حدیث احرف سبعه
جنبهاى كه براى حجیت قرائات سبع ارائه دادهاند،حدیث معروف«انزل القرآنعلى سبعة احرف»است،یعنى قرآن به هفتحرف نازل شده است تا اشارهاىباشد به قرائات سبع.
احرف را جمع حرف،به معناى قرائت گرفتهاند.ولى روشن خواهیم ساخت كهحرف در این حدیثبه معناى لهجه است.قبایل مختلف عرب با لهجههاى گوناگوننماز مىخواندند و قرآن را بر خلاف لهجه قریش كه فصیحترین لهجههاى عرباست قرائت مىكردند.برخى از صحابه معترض شده از پیامبر صلى الله علیه و آله پرسیدند چگونهاست،آیا باید تمامى عرب و تمامى مردم جهان طبق لهجه قریش تلاوت كنند؟
فرمودند:«نه.قرآن به هفت لهجه نازل شده و به لهجه قریش اختصاص ندارد».عددهفت كنایه از كثرت است و عدد خاص منظور نیست.اینك نظرى به احادیثیادشده از طرق فریقین مىافكنیم،نخست در روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام،سپسروایات اهل سنت:
در روایات اهل بیت 1.ابو جعفر صدوق رحمه الله طى سندى كه محمد بن یحیى الصیرفى(شخصى مجهولو ناشناس)در این سلسله سند قرار دارد،از حماد بن عثمان و او از امام جعفر بنمحمد الصادق علیه السلام روایت كرده است كه:
«ان القرآن نزل على سبعة احرف و ادنى ما للامام ان یفتی على سبعة وجوه (1) ،قرآن ههفتحرف نازل شده و دست كم هر امامى مىتواند به هفت وجه فتوا دهد».
دانش مندان«احرف»را در این حدیثبه معنا«بطون»تفسیر كردهاند،بدین گونهكه هر آیه مىتواند داراى وجوه مختلفى از معنا باشد كه چه بسا آن وجوه بر عامهمردم پوشیده است،اما بر امام معصوم علیه السلام پوشیده نیست و مىتواند بر آن چهمىداند فتوا دهد.
2.طى سند دیگرى كه احمد بن هلال(شخصى اهل غلو بوده و در عقیده دینىخود مورد اتهام است)در این سلسله سند قرار دارد،از عیسى بن عبد الله هاشمى واو از پدران خود روایت كرده كه پیامبر گفته است:
«اتانی آت من الله فقال:ان الله یامرك ان تقرا القرآن على حرف واحد.فقلت:یا ربوسع على امتى،فقال:ان الله یامرك ان تقرا القرآن على سبعة احرف (2) ،از جانب خدا پیامآوردند كه خداوند مىفرماید:قرآن را به حرف واحد قرائت كن.درخواست كردم:
پروردگارا!بر امت من گشایشى فرما!آن گاه گفت:خداوند تو را دستور مىدهد تاقرآن را بر هفتحرف بخوانى».
«احرف»در این حدیثبه معناى لهجههاى مختلف عرب است،چنان كه دراحادیث اهل سنت نیز به همین مضمون آمده و همین معنا از آن اراده شده است وخداوند دامنه گستردهاى را در مورد قرآن،براى این امت فراهم كرده تا آنان بتوانندقرآن را به لهجههاى مختلف بخوانند.
3.محمد بن حسن صفار،به سندى كه در آن تردید وجود دارد(بدین گونه از ابن!203 ابى عمیر یا دیگرى)از جمیل بن دراج از زراره از امام باقر علیه السلام روایت كرده كه وىگفته است:
«تفسیر القرآن على سبعة احرف،منه ما كان و منه ما لم یكن بعد،ذلك تعرفه الائمة (3) ،تفسیر قرآن به هفت وجه ممكن است كه برخى از آن انجام شده و برخى هنوزصورت نگرفته است و امامان آن را مىدانند».
در این حدیث نیز منظور از«احرف»وجوهى است كه هر آیهاى را مىتوان بروفق آن تفسیر و معنا كرد و همان است كه در احادیث دیگر از آن به«بطون»تعبیرشده است.
