• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نصف جهان > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نصف جهان (بازدید: 12669)
جمعه 4/2/1388 - 18:11 -0 تشکر 108335
قطره ای از دریا

در جهان آمد صغیر و چند روزی ماند و رفت          یادگار از وی در این عالم کتابی بیش نیست

دوستان عزیز و همراهان همیشگی انجمن نصف جهان

در این مبحث تصمیم داریم،از گزیده ی اشعار استاد صغیر اصفهانی محظوظ و بهره مند شویم

لازم به ذکر است گزیده ای از مطالب درج شده در این مبحث، در ویژه نامه ی رحلت مرحوم صغیر ثبت خواهد شد

!!!!!!!!!!!!!تبيان !!!!!!!!!!!!

يعني جايي كه امضايت هم ويرايش مي شود

يکشنبه 20/2/1388 - 20:40 - 0 تشکر 111765

بســـــــــــم رب المــهــدی

سلام دوستان نصف جهانی عزیز

گل نیلوفر آبی :بقیه ی این شعر زیبا رو در اختیار ندارم. دوستانی که به این منبع به طور کامل دسترسی دارند لطف کنن و این ابیات
گرانقدر پیرامون مناقب حضرت زهرا رو در این تاپیک ثبت کنن. ممنون



هست خاک قدمش سرمه چشمان ملک تا به خاک ره آن بدر زند بوسه فلک
قامت خویش کمان ساخته مانند هلال

ای تو را اسیه و مریم و هاجر حوا خادمه در پی کسب شرف و شان بسرا
در مدیح تو همین بس بود ای سر خدا کابتدا نام تو فرمود ز اصحاب کسا
از خداوند ملائک چو نمودند سوال


خواندن واجبت ار خود نبود امکانم یعنی ار کفر بود اینکه خدایت خوانم
کافرم  گر  ز خدا بنده  جدایت  دانم چه توان گفت که در وصف تو من حیرانم
ای خدا را نظر و جلوه و مرآت و جمال


با چنین جاه و شرف ای شده مات تو عقول قصد ازار تو کردند چرا قوم جهول
وان سفارش که بحق تو همی کرد رسول رفتشان سر به سر از یاد و نمودند قبول
بهر خود قهر خدا خشم نبی سوء مآل


خوب گشتند پس از مرگ پدر دلجویت که زدند امت دون سیلی کین بر رویت
بشکستند  گه  از تخته  در  پهلویت
زان تطاول که چرا خست عدو بازویت
چون دهم شرح که دل خون بود و ناطقه لال


بر در خانه ات ای خاک درت عرش علا آتشی کافروخت عدو آتشی آنسان بملا
که نهانی   شررش رفت  سوی  کرببلا سوخت خرگاه  شه تشنه ،  دل اهل ولا
ساخت سرگشته ی صحرا ز شه دین اطفال

گفت راوی که چو زد آتش بیداد علم سوخت از آل خلیل آتش نمرود خیم
دست بردند به تاراج حرم اهل ستم سرنهادند به صحرا همه اطفال حرم
چون ز صیاد گریزان شده در دشت غزال

دامن  دختری  افروخته  دیدم  ز جفا تا که خاموش کنم تاختم او را به قفا
ایستاد و ز ادب کرد کرد سلام و به نوا گفت ای شیخ یتیمم من و از بهر خدا
رحم کن بر من و برگرد مرا از دنبال



گفتمش صبر کن اندیشه مده در دل راه تا خلاصت کنم از شعله آتش تف آه
دید چون مهر ز من،رفت فغانش بر ماه گفت ای شیخ ، ز راه نجفم کن آگاه
تا برم نزد علی شکوه از این اهل ضلال

گویم ای جد گرامی ، بنگر حــال حسین کشته احباب نگر در بدر اطفال حسین
بین که ننمود کسی رحم بر احوال حسین بین که بردند بغارت همه اموال حسین
بعد از این تا چه نمایند به یک مشت عیال

آه  کز گردش  گردون  ستم قوم  شریر عترت  پاک  پیمبر همه  گشتند  اسیر
بستشان خصم دغا در رسن و در زنجیر بسوی شام برفتند و از این غصه صغیر

دیده از اشک کند روز و شبان مالامال

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
چهارشنبه 23/2/1388 - 16:12 - 0 تشکر 112538

بســـــــــــم رب المــهــدی


دوست واقعی !

