• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 2579)
سه شنبه 29/2/1388 - 18:16 -0 تشکر 114331
خانه وحی در زیر تازیانه های هجوم

بحث هجوم به خانه وحی و شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها از دیر باز مطرح بوده است ، حتی از بعضی روایات استفاده می شود كه  اولین بار این قضیه را وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مطرح نموده اند و در حقیقت ایشان در زمان حیاتشان از وقوع این قضیه در آینده خبر داده بودند. به این حدیث توجه کنید :





  جوینی « استاد ذهبی » از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه روایت می کند :


 ......... و إنّی لمّا رأیتها ذکرت ما یصنع بها بعدی ، کأنّی بها و قد دخل الذّل فی بیتها و انتُهکَت حُرمتُها و غُصِبَ حقّها و مُنِعَت إرثها و کسر جنبها و أسقطت جنینها و هی تنادی یا محمداه فلا تجاب ... فتکون أوّل من تلحقنی  مِن اهل بیتی  فتقدم  علیّ  محزونة مکروبة مغمومة مقتولة .



 فرائد السمطین  ج2 ، ص 34 و 35 .



 

من هر وقت او را می بینم یاد آن اتفاقی می افتم که بعد از من برایش رخ خواهد داد . گویا می بینم که ذلت در خانه وی داخل شده ، حرمتش شکسته شده ، حقش غصب گردیده ، از ارثش محروم گردیده ،  پهلویش شکسته شده است و فرزند در رحمش سقط شده است در حالیکه صدا می زند یا محمداه  ولی کسی جواب  او را نمی دهد ...  او اول کسی  است که از خانواده ام به من خواهد پیوست .  او د ر حالی  نزد من می آید

 

كه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته (شهید)  شده است .



اعتبار جوینی نزد اهل سنت:


 

ذهبی از جوینی به عنوان  الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام  ... دین و صالح


امام و پیشوا محدث یگانه و كامل و فخر اسلام و با دیانت و صالح  تعبیر می كند.


 .تذکرة الحفاظ  ج 4 ، ص  1505- 1506 ، رقم 24 .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 18:32 - 0 تشکر 114347

اتمام حجت با انصار و یادآوری بیعت آنان


شبانگاه علی علیه السلام حضرت زهرا سلام الله علیها را بر چهارپایی سوار کردند و دست حسنین علیهما السلام را گرفت ، و به درب خانه تک تک اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله رفت ، و حق خود را به آنان گوشزد نمود و آنها را به یاری خویش فراخواند . ولی هیچ کس جز ما چهار نفر او را اجابت نکرد . ما سرهایمان را تراشیدیم و یاری خود را اعلان کردیم ، و زبیر در یاریش از همه ما شدت بیشتری داشت .


ابن قتیبه دینوری ( از علمای اهل سنت ) می نویسد :


وخرج علی كرم الله وجهه یحمل فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وسلم على دابة لیلا فی مجالس الأنصار تسألهم النصرة ، فكانوا یقولون : یا بنت رسول الله ، قد مضت بیعتنا لهذا الرجل ولو أن زوجك وابن عمك سبق إلینا قبل أبی بكر ما عدلنا به ، فیقول علی كرم الله وجهه أفكنت أدع رسول الله صلى الله علیه وسلم فی بیته لم أدفنه ، وأخرج أنازع الناس سلطانه ؟ فقالت فاطمة : ما صنع أبو الحسن إلا ما كان ینبغی له ، ولقد صنعوا ما لله حسیبهم وطالبهم .


الإمامة و السیاسة ج 1 ، ص 19 ، باب إبایة علی كرم الله وجهه بیعة أبی بكر رضی الله عنهما .


شبانگاه علی (علیه السلام) فاطمه ( سلام الله علیها ) را بر چهارپایی سوار می کرد و به مجالس انصار می رفتند و فاطمه از آنها (برای دفاع و پشتیبانی از حق مسلم علی علیه السلام) یاری می طلبید ، آنان در جواب تنها یادگار رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفتند : ای دختر رسول خدا ، ما با ابوبکر بیعت کرده ایم و اگر شوهر تو قبل از ابوبکر برای بیعت پیش ما آمده بود ما با ابوبکر بیعت نمی کردیم ، علی ( علیه السلام ) فرمود : آیا جنازه رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) را در خانه اش رها می کردم و ایشان را دفن نمی کردم ، و بر سر خلافت و جانشینی او با مردم می جنگیدم ؟! فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) فرمود : علی کاری را کرد که شایسته او بود ، ولی آنها ( اصحاب سقیفه ) کاری کردند که در روز جزا بخاطر این کارشان مورد سؤال خداوند قرار می گیرند (و خداوند آنها را بخاطر این کارشان عقاب خواهد نمود ) .


یعقوبی ( از علمای اهل سنت ) می نویسد :


واجتمع جماعة إلى علی بن أبی طالب یدعونه إلى البیعة له ، فقال لهم : اغدوا على هذا محلقین الرؤوس . فلم یغد علیه إلا ثلاثة نفر .


تاریخ الیعقوبی ج 2 ، ص 126 ، باب خبر سقیفة بنی ساعدة و بیعة ابی بکر .


جماعتی پیش علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) رفتند و می گفتند ما برای بیعت با تو آمده ایم ، علی ( علیه السلام ) به آنها فرمود : فردا طبق همین عهد و پیمان با سرهای تراشیده بیایید . فردای آن روز جز 3 نفر هیچ یک از آنها نیامدند .


اصحاب سقیفه وقتی احساس کردند با بیعت نکردن امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام و جماعتی از صحابه ارکان حکومتشان متزلزل شده و در حال فروریختن است تصمیم گرفتند با یورش به خانه وحی به هر قیمتی شده از اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله بیعت بگیرند .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 18:33 - 0 تشکر 114348

و اينک تفصيل ماجرا :

هجوم به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)


هجوم اول

سليم بن قيس هلالي شيعي مي گويد :


فلما رآى علي عليه السلام خذلان الناس إياه وتركهم نصرته واجتماع كلمتهم مع أبي بكر وطاعتهم له وتعظيمهم إياه لزم بيته .