4.ابو عبد الله محمد بن ابراهیم نعمانى،طى حدیثى مرسل(فاقد سند)ازامام امیر المؤمنین علیه السلام نقل كرده كه وى گفته است:
«انزل القرآن على سبعة اقسام،كل منها شاف كاف و هی:امر و زجر و ترغیب و ترهیب وجدل و مثل و قصص...» (4) .در این حدیثبه انواع مطالب قرآنى اشاره شده است كهعبارتند از:امر و نهى و تشویق و تهدید و استدلال و مثال و داستانها.
محدث كاشانى درباره جمع میان این روایات گوید:«ممكن است گفته شودآیات قرآن هفت گونه است و هر آیهاى داراى هفتبطن است و نیز به هفت لغت(لهجه)نازل شده است» (5) .
این جمله احادیثى است كه در این زمینه از ائمه اهل بیت علیهم السلام نقل شده ولىموثق بودن اسناد آنها ثابت نشده است،چنان كه استاد بزرگوار آقاى خویى و پیشاز وى استادش علامه بلاغى و دیگران یادآور شدهاند و روشن گردید كه هیچ گونهدلالتى بر جواز قرائات سبع ندارند.
در روایات اهل سنت در بین اهل سنت،كسى كه بهتر از دیگران این احادیث را جمع آورى كردهشهاب الدین ابو شامه مقدسى است.او این احادیث را در باب سوم كتابش به نام«المرشد الوجیز»به ترتیب زیر نقل كرده است:
1.در صحیحین از ابن شهاب نقل شده گوید:عبید الله بن عبد الله ازعبد الله بن عباس روایت كرده كه پیامبر صلى الله علیه و آله گفته است:«جبرئیل قرآن را به حرفواحد بر من قرائت كرد و من همواره از او مىخواستم تا آن را بیشتر از یك حرفقرائت كند،تا بالاخره به فتحرف منتهى گردید» (6) .
2.در همین دو كتاب نیز از ابن شهاب نقل شده كه عمر متوجه شدهشام بن الحكم قرآن را در نماز به نحوى مىخواند كه وى تا آن روز نشنیدهبوده است.او با هشام بن الحكم به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفتند،پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:«به همینگونه نازل شده است.قرآن بر هفتحرف نازل شده هر كدام كه آسانتر است همان راقرائت كنید» (7) .
3.از ابى بن كعب نقل شده كه گفته است:ما در مسجد بودیم كه شخصى آمد وقرآن را به گونهاى خواند كه ما به او اعتراض كردیم.همگى به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفتیم.
شخص ثالثى نیز به ما پیوست و هر یك از ما آیه و یا آیاتى را قرائت كردیم كه درقرائت مختلف بود.پیامبر صلى الله علیه و آله همه را تایید كرد.شك و تردید به من دست داد.
ضربان قلب من بالا رفت و عرق از روى من جارى شد.آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله به من گفت:
«پروردگار قرآن را به حرف واحد بر من نازل كرد تا به حرف واحد قرائت كنم و من ازخدا خواستم تا بر امت من آسان گیرد.آن گاه اجازه آمد كه به دو حرف بخوانم.
مجددا از وى خواستم آسان گیرد.در مرتبه سوم دستور آمد:قرآن را به هفتحرفبخوان» (8) .
4.از ابى بن كعب نقل شده كه پیامبر صلى الله علیه و آله گفت:«اى ابى!من قرآن را به یك و دو و!205 سه حرف قرائت مىكردم تا این كه به هفتحرف رسید و هر یك از آنها وافى بهمقصود است.اگر به جاى«سمیعا علیما»،گفته شود«عزیزا حكیما»مادام كه آیه عذاببه عبارتى كه مفهوم آن رحمت است و آیه رحمتبه عبارتى كه مضمون آن عذاباستختم نشود، مانعى ندارد» (9) .
