• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 17330)
سه شنبه 18/1/1388 - 15:38 -0 تشکر 104093
-:- دل شکسته-:-

سلام دوستان شاید زمانی هم دل شما شکسته شده باشد من نمی دونستم این تاپیک را باید در کدوم انجمن قرار می دادم ، گفتم در اینجا قرار بدهم شاید شماهم شعری یا نوشته ای دارید که در اینجا قرار بدهید

فقط خواهش می کنم مطالبتون به عنوان تاپیک مربوط باشه

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی . به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی .داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی . به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی
طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه //خداحافظ

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
شنبه 29/1/1388 - 1:2 - 0 تشکر 106894

به نام خدا

سلام

خیلی ناراحت می شم وقتی می بینم گاهی از چنین درد دل هایی که این جا نوشته می شه چه برداشت های دیگه ای ممکنه بشه. فقط می تونم بگم که اگر این محیط و آدماش با خیلی جاهای دیگه فرق نمی کردن، امکان نداشت، امکان نداشت این جا کلمه ای بنویسم؛ چون هر جایی این شأن و لیاقت رو نداره که از دل های شکسته ای توش حرف زده بشه که شکستگی شون یه فرقایی داره... قصد بدی ندارم از این صحبت، ببخشید شاید من زیادی زود رنج شدم، اما کمی دلم گرفت از یه حرفی...

در کوی ما، شکسته دلی می‏خرند و بس


بازار خود فروشی، از آن سوی دیگر است

...

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

شنبه 29/1/1388 - 8:5 - 0 تشکر 106908

به نام خدا

سلام

پنجره جون من با نهایت لطافت و مهربانی گفتم عزیز...

من حتی سرچیدم ولی چیزی نیافتم....

اینو حتما تا آخر بخون...با احساس....واقعا ته ه شعره...عااااااااااااشقشم نافرم

چنان بی تاب اشکم من
که می خواهم ببارم من
من امشب گریه خواهم کرد
من امشب بغض را در سینه خواهم کشت
و بی پرواتر از دیروز
تو را فریاد خواهم کرد
من امشب آرزوی مرگ خواهم کرد
چنان مشتاق مرگم من
که شرح آرزوی من
مثال ریشه و آب است
تو ای باران
تو ای مولود ابر آه
چه حسرت گونه می باری
مرا با خود ببر امشب
فرو در خاک و خاکستر
مرا با خود ببر امشب
به گورستان دلتنگی
مرا با خود ببر امشب
که اینجا
زندگان از عشق بیزارند و
باران را نمی فهمند
من امشب گریه خواهم کرد
و از دست خدا هم شکوه خواهم کرد
خدا یا!
چرا مردم نمی دانند
باران حاصل اشکی است
که عاشق از دو چشمانش
به هنگام سکوت خویش می بارد
چرا مردم نمی دانند
که باران هدیه ابر است
به هر که عاشق اشک است
من امشب گریه خواهم کرد
به گوش ابر ها امشب
تو را فریاد خواهم کرد
بمان ای نازنین با من
بمان تا لحظه اخر
بمان تا زندگی باقی است
بمان تا ابر بارانی است
بمان تا در کنارت من
بسان غنچه بشکافم
بمان تا در نگاهت من
بکارم شاخه عشقی
بمان تا روی دستانت
ببارم شبنم اشکی
بمان تا روی لبهایت
نشانم بوسه لطفی
بمان ای نازنین با من
بمان تا آسمان آبی است
اگر چه می روی امشب
ولی من هر سحر گاهان
تو را فریاد خواهم کرد
من امشب گریه خواهم کرد
بسان کودکی گم کرده مادر را
چنان می گریم امشب من
که خون از دیده ام آید
که مپ گان نگاه من
به رنگ سرخ خون گردد
من امشب گریه خواهم کرد
به یاد قامتت ای دوست !
میان باغ احساسم
هزاران سرو می کارم
به یاد صورت ماهت
میان آسمان آبی قلبم
هزاران ماه می کارم
به یاد چشم شهلایت
میان حوض چشمانم
هزاران گریه می کارم
من امشب گریه خواهم کرد
تو را من با تمام حسرت و اندوه
تو را من با تمام بغض
تو را من با تمام درد
تو را من با تمام هرچه احساس است
تو را من با تمام هر چه دلتنگی است
تو را من با تمام هر چه امید است
تو را فریاد خواهم کرد
اگر امشب خدا گوید:
" که بنده!
ساکت امشب ساکت امشب "
ساکت امشب من نخواهم بود
تو را من با تمام عشق
تو را فریاد خواهم زد

یا حق

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
شنبه 29/1/1388 - 8:32 - 0 تشکر 106909

به نام خدا سلام

ببخشید پارازیت میندازم

آدم میاد اینجا خودبخود غصش میشه !

