بیعت اجباری
إبراهیم بن سعید الثقفی شیعی می نویسد :
وقد روى إبراهیم بن سعید الثقفی ، قال : حدثنا أحمد بن عمرو البجلی ، قال : حدثنا أحمد بن حبیب العامری ، عن حمران بن أعین عن أبی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام قال:( والله ما بایع علی علیه السلام حتى رأى الدخان قد دخل علیه بیته ) .
الشافی فی الامامة - الشریف المرتضى - ج 3 - ص 241
إبراهیم بن سعید الثقفی از آقا امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند : قسم به خدا علی ( علیه السلام ) ( با اهل سقیفه ) بیعت نکرد ، تا زمانی که دید دود ( و آتش) وارد خانه اش شده است .
سلیم بن قیس هلالی می نویسد :
بیعة أمیر المؤمنین علیه السلام بالجبر والإكراه
ثم انطلق بعلی علیه السلام یعتل عتلا حتى انتهی به إلى أبی بكر ، و عمر قائم بالسیف على رأسه ، وخالد بن الولید وأبو عبیدة بن الجراح وسالم مولى أبی حذیفة ومعاذ بن جبل والمغیرة بن شعبة وأسید بن حضیر وبشیر بن سعید وسائر الناس جلوس حول أبی بكر علیهم السلاح
کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 151 و 152 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .
سلیم در ادامه می نویسد :
سپس علی علیه السلام را بردند و به شدت او را می کشیدند ، تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند . و این در حالی بود که عمر بالای سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود ، و خالد بن ولید و ابوعبیدة بن جراح وسالم مولى ابی حذیفة ومعاذ بن جبل و مغیرة بن شعبة واسید بن حضیر وبشیر بن سعید و سایر مردم در اطراف ابوبكر نشسته بودند و همگی سلاح به همراه داشتند .
اگر چهل نفر یار داشتم با شما می جنگیدم
سلیم بن قیس هلالی شیعی نقل می کند
أمیر المؤمنین علیه السلام یقیم الحجة على قریش
قال : فانتهوا بعلی علیه السلام إلى أبی بكر وهو یقول : أما والله لو وقع سیفی فی یدی لعلمتم أنكم لن تصلوا إلى هذا أبدا . أما والله ما ألوم نفسی فی جهادكم ، ولو كنت استمكنت من الأربعین رجلا لفرقت جماعتكم ، ولكن لعن الله أقواما بایعونی ثم خذلونی .
ولما أن بصر به أبو بكر صاح : ( خلوا سبیله ) فقال علی علیه السلام : یا أبا بكر ، ما أسرع ماتوثبتم على رسول الله بأی حق وبأی منزلة دعوت الناس إلى بیعتك ؟ ألم تبایعنی بالأمس بأمر الله وأمر رسول الله ؟
کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 152 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .
سلمان می گوید : علی علیه السلام را نزد ابوبکر آوردند در حالیکه می فرمود : به خدا قسم ، اگر شمشیرم در دستم قرار می گرفت می دانستید که هرگز به این کار دست نمی یافتید . به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی کنم ، و اگر چهل نفر یار داشتم جمعیت شما را متفرق می ساختم ، ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار ( بی اعتنا ) نمودند .
ابوبکر تا چشمش به علی علیه السلام افتاد صدا زد : « او را رها کنید »! علی علیه السلام فرمود : ای ابوبکر ، چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردید ! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت با خویش دعوت می کنی ؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله با من بیعت نکردی ؟
در جای دیگر می نویسد :
فقال علی علیه السلام : أما والله ، لو أن أولئك الأربعین رجلا الذین بایعونی وفوا لی لجاهدتكم فی الله ، ولكن أما والله لا ینالها أحد من عقبكما إلى یوم القیامة .
کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 155 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .
علی علیه السلام فرمود:به خدا قسم،اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند، وفا می نمودند در راه خدا با شما جهاد می کردم . ولی به خدا قسم بدانید که احدی از نسل شما تا روز قیامت به خلافت دست پیدا نخواهد کرد .