 تا نگویی به جهان  دوست مرا بسیار است               دوست اکسیر بود این سخن از اسرار است
راستی ز اهل صفا دوست به دست  اوردن اید اسـان بنظر  لیک بسـی دشوار  اسـت
انکه  دارد به نظر  نفع خود از صحبت دوست              دوست  نبود  ، ز  حریفان  سـر  بازار  است


ای بسا دوست نما دشمن جانی که مدام در  تظاهر  پی  منظور  خود  آن  مکار  است

ای بسا دوست  که  با دوست زند لاف وفا! لیگ  گــاه  عمل  از وی بـری  و بیـزار  است

ای بسـا دوست که  از ابـلهی  و  نـادانی دوست را مایه ی صد گونه  غم و آزار  است


جذب گفتار مشو  دوست  مدار آنکس  را که  نه  گفتار  وی  آمیخته  با  کردار  است

دوست آن است که هنگام گرفتاری دوست از طریق عمل آن  غمزده  را  غمخوا ر است

دوستی  خود ثمر نخل  وجود من و توست سوختن در خور نخل است اگر بی بار  است


اثر  دوســـتی  و مـــهر و  مـحــبت  باشد آنچه   در  دهـــر ز صـاحب اثـران  آثار است

بهتر آنست کزین  مسئله ی  دور و  دراز        رشته کوتاه  کنم  ورنه  سخن بسیار است

چون کنایـت ز  صـراحت  بود  اولی  اینجا با  همه  بی  نظریها  نظری  در کـار  است

مختصر شرحی اگر گفته ام از مهر و وفا پی به  مقصود برد  انکه دلش بیدار است

با خدا باش و بپوش از همه کس دیده صغیر           فارغست از همه کس آنکه خدایش یار است

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
يکشنبه 3/3/1388 - 22:49 - 0 تشکر 115764

بُتی  نهفته  به خلوت سرای جان  دارم            که روز وشب سر طاعت به پای آن دارم

حضور او کُندم  فارغ از زمان و مکان            نه از زمان  خبر آنجا  نه از مکان  دارم

درین جهانمو بیرون ازاین جهان عجب است         که من جهان  دگر اندرین جهان دارم

شنیدم  ا ز دهن  بی نشان  او  سخنی               هزار شکر  که از بی نشان نشان دارم

مرا که دیده و دل روشن است از رخ دوست          چه احتیاج  به خورشید  آسمان دارم

سرشگ و آه و غم وغصه دردورنج وتعب          ازدوست این همه دولت برایگان دارم

بجان  دوست  نیارم  فرو به تاج  کیان               سری که پیر مغان  را بر  آستان دارم

کنارودامنم از اشگ دیده پر گهر است               چه شُکرهاکه من ازچشم درفشان دارم

صغیر ز اهل زمان فارغم که در همه حال

نظر به  مکرمت    صاحب الزمان     دارم

خدا را جدی بگیرید .          امام زمانتان را جدی بگیرید .         در امورتان جدی باشید .

*انجمن معارف به دنبال بهترین هاست*
*اگر یکی از بهترین هایید*
*همین الآن کلیک کنید*

يکشنبه 3/3/1388 - 23:0 - 0 تشکر 115768

من وخاک سر آن کوی که دلدار آنجاست         راحت جان و تن  آرام دل زار آنجاست

با  رخ    یار  مرا حاجت   گلشن   نبود          هرکجا  یار بود گلشن و گلزار آنجاست

گر کنم   خاک در میکده  را کحل بصر             نکنم عیب  که نقش قدم  یار آنجاست

روزوشب حلقه صفت بردرآن عیسی دم          چون ننالم  که دوای دل بیمار آنجاست

گر گشایش  طلبی جو ز در پیر  مغان          کانکه لطفش بگشاید گره از کار آنجاست

همچوخورشیدکه نورش همه جاجلوه گراست      هر کجا  میروم   آن  دلبر عیار آنجاست

یوسفا حسن تو را مردم کنعان نخرند         جانب مصر روان شو که خریدار آنجاست

نیست از کعبه گل ره به مقام مقصود         رهرو  کعبه  دل  باش  که دلدار  آنجاست

                          داشت اندیشه صغیر از صف حشر وخردش

                          گفت  تشویش  مکن  حیدر  کرار آنجاست

برداشت از وبلاگ غزلیات صغیر اصفهانی   www.saghir-esfahani.blogfa.com

دوشنبه 4/3/1388 - 0:23 - 0 تشکر 115795

سلام و عرض ادب

یکی از سبک های ادبی که مرحوم صغیر اصفهانی در آن مهارت و چیرگی فراوان داشتند، سرودن بحر طویل می باشد.
در زیر بحر طویل در مصیبت دختر سه ساله ی حضرت اباعبدالله علیه السلام رقیه خاتون را که از کتاب مصیبت نامه ی مرحوم صغیر نقل شده است را مطالعه می کنید:


