس او اولین کسی که از خانواده ام به من خواهد پیوست . پس به نزد من می آید در حالیکه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته شده است .


خداوندا، هر کس را که به او ظلم کرده لعنت کن ، و هر کس حق او را غصب نموده عذاب نما ، و هرکس که او را خوار نموده خوار نما و در عذابت جاودان بدار هر کس را که فرزند او را مورد ضرب قرار داد تا آن را سقط کرد . پس ملائکه می گویند : آمین


فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35 .


حضرت زهرا سلام الله علیها مهاجمین را نفرین می کند


فقال عمر لابی بكر ، رضی الله عنهما : انطلق بنا إلى فاطمة ، فإنا قد أغضبناها ، فانطلقا جمیعا ، فاستأذنا على فاطمة ، فلم تأذن لهما ، فأتیا علیا فكلماه ، فأدخلهما علیها ، فلما قعدا عندها ، حولت وجهها إلى الحائط ، فسلما علیها ، فلم ترد علیهما السلام ، فتكلم أبو بكر فقال : یا حبیبة رسول الله ! والله إن قرابة رسول الله أحب إلی من قرابتی ، وإنك لاحب إلی من عائشة ابنتی ، " ، ولوددت یوم مات أبوك أنی مت ، ولا أبقى بعده ، أفترانی أعرفك واعرف فضلك وشرفك وأمنعك حقك ومیراثك من رسول الله ، إلا أنی سمعت أباك رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول : " لا نورث ، ما تركنا فهو صدقة أرأیتكما إن حدثتكما حدیثا عن رسول الله صلى الله علیه وسلم تعرفانه وتفعلان به ؟ قالا : نعم . فقالت : نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله یقول : رضا فاطمة من رضای ، وسخط فاطمة من سخطى ، فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی ، ومن أرضى فاطمة فقد أرضانی ، ومن أسخط فاطمة فقد اسخطنی ؟ "قالا : نعم سمعناه من رسول الله صلى الله علیه وسلم ، قالت : فإنی أشهد الله وملائكته انكما أسخطتمانی وما أرضیتمانی ، ولئن لقیت النبی لاشكونكما إلیه ، فقال أبو بكر : أنا عائذ بالله تعالى من سخطه وسخطك یا فاطمة ، ثم انتحب أبو بكر یبكی ، حتى كادت نفسه أن تزهق ، وهی تقول : والله لادعون الله علیك فی كل صلاة أصلیها ، ثم خرج باكیا فاجتمع إلیه الناس ، فقال لهم : یبیت كل رجل منكم معانقا حلیلته ، مسرورا بأهله ، وتركتمونی وما أنا فیه ، لا حاجة لی فی بیعتكم ، أقیلونی بیعتی . قالوا : یا خلیفة رسول الله ، إن هذا الامر لا یستقیم ، وأنت أعلمنا بذلك ، إنه إن كان هذا لم یقم لله دین ، فقال : والله لو لا ذلك وما أخافه من رخاوة هذه العروة ما بت لیلة ولی فی عنق مسلم بیعة ، بعدما سمعت ورأیت من فاطمة . قال : فلم یبایع علی كرم الله وجهه حتى ماتت فاطمة رضی الله عنهما ، ولم تمكث بعد أبیها إلا خمسا وسبعین لیلة .


پس عمر به ابو بکر گفت که بیا به نزد فاطمه برویم پس بدرستیکه ما وی را غضبناک نمودیم پس باهم آمدند از فاطمه اجازه ورود به خانه اش را خواستنداما وی اجازه نداد پس نزد علی رفتند وبا وی صحبت کرده وی ایشان را نزد فاطمه برد ، پس هنگامی که در نزد وی نشستند ، فاطمه روی خود را به سوی دیوار بر گرداند . پس آن دو به فاطمه سلام کردند اما جواب سلام ایشان را نداد . پس ابو بکر گفت ای حبیبه رسول خدا ، قسم به خدا که بستگان رسول خدا نزد من از بستگان خودم محبوب ترند . وقسم به خدا که تو از عائشه در نزد من محبوب تری . و دوست داشتم آن روزی که پدرت از دنیا رفت من نیز می مردم و بعد از وی زنده نمی ماندم . به من بگو که آیا ممکن است که من فضل و شرف تو را بدانم و تو را از حق و میراثت محروم کنم !؟ آگاه باش از پدرت شنیدیم که گفت ما چیزی به ارث نمی گذاریم . آنچه که باقی گذاشتیم صدقه است .