مثل اینکه باید سه شماره سوته دلان رو برای همتون بخرم !

ولی نمی خرم ! بیشترتر غصتون میشه !

اینجا خیلی کفش سیاه هست . باید بنویسیم : ورود با کفش های سفید ممنوع !

ببخشید اینجوری نوشتم

واقعا غصم گرفت .. افکار آشفته بهم هجوم اوردن :|

ممکنه هم یه روز خودمم بیام شعر بنویسم مثل همون یه دونه ای که نوشتم اما یه دفعه کلی موج منفی به این ذهن آشفته من سرازیر شد . نمیگم دل من نمیشکنه ! دلم نمی گیره ! غصه نمی خورم ! آهنگای غمگین گوش نمیدم ! شعرای غمگین دوست ندارم و نمی خونم . اما این شعرها دو جور اثر دارن : 1- حرف دلت رو می نویسی و بهت تسکین میده .... 2- می نویسی و با خوندن مداومش این حس بهت تلقین میشه که من دلم شکسته ! من دلم خیلی خیلی شکسته ! دیگه کل روز رو دپرسی !

فک کنم تا دلم نشکسته نباید بیام اینجا چون اثری که میذاره بدتر از دل شکستگیه

بچه ها موضع نگیریدا ! شاید یه جورایی دل منم  شکست وقتی این شعرها رو دیدم .

شاد باشین

شنبه 29/1/1388 - 10:5 - 0 تشکر 106914

به نام او

سلام

آرسو جان منم امروز داشتم به همین فکر میکردم که چقدر اینجا از در و دیوارش غصه میباره... حتی رفتم که برم تاپیک ورود با کفش های سیاه ممنون رو بکشم بیرون از زیر ولی شعر شاد نداشتم!

در کل به نظر من برو اون تاپیک رو بکش بیرون... اونجا هم بریم انرژی مثبت بگیریم.

میریم اونجا

.

.

.

یادتونه قبلا بهتون گفته بودم اینجا رو خیلی دوست دارم؟

الان دیگه نمیگم...چون عاشق این تاپیکم... شعراش همه یه حالت خاص قشنگین... شعرایی که خودم میذارم واقعا برام عزیزن...

اصلا نمیتونم تعلق خاطرم رو نسبت به این شعرا رو بیان کنم..نه به خاطر اینکه غمگینن...به خاطر اینکه دقیقا حرف دل ادم رو میزنن

مثلا همونی که من به خاطراون کس نوشتم...هیچ جور دیگه ای نمیتونستم اون حرفا رو بزنم ولی اون شعره خیلی قشنگ بیانش کرد

من خیلیییی اینجا رو دوست دارم و هیچ وقت انرژی منفی ازش نمیگیرم... اگه بخواهیم مثبت باشیم همه جوره میتونیم

 غم میخورم و ز غصه شادم        غم عشق تو اورد به یادم

 غم  نامه ی افرید  گارست          غم شعر بلند روزگار ست

 بیچاره کسی که غم ندارد           گاوست و علوفه کم ندارد!

 هرکس که غمی نداشت خام است   بی غصه وجود ما "تمام"است

 دل گوهر افریدگارست                از عالم غیب یادگارست

 گر دل زغم کسان نلرزد              سنگست وبه یک درم نیرزد

غم محرم جان عاشقان است        غم زینت هر که مهر بانست

  غم حاصل عشق و مهربانیست   غم ازدل عاشقان جدا نیست     

 دل عاطفه خیز ومهرجوشست      بی نغمه عشق دل خموشست

 ان دل که دراو صفای غم نیست    گورست وچنین پدیده کم نیست

 غم در دل عارفان شرابست         شرح غم عشق بی حساب است

 ان کس که مقام غم نداند              بیگانه بود حرم نداند

  من با غم عاشقانه شادم              دل درغم عاشقی نها دم

غم ا ز دل من اگر جدا بود           این شوربه شعر من کجا بود؟

با غم به سخن شراب ریزد         درجان شب افتاب ریزم

 غم شعر مرا به رقص ارد          تا بر لب عاشقان گذارد

 ای کاش غم از دلم نخیزد          بی کس شوم ار که غم گریزد

 درخلوت من سرور کم باد          جانم به فدای جان غم باد!