ابن ابی الحدید شافعی می نویسد :
فقال عمرو : خل بینهم وبین الماء ، فإن علیا لم یكن لیظمأ وأنت ریان ، وفی یده أعنة الخیل ، وهو ینظر إلى الفرات حتى یشرب أو یموت ، وأنت تعلم أنه الشجاع المطرق [ ومعه أهل العراق وأهل الحجاز ] وقد سمعته أنا مرارا وهو یقول : لو استمكنت من أربعین رجلا ( 1 ) یعنى فی الأمر الأول !
1ـ ابن ابی الحدید می گوید : و فی صفین ( فذكر أمرا ، یعنى لو أن معی أربعین رجلا یوم فتش البیت - یعنى بیت فاطمة ) . شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 3 - ص 320 ، باب [ غلبة معاویة على الماء بصفین ثم غلبة علی علیه بعد ذلك ] ( به نقل از کتاب وقعة صفین ـ نصر بن مزاحم ـ در کتاب وقعة صفین در ذیل عبارت آمده است وقد سمعته أنا وأنت وهو یقول: لو استمكنت من أربعین رجلا . فذكر أمرا. یعنى لو أن معى أربعین رجلا یوم فتش البیت. یعنى بیت فاطمة . وقعة صفین ج 1 ، ص 163 ؛ بحار الأنوار ج 32 ، ص 440 ، الباب الحادی عشر ، باب بغی معاویة وامتناع أمیر المؤمنین صلوات الله علیه عن تأمیره وتوجهه إلى الشام للقائه إلى ابتداء غزوات صفین .
ابن ابی الحدید درقضیه بستن آب به روی سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام می نویسد:
عمرو بن عاص به معاویه گفت : آب را به روی سپاهیان علی باز کن ، بدان علی تشنه نمی ماند در حالیکه تو سیراب باشی و این در حالی است که سوارکاران و سپاهیان زیادی در اختیار علی است ، نگاه علی به فرات است تا اینکه از آن بنوشد و یا کشته شود ، و ای معاویه تو می دانی علی فرد شجاعی است ( و علاوه بر آن اهل عراق و حجاز نیز به همراه او هستند) و من بارها از او شنیده ام که می گفت : اگر ( روزی که به خانه فاطمه هجوم آوردند ) چهل نفر یار داشتم جماعت آنها را متفرق می کردم .
سلیم در ادامه می نویسد :
ولما انتهى بعلی علیه السلام إلى أبی بكر انتهره عمر وقال له : بایع ودع عنك هذه الأباطیل فقال علیه السلام له : فإن لم أفعل فما أنتم صانعون ؟ قالوا : نقتلك ذلا وصغارا فقال علیه السلام : إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله . فقال أبو بكر : أما عبد الله فنعم ، وأما أخو رسول الله فما نقر بهذا قال : أتجحدون أن رسول الله صلى الله علیه وآله آخى بینی وبینه ؟ قال : نعم . فأعاد ذلك علیهم ثلاث مرات .
کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 153 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .
وقتی علی علیه السلام را نزد ابوبکر بردند ، عمر به صورت اهانت آمیزی گفت : « بیعت کن و این اباطیل را رها کن »!
علی علیه السلام فرمود : اگر انجام ندهم شما چه خواهید کرد ؟ گفتند : ترا با ذلت و خواری می کشیم ! علی علیه السلام فرمود : در این صورت بنده خدا و برادر پیامبرش را کشته اید ! ابوبکر گفت : بنده خدا بودن درست است ولی به برادر پیامبر بودنش اقرار نمی کنیم ! علی علیه السلام فرمود : آیا انکار می کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله بین من و خودش برادری قرار داد ؟ گفتند : «آری» ! و حضرت این مطلب را سه مرتبه برای ایشان تکرار کرد .
آلوسی ـ از علمای اهل سنت ـ به نقل از کتاب ابان بن عیاش می گوید :
أن عمر قال لعلی : بایع أبا بكر رضی الله تعالى عنه قال : إن لم أفعل ذلك ؟ قال : إذا والله تعالى لأضربن عنقك قال : كذبت والله یا ابن صهاك لا تقدر على ذلك أنت ألأم وأضعف من ذلك .