5.هم از وى نقل شده كه پیامبر صلى الله علیه و آله،جبرئیل را ملاقات كرد و به وى گفت: «مندر میان مردمى بىسواد مبعوث شدهام.برخى از آنان ناتوان و پیر و برخى از آنانبنده و كنیز و مردمى كه هرگز كتابى نخواندهاند هستند».جبرئیل در پاسخ گفت:«اىمحمد!قرآن بر هفتحرف نازل شده است» (10) .
6.از ابو جهیم انصارى نقل شده گوید:دو نفر كه در آیهاى از قرآن اختلافداشتند به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفتند.وى به آن دو گفت:«قرآن بر هفتحرف نازل شده،در آن جدال نكنید كه جدال در مورد قرآن كفر است» (11) .
7.از ابو هریره نقل شده كه پیامبر صلى الله علیه و آله گفته است:«قرآن بر هفتحرف نازل شدهو فرقى نیستبین«علیما حكیما»و«غفورا رحیما» (12) .
8.از عبد الله بن مسعود نقل شده كه پیامبر صلى الله علیه و آله گفته است:«قرآن بر فتحرفنازل شده و براى هر حرفى از آنها ظاهرى است و باطنى و براى هر حرفى حدى وبراى هر حدى،پیشگاهى است» (13) .
9.هم از او نقل شده كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:«قرآن به هفتحرف نازل شده وجدال درباره آن كفر است(سه مرتبه این جمله را تكرار نموده آن گاه فرمود:)آن چهاز آن را مىدانید بدان عمل كنید و آن چه را نمىدانید از عالم و داناى آن بپرسید» (14) .
10.به نقل از زید بن ارقم كه شخصى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت:آیهاى راعبد الله بن مسعود و زید و ابى بن كعب براى من قرائت كردند و قرائت هر سه بایك دیگر اختلاف داشت.قرائت كدام یك را اختیار كنم.پیامبر صلى الله علیه و آله ساكت ماند.
على علیه السلام كه در كنار پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بود،گفت:«هر كس قرآن را بدان گونه كهمىداند و آموخته است قرائت كند،همه آنها خوب و پسندیده است» (15) .
در حدیث عبد الله آمده كه پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام اشاره كرد و على علیه السلام گفت:
«پیامبر صلى الله علیه و آله به شما دستور مىدهد كه هر یك از شما به گونهاى كه مىداند بخواند.ازآن پس هر یك از ما به گونهاى قرائت مىكرد كه دیگرى آن را به آن گونه قرائتنمىكرد».حاكم نیشابورى گوید:«سند این حدیث صحیح است» (16) .
11.از ابن مسعود و او از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت كرده كه فرمود:«كتاب نخست از بابواحد و بر حرف واحد نازل شد (17) ،و قرآن،از هفتباب و بر هفتحرف:زجر و امرو حلال و حرام و محكم و متشابه و امثال...نازل شده است» (18) .
12.از ابو قلابه نقل شده كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:«قرآن بر هفتحرف:امر و زجر وترغیب و ترهیب و جدل و قصص و مثل،نازل شده است» (19) .
این بود معظم احادیث اهل سنت در این زمینه كه برخى مدعى تواتر آنهاشدهاند (20) .اما مدلول و مضمون این احادیث مختلف است و با اصطلاح تواتر كهوحدت مضمون در تمامى آنها شرط است،سازش ندارد.از اینرو این احادیثبهچهار دسته تقسیم مىشوند:
اول:احادیثى كه مفهوم آنها اختلاف لهجه در تعبیر و اداى كلمات را مىرساندو آنها عبارتند از:احادیثشماره 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 10.
دوم:احادیثى كه جواز تبدیل كلمات مترادف به یك دیگر را مىرساند،مانندحدیثشماره 4 و 7.
سوم:احادیثى كه به اختلاف معانى آیات مربوط است و مضمون آنها مبین آناست كه هر آیهاى تاب تحمل معانى مختلفى دارد كه بعضى از آنها معانى ظاهر و!207 برخى باطن است، مانند حدیثشماره 8 و 9.
چهارم:احادیثى كه تقسیم آیات به ابواب هفت گانه را مىرساند،مانند حدیث11 و 12.