فقال عمر لأبي بكر : ما يمنعك أن تبعث إليه فيبايع ، فإنه لم يبق أحد إلا وقد بايع غيره وغير هؤلاء الأربعة . وكان أبو بكر أرق الرجلين وأرفقهما وأدهاهما وأبعدهما غورا ، والآخر أفظهما وأغلظهما وأجفاهما .


فقال أبو بكر : من نرسل إليه ؟ فقال عمر : نرسل إليه قنفذا ، وهو رجل فظ غليظ جاف من الطلقاء أحد بني عدي بن كعب .


فأرسله إليه وأرسل معه أعوانا وانطلق فاستأذن على علي عليه السلام ، فأبى أن يأذن لهم. فرجع أصحاب قنفذ إلى أبي بكر وعمر - وهما جالسان في المسجد والناس حولهما - فقالوا : لم يؤذن لنا .


کتاب سليم بن قيس هلالي ص 148 و 149 ، باب قضايا السقيفة على لسان سلمان الفارسي ، باب هجوم قبائل قريش على بيت الوحي وإحراقه .


وقتي علي عليه السلام خوار کردن (بي اعتنائي) مردم و ترک ياري او و متحد شدنشان با ابوبکر و اطاعت و تعظيمشان نسبت به او را ديد ، خانه نشيني را اختيار نمود .


عمر به ابوبکر گفت : چه مانعي بر سر راه داري که سراغ علي نمي فرستي تا بيعت کند؟ چرا که کسي جز او و اين چهار نفر باقي نمانده مگر آنکه بيعت کرده اند .


ابوبکر در ميان آن دو نرمخو تر و شازشکار تر و زرنگ تر و دورانديش تر بود ، و ديگري ( عمر) تندخو تر و غليظ تر و خشن تر بود . ابوبکر گفت : چه کسي را سراغ او بفرستيم؟ عمر گفت : قنفذ را مي فرستيم . او مردي تندخو و غليظ و خشن و از آزادشدگان است ( قبلا عبد بوده) ونيز ازطايفه بني عدي بن کعب است. ( لازم به تذکر است که عمر نيز ازهمين طايفه است) .


ابوبکر قنفذ را نزد اميرالمؤمنين عليه الصلاة و السلام فرستاد و عده اي کمک نيز به همراهش قرار داد . او درب خانه حضرت آمد و اجازه ورود خواست ، ولي حضرت به آنان اجازه نداد . ( قنفذ همان جا ماند و ) اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حاليکه آن دو در مسجد نشسته بودند و مردم اطرافشان بودند . گفتند : به ما اجازه داده نشد.


منابع اهل سنت


ابن قتبية دينوري مي نويسد :


فأتى عمر أبا بكر ، فقال له : ألا تأخذ هذا المتخلف عنك بالبيعة ؟ فقال أبو بكر لقنفد وهو مولى له : اذهب فادع لي عليا ، قال فذهب إلى علي فقال له : ما حاجتك ؟ فقال يدعوك خليفة رسول الله ، فقال علي : لسريع ما كذبتم على رسول الله . فرجع فأبلغ الرسالة ، قال : فبكى أبو بكر طويلا . فقال عمر الثانية : لا تمهل هذا المتخلف عنك بالبيعة ، فقال أبو بكر رضي الله عنه لقنفد : عد إليه ، فقل له : خليفة رسول الله يدعوك لتبايع ، فجاءه قنفد ، فأدى ما أمر به ، فرفع علي صوته فقال سبحان الله ؟ لقد ادعى ما ليس له ، فرجع قنفد ، فأبلغ الرسالة ، فبكى أبو بكر طويلا .


الإمامة و السياسة ـ تحقيق الزيني ـ ج 1 ، ص 19 و 20 ، باب كيف كانت بيعة علي بن أبي طالب كرم الله وجهه .


عمر پيش ابوبکر آمد و گفت : آيا از اين فرد متخلف (حضرت علي عليه السلام ) بيعت نمي گيري ؟ ابوبکر به قنفذ که آزاد شده وي بود گفت : به دنبال علي برو و به او بگو بيايد . قنفذ پيش علي ( عليه السلام ) رفت ، علي ( عليه السلام ) به او فرمود : چه کاري با من داري ؟ قنفذ جواب داد : خليفه رسول الله خواسته است که پيش او بروي ، علي ( عليه السلام ) فرمود : چقدر زود به پيامبر خدا ( صلي الله عليه و آله ) دروغ بستيد . قنفذ پيش ابوبکر آمد و فرمايش علي ( عليه السلام ) را به او ابلاغ کرد ، ابوبکر مدتي گريه کرد .


عمر براي بار دوم گفت : به کسي که از بيعت تو خودداري کرده فرصت مده .


ابوبکر به قنفذ گفت : نزد علي برو و به او بگو خليفه رسول خدا تو را به بيعت با خود فرا مي خواند . قنفذ پيش علي ( عليه السلام ) رفت ، و پيغام ابوبکر را به ايشان عرض کرد ، علي ( عليه السلام ) با صداي بلند فرمود : سبحان الله ( ابوبکر ) خلافت و جانشيني را ادعا مي کند که از آن او نيست و ارتباطي به او ندارد . قنفذ پيش ابوبکر آمد و فرمايش علي ( عليه السلام ) را به او ابلاغ کرد ، ابوبکر مدتي گريه کرد .

بلاذري مي نويسد :


إن أبابکر أرسل إلي علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر ...


انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.


«ابو بکر به دنبال علي براي بيعت کردن فرستاد چون على(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، عمر آمد ...