 آره عزیزان...اون جای خودش این جای خودش...

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
شنبه 29/1/1388 - 10:24 - 0 تشکر 106932

خوش آمدید به کلبه دل شکسته من ** ببین دلم چه می کشد همیشه انتظار تو ** و گاه خیره می شوم به عکس یادگار تو** ببین چگونه لحظه ها سیاه و سرد و بی صدا **

عبور می کند و من همیشه بی قرار تو

...........................................

به نام آن کسی که اشک را آفرید تا سرزمین عشق آتش نگیرد

سلام سلام سلام

ممنونم از جناب برزخ عزیز که شعری زیبا در این تاپیک قرار دادند

از انیک هم تشکر می کنم که به این تاپیک رونق دادند

گویای خاموش گرامی هر سوالی داشتی بپرس ایرادی نداره منتظر اشعار شما هم هستم

یه دنیا تشکر به انشرلی گرامی که شعرهای واقعا زیبایی در اینجا قرار می ده من دیگه نمی تونم شعری در اینجا قرار بدم که به پای شعرهای انشرلی برسه

دوستان عزیزی که می گن اینجا ناراحت می شن و دلشون در اینجا می گیره ، بعد از ورود به اینجا سریع بروند انجمن طنز تا دپرس نشن چون اب قند اینجا موجود نیست

و تشکر ویژه به دوستان عزیزی که به این تاپیک لطف داشتند و اشعار و شعرهای زیبایی در این تاپیک قرار دادند به خصوص انشرلی گرامی و انلوکر

اینم تقدیم به دوست گرامی...

نجوای قلم مادربزرگ

آرام دستگیره را می فشاری ، بغض ِ غریبی به دل ات می نشیند ....... و گرمای ِ فراموش شده ای که به چشم هایت امان نمی دهد ..... معلق می مانی بین زمین و هوا...... سطح زمخت ِ قاب چوبی هم با تمام مردانگی اش به اوج کودکانگی می فرستد ات ، تا پیکر ِ بی جان دق الباب را با همه چشم به راهی ، لحظه ای تامل کنی ، و تو ........

تمام دل شکستگی های ات را به نقش ِ کتیبۀ شکسته ، رنگ می کنی و سر را لحظه ای به زیر آجر های طاق نما آرام می آرامی ، شاید نفس های خوابیده زیر آن هنوز بوی ِ باران پاییزی را به تنهایی ات هدیه کند......

نور رنگ پریده ای آرام آرام جان می گیرد و راهروی ِ پر از خلوت ِ هیاهو که انگار دود اسفند عید هنوز در آن نخوابیده ، پاهای ات را می کشاند به مهمانی ِ درد دل های ناگفته ........

بوی خنده های کودکانه ، از خط خطی های مانده بر دیوار گچی بی خود ات می کند و بُغضی کهنه از ته ِ خنده های همیشه کوچک به دل ات می ترکد .......انگار در انتظار بازی های ناتمام چشم در چشم تو قفل کرده......

پا به داخل که می گذاری ، غوغای سکوت ِ درخت ِ کُنار به زیر پای ات ناله می کند و برگ های خشکیده از فریاد گنجشک ها ، به درد ِ دل ات می نشینند ، و....... آجرهای چهارگوش ِ کف حیاط که بوی نم خوردگی شان انگار تمامی ندارد.....

در گوشه های پله ایوان هنوز سبزه های کوچک می روید و شکستگی ِ لبه آن ، حکایت زمین خوردن ات را به یاد دارد ......

و مشبک پنجره ......غرق غبار تنهایی ، انگار به لبخندی سلام ات می دهد ......و داخل ِ اتاق ، که هنوز به حیرت ِ وداع آخرین ، به عمق ِ سکوت فرورفته ، و نگاه مادر بزرگ .....با چشمان ِ به گود نشسته ، نگران ِ عطر کاغذ های کاهی و شعر های فراموش شده کـُنج طاقچه.........