باز ساقی می غم ریخت به پیمانه مرا شمع الم سوخت به یک شعله چو پروانه مرا کرد فلک دربدر از خانه و کاشانه مرا داد ز کین جغد صفت جای به ویرانه مرا تا که شَوم روز و شبات اشک فشان نوحه کنان نعره زنان از غم ویرانه نشینان و یتیمان و اسیران حسین آن شه بی یار چو با لشکر و انصار لب تشنه و افکار شد از تیغ شرر بار شهید آن شه ابرار همان قوم ستمکار به حکم پسر سعد جفا پیشه ی خونخوار تن عابد بیمار ببستند به زنجیر گرانبار و بعنوان اسیری به سوی شام ببردند حریمی که به هر صبح و به هر شام ملائک ز پی خدمتشان صف زده بر درگه با رفعتشان آه و دو صد آه ز بی مهری ایام که در شام پس از محنت بی حد ز جفا فرقه ی مرتد بفزودند به هر لحظه غمی بر غمشان تازه نمودند ز نو ماتمشان داغ نهادند همی لاله صفت بر دلشان تا که بدادند به یک منزل ویرانه ز کین منزلشان وه که چه ویرانه ی بی بام و بری داشت نه سقفی نه دری روز ز بسیاری گرما نبد آسوده تن اطهرشان شب ز برودت نبدی خواب به چشم ترشان کعب نی و سنگ ستم کرده سیه پیکرشان خشت عزا بالش و خاک غم و اندوه و الم بسترشان گاه پریشان همه چون طره ی اکبر گهی افسرده و گریان همه از یاد شکر خنده ی اصغر غرض آن خیل اسیران گذراندند به افغان همه دم روز و شب و صبح و مسا را


دختری داشت شه دین که رقیه بُدیَش نام ز بی مهری گردون رخ بختش شده سیلی خور ایام ز هجر پدرش روز عیان در نظرش شام جفا دیده و رنجیده هم از کوفه هم از شام بسی سنگ ستم بر سر او ریخته از بام ز کعب نی و سیلی ز تنش رفته برون طاقت و آرام ز خونین جگری دربدری بی پدری تلخ و را کام به شیرین سخنی گشت شبی گرم نوا نوحه سرا گفت که ای عمه چه شد تاج سرم کو پدرم زینبش آورد به پاسخ که ایا نور دو چشمان ترم باب کبارت به سفر رفته که از فرقت آن شاه مرا هوش ز سر رفته پس آن طفل در آن گوشه ی ویرانه غریبانه بنالید و بزارید چو بلبل به پریشانی احوال چو سنبل پس از آن سرو سهی قامتش از پا بفتادی سر خود بر سر خشتی بنهادی وز رخ شاهد بختش ز وفا پرده گشودی و ورا خواب ربودی غم بیداریش از دل بزدودی و بدیدی که در آن واقعه خوش سایه ی اقبال به سر دارد و در برج شرف زهره صفت جای به دامان قمر دارد و مأوای در آغوش پدر دارد و بنمود بیان درد دل خویش و بر آورد ز دل شور و نوا را