آلوسي به نقل از کتاب ابان بن عياش اين روايت را مي آورد و سند آن را نيز رد نمي کند


وفي " كتاب أبان بن عياش " أن أبا بكر رضي الله تعالى عنه بعث إلى علي قنفذا حين بايعه الناس ولم يبايعه علي وقال : انطلق إلى علي وقل له أجب خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم فانطلق فبلغه فقال له : ما أسرع ما كذبتم على رسول الله صلى الله عليه وسلم وارتددتم والله ما استخلف رسول الله صلى الله عليه وسلم غيري ...


تفسير الروح و المعاني - الآلوسي - ج 3 - ص 124


زماني که مردم با ابوبکر بيعت کردند و علي بيعت نکرد ، ابوبکر قنفذ را به محضر علي ( عليه السلام ) فرستاد و گفت : به دنبال علي برو و به او بگو خليفه رسول خدا صلي الله عليه (وآله) و سلم را اجابت کن . قنفذ پيش علي ( عليه السلام ) رفت ، و پيغام ابوبکر را به ايشان عرض کرد . علي ( عليه السلام ) فرمود : چقدر زود به پيامبر خدا صلي الله عليه (وآله) و سلم دروغ بستيد و مرتد شديد ، به خدا قسم پيامبر ، غير از من کسي را به خلافت منسوب نکرد ...

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 18:40 - 0 تشکر 114349

هجوم دوم

درهجوم دوم دشمنان بعد از آتش زدن درب بیت وحی و جسارت به ساحت مقدس صدیقه طاهره صلوات الله و سلامه علیها با برخورد شدید آقا امیر المؤمنین علیه السلام مواجه شدند و موفق نشدند حضرت امیر صلوات الله و سلامه علیه را برای بیعت به مسجد ببرند .


سلیم بن قیس هلالی می نویسد :


فقال عمر : اذهبوا ، فإن أذن لكم وإلا فادخلوا علیه بغیر إذن فانطلقوا فاستأذنوا ، فقالت فاطمة علیها السلام : ( أحرج علیكم أن تدخلوا على بیتی بغیر إذن ) . فرجعوا وثبت قنفذ الملعون . فقالوا : إن فاطمة قالت كذا وكذا فتحرجنا أن ندخل بیتها بغیر إذن .


فغضب عمر وقال : ما لنا وللنساء ثم أمر أناسا حوله أن یحملوا الحطب فحملوا الحطب وحمل معهم عمر ، فجعلوه حول منزل علی وفاطمة وابناهما علیهم السلام .


ثم نادى عمر حتى أسمع علیا وفاطمة علیهما السلام : ( والله لتخرجن یا علی ولتبایعن خلیفة رسول الله وإلا أضرمت علیك بیتك النار ) فقالت فاطمة علیها السلام : یا عمر ، ما لنا ولك ؟ فقال : افتحی الباب وإلا أحرقنا علیكم بیتكم .


فقالت : ( یا عمر ، أما تتقی الله تدخل على بیتی ) ؟ فأبى أن ینصرف . ودعا عمر بالنار فأضرمها فی الباب ثم دفعه فدخل فاستقبلته فاطمة علیها السلام وصاحت : ( یا أبتاه یا رسول الله ) فرفع عمر السیف وهو فی غمده فوجأ به جنبها فصرخت : ( یا أبتاه ) فرفع السوط فضرب به ذراعها فنادت : ( یا رسول الله ، لبئس ما خلفك أبو بكر وعمر ) .


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری زنجانی ـ ص 149 و150 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


عمر گفت: بروید اگر به شما اجازه داد وارد شوید، وگرنه بدون اجازه وارد شوید آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: « به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه ی من شوید » . بار دیگر بازگشتند، ولی قنفذ ملعون آنجا ماند.


آنها ( به ابوبکر وعمر) گفتند: فاطمه سلام الله علیها چنین گفت وما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خود داری کردیم . عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنها چه کار است؟!


سپس عمر به مردمی که اطرافش بودند دستور داد تا هیزم بیاورند . آنان هیزم برداشتند و خود عمرنیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانشان علیهم السلام قرار دادند . سپس عمر با صدای بلند بطوریکه علی و فاطمه علیهما السلام بشنوند فریاد زد « به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه ی پیامبر بیعت کنی، وگرنه خانه را با شما به آتش می کشم » !


حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: ای عمر، ما را با تو چه کاراست ؟ عمر گفت: در را باز کن، وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشم ! حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: آیا از خدا نمی ترسی که به خانه من هجوم می آوری؟! ( کلمات مستدل و در عین حال سوزناک فاطمه سلام الله علیها در عمر تأثیری نکرد ) و عمر از کار خود منصرف نشد .


عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعله ور ساخت ، و سپس با فشار به درب خانه، داخل شد.


حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل او آمد و فریاد زد: «یا ابتا یا رسول الله» ! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی حضرت زد .آن حضرت ناله کرد : « یا ابتاه»! عمر تازیانه را بلند کرد و به بازوی حضرت زد . آن حضرت صدا زد : « یا رسول الله ، ابوبکر و عمر با بازمانده ات چه بد رفتاری کردند.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 18:44 - 0 تشکر 114351

دفاع امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه از ام ابیها فاطمه زهرا سلام الله علیها

دفاع علی علیه السلام عن سلیلة النبوة


فوثب علی علیه السلام فأخذ بتلابیبه ثم نتره فصرعه ووجأ أنفه ورقبته وهم بقتله ، فذكر قول رسول الله صلى الله علیه وآله وما أوصاه به ، فقال : ( والذی كرم محمدا بالنبوة - یا بن صهاك - لولا كتاب من الله سبق وعهد عهده إلی رسول الله صلى الله علیه وآله لعلمت إنك لا تدخل بیتی ) .


