• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 1909)
يکشنبه 27/11/1387 - 15:46 -0 تشکر 90815
گزارش نیکادل از کنکور ارشد 87

گزارش طنز از کنکور سراسری کارشناسی ارشد 87

 

شب قبل از کنکور ..

 

بابا یه زنگ بزن فردا آژانس ساعت 6.30 جلو در خونه باشه

 

پدر: فردا چه خبره ؟کجا می خوای بری

 

بابا فردا کنکور دارم گفتم چون صبح جمعست مزاحم شما نشم

 

پدر با تعجب یه نگاهی کرد و گفت ااااااااااااااااا کنکور داری ؟ بعد نیست لا کتابتو باز

 کنی یه نگاه روش بندازی (توجه داشته باشید که ساعت 21.30 بود )

 

نیکادل : بابا یه مقدار زود گفتی دیگه نمی شه چون هر چی خوندم فراموشم میشه

( با کنایه بخونید )

 

مامان : دخترم اینقدر استرس نداشته باش چیزی نیست که یه کنکور سادست

(مامان توی دلش میگه  خدایا این بچه چرا عین خیالش نیست من این همه اضطراب دارم

 این بچه انگار نه انگار که کنکور داره انگار فردا می خواد بره عروسی )

 

ساعت 23:59 مامان شناسنامه  من کجاست باید فردا باخودم ببرم

 

مامان :الان یادت افتاده سر جاشه

 

نیکا : نیست

 

مامان : چشم که نیست دکوره ......بگرد هست ...نبودم دیگه من نمی دونم کجاست

 

نیکا : دیدی اون جا نبود تو کیفم گذاشته بودم قبلا (نیشخند )

 

1.30 راستی یادم نبود فردا باید با خودم مداد ببرم تست بزنم پاکن و تراشم می خوام

 

مامان : اینقدر به خودت استرس راه نده نه به 4 سال پیش که سر کنکور از توی پاکن

کش رد کرده بودی که بندازی توی گردنت نه به حالا ... که ..............!!!!!!!!!!!

 

زمان خواب

 

خواهر نیکا : استرس داری

 

نیکا : خوشی ها استرس کیلو چنده ؟

 

خواهر نیکا : اگه فردا خواب بمونی گریه می کنی ؟

 

نیکا : نخیرم به ادامه خوابم ادامه می دم تازه اگه آژانسیه بیدارم نکنه

 

خواهر نیکا :شب بخیر

 

(دقت کنید هر 5 دقیقه یه بار می پرسید نیکا استرس نداری ؟ )

 

نیکا : می ذاری بخوابم یا نه من فقط می خوام اونجا برم ساندیس بخورم همین

 خواهر نیکا :ببخشید  شب به خیر  نتیجه : اگر هیچ استرسی برای کنکورنداشته باشی دیگران بهت استرس را انتقال می دهند

............................

نیکادل

مدیر انجمن طنز

فرمانده کل قوای پادگانها

يکشنبه 27/11/1387 - 15:51 - 0 تشکر 90817

صبح کنکور

6.20 دینگ دینگ

مامان : نیکا بدو دیگه آژانس دم دره

نیکا : الان .....خدافظ مامان

راننده آژانس: مقصد تون کجاست ؟

نیکا: اوین دانشکده شهید بهشتی

راننده آژانس: پدر جان می خواستی لباس زیاد بپوشی چون می خوایم بریم تو دل کوه

(نیکا توی دلش :پدر جان ما دنیا دیده ایم یه عمر تو دربند درس خوندیم )

نیکا : بله پدر جان

نزدیک به دانشگاه خدای من عجب ترافیکی بود از آزانس پیاده شدم وارد دانشگاه

شدم با با ابهت با با عظمت

همون دم در موبایلمو ازم گرفتن بعدم از یه دستگاه ردمون کردند که مطمئن شند

موبایل ندارم حالا نگو من تو کیفم چاقو داشتم هرچی از این دستگاه رد می شدم زنگ

 می زد هی یارو می گفت از اول

آخرشم کیف گذاشتم رد شدم بد دوباره کیفو برداشتم

رفتم داخل حالا مگه می رسدم باید می رفتم دانشکده ادبیات خدای من چقدر پله داشت

( نیکا: من از همین الان منصرف شدم بابا اینجا آدم بیاد درس بخونه که روماتیسم می گیره )