گفت کای جان پدر جای تو خالی چه عجب یاد نمودی ز اسیران چه عجب آمدی امشب تو به سر وقت یتیمان پی دلجوئی ویرانه نشینان ز گل روی تو شد کلبه ی احزان به صفا رشک چمن غیرت بستان چه دهم شرح پدر جان که ز خونخواری و بی رحمی عدوان من غمدیده ی نالان بدویدم به بیابان به سر خار مغیلان منم آن نور دو چشمت که ز شفقت به کنارم بنشاندی به رخم آب عنایت بفشاندی دلم از قید مشقت برهاندی همه دم بود به دامان تو ام جای و در آغوش تو ام منزل و مأوای و کشیدی ز وفا دست عطا بر سر من گاه زدی بوسه به رخ بهر تسلای دل مضطر من جان پدر حال مگر از من غمدیده چه دیدی که به یک بار دل از من ببریدی ز سرم پا بکشیدی که نبودی و ندیدی که چقدر شمر بزد بر رخ من سیلی و بنمود ز سیلی رخ من نیلی و جز سنگ جفا کس نکشیدی ز وفا دست محبت به سرم بعد تو شد قوت من از خون جگر آب من از چشم ترم گو چه کند عمه ی خونین جگرم یا چه کند عابد بیمار همان بی کس تب دار که گردیده به زنجیر گرفتار و در این شهر غریبی نه ورا هست طبیبی نه دوایی نه غذایی نه به جز ناله ی شبگیر انیسش نه به جز حلقه ی زنجیر جلیسش غرض آن طفل به دامان پدر گرم نوا بود و ز درد دل خود نوحه سرا بود و همی گرد بیان شرح جفا و ستم فرقه ی بی شرم و حیا را

چشم بیدار فلک بین که ز شومی نتوانست ببیند که به خواب آن دُر نایاب ببیند رخ باب و دمی از غصه دلش شاد شود ساعتی از درد و غم آزاد شود آه و دو صد آه که ناگاه شد آن غمزده بیدار و به اطراف نظر کرد ابا دیده ی خونبار ببالین نه پدر دید و نه از واقعه ی خواب اثر دید نه از باب سراغی و نه از غصه فراغی و نه فرشی نه چراغی به همان گوشه ی ویرانه غریبانه مکانش به همان آتش غم سوخته پر مرغ روانش به فلک رفت فغانش رخ افسوس خراشید و خروشید که ای عمه دگر باب من زار کجا رفت بیامد ز سفر باز چرا رفت چه دید از من بی دل که ز من چهره نهان کرد مرا باز گرفتار خسان کرد بشد زینب از آن واقعه آگاه کشید از دل سوزان به فلک آه بدانست که آن شاه فلک جاه به خواب آمده آن طفل حزین را فلک افزوده غم و محنت آن زار غمین را


غرض از ناله ی آن بلبل بستان عزا آل پیمبر همه گشتند مکدّر همه کردند فغان سر یکی از فرقت اکبر یکی از دوری اصغر که از آن شورش بیمر دل افواج ملک کاست ز ویرانه فغان تا به فلک خاست چنان آه اسیران شرر افروخت که در خلد برین سوخت دل شیر خدا و جگر خیر نسا را گشت بیدار یزید آن سگ مردود و بپرسید خبر گفتنش ای بد گهر این آه یتیمان حسین است نوای حرم پاک رسول ثقلین است که چون صید به دام تو اسیرند و به چشم تو حقیرند و به اندوه قرینند و به ویرانه مکینند یکی طفل سه ساله که نهادی به دلش داغ چو لاله به خیال پدر افتاده ز افغان وی این غلغله در بحر و بر افتاده پس آن کافر بی شرم و حیا از ره بیداد و جفا خواست ز نو داغ نهد بر دلشان روشن از آن شمع کند محفلشان رأس شه تشنه فرستاد به ویرانه ی غم خانه دو صد آه از آن گاه که آن خیل اسیران همه بودند در افغان که به ناگه سر سالار شهیدان به میان طبقی چون گل و از گل ورقی بر سرش افکنده نهادند به بالای زمین روشن از آن عرش برین گفت رقیه که ایا عمه ی مضطر من از این فرقه ی ابتر طلب نان ننمودم به خدا جز به تمنای پدر لب نگشودم ز غمش زینب غمدیده بر آشفت و چنین گفت که منظور تو این است و مراد تو همین است چو آن غمزده از روی طبق پرده بر انداخت به مقصود دل خود نظر انداخت درخشنده رخی همچو قمر دید به خون غرقه سر پاک پدر دید به حسرت سوی او نیک نظر کرد و چو مصحف به سر دست برآورد و ببوسید و ببوئید و بگفت از چه به خون روی تو گلگون شده و موی تو پر خون شده آن گه لب خود بر لب آن سر بنهادی ز غم از پا بفتادی و شد از زمزمه خاموش و برفت از سر او هوش و ز تن مرغ روانش سوی گلزار جنان گشت روان بس کن از این قصه ی جان سوز
صغیرا که دگر تاب شنیدن نبود فاطمه و شیر خدا را



از همه ی خوانندگان محترم التماس دعای خیر دارم

!!!!!!!!!!!!!تبيان !!!!!!!!!!!!