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری ـ ص 150 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


(با مشاهده ی این جریان) علی علیه السلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و خواست او را بُکشد . ولی سخن پیامبرصلی الله علیه و آله و وصیتی را که به او کرده بود بیاد آورد و فرمود: ای پسر صهاک (منظور عمر است) قسم به خدائی که محمّد را به پیامبری مبعوث نمود ، اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذشته و عهدی رسول الله صلی الله علیه و آله با من نموده است ، می دانستی که تو نمی توانی به خانه ی داخل من شوی »


منابع اهل سنت


آلوسی به نقل از کتاب ابان بن عیاش این روایت را می آورد و سند آن را نیز رد نمی کند


... وفیه أیضا أنه لما یجب على غضب عمر وأضرم النار بباب علی وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت یا أبتاه ویا رسول الله فرفع عمر السیف وهو فی غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت یا أبتاه فأخذ علی بتلابیب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته ، وفیه أیضا أن عمر قال لعلی : بایع أبا بكر رضی الله تعالى عنه قال : إن لم أفعل ذلك ؟ قال : إذا والله تعالى لأضربن عنقك قال : كذبت والله یا ابن صهاك لا تقدر على ذلك أنت ألأم وأضعف من ذلك .


تفسیر الروح و المعانی - الآلوسی - ج 3 - ص 124.


و همچنین در کتاب ابان آمده است وقتی ابوبکر برای بیعت به دنبال علی فرستاد و علی قبول نکرد ، عمر عصبانی شد و درب خانه علی را به آتش کشید و داخل خانه او شد


حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل او آمد و فریاد زد: «یا ابتا یا رسول الله» ! عمر شمشیرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوی مبارک آن حضرت زد و تازیانه را بلند کرد و به بازوی حضرت زد . آن حضرت صدا زد : « یا ابتاه »


(با مشاهده ی این جریان) علی علیه السلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید .


آلوسی می افزاید :


و همچنین در کتاب ابان آمده است : عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : با ابوبکر بیعت کن . علی ( علیه السلام ) فرمود : اگر این کار را نکنم چکار می کنید ؟ عمر گفت : قسم به خدا گردنت را می زنیم . علی ( علیه السلام ) فرمود : قسم به خدا دروغ می گویی ، ای پسر صهاک تو قدرت چنین کاری نداری و ضعیف تر از آنی که بخواهی گردن مرا بزنی .


شهر ستانی از علمای اهل سنت می نویسد :


فقال أی النظام إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت الجنین من بطنها وكان یصیح أحرقوا دارها بمن فیها وما كان فی الدار غیر علی ، وفاطمة ، والحسن ، والحسین ، انتهى وفی ذیل الصفحة زیادة هذه الكلمة ( ألقت المحسن من بطنها )


الملل والنحل للشهرستانی المتوفى سنة 548 ( ص 83 طبع مصر تحت إشراف محمد فتح الله بدران ) نقلا عن النظام


نظام گفته است که عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ( علیها السلام) ضربه زد که منجربه سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد . و فریاد می زد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید ؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود .


این نقل تمام شد و در پایین همین صفحه کلمات دیگری دارد که : محسن را از شکمش سقط کرد .


«مسعودى شافعی » در كتاب «اثبات الوصیه» آورده است:


فهجموا علیه و أحرقوا بابه و استخرجوه منه كرهاً وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.


اثبات الوصیه، مسعودى، ص 143.


«... پس قصد خانه على كردند و بر او هجوم آوردند و در خانه اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بیرون آوردند».


تقی الدین سبکی در کتاب الطبقات الشافعیة نام او را در زمره علمای شافعی مذهب می آورد .


الطبقات الشافعیة ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احیاء الکتب العربیة .


«مقاتل بن عطیه» در كتاب «الامامة و الخلافة» مى نویسد:


«ان ابابكر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(علیها السلام) و احرق باب الدار».


الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه، ص160 و 161 با مقدمه دكتر حامد داود.


هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیهما السلام) فرستاد، و عمر هیزم فراهم كرد و در خانه را آتش زد.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 18:48 - 0 تشکر 114352

ابن أبی شیبه (متوفی :239هـ . ق) (از استاتید محمد بن اسماعیل بخاری) در كتاب المصنف می‌ نویسد :


أنه حین بویع لأبی بكر بعد رسول الله ( ص ) كان علی والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فیشاورونها ویرتجعون فی أمرهم ، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیك ، وما من أحد أحب إلینا بعد أبیك منك ، وأیم الله ما ذاك بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیكم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه ... .


المصنف ، ج8 ، ص 572 .


هنگامى كه مردم با ابى بكر بیعت كردند ، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست كه اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .


این جمله را گفت و بیرون رفت ، وقتى على (علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پیامبربه على (علیهم السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد .


«بلاذرى» در كتاب «انساب الاشراف» مى نویسد:


إن أبابکر أرسل إلی علی یرید البیعة ، فلم یبایع ، فجاء عمر و معه فتیلة . فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة : یابن الخطاب ! أتراک محرّقا علیّ بابی ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک .


انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.


«ابو بکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون على(علیه السلام) از بیعت با ابوبكر سرپیچى كرد، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى كه مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد» .


ابن قتیبة دینوری می نویسد :


وإن أبا بكر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی كرم الله وجهه ، فبعث إلیهم عمر ، فجاء فناداهم وهم فی دار علی ، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذی نفس عمر بیده . لتخرجن أو لأحرقنها على من فیها ، فقیل له یا أبا حفص . إن فیها فاطمة ؟ فقال وإن ، فخرجوا فبایعوا إلا علیا فإنه زعم أنه قال : حلفت أن لا أخرج ولا أضع ثوبی على عاتقی حتى أجمع القرآن ، فوقفت فاطمة رضی الله عنها على بابها ، فقالت : لا عهد لی بقوم حضروا أسوأ محضر منكم ، تركتم رسول الله صلى الله علیه وسلم جنازة بین أیدینا ، وقطعتم أمركم بینكم ، لم تستأمرونا ، ولم تردوا لنا حقا .