اما بیشتر احادیث مذكور در گروه اول قرار مىگیرند،یعنى اختلاف لهجه درقرائت آیات است و نظر اكثر دانشمندان نیز در مورد«احرف سبعه»اى كهپیامبر صلى الله علیه و آله قرائت قرآن را به آن اجازه داده همین است و شقوق دیگر،شاذ و یا باطلشمرده شده و علماى محقق آنها را مردود مىشمرند.بهترین كسى كه در اینموضوع بحث كرده،ابن جزرى است كه از احادیثسبعة احرف،به ده وجه سخنگفته است (21) .لذا شایسته است در این باره در هر قسمت جداگانه و با تحقیقى كهمناسب آن استبررسى شود.اینك مختصرى در این باره:
دسته اول از این احادیث،یعنى اختلاف لهجهها،در واقع توسعه و تسهیلىاستبر امت در مورد قرائت قرآن،زیرا مردم بدوى نمىتوانند مانند مردم شهرىقرآن را تلفظ كنند.تعبیر و اداى كلمات به وسیله مردم بىسواد،غیر از تعبیر و اداىآنها به وسیله مردم با سواد و درس خوانده است.هم چنین در این زمینه بین كوچكو بزرگ،پیر و جوان تفاوت است.علاوه بر وجود اختلاف لهجه بین قبائل در تعبیرو تلفظ یك كلمه،به نحوى كه هر قبیلهاى از تلفظ به غیر آن چه عادت كرده عاجزاست.هم چنین اقوام غیر عرب از امت اسلامى كه نمىتوانند كلمات عربى را بهدرستى ادا كنند و تلفظ بسیارى از كلمات عربى براى آنان مشكل است و چونقرائت قرآن بر وفق یك لهجه تكلیفى است كه از حد توانایى افراد خارج است،لذاهر كس مجاز استبر وفق لهجهاى كه مىتواند،آن را قرائت كند كه لا یكلف الله نفساالا وسعها (22) ، خداوند هر كه را به اندازه توانش مكلف مىسازد».امام صادق علیه السلام ازپدران خویش روایت كرده كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده:
«ان الرجل الاعجمی من امتی لیقرا القرآن بعجمیته،فترفعه الملائكة علىعربیته (23) ،هر فرد غیر عرب از امت من كه قرآن را با لهجه غیر عربى بخواند،فرشتگان آنرا بر وفق لهجه عرب بالا برده به ساحت قدس الهى عرضه مىدارند.
همین است معنا گفتار دیگر پیامبر صلى الله علیه و آله كه فرموده است:«من در میان امتى مبعوثشدهام كه در میان آنان عجوز و پیرمرد و نوجوان پسر و دختر و افرادى كه هرگزكتابى نخواندهاند،وجود دارند».لذا تجویز فرموده تا امت وى قرآن را بر هفتحرف و بر حسب اختلاف لهجههاى خود قرائت كنند و لهجههاى خاصى كهنمىتوانند آن را ادا كنند بر آنان تكلیف نشده است.در روایت دیگرى فرموده:«قرآنرا به هر گونه كه مىخواهید،یعنى هر گونه كه مىتوانید،قرائت كنید».یا«هر كسىقرآن را به نحوى كه آموخته بخواند،همگى در همین زمینه است».در همین موردابو العالیه روایت كرده كه پنج نفر آیاتى از قرآن را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله خواندند و هر پنجنفر در لغت(یعنى در لهجه)با یك دیگر اختلاف داشتند و پیامبر صلى الله علیه و آله قرائت هر پنجنفر را تصویب نمود (24) .
ابن قتیبه مىگوید:«از تسهیلات خداوندى یكى این است كه امر فرمود بهپیامبر صلى الله علیه و آله تا قرآن را هر قومى به لغتخودشان و بر حسب عادت خودشان تعلیمدهد.فی المثل طایفه هذیل به جاى حتى حین (25) «عتى حین»مىخواندند،براىاین كه این كلمه را به همین نحو تلفظ مىكنند.طایفه اسد نیز«تعلمون»و«تعلم»و تسود وجوه (26) را به كسر«تاء»تلفظ مىنمایند و الم اعهد الیكم (27) را به كسر همزه«اعهد»مىخوانند.طایفه تمیم همزه را اظهار مىكردند و قریش اظهار نمىكردند.