تفسیر الروح المعانی - الآلوسی - ج 3 - ص 124
عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : با ابوبکر بیعت کن . علی ( علیه السلام ) فرمود : اگر این کار را نکنم چکار می کنید ؟ عمر گفت : قسم به خدا گردنت را می زنیم . علی ( علیه السلام ) فرمود : قسم به خدا دروغ می گویی ، ای پسر صهاک تو قدرت چنین کاری نداری و ضعیف تر از آنی که بخواهی گردن مرا بزنی
طبری می نویسد :
... عن زیاد بن كلیب قال أتى عمر بن الخطاب منزل علی وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال والله لاحرقن علیكم أو لتخرجن إلى البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه .
تاریخ الطبری ج 2 ، ص 443 ، حوادث سال 11 ه . ق .
... زیاد بن کلیب گفت : عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالیکه طلحة و زبیر و گروهی از مهاجرین در آنجا گرد آمده بودند . عمر گفت : به خدا سوگند خانه را به آتش می کشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید . زبیر از خانه بیرون آمد در حالیکه شمشیر کشیده بود ، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از ادستش افتاد ، در این هنگام دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند .
ابن قتیبة دینوری از علمای اهل سنت می نویسد :
وإن بنی هاشم اجتمعت عند بیعة الأنصار إلى علی ابن أبی طالب ، ومعهم الزبیر بن العوام ... وإنما كان یعد نفسه من بنی هاشم ... وأما علی والعباس بن عبد المطلب ومن معهما من بنی هاشم فانصرفوا إلى رحالهم ومعهم الزبیر بن العوام ، فذهب إلیهم عمر فی عصابة فیهم أسید بن حضیر وسلمة بن أسلم ، فقالوا : انطلقوا فبایعوا أبا بكر ، فأبوا ، فخرج الزبیر بن العوام رضی الله عنه بالسیف ، فقال عمر رضی الله عنه : علیكم بالرجل فخذوه فوثب علیه سلمة بن أسلم ، فأخذ السیف من یده ، فضرب به الجدار ، وانطلقوا به فبایع وذهب بنو هاشم أیضا فبایعوا ... ثم إن علیا كرم الله وجهه أتى به إلى أبی بكر وهو یقول : أنا عبد الله وأخو رسوله ، فقیل له بایع أبا بكر ، فقال : أنا أحق بهذا الأمر منكم ، لا أبایعكم وأنتم أولى بالبیعة لی ، أخذتم هذا الأمر من الأنصار ، واحتججتم علیهم بالقرابة من النبی صلى الله علیه وسلم ، وتأخذونه منا أهل البیت غصبا ؟ ألستم زعمتم للأنصار أنكم أولى بهذا الأمر منهم لما كان محمد منكم ، فأعطوكم المقادة ، وسلموا إلیكم الإمارة ، وأنا احتج علیكم بمثل ما احتججتم به على الأنصار نحن أولى برسول الله حیا ومیتا فأنصفونا إن كنتم تؤمنون وإلا فبوءوا بالظلم وأنتم تعلمون . فقال له عمر : إنك لست متروكا حتى تبایع ، فقال له علی : احلب حلبا لك شطره ، واشدد له الیوم أمره یردده علیك غدا . ثم قال : والله یا عمر لا أقبل قولك ولا أبایعه . فقال له أبو بكر : فإن لم تبایع فلا أكرهك ، فقال أبو عبیدة بن الجراح لعلی كرم الله وجهه : یا بن عم إنك حدیث السن وهؤلاء مشیخة قومك ، لیس لك مثل تجربتهم ، ومعرفتهم بالأمور ، ولا أرى أبا بكر إلا أقوى على هذا الأمر منك ، وأشد احتمالا واضطلاعا به ، فسلم لأبی بكر هذا الأمر ، فإنك إن تعش ویطل بك بقاء ، فأنت لهذا الأمر خلیق وبه حقیق ، فی فضلك ودینك ، وعلمك وفهمك ، وسابقتك ونسبك وصهرك . فقال علی كرم الله وجهه : الله الله یا معشر المهاجرین ، لا تخرجوا سلطان محمد فی العرب عن داره وقعر بیته ، إلى دوركم وقعور بیوتكم ، ولا تدفعوا أهله عن مقامه فی الناس وحقه ، فوالله یا معشر المهاجرین ، لنحن أحق الناس به . لأنا أهل البیت ، ونحن أحق بهذا الأمر منكم ما كان فینا القارئ لكتاب الله ، الفقیه فی دین الله ، العالم بسنن رسول الله ، المضطلع بأمر الرعیة ، المدافع عنهم الأمور السیئة ، القاسم بینهم بالسویة ، والله إنه لفینا ، فلا تتبعوا الهوى فتضلوا عن سبیل الله ، فتتزدادوا من الحق بعدا . فقال بشیر بن سعد الأنصاری : لو كان هذا الكلام سمعته الأنصار منك یا علی قبل بیعتها لأبی بكر ، ما اختلف علیك اثنان .