الإمامة و السیاسة ـ تحقیق « الزینی » ـ ج 1 ، ص 19 ، باب كیف كانت بیعة علی بن أبی طالب كرم الله وجهه.


ابوبکر در مورد کسانی که همراه علی بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد هنگامی که فهمید آنها در خانه علی ( علیه السلام ) گرد آمده اند ، عمر را به دنبال آنها فرستاد ، عمر به درب خانه علی ( علیه السلام ) آمد و آنها را صدا زد تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند ، ولی آنان از این کار خودداری نمودند ، عمر هیزم طلب کرد وگفت: قسم به خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا اینکه خانه را با تمامی ساکنین آن به آتش می کشم ، به او گفتند : ای عمر ، فاطمه در این خانه است ؟! گفت : باشد حتی اگر فاطمه هم باشد من تصمیم خود را عملی می کنم ، پس بجز علی ( علیه السلام ) همگی خارج شدند و بیعت کردند . این چنین گمان می شود که علی ( علیه السلام ) سوگند یاد کرده بود که ( از خانه بیرون نیاید و ) عبا بر دوش نیندازد تا وقتی که قرآن را گرد آوری کند .


فاطمه ( سلام الله علیها ) جلوی درب ایستاد و فرمود : برای من دیدار هیچ مردمی همچون شما ، بد و نفرت انگیز نیست . جنازه رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم را بر روی دستان ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید ، و در این خصوص از ما جویا نشدید ، و حق را به ما بازنگرداندید . 


«تاریخ طبرى» نوشته است كه عمر گفت:


«و لله لاحرقنّ علیكم او لتخرجنّ الى البیعة».


تاریخ طبرى، ج2، ص443.


به خدا قسم یا خانه را بر شما مى سوزانم یا این كه جهت بیعت خارج مى شوید.


عمر رضا کحالة می نویسد :


وتفقد أبو بكر قوماً تخلفوا عن بیعته عند علی بن أبی طالب كالعباس، والزبیر وسعد بن عبادة فقعدوا فی بیت فاطمة، فبعث أبو بكر إلیهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم فی دار فاطمة، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لأحرقنّها على من فیها. فقیل له: یا أبا حفص إنّ فیها فاطمة، فقال: وإن....


اعلام النساء : ج 4 ، ص 114.


ابو بکر عمر را به دنبال عده ای که از بیعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبیر و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امیر المؤ منین علی علیه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بیرون بیایند آنها در خانه بودند و از بیرون آمدن ابا کردند ، عمر هیزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا بیرون بیائید و یا اینکه خانه را با اهلش به آتش می کشم . به گفته شد ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش می کشم ) .


ابن عبدالبر قرطبى می گوید :


« فقالت لهم: إن عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها »


الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج8، ص572 . «و ایم الله لیمضین لما حلف علیه» ابن ابی شیبة از قول حضرت فاطمه سلام الله علیها _خطاب به کسانی که در خانه ایشان جمع شده بودند _ نقل می کند که ایشان فرمودند: به خدا قسم براى پیش رفتن تا این مرحله ( آتش زدن خانه)واقعاً آماده و مصمّم است . كنز العمال، متقى هندى، ج5، ص651 ؛ نهایة الارب، نویرى، ج12، ص40


پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد .


«ابن شحنه» نوشته است:


«ثم ان عمر جاء الى بیت فاطمة لیحرقه على من فیه...».


تاریخ ابن شحنه، ذیل كامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج7، ص164.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 18:50 - 0 تشکر 114353

ابن أبی شیبه (متوفی :239هـ . ق) (از استاتید محمد بن اسماعیل بخاری) در كتاب المصنف می‌ نویسد :


أنه حین بویع لأبی بكر بعد رسول الله ( ص ) كان علی والزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فیشاورونها ویرتجعون فی أمرهم ، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : یا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیك ، وما من أحد أحب إلینا بعد أبیك منك ، وأیم الله ما ذاك بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءنی وقد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیكم البیت وأیم الله لیمضین لما حلف علیه ... .


المصنف ، ج8 ، ص 572 .


هنگامى كه مردم با ابى بكر بیعت كردند ، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و این مطلب به عمر بن خطاب رسید . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست كه اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .


این جمله را گفت و بیرون رفت ، وقتى على (علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پیامبربه على (علیهم السلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد .


«بلاذرى» در كتاب «انساب الاشراف» مى نویسد:


إن أبابکر أرسل إلی علی یرید البیعة ، فلم یبایع ، فجاء عمر و معه فتیلة . فتلقته فاطمة علی الباب فقالت فاطمة : یابن الخطاب ! أتراک محرّقا علیّ بابی ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک .


انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.


«ابو بکر به دنبال علی برای بیعت کردن فرستاد چون على(علیه السلام) از بیعت با ابوبكر سرپیچى كرد، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(علیها السلام) رفت. فاطمه(علیها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آیا تویى كه مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! این كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد» .


ابن قتیبة دینوری می نویسد :


وإن أبا بكر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی كرم الله وجهه ، فبعث إلیهم عمر ، فجاء فناداهم وهم فی دار علی ، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذی نفس عمر بیده . لتخرجن أو لأحرقنها على من فیها ، فقیل له یا أبا حفص . إن فیها فاطمة ؟ فقال وإن ، فخرجوا فبایعوا إلا علیا فإنه زعم أنه قال : حلفت أن لا أخرج ولا أضع ثوبی على عاتقی حتى أجمع القرآن ، فوقفت فاطمة رضی الله عنها على بابها ، فقالت : لا عهد لی بقوم حضروا أسوأ محضر منكم ، تركتم رسول الله صلى الله علیه وسلم جنازة بین أیدینا ، وقطعتم أمركم بینكم ، لم تستأمرونا ، ولم تردوا لنا حقا .