يعني جايي كه امضايت هم ويرايش مي شود

دوشنبه 4/3/1388 - 12:28 - 0 تشکر 115890

شکر میریزد از دیوان  حافظ               زهی نطق شکر افشان حافظ

متاع  معرفت گر کس  بخواهد              بگو آن می خر از دکان حافظ

 بیانش جان محض و محض جانست         هزاران آفرین  بر جان حافظ

به هرکس  بنگری در دست دارد             گل  خوشبویی از بستان حافظ

طمع  بر چشمه ی حیوان چه بندی        بنوش از چشمه ی حیوان حافظ

ز  دامان ها  برَد  آلودگی   این           بود   از  پاکی   دامان      حافظ

حریفان    سخن   پرداز   دانند           به  میدان  سخن  جولان    حافظ

غزل  گفتن  به  ذوق  اهل عرفان      به عالم   ختم   شد بر  شان   حافظ

صغیر از بند  غم یابد رهایی

گشاید هرزمان دیوان حافظ

برداشت از وبلاگ :   www.saghir-esfahani.blogfa.com

دوشنبه 4/3/1388 - 13:46 - 0 تشکر 115915

                            چشم لطفی سوی ما بهر خدا کن یاعلی

                                                                      درد ما را ظاهر و باطن دوا کن یاعلی

                   دل به جان آمد زوسواس اندر این دار مجاز      

                                                                    جان  ما را با  حقیقت  آشنا   کن  یاعلی

                 چون رضای حق رضای توست ای مجلای حق  

                                                                  با رضای خویشتن مارا رضا کن یاعلی

                    ای رهین  لطف عامت  اولین و آخرین  

                                                                 لطف خاصی شامل این بینوا کن یا علی

                  هر دوا  از خاک درگاه   تو میگرد اثر   

                                                               درد بی درمان این مسکین دوا کن یاعلی

                 عرض حاجت بنده گانرا با ولی نعمت است

                                                             حاجت  این بنده ی  دیرین دوا کن  یاعلی

                                     غرق دریای عطای توست پا تا سر صغیر

                                     باز از رحمت مزید آن عطا کن  یاعلی

برداشت از وبلاگ هو یاعلی :            www.hoo-yaali.blogfa.com

سه شنبه 5/3/1388 - 16:2 - 0 تشکر 116279

بســـــــــــم رب المــهــدی

بزرگان عرفان و ادب ایران از زبان مرحوم صغیر اصفهانی :

هست عرفان و ادب ملکی که در آن مولوی
بـر فــراز  تخـت  عزت  پادشـاهی  میکند

سعدیش باشـد  وزیر و  در امور مملکت
فکر و تدبیر از طریق خیر خواهی میکند

با سری پر شور فردوسی سپهسالار ملک
تیغ بر کف  حفظ  کشور از تباهی  میکند

خود نظامی مجلس آرائی ست در این بارگاه
بزم  را  خوانگستری  از مرغ و ماهی میکند

بر  فراز  بام  حافظ  رونق  این ملک  را
مـسئـلت  دائـم ز  درگـاه  الـهـی  میکـند

دیگران گلهای رنگارنگ باغند و صغیر
در زمین  سبز این  بستان  گیاهی  میکند

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
جمعه 22/3/1388 - 0:40 - 0 تشکر 121651

بسم رب المهدی  

 این شعر رو خیلی دوست دارم !
به نظر من حقیر البته یکی از عارفانه ترین و عاشقانه ترین اشعار استاد صغیر این شعره !