بالاخره بعد کلی پیاده روی رسیدیم دوستایی که یه سال از من جلوتر بودم رو دیدم اونها

 همه خونده بودند و واقعا به قصد قبولی اومده بودند و چون من هدفم فقط آزمودن خودم

بود که برای سال آینده کنکور بدم به بچه ها روحیه می دادم

نیکا : ایشاا.. همتون قبولید

فاطمه : چرا می گی همتون بگو هممون

نیکا : 6نفر همش این کنکور سراسری می خواد شما قبول شید انگار من قبول شدم

اوه خدای من بهاره هم اومد

نیکا : سلام

بهاره : سلام به من دست نزنی ها

نیکا : چرا ؟

آخه هر چی خوندم می ریزه

(بچه ها خندیدند )

نیکا : سلام مرجان

مرجان : سلام نیکا ....نیکا بهمون کیکم می دن

نیکا : نه فقط ساندیس می دن

مرجان : زشت نیست ما ساندیس بخوریم بقیه تست بزنند

نیکا : نه بابا ...تازه آرا مش می گیرند می فهمند ما سیاهی لشکریم

ماریا : سلام گونی (جونی )

نیکا : سلام ماری چقدر دیر اومدی ..آماده ای دیکه

ماریا : آره بابا mp3اوردم بزارم گوش بدم حوصله ام سر نره

(و همه خندیدیم )

نیکا : بچه ها بریم دیگه همه رفتن نشستن ما هنوز تو حیاتیم ..بعد کنکور تو

حیات می بینموتون

نتیجه :

سر کنکور باخودتون وسایل اضافی نبرید در ضمن به دیگران هم روحیه بدید

نیکادل

مدیر انجمن طنز

فرمانده کل قوای پادگانها

يکشنبه 27/11/1387 - 15:59 - 0 تشکر 90821

سر کنکور

بلاخره سر جامون مستقر شدیم

اکیپ بچه های ما جز بی خیال ترین بچه ها بود و توی سالن لو لو می زدیم

ابتدا برگه پاسخ نامه رو دادند

بعد از تلاوت قرآن برگه نظر سنجی پخش شد و هی پشت بلنگو یه آقایی حرف می زد

 که اگه من این کنکور اصلیم بود می کشتمش چون اصلا نمی ذاشت آدم تمرکز کنه

سوالها در گروه a/b/c/d/ پخش شد که به قوله سمیرا من از رو بغل دستیم چک کردم

حتی سوالهام جابه جا نبود

ما هام که بیشترمون پیش هم افتاده بودیم ( تقلب فایده ای نداشت )

 برامون تغذیه آوردند فکر می کنید چی بود ؟؟؟؟ کیک بود (خنده )

بعدم اومدن کارتها رو گرفتند

 چقدر سوالها آسون بود کاش سال دیگه هم به همین آسونی باشه

دیگه خسته شده بودم فکر کنم یک ساعتو نیم بود که نشسته بودم بلند شدم اومدم

 بیرون ماریا هم به هوای من اومد بیرون ...ماریا : پس پرا بقیه نمییان بریم دیگه....

 یه 30 دقیقه ایستادیم ...بالاخره سمیراو مرجان اومد ند

نیکا : چرا اینقدر نشستید

سمیرا : بابا منتظر بودیم بیان این کارتامون بگیرند تا بلند شیم مگه میوند

هی می گفتیم ما می خوایم بریم به یکی بگید بیاد کارتهای مارو بگیره

مرجان : نیکا مگه نگفتی فقط ساندیس می دند اینا که فقط کیک دادندما رو بگو که به

 خاط این ساندیس 8000تومن پول کنکور 7000پول آژانس دادیم (و همه خندیدم )

نتیجه : اگر بی استرس و اضطراب کنکور بدی می بینی که سوالها ی سخت چقدر آسونند

در ضمن به خاطر ساندیس نروید کنکور بدهید

نیکادل

مدیر انجمن طنز

فرمانده کل قوای پادگانها

دوشنبه 28/11/1387 - 8:10 - 0 تشکر 90994

پیغام به نیکادل عزیز فرمانده پادگان

از فرمانده شورشیان

سلام

از الان حدس می زنم که کنکور قبولی شک نکن

مگه می شه ادم این همه انرژی مثبت از خودش بیرون بده بعد قبول نشه

امکان نداره

راستی شیرینی لیسانستو که ندادی لا اقل اون کیک و می دادی به ما

با این تعاریفت باعث شدی منم برم انواع و اقسام کنکورها را بدم تا به من کیک و ساندیس بدن

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم / آید از تربت من بوی وفاداری تو . . .