الإمامة و السیاسة ـ تحقیق « الزینی » ـ ج 1 ، ص 19 ، باب كیف كانت بیعة علی بن أبی طالب كرم الله وجهه.


ابوبکر در مورد کسانی که همراه علی بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد هنگامی که فهمید آنها در خانه علی ( علیه السلام ) گرد آمده اند ، عمر را به دنبال آنها فرستاد ، عمر به درب خانه علی ( علیه السلام ) آمد و آنها را صدا زد تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند ، ولی آنان از این کار خودداری نمودند ، عمر هیزم طلب کرد وگفت: قسم به خدایی که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا اینکه خانه را با تمامی ساکنین آن به آتش می کشم ، به او گفتند : ای عمر ، فاطمه در این خانه است ؟! گفت : باشد حتی اگر فاطمه هم باشد من تصمیم خود را عملی می کنم ، پس بجز علی ( علیه السلام ) همگی خارج شدند و بیعت کردند . این چنین گمان می شود که علی ( علیه السلام ) سوگند یاد کرده بود که ( از خانه بیرون نیاید و ) عبا بر دوش نیندازد تا وقتی که قرآن را گرد آوری کند .


فاطمه ( سلام الله علیها ) جلوی درب ایستاد و فرمود : برای من دیدار هیچ مردمی همچون شما ، بد و نفرت انگیز نیست . جنازه رسول خدا صلی الله علیه (وآله) وسلم را بر روی دستان ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید ، و در این خصوص از ما جویا نشدید ، و حق را به ما بازنگرداندید . 


«تاریخ طبرى» نوشته است كه عمر گفت:


«و لله لاحرقنّ علیكم او لتخرجنّ الى البیعة».


تاریخ طبرى، ج2، ص443.


به خدا قسم یا خانه را بر شما مى سوزانم یا این كه جهت بیعت خارج مى شوید.


عمر رضا کحالة می نویسد :


وتفقد أبو بكر قوماً تخلفوا عن بیعته عند علی بن أبی طالب كالعباس، والزبیر وسعد بن عبادة فقعدوا فی بیت فاطمة، فبعث أبو بكر إلیهم عمر بن الخطاب، فجاءهم عمر فناداهم وهم فی دار فاطمة، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب، وقال: والذی نفس عمر بیده لتخرجن أو لأحرقنّها على من فیها. فقیل له: یا أبا حفص إنّ فیها فاطمة، فقال: وإن....


اعلام النساء : ج 4 ، ص 114.


ابو بکر عمر را به دنبال عده ای که از بیعت با او سرباز زده بودند _ از جمله عباس و زبیر و سعد بن عبادة _ و نزد آقا امیر المؤ منین علی علیه السلام در خانه حضرت زهرا تحصن کرده بودند فرستاد ، عمر آمد و آنها را صدا زد که بیرون بیایند آنها در خانه بودند و از بیرون آمدن ابا کردند ، عمر هیزم طلب کرد و گفت : قسم به آنکه جان عمر در دست اوست یا بیرون بیائید و یا اینکه خانه را با اهلش به آتش می کشم . به گفته شد ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه فاطمة است ، او گفت اگرچه فاطمه هم باشد ( خانه را به آتش می کشم ) .


ابن عبدالبر قرطبى می گوید :


« فقالت لهم: إن عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها »


الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج8، ص572 . «و ایم الله لیمضین لما حلف علیه» ابن ابی شیبة از قول حضرت فاطمه سلام الله علیها _خطاب به کسانی که در خانه ایشان جمع شده بودند _ نقل می کند که ایشان فرمودند: به خدا قسم براى پیش رفتن تا این مرحله ( آتش زدن خانه)واقعاً آماده و مصمّم است . كنز العمال، متقى هندى، ج5، ص651 ؛ نهایة الارب، نویرى، ج12، ص40


پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد .


«ابن شحنه» نوشته است:


«ثم ان عمر جاء الى بیت فاطمة لیحرقه على من فیه...».


تاریخ ابن شحنه، ذیل كامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج7، ص164.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:19 - 0 تشکر 114360

در جای دیگر می نویسد :


و هل علی السنة الناس عقال یمنعها أن تروی قصة حطب أمر به ابن خطاب فأحاط بدار فاطمة ، و فیها علی و صحبه ، لیکون عدة الاقناع أو عدة الایقاع ؟..


علی أنّ هذه الأحایث جمیعها و معها الخطط المدبرة أو المرتجلة کانت کمثل الزبد ، أسرع إلی ذهاب و معها دفعة إبن الخطاب !..


أقبل الرجل ، مخقاً مندلع الثورة ، علی دار علی و قد ظاهره معاونوه و من جاء بهم فاقتحموها أو شکوا علی الإقتحام .


فاذا وجه کوجه رسول الله یبدو بالباب ـ حائلا من حزن ، علی قسماته خطوط آلام و فی عینیه لمعات دمع ، و فوق جبینه عبسة ( یا عسبة ) غضب فائر و حنف ثائر ...


و توقف عمر من خشیته واحت دفعته شعاعا . توقف خلفه ـ امام الباب ـ صحبه الذین جاء بهم ، إذا رأوا حیالهم صورة الرسول تطالعهم من خلال وجه حبیبته الزهراء . و غضوا الأبصار ، من خزی أو من استحیاء ؛ ثم ولت عنهم عزمات القلوب و هم یشهدون فاطمة تتحرک کالخیال ، وئیدا وئیدا ، بخطولت المحزونة الثکلی ، فتقترب من ناحیة قبر أبیها ... وشخصت منهم الأنظار و أرهفت الأسماع الیها ، و هی ترفع صوتها الرقیق الحزین النبرات تهتف بمحمد الثلوی بقربها تنادیه باکیة مریر البکاء :


« یا أبت رسول الله ... یا أبت رسول الله ... »


فکأنما زلزلت الأرض تحت هذا الجمه الباغی ، من رهبة النداء .