الإمامة و السیاسة ـ تحقیق زینی ـ ج1 ، ص 17 تا 19 ، باب تخلف سعد بن عبادة رضی الله عنه عن البیعة و باب إبایة علی كرم الله وجهه بیعة أبی بكر رضی الله عنهما .
زمانی که انصار با ابوبکر بیعت کردند ، بنی هاشم و زبیر بن عوام ـ که خود را از بنی هاشم به شمار می آورد ـ دور علی بن ابی طالب جمع شدند ... علی و عباس بن عبدالمطلب ( عموی پیامبر ) و بنی هاشم به خانه هایشان ( خانه های بنی هاشم ) رفتند ، زبیر بن عوام هم همراه آنها بود عمر به همراه گروهی که أسید بن حضیر و سلمة بن أسلم جزء آنها بودند سراغ آنها رفتند و گفتند بیایید با ابوبکر بیعت کنید . آنها از بیعت با ابوبکر خودداری کردند ، زبیر با شمشیر از خانه خارج شد ( و به آنها حمله ور شد ) عمر گفت : زبیر را بگیرید ، أسید بن حضیر به او حمله کرد و شمشیرش را از دستش گرفت و به دیوار زد سپس او را بردند و با ابوبکر بیعت کرد ، بنی هاشم هم آمدند و با ابوبکر بیعت کردند ... سپس علی ( علیه السلام ) را نزد ابوبکر آوردند در حالی که می گفت : من بنده خدا و برادر رسول خدایم ، به او گفتند با ابوبکر بیعت کن ، علی ( علیه السلام فرمود من به امر خلافت از ابوبکر سزاوارترم و با شما بیعت نمی کنم ( واگر قرار بر بیعت باشد ) شما باید با من بیعت کنید . وقتی انصار ادعا کردند که باید خلافت از آن آنان باشد ، شما در مقابل آنان قرابت و نزدیکی با رسول خدا را مطرح کردید و همین قرابت را مجوز تکیه زدن بر مسند خلافت قلمداد کردید ، و خلافت را از ما اهل بیت ( نیز ) غصب نمودید . آیا خود را در امر خلافت به صرف اینکه پیامبر از شما بود ( قریشی بود ) بر انصار مقدم نکردید ؟ آنها هم رهبری جامعه را به شما دادند و خلافت را به شما تسلیم کردند . و من هم همان دلیلی را که در اخذ خلافت در مقابل انصار به آن تمسک کردید ، در برابر خودتان اقامه می کنم : ما در تمامی امور رسول خدا ( اعم از خلافت و غیره ) چه در حال حیات ایشان و چه در زمان وفات ایشان سزاوار تر از دیگرانیم ( زیرا اگر قرابت و نزدیکی به رسول خدا ملاک باشد، ما اهل بیت پیامبر از همه مردم به رسول خدا نزدیک تر هستیم) . اگر ایمان به خدا دارید در حق ما منصفانه قضاوت کنید و اگر هم ایمان به خدا ندارید ظلم کنید در حالیکه می دانید این رفتار شما با ما ظالمانه است . عمر گفت : ما تو را تا زمانی که بیعت نکنی رها نمی کنیم . علی علیه السلام فرمود : : شیرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است و امروز امر خلافت ابوبکر را خوب برایش محکم کن که او بعد از خودش خلافت را به تو برمی گرداند ( و بعد از خودش تو را به خلافت منصوب می کند ) . سپس فرمود : بخدا قسم ای عمر حرف تو را قبول نمی کنم و با ابوبکر بیعت نمی کنم . ابوبکر گفت : اگر بیعت نمی کنی تو را مجبور نمی کنم .