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
شنبه 29/1/1388 - 10:25 - 0 تشکر 106934

دمی که قطره های عشق، به روی صورتم چکید


و دست کوچک دلم به دست عاشقی رسید


دمی که آبی دلت به زرد من نظاره کرد


و سبزی وصالشان به آسمان اشاره کرد


دمی که در کویر دل دوباره شاپرک پرید


و تاجر دلم ز تو ، دوکیسه عاشقی خرید


دمی که مثل هر دمم سکوت و خستگی نبود


و کوچه های قلب من پر از شکستگی نبود


دمی که سفره دلم پر از صفا و سیب شد


و دست مهربان تو برای من طبیب شد


دمی که کودک دلم زبان به عاشقی گشود


و با دو پای کوچکش به شهر تو سفر نمود


دمی که برگهای گل به من سلام کرده اند


و لاله های واژگون در آن قیام کرده اند


دمی که دستهای من به خانه خدا رسید


و طرحی از لطافت پر فرشته ها کشید


دمی که آفتاب تو ، به شهر من حلول کرد:


تمام شعرهای عشق به قلب من نزول کرد.


در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
شنبه 29/1/1388 - 10:36 - 0 تشکر 106937

قسمتی از شعر حیدر بابایا سلام از استاد شهریار به زبان شیرین آذری

حیدربابا ، دوْنیا یالان دوْنیادى

سلیماننان ، نوحدان قالان دوْنیادى

اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنیادى

هر کیمسَیه هر نه وئریب ، آلیبدى

افلاطوننان بیر قورى آد قالیبدى

حیدربابا ، یار و یولداش دؤندوْلر

بیر-بیر منى چؤلده قوْیوب ، چؤندوْلر

چشمه لریم ، چیراخلاریم ، سؤندوْلر

یامان یئرده گؤن دؤندى ، آخشام اوْلدى

دوْنیا منه خرابه شام اوْلدى

 
شنبه 29/1/1388 - 10:52 - 0 تشکر 106968

به نام خدا سلام

امروز از اول صبح این تاپیک برام ضد حال بوده :| / برام سوال پیش اومد که چرا مباحث غمگین همیشه رو هستن .

ممنون جناب حسین طهوری :| جواب دندان شکنی بود :| حال خودم طنز هست نیازی نمی بینم به انجمن طنز :| فشارمم نیفتاده که نیاز به آب قند پیدا کنم . فقط خواستم بگم این اشعار  ناخوداگاه تلقین دل شکستگی می کنه :| غم های دلم اونقدر با ارزشن که ... :|

آنه :| 

جا داره که شعر جناب رو به آسمان رو منم بذارم که خیلی قشنگه :

حیدربابا ، یار و یولداش دؤندوْلر

بیر-بیر منى چؤلده قوْیوب ، چؤندوْلر

چشمه لریم ، چیراخلاریم ، سؤندوْلر

یامان یئرده گؤن دؤندى ، آخشام اوْلدى

دوْنیا منه خرابه شام اوْلدى

شاد باشین

شنبه 29/1/1388 - 10:55 - 0 تشکر 106972

به نام خدا

سلام

ممنون جناب طهوری، من سؤال خاصی نداشتم، فقط کمی ناراحت شدم از صحبتی، و در حدی که می شد توضیح هم دادم. اما مهم نیست، جداً دیگه مهم نیست. 

ممنون ازتون.

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

شنبه 29/1/1388 - 17:17 - 0 تشکر 107068

به نام خدا

سلام

نه مثکه راستی راستی داره این تایک غمگین میشه.... آرسو جان من که باهات موافق بودم و نظر خودم رو هم گفتم به علاوه ی اون...

قابلی نداره جناب طهوری، قبلا هم گفتم شعرای این تاپیک از عزیزترین چیزای من هستن....

امروزی ه خیلی غمگین ه...

آی خدا دل گیرم ازت‌، آی زندگی سیرم ازت

آی زندگی میمیرم و عمرمو پس میگیرم ازت

این غصه های لعنتی از خنده دورم میكنن

این نفس های بی هدف زنده به گورم میكنن

چه لحظه های خوبیه  ثانیه های آخره

فرشته مردن من ، منو از اینجا میبره

آی خدا دل گیرم ازت‌، آی زندگی سیرم ازت

آی زندگی میمیرم و عمرمو پس میگیرم ازت

چه اعتراف تلخیه انگار رسیدم ته خط

وقت خلاصی از همه است آی دنیا بیزارم ازت

اینم به او...:

رفیق من سنگ صبور غم ها
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دل زده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا
نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم - پیر تو ای جوونی


تنها یکی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور
تویه شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست
اگرچه هیچکس نیومد
سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش

 دلاتون شاد....

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.