واحت الزهراء و هی تستقبل المثوی الطاهر تستنجد بهذا الغاءب الحاضر :


« یا أبت یا رسول الله ... ماذا لقینا بعدک من إبن الخطاب ، و إبن أبی قحافة !؟ . فما ترکت کلماتها إلا قلوبا صدعها الحزن ، و عیونا جرت دمعا ، و رجالا ودوا لو استطاعوا أن یشقوا مواطئ أقدامهم ، لیذهبوا فی طوایا الثری مغیبین .


1. المجموعةالکاملة الامام على بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ترجمه سید محمود طالقانى، ج1، ص190 تا 192.


مگر دهان مردم بسته و بر زبانها بند است كه داستان هیزم را بازگو نكنند؟ قصه هیزمی که زاده خطاب دستور داده بود که در درب خانه فاطمه جمع کنند .


آری زاده خطاب دور خانه را که علی و اصحابش در آن بودند محاصره کرد تا بدینوسیله آنانرا قانع سازد یا بیمحابا بتازد !


همه این داستانها با نقشه ای از پیش طرح شده یا ناگهانی پیش آمد . مانند کفی روی موج ظاهر شد و اندکی نپائید که همراه جوش و خروش عمر از میان رفت ! ... این مرد خشمگین و خروشان به سوی خانه علی روی آورد و همه همدستانش دنبال او به راه افتادند و به خانه هجوم آوردند یا نزدیک بود هجوم آورند ، ناگهان چهره ای چون چهره رسول خدا میان در آشکار شد ـ چهره ایکه پرده اندوه آنرا گرفته آثار رنج و مصیبت بر آن آشکار است ، در چشمهایش قطرات اشک می درخشد و بر پیشانی اش گرفتگی غضب هویدا بود ... عمر به جای خود خشک شد و آن جوش و خروشش چون موج از میان رفت ، همراهانش که دنبالش به راه افتاده بودند پشت سرش در مقابل در بُهت زده ایستادند ، زیرا روی رسول خدا را از خلال روی حبیبه اش زهرا (سلام الله علیها) دیدند ، سرها از شرمندگی و حیا به زیر آمد و چشمها پوشیده شد ، دیگر تاب از دلها رفت همینکه دیدند فاطمه مانند سایه ای حرکت کرد و با قدمهای حزن زده لرزان اندک اندک به سوی قبر پدر نزدیک شد ... چشمها و گوشها متوجه او گردید ، ناله اش بلند شد باران اشک می ریخت و با سوز جگر پی در پی پدرش را صدا می زد


« بابا ای رسول خدا ... ای بابا رسول خدا ! ... »


گویا از تکان این صدا زمین زیر پای آن گروه ستم پیشه به لرزه درآمد ... باز زهرا نزدیک تر رفت و به آن تربت پاک روی آورد و همی به آن غایب حاضر استغاثه می کرد :


«بابا ای رسول خدا... پس از تو از دست زاده خطاب وزاده ابی قحافة چه برسر ما آمد!» دیگر دلی نماند که نلرزد و چشمی نماند که اشک نریزد ، آن مردم آرزو می کردند که زمین شکافته شود و در میان خود پنهانشان سازد .


ترجمه برگرفته شده از کتاب علی بن ابی طالب تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام ـ ترجمه المجموعة الکاملة الامام على بن ابیطالب، عبدالفتاح عبدالمقصود ـ مترجم سید محمود طالقانى ، ج 1 ، ص 326 تا 328 ، چاپ سوم ، چاپخانه افست حیدری .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:21 - 0 تشکر 114361

 . عبدالفتاح عبدالمقصود، از دانشمندان سنى مذهب و نویسندگان برجسته مصر به حساب مى آید كه به هر دو لغت فصیح عربى و زبان عامیانه شعر سروده است. در سال 1912 میلادى در اسكندریه مصر متولد شد.او تحصیلات دانشگاهى اش را در رشته تاریخ اسلامى در مصر انجام داد. مدتى رییس دفتر معاون رییس جمهورى (حسن ابراهیم) و مدیر كتابخانه نخست وزیرى مصر بود و همچنین مؤسس و عضو هیأت تحریریه مجله «الحدیث» در اسكندریه شد و در نهایت رییس دفتر نخست وزیر مصر (محمد صدقى سلیمان) گردید.


همچنین وى از جمله مؤلفین كتابهاى درسى رشته تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعى در مصر بوده است. علاوه بر اینها وى داراى تألیفات متعددى است كه از جمله مى توان كتابهاى «ابناءنا مع الرسول»، «یوم كیوم عثمان»، «صلیبیه الى الأبد»، «الزهراء ام ابیها»، «الامام على بن ابى طالب»، «السقیفة و الخلافة» و... نام برد.