منتظر شما در وبلاگ دل شکسته
دوشنبه 28/11/1387 - 16:27 - 0 تشکر 91058

نتیجه گیری های جالبی بود.

حالا واقعا راست بود یا من در آوردی بود.

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

دوشنبه 28/11/1387 - 21:39 - 0 تشکر 91114

سلام

من هم با نظر حسین طهوری عزیز موافقم ،( در مورد کیک )!!!

...........حکايت همچنان باقيست
سه شنبه 29/11/1387 - 0:4 - 0 تشکر 91170

به نام خدا

سلام

خوب اگر من بخوام مثل شما با جزئیات بگم که خیلی طولانی می شه، فقط چند نکته رو بگم.

یک چیز جالبی که بدجوری توجه من رو به خودش جلب کرد این بود که برای ما تا جایی که چشم من دید (البته قبل از شروع آزمون! چون ما که اهل تقلب نیستیم، خربزه شم (ببخشید، جربزه شم!) نداریم.)

اما تا جایی که من دیدم و فکر کنم بعد از جلسه دوستان هم گزارش دادن، سؤالای ما همه و همه فرم B بودند! باور کنید! خلاصه ما نفهمیدیم چرا همچینه؟ خوب اگر قراره همه یک جور باشن، پس این اداها چیه دیگه؟ شایدم هر سالنی رو یه جور (مثل هم) دادن که گیج نشن و زحمتشون کم بشه! هه هه! 

و در مورد خوراکی و تغذیه، خوب به ما که فقط بیسکویت دادن، اونم یه مارک قدیمی که از قدیم الایام همیشه همون مارک رو سر هر کنکوری (توی هر مقطعی) می دادن! انگار اون کارخونه با سازمان سنجش قرارداد داره! حالا اسم کارخونه رو نمی گم که تبلیغ نشه!

خلاصه چشمتون روز بد نبینه، بهتر بگم، گوشتون روز بد نشنوه!! همچین که این بیسکویت ها رو دادن، ناگهان تمام سالن پر شد از صدای خش و خش باز کردن بسته ی بیسکویت! ناگهان همه با هم شروع کردن به خوردن!!!

تمام سالن پر شد از خشششششش خشششش خششش! همین طور بسته ی بیسکویت بود که باز می شد!

صدای خش خش بدجوری می رفت رو اعصابم! تمرکزم به هم ریخته بود اساااااسی!

کم مونده بود پاشم داد بزنم که:

آهای چه خبرتونه؟!!!!!! مگه شما از سال قحطی برگشتین؟!!! حالا حتماً باید بلافاصله شروع کنید به خوردن؟ اونم همه با هم؟!!!!

بعد گفتم که نه بابا، این قدر سؤالا سختن که بیچاره ها مغزشون افتاده به فسفرسوزی، خوب گشنه شون شده دیگه!

حالا بماند که خودم کمی قبلش یکی از دو تا شکلات کوچولویی که خواهرم مجبورم کرده بود با خودم ببرم رو خورده بودم، وگرنه شاید منم به جماعت خش خش کن ها اضافه می شدم...

(البته من بسته ی شکلات رو بدون صدا باز کرده بودم!)

حالا دارم می گم نکنه اونا هم مثل این اکیپ فرمانده نیکادل اینا سیاهی لشگر بودن؟! اگه این طوره که خوبه!!! چقدر سیاهی لشگر!

خوب فعلاً کافیه. اگر چیز دیگه ای یادم اومد میام می گم.

ضمناً بدین وسیله اولین حضور خودم رو در انجمن طنز صمیمانه خوش آمد عرض می نمایم!!!

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

چهارشنبه 30/11/1387 - 0:5 - 0 تشکر 91503

سلام
نیكادل جون ایشالله قبولی ! گل كاشتی با این گزارشت (دونقطه دی)
فكر كنم برای عروسی رفتن استرست بیشتر باشه (دونقطه پی)
الهی برای مادر خواهرنیكا بمیرم كه شب پر استرسی رو گذروندن !!!
امیدوارم خبر قبولیت رو بشنوم .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.