ضمنا این غزل از زبان خود استاد صغیر به صورت صوتی نیز موجود هست
چه کیفی میده شعر به این قشنگی رو آدم از خود  گوینده اش بشنوه!
اون هم گوینده ای که چهل سال پیش به دیار باقی شتافته !
با هم میخوانیم :

سخن از زلف تو گویند دل و شانه بهم              مینمایند دو گمگشته ره خانه بهم

سوختم زآتش عشق تو ولی خرسندم              که رسیدیم در این ره منو پروانه بهم

 آشنای  تو  به دل غیر  تو را  ره ندهد                  که نسازند به یک خانه دو بیگانه بهم

حرمت کوی تو گر شیخ و برهمن یابند                نفروشند دگر کعبه و بتخانه بهم

شیخ را پای به پیمان زده ام ساقی کو             تا رساند لب من با لب جانانه بهم

دوستان بهر من از حالت مجنون گویید            که خوش آید خبر حال دو دیوانه بهم

در قیامت به رهش باز فرو ریزم جان              افتد آن جا چو گذار من و جانانه بهم

کمتر از جغد و غراب اهل جهانند صغیر

که  نسازند  در ایـن  منـزل ویـرانه بهم

علی علی

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
دوشنبه 15/4/1388 - 17:48 - 0 تشکر 129701

بسم رب الحیدر

ناد علیا مظهر العجائب
تجده عونا لك فی النوائب
کل هم و غم سینجلی بولایتک یا علی و یا علی و یا علی

سلام عزیزان اصفهانی و غیر اصفهانی
میلاد مولی الموحدین مولا امیرالمونین علی (ع) رو خدمتتون تبریک میگم .

داشتم توی نت میگشتم این شعر مرحوم صغیر پیرامون فضائل علی (ع) رو پیدا کردم

نکته ای که در این شعر هست اشاره ای هست که ابشان به تولد خود نیز دارند .
چون چنین روزی تازیخ تولد مرحوم استاد صغیر اصفهانی هم هست :

من به دنبال وی اینجا آمدم افتان و خیزان
ور نه هرگز اندر این عالم نیفتادی گذارم !

شعر کامل رو در زیر میخوانید :

روزگاری شد که مدح حضرت مولاست کارم                       کارم این است و خوش است الحمدلله روزگارم
روزگاری بهتر از این چیست کاندر روزگاران                       چون نمانم من بماند مدح مولا یادگارم
مزرع هر دل که در آن هست تخم مهر حیدر                      من ز جوی طبع در آن پاک مزرع آبیارم

این شنیدستی که در لیلة الاسری پیمبر                           اشتران را دید من خود اشتری از آن قطارم
ور نداری باور و حجت همی خواهی نظر کن                         بر کتاب مدح او در دست من کاین است بارم
تا علی را مدح گویم تا گدای کوی اویم                              راستی از سلطنت با این که عورم هست عارم

افتخار دیگران گر هست جاه و مال و منصب                    من غلام حیدرم این بس بدوران افتخارم
آنچنان مستم ز جام ساقی کوثر که دانم                        نفخه ی صور قیامت هم نسازد هوشیارم
بنده ی عشق ویم گو تا بدانند اهل عالم                             خم شدن اینجا نمی شاید که من اشتر سوارم

فاش از عشقش انا الحق گویم و در دعوی خود                     پایدارم ور بیفتد کار بر بالای دارم
من به دنبال وی اینجا آمدم افتان و خیزان                             ورنه هرگز اندر این عالم نیفتادی گذارم
از دل خود هر چه می پرسم ز رسم و راه و آئین                   گوید اینها چیست من از عشق حیدر بی قرارم

گر ز سودای علی سازم جنون خویش ظاهر                        می کنند این عاقلان مانند طفلان سنگسارم
آنکه می خواند مرا غالی قصور خود نداند                         هرچه خواهد گو بگو من عاشق شیدای یارم
با علی باشد همه کار خدا من کار خود را                          گر گذارم با علی باشد چه نقصانی به کارم

یا علی ای مظهر ذات و صفات حی بیچون                          خود تو دانی پای تا سر بنده عجز و انکسارم
گر مرا بر آستان خوانی زهی بخت سعیدم                          ور مرا از در برانی وای بر حال فکارم
گر به دوزخ می فرستی خود تویی مولا و میرم                      ور بجنت میبری هستی تو صاحب اختیارم

پادشاها من صغیر مستمندم کز دو عالم                               گشته ام مستغنی و بر حضرتت امیدوارم
هرچه هستم از تو هستم درنگر از چشم لطفم                  یعنی آور از میان بحر محنت بر کنارم

یا مولا مدد

آقا جان اگر قرار باشد من هم مثل ژول ورن دور دنيا را درهشتاد روز بچرخم ،
ترجيح ميدهم دور تو بچرخم
چون تو هم دنياي مني هم عقبي مني
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.