بزرگترین و مهمترین اثر وى همان كتاب «الامام على بن ابیطالب» در 9 جلد مى باشد كه آن را در مدت سى سال نگاشته است. در این كتاب وى با بصیرت و ژرف نگرى خاص، درهاى نوینى از تحقیق را در تاریخ تحلیلى اسلام گشوده و بسیارى از پرده هاى ابهام را از میان برداشته است. او با شهامتى بزرگ و ستودنى كه شایسته هر محقق آزاداندیش است تاریخ و شخصیتهاى آن را از درون هاله تقدیس و تنزیه كه جز به بهاى حق پوشى فراهم نشده بیرون آورد و در معرض نقد و تحلیل و استنتاج قرار داد، و در عین پایبندى به مذهب اهل سنت توانست با غلبه بر تعصبات و تعلقات گمراه كننده رایج در طى تحقیق و پژوهش سى ساله اش صادقانه جانب انصاف را رعایت كرده به تحلیل علمى تاریخ نیم قرن نخستین اسلامى بپردازد او در قسمتى از نامه اش در مورد ترجمه فارسى این كتاب مى نویسد:


«این ترجمه وسیله خیرى براى نزدیك ساختن مذاهب اسلامى (شیعه و سنى) به یكدیگر خواهد گشت، چه شیعه برخلاف تصورش خواهد دانست كه شخصى سنى مانند من درباره امام على(علیه السلام) در كتاب خود چنین انصافى روا داشته است.»

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:21 - 0 تشکر 114362

هجوم سوم



در هجوم سوم دشمن وقتی با مقاومت حضرت زهرا و آقا امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیهما مواجه شد بار دیگر وقیحانه به ساحت مقدس ناموس دهر ام ابیها فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت نمودند و حضرت امیر علیه السلام را به زور به مسجد بردند و بعد از این هجوم حضرت محسن علیه السلام سقط شد :


سلیم بن قیس هلالی شیعی می نویسد :


فأرسل عمر یستغیث ، فأقبل الناس حتى دخلوا الدار وثار علی علیه السلام إلى سیفه . فرجع قنفذ إلى أبی بكر وهو یتخوف أن یخرج علی علیه السلام إلیه بسیفه ، لما قد عرف من بأسه وشدته . فقال أبو بكر لقنفذ : ( إرجع ، فإن خرج وإلا فاقتحم علیه بیته ، فإن امتنع فاضرم علیهم بیتهم النار ) . فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو وأصحابه بغیر إذن ، وثار علی علیه السلام إلى سیفه فسبقوه إلیه وكاثروه وهم كثیرون ، فتناول بعضهم سیوفهم فكاثروه وضبطوه فألقوا فی عنقه حبلا وحالت بینهم وبینه فاطمة علیها السلام عند باب البیت ، فضربها قنفذ الملعون بالسوط فماتت حین ماتت وإن فی عضدها كمثل الدملج من ضربته ، لعنه الله ولعن من بعث به .


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری زنجانی ـ ص 150 و 151 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


عمر فرستاد و کمک خواست. مردم همه آمدند ، تا داخل خانه شدند، و امیرالمؤمنین علیه السلام هم سراغ شمشیرش رفت .


قنفذ نزد ابوبکر برگشت در حالیکه می ترسید علی علیه السلام با شمشیر سراغش بیاید چرا که از شجاعت و شدت عمل آن حضرت اطلاع داشت .


ابوبکر به قنفذ گفت : « برگرد ، اگر علی از خانه بیرون آمد ( دست نگه دار) و گرنه در خانه اش به او هجوم بیاور ، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید » !


قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند . علی علیه السلام سراغ شمشیرش رفت ، ولی آنها زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند ، و با عده زیادشان بر سر او ریختند . عده ای شمشیرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حمله ور شدند و ایشان را گرفتند و بر گردنش طنابی انداختند .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

سه شنبه 29/2/1388 - 19:24 - 0 تشکر 114364

هجوم سوم

در هجوم سوم دشمن وقتی با مقاومت حضرت زهرا و آقا امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیهما مواجه شد بار دیگر وقیحانه به ساحت مقدس ناموس دهر ام ابیها فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت نمودند و حضرت امیر علیه السلام را به زور به مسجد بردند و بعد از این هجوم حضرت محسن علیه السلام سقط شد :


سلیم بن قیس هلالی شیعی می نویسد :


فأرسل عمر یستغیث ، فأقبل الناس حتى دخلوا الدار وثار علی علیه السلام إلى سیفه . فرجع قنفذ إلى أبی بكر وهو یتخوف أن یخرج علی علیه السلام إلیه بسیفه ، لما قد عرف من بأسه وشدته . فقال أبو بكر لقنفذ : ( إرجع ، فإن خرج وإلا فاقتحم علیه بیته ، فإن امتنع فاضرم علیهم بیتهم النار ) . فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو وأصحابه بغیر إذن ، وثار علی علیه السلام إلى سیفه فسبقوه إلیه وكاثروه وهم كثیرون ، فتناول بعضهم سیوفهم فكاثروه وضبطوه فألقوا فی عنقه حبلا وحالت بینهم وبینه فاطمة علیها السلام عند باب البیت ، فضربها قنفذ الملعون بالسوط فماتت حین ماتت وإن فی عضدها كمثل الدملج من ضربته ، لعنه الله ولعن من بعث به .


کتاب سلیم بن قیس هلالی ـ به تحقیق اسماعیل انصاری زنجانی ـ ص 150 و 151 ؛ باب قضایا السقیفة علی لسان سلمان الفارسی .


عمر فرستاد و کمک خواست. مردم همه آمدند ، تا داخل خانه شدند، و امیرالمؤمنین علیه السلام هم سراغ شمشیرش رفت .


قنفذ نزد ابوبکر برگشت در حالیکه می ترسید علی علیه السلام با شمشیر سراغش بیاید چرا که از شجاعت و شدت عمل آن حضرت اطلاع داشت .


ابوبکر به قنفذ گفت : « برگرد ، اگر علی از خانه بیرون آمد ( دست نگه دار) و گرنه در خانه اش به او هجوم بیاور ، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید » !


قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند . علی علیه السلام سراغ شمشیرش رفت ، ولی آنها زودتر به طرف شمشیر آن حضرت رفتند ، و با عده زیادشان بر سر او ریختند . عده ای شمشیرها را به دست گرفتند و بر آن حضرت حمله ور شدند و ایشان را گرفتند و بر گردنش طنابی انداختند .

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.