برخى كلمه قیل (28) و غیض (29) را به اشمام ضمه با كسره و برخى ردت (30) را به اشمامكسره و با ضمه و برخى دیگر و مالك لا تامنا (31) را به اشمام ضمه و با ادغام تلفظ وقرائت مىكردند. این از آن جهت است كه هر زبانى به نحوى عادت كرده و قدرتتلفظ به غیر آن چه عادت كرده ندارد.اگر قرار بود كه هر گروه از این اقوام مكلفباشند،اعم از كودك و نوجوان و پیر، لغتخود را تغییر دهند و عادت خود را ترك كنند،كارى بس مشكل و مشقتبار بود و این امر میسر نمىشد مگر پس از تحملمشقتهاى طولانى تا این كه این عادت عوض شود و زبان به غیر آن چه عادتداشته عادت كند.لذا خداوند اراده فرموده تا از روى رحمت و لطف، تسهیلاتى دراین باره براى امت روا دارد،چنان كه در اصل دین چنین تسهیلاتى را روا داشتهاست» (32) .
ابن یزداد اهوازى گوید:از على بن ابى طالب علیه السلام و ابن عباس روایتشده گفتهاند:
«قرآن به لغت هر قبیلهاى از قبایل عرب،نازل شده است».در روایتى از ابن عباسآمده است كه پیامبر صلى الله علیه و آله قرآن را به لغت(لهجه)واحدى بر مردم قرائت مىكرد و اینبر مردم دشوار بود،لذا جبرئیل نازل شد و گفت:«اى محمد!قرآن را براى هر قومىبه لغتخود ایشان قرائت كن».
ابو شامه مىگوید:«حق همین است،زیرا وقتى از نظر ایجاد تسهیلات براى مردمعرب،قرائت قرآن به غیر زبان قریش مجاز باشد،شایسته نیست كه اقوام دیگرمجاز نباشند كه قرآن را به لهجه خود بخوانند و این تسهیلات براى گروهى باشد وبراى گروه دیگر نباشد،زیرا هیچ كس جز در حد توانایى خود تكلیفى ندارد.وقتىكسانى مجازند تا كلمات قرآن را بر حسب غتخود با تخفیف همزه یا ادغام و یاضم میم جمع و یا وصل«ها»كنایه و امثال اینها تلفظ كنند،چه طور مىتواندیگران را محروم كرد و آنها را مكلف دانست كه فقط به یك نحو قرائت كنند.ازهمین قبیلند كسانى كه«شین»را مانند«جیم»و«صاد»را مانند«زاء»و«كاف»رامانند«جیم»و«جیم»را مانند«كاف»تلفظ مىكنند.اینان به منزله كسانى هستند كهمخرج برخى از حروف را ندارند و در زبان آنان لكنتى وجود دارد و هیچ كس به بیشاز آن چه در امكان اوست مكلف نیست،ولى بر اوست كه اگر مىتواند كوشش كند وآن چه را صحیح استبیاموزد» (33) .
این،همان است كه ما در تفسیر«احرف سبعه»یعنى اختلاف لغات(لهجهها)
عرب در تعبیر و ادا و تلفظ كلمات،پذیرفتهایم و قبلا نیز از سیوطى نقل شد كه«لغت»به كیفیت نطق،اعم از اظهار و ادغام و تفخیم و ترقیق و اماله و اشباع و مد وقصر و تشدید و تلیین و امثال اینها تفسیر و اطلاق مىشود (34) .
«حرف»در لغتبه معنا طرف و كناره است.ابن سیده گوید:گفته كسى كه گوید:
«فلان على حرف من امره،فلانى در كناره كارش قرار گرفته»بدین معناست كه درمتن كار قرار نگرفته و در كناره است تا هرگاه ناخوشایندى پیش آید فورا كناره گیرد.