پس فاطمه گفت اگر حدیثی از رسول خدا برای شما نقل کنم &ndash شما را قسم می دهم- حق آن را می شناسید و به آن عمل می کنید؟ گفتند آری گفت شما را قسم می دهم آیا نشنیدید که رسول خدا فرمود رضای فاطمه رضای من است و غضب وی غضب من هرکس وی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است وهر که اورا راضی کند مرا راضی کرده است؟ گفتند آری این را از رسول خدا شنیدیم .


پس گفت پس من خدا و ملائکه وی را شاهد میگیرم که شما دو تن من را غضبناک کرده و راضی ننمودید. وقطعا اگر رسول خدا را ببینم از شما دوتن به وی شکایت خواهم کرد. پس ابو بکر گفت من به خداوند پناه می برم از غضب رسول خدا و غضب تو ای فاطمه . سپس ابو بکر شروع کرد گریه کردن حتی نزدیک بود از گریه جان دهد . وفاطمه زهرا می گفت قسم به خداوند بعداز هر نمازی که می خوانم تو را نفرین می کنم .پس با گریه بیرون رفت . مردم دور وی جمع شدند . پس گفت : هر کدام از شما مردم شب هنگام در کنار همسر خود در حالیکه از خانواده خود خوشحال است به خواب می رود اما من را با این وضعیت رها نمودید ، من به بیعت شما احتیاج ندارم . بیعت من را باز کنید . گفتند ای خلیفه رسول خدا این کار (بدون تو) به سر انجام نخواهد رسید و تو دانا ترین ما به این کار هستی و اگر چنین شود دین خدا پا بر جا نخواهد ماند . پس گفت قسم به خدا که اگر این نبود و من از سستی این طناب نمی ترسیدم شبی را صبح نمی کردم که بیعت مسلمانی در گردن من باشد ، بعد از آن چیزی که از فاطمه دیدم و شنیدم . گفت پس علی تا زمانی که فاطمه زنده بود بیعت نکرد. و فاطمه بعد از پدرش جز هفتاد و پنج روز زنده نبود .


الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری: 1 ص 31.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:37 - 0 تشکر 114369

و اما سبب شهادت ایشان


منابع اهل سنت


با کمی دقت و تأمل در روایات شیعه و سنی به این نکته پی می بریم سبب شهادت ایشان همین آزارها و اذیت ها و سقط جنین ایشان بود . به این عبارات توجه کنید :


قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : و إنّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی ، کأنّی بها و قد دخل الذّل فی بیتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی یا محمداه فلا تجاب ...... فتکون أوّل من تلحقنی مِن اهل بیتی فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة ...


فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35 .


من هر زمان او را می بینم یاد آن چیزی می افتم که بعد از من با وی رخ خواهد داد . انگار که من او را می بینم که ذلت در خانه وی داخل شده است وحرمتش شکسته شده است و حقش غصب گردیده است و از ارثش محروم گردیده است و پهلویش شکسته شده است و فرزند در شکمش سقط شده است در حالیکه صدا می زند یا محمداه ولی کسی جواب وی را نمی دهد ... پس او اولین کسی که از خانواده ام به من خواهد پیوست . پس به نزد من می آید در حالیکه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته شده است .


می بینید که وجود مقدس و مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ذکر این جنایات در حق حضرت زهرا صلوات الله و سلامه علیها تعبیر « مقتوله » را در مورد ایشان می آورند و این خود صریح در این است که سبب شهادت ایشان همین جنایات بوده است .