ابوعبیدة جراح خطاب به حضرت امیر علیه السلام گفت : ای پسر عمو سن تو کم است ( حضرت در آن موقع 33 ساله بودند ) و آنها در میان قوم تو ( قریشی ها ) از تو بزرگترند و تجربه و آگاهی آنها ( نسبت به امر خلافت) از تو بیشتر است و من ابوبکر را در این امر از تو قوی تر می دانم پس امر خلافت را به او واگذار کن و اگر در آینده تو زنده ماندی بخاطر فضیلت و برتری ودینداری ، وعلم و فهم ، وسابقه ات در اسلام ونسب تو ودامادی پیامبر اکرم تو برای امر خلافت سزاواری و لیاقت آن را داری . سپس علی علیه السلام فرمود : شما را به خدا قسم ای گروه مهاجرین ، خلافت و جانشینی محمد را از خانه او خارج نکنید و آن را ( به ناحق) از آن خود نکنید و اهل بیت او از حق واقعیشان و جایگاه اصلی آنهادر میان مردم ، محروم نکنید . به خدا قسم ای گروه مهاجرین ما سزاوار ترین مردم به پیامبر خدا هستیم زیرا ما اهل بیت او هستیم و ما از شماها در امر خلافت و جانشینی رسول خدا سزاوارتریم به خدا قسم (در میان مردم) تلاوت کننده كتاب خدا ، فقیه تر در دین خدا ، وعالم تر به سنت های رسول الله ، رسید گی کننده تر به امر زیر دستان ، دور کننده امور بد و منکر از آنها و عادلتر از ما وجود ندارد و مصداق کامل این امور ما اهل بیت هستیم . پس از هواهای نفسانی پیروی نکنید که نتیجه آن دوری از مسیر الهی و فاصله گرفتن از حق است .
بشیر بن سعد انصاری گفت : یا علی اگر انصار این سخنان را قبل از بیعتشان با ابوبکر از تو شنیده بودند همه با تو بیعت می کردند و حتی میان دو نفر هم در مورد حقانیت تو اختلاف پیدا نمی شد .
بعد از هجوم ها دشمنان وقتی دیدند نمی توانند از حضرت امیر علیه السلام بیعت بگیرند تصمیم گرفتند با تاکتیک جدیدی وارد میدان شوند لذا تصمیم گرفتند حضرت را ترور کنند ، و ابو بکر این مأموریت را به خالد بن ولید داد :
خالد مأمور به قتل حضرت امیر بود
سمعانی (از علمای اهل سنت) می نویسد :
عباد بن یعقوب الرواجنی من أهل الكوفة ، ... مات سنة خمسین ومائتین فی شوال ،... قلت روى عنه جماعة من مشاهیر الأئمة مثل أبی عبد الله محمد بن إسماعیل البخاری ... وروى عنه حدیث أبی بكر رضی الله عنه أنه قال : لا یفعل خالد ما أمر به .
سألت الشریف عمر بن إبراهیم الحسینی بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال : كان أمر خالد بن الولید أن یقتل علیا ثم ندم بعد ذلك فنهى عن ذلك .
الأنساب - السمعانی - ج 3 - ص 95 ، ذیل ترجمه عباد بن یعقوب الرواجنی ، تقدیم وتعلیق : عبد الله عمر البارودی ، چاپ اول ، سال چاپ :1408 - 1988 م ، ناشر : دار الجنان للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت &ndash لبنان .
سمعانی در ترجمه عباد بن یعقوب رواجنی می گوید :
او از اهل کوفه بود ... در ماه شوال سال 250 ه . ق درگذشت ،...
سمعانی در ادامه می گوید :
جماعتی از علما و ائمه حدیث شناس همچون محمد بن اسماعیل بخاری از او روایت نقل کرده اند ...
از جمله روایاتی که از او نقل شده حدیث ابوبکر است که خطاب به خالد بن ولید گفت : خالد آنچه را که به او امر شده انجام ندهد .
سمعانی می گوید : در کوفه از استادم شریف عمر بن ابراهیم حسینی در مورد معنای این حدیث پرسیدم ، او گفت : ابوبکر به خالد بن ولید امر کرده بود علی را به قتل برساند سپس از این کار پشیمان شد و او را از این عمل نهی کرد .