منابع شیعه


در منابع شیعه نیز همانند منابع اهل سنت همین جنایات بعنوان سبب شهادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیان شده است ،البته در بعضی روایات اسم قاتل بیان نشده است ولی در بعض دیگر صراحتا نام قاتل بیان شده است ، ما به عنوان نمونه به چند مورد از این روایات اشاره می کنیم :


بسند معتبر عن الصادق ( ع ) : (. . . وكان سبب وفاتها أن قنفذا مولى الرجل لكزها بنعل السیف بأمره فأسقطت محسنا ... .


دلائل الإمامة ص 134، باب حدیث فدک ، باب خبر وفاتها و دفنها علیها السلام وما جری لأمیرالمؤمنین علیه السلام مع القوم ؛ بحار الأنوار ج 43 ، ص 170، باب 7 حدیث رقم 11 .


از امام صادق علیه السلام به سند معتبر روایت داریم : ... و سبب وفات ایشان آن بود که قنفذ غلام آن مرد با غلاف شمشیر و به امر وی ضربتی به حضرت زد ، پس محسن را سقط کرد ...


[ 840 ] 12 - حدثنی محمد بن عبد الله بن جعفر الحمیری ، عن أبیه ، عن علی بن محمد بن سالم ، عن محمد بن خالد ، عن عبد الله بن حماد البصری ، عن عبد الله بن عبد الرحمان الأصم ، عن حماد بن عثمان ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) ، قال : لما أسری بالنبی ( صلى الله علیه وآله ) إلى السماء قیل له : ان الله تبارك وتعالى یختبرك فی ثلاث لینظر كیف صبرك ، قال : أسلم لأمرك یا رب ولا قوة لی على الصبر الا بك ، فما هن ، قیل له : أما الثالثة فما یلقی أهل بیتك من بعدك من القتل ، اما أخوك علی فیلقى من أمتك الشتم والتعنیف والتوبیخ والحرمان والجحد والظلم وآخر ذلك القتل ، فقال : یا رب قبلت ورضیت ومنك التوفیق والصبر ، وأما ابنتك فتظلم وتحرم ویؤخذ حقها غصبا الذی تجعله لها ، وتضرب وهی حامل ، ویدخل علیها وعلى حریمها ومنزلها بغیر اذن ، ثم یمسها هوان وذل ثم لا تجد مانعا ، وتطرح ما فی بطنها من الضرب وتموت من ذلك الضرب .


كامل الزیارات - جعفر بن محمد بن قولویه - ص 547 - 548


هنگامی که پیامبر اکرم به معراج رفتند ( در آسمان) ندایی به ایشان رسید که ( ای محمد) خداوند تبارک و تعالی تو را سه بار امتحان می کند تا صبر تو را بیازماید ، پیامبر عظیم الشأن اسلام عرضه داشتند : پروردگارا من تسلیم امر تو هستم و هیچ قوه وقدرتی بر صبر ندارم جز از ناحیه تو ، سپس عرضه داشتند : آن امور کدامند ؟ ندا به ایشان رسید ... و اما امر سوم : و آن کشتن اهل بیت تو ست که بعد از تو از طرف امتت اتفاق می افتد ، و اما برادرت « علی » ، او از ناحیه همین امت مورد شتم و جسارت و توهین و ( اتهام ) و توبیخ قرار می گیرد و او را ( از حقش ) محروم می کنند و ( حق مسلم ) او را انکار می کنند و ظلمهای زیادی در حق او روا می دارند و در نهایت او را به شهادت می رسانند ، حضرت رسول صلى الله علیه وآله عرضه داشت : خداوندا تمامی اینها را قبول کردم و ( به رضای ) راضی هستم و توفیق و صبر در برابر این مصائب از تو می طلبم ، اما دختر تو: پس به وی ظلم خواهد شد و او را از حقش محروم می کنند و حقی را که تو برای وی قرار می دهی غصب خواهند کرد ؛ و او را در زمان بارداری مورد ضرب و شتم قرار می دهند ؛ و بدون اجازه وی در خانه و حریمش وارد خواهند شد ؛ سپس هتک حرمت و خواری و ذلت را خواهد چشید و راهی برای جلو گیری از آن پیدا نخواهد کرد ؛ و آنچه در شکم دارد در اثر ضربه سقط خواهد شد و وی در اثر همین ضربه خواهد مرد .


شیخ مفید در اختصاص نقل می کند :


* ( حدیث فدك ) * أبو محمد ، عن عبد الله بن سنان ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : لما قبض رسول الله صلى الله علیه وآله وجلس أبو بكر مجلسه بعث إلى وكیل فاطمة صلوات الله علیها فأخرجه من فدك فأتته فاطمة علیها السلام فقالت : یا أبا بكر ادعیت أنك خلیفة أبی وجلست مجلسه وأنك بعثت إلى وكیلی فأخرجته من فدك وقد تعلم أن رسول الله الله صلى الله علیه و آله صدق بها علی وأن لی بذلك شهودا  فقال علی علیه السلام لها : ائت أبا بكر وحده فإنه أرق من الآخر وقولی له : ادعیت مجلس أبی وأنك خلیفته وجلست مجلسه ولو كانت فدك لك ثم استوهبتها منك لوجب ردها علی فلما أتته وقالت له ذلك ، قال : صدقت ، قال : فدعا بكتاب فكتبه لها برد فدك ، فقال : فخرجت والكتاب معها ، فلقیها عمر فقال : یا بنت محمد ما هذا الكتاب الذی معك ، فقالت : كتاب كتب لی أبو بكر برد فدك ، فقال : هلمیه إلی ، فأبت أن تدفعه إلیه ، فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها ثم لطمها فكأنی أنظر إلى قرط فی أذنها حین نقفت ( 1 ) ثم أخذ الكتاب فخرقه فمضت ومكثت خمسة وسبعین یوما مریضة مما ضربها عمر ، ثم قبضت .


الاختصاص - الشیخ المفید - ص 183 ( 1 ) " نقفت " على بناء المجهول أی كسر من لطم عمر .


... امام صادق علیه السلام فرمودند : وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رفتند و ابو بکر به جای ایشان تکیه زد ، کسی را به نزد نماینده فاطمه زهرا صلوات الله علیها در فدک فرستاد و او را از آنجا بیرون کرد . پس فاطمه علیها السلام به نزد وی آمده و فرمودند : ای ابو بکر ادعای جانشینی پدرم را کردی و در جای وی نشستی ؛ و به نزد نماینده من فرستاده و او را از فدک بیرون کرده ای در حالی که می دانی که پدرم آن را به من بخشیده بود ( و فدک از‌ آن من است ) و من برای این مطلب شاهد نیز دارم ... پس علی علیه السلام به ایشان فرمود : به نزد خود ابو بکر برو (وقتی که او تنهاست) پس بدرستیکه او از آن دیگری( عمر) سست تر است . و به او بگو ادعای جایگاه پدرم را کرده ای و گفته ای جانشین او هستی و در جای او نشسته ای و اگر فدک برای تو بود و من آن را از تو می خواستم باز هم باید آن را به من می دادی ( از باب احترام ). پس وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد وی رفته و این کلمات را فرمودند ، ابوبکر گفت : راست می گویی ؛ پس کاغذی خواست و در آن در مورد باز گرداندن فدک به فاطمه زهرا علیها السلام نوشت .


پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند : حضرت فاطمه ( سلام الله علیها )بیرون آمدند و نوشته همراه ایشان بود . پس عمر ایشان را دید و گفت : ای دختر محمد این کتابی ( نوشته ) که همراه توست چیست؟ حضرت فرمودند : این نوشته ایست که ابو بکر آن را در مورد باز گرداندن فدک برای من نوشته است . پس گفت : آن را به من بده ؛ پس حضرت امتناع فرمودند ؛ پس در حالیکه ایشان به فرزندی به نام محسن بار دار بودند عمر با لگد به ایشان زده ، پس محسن از شکم ایشان سقط شد . سپس سیلی به صورت ایشان زد . چنین است که انگار من وقتی را که گوشواره از گوش ایشان افتاد ، می بینم . سپس نوشته را گرفته و پاره کرد .


پس حضرت به همین منوال گذراند و به سبب ضربت عمر هفتاد و پنج روز ، بیمار بودند و سپس از دنیا رفتند .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.