در قرآن همین تعبیر آمده،آن جا كه فرموده: و من الناس من یعبد الله على حرف (35) یعنى هرگاه با ناپسندى برخورد كرد،فورا روى گردان شود.از هرى از ابو هیثم نقلمىكند كه«حرف»كناره هر چیزى است،مانند«حرف الجبل»یعنى دامنه كوه و«حرف النهر»به معنا كناره رود و«حرف السیف»به معنا لبه شمشیر.
بنابراین هر گاه از كلمهاى به وجوهى تعبیر(قرائت)شود هر وجه آن را«حرف»
مىنامند،براى این كه وجه هر چیز،طرف و جانب آن است كه بدان ظهور مىیابد وچون«قرائت»كه كیفیتى از تعبیر كلمه و چگونگى اداى آن است وجهى از وجوهتعبیر لفظ به حساب آمده،حرف نامیده مىشود و جمع آن«احرف»است.
ابو عبید-در تفسیر نزل القرآن على سبعة احرف-گوید:«نزل على سبع لغات منلغات العرب». ازهرى از ابو العباس نقل كرده كه در معنا«نزل القرآن على سبعةاحرف»گفته است«مقصود از«احرف»چیزى جز لغات(لهجهها)نیست».ازهرىگوید:«ابو العباس كه در ادبیات عرب یگانه عصر خویش است گفته ابو عبید را دراین زمینه پسند كرده و صواب شمرده است» (36) .
«لغات»همان لغت عرب،یعنى لهجههاى آنان در كیفیت و چگونگى تعبیر و اداكلمه است.
بغوى گوید:«صحیحترین گفتهها درباره این حدیث و نزدیكترین تفسیرها بهظاهر حدیث آن است كه منظور از این حروف،لغات است.به این معنا كه هر قومىاز عرب مىتواند قرآن را به لغتخود قرائت كند و هر كلمهاى را به نحوى كه روش وعادت اوست اعم از ادغام،اظهار،اماله، تفخیم،اشمام،اتمام،تلیین و دیگر وجوهقرائت كند تا آن جا كه هر كلمهاى را به هفت وجه مىشود خواند» (37) .
در مورد احادیث دسته دوم(احادیثشماره 4 و 7)كه بر جواز تبدیل كلمهاى بهكلمه مرادف خود دلالت دارد،به شرط آن كه واقعیت مقصود را تغییر ندهد وموجب تبدیل آیه رحمتبه عذاب و آیه عذاب به رحمت نگردد،عقاید مختلفىوجود دارد:
ابن مسعود و نیز ابى بن كعب،چنین تغییر و تبدیلى را جایز مىشمردند.
ابن مسعود گفته است:«من قرائت قراء را شنیدم و آنان را در قرائت نزدیك بهیك دیگر دیدم. شما نیز قرآن را همان گونه كه آموختهاید بخوانید و فرقى بین«هلم»و«تعال»نیست» (38) .
ابن مسعود وقتى به مردى غیر عرب قرآن مىآموخت،او نمىتوانست كلمه«الاثیم»از آیه: ان شجرة الزقوم طعام الاثیم (39) را درست ادا كند و به جاى آن«الیتیم»
مىگفت.ابن مسعود به وى گفتبه جاى«طعام الاثیم»بگوید«طعام الفاجر».هم اوگفته است: مانعى ندارد كه در قرآن به جاى«الحكیم»بگوییم«العلیم»و حتى اونهادن آیه رحمت را به جاى آیه عذاب جایز مىدانست (40) .او«الیاس»را به«ادریس»
تغییر مىداد و به این صورت مىخواند:«سلام على ادراسین» (41) و به جاى او یكونلك بیت مىخواند او یكون لك بیت من ذهب (43) و به جاى العهنالمنفوش (44) مىخواند«الصوف المنفوش» (45) و نیز انی نذرت للرحمان صوما (46) را انینذرت للرحمان صمتا مىخواند (47) .
ابى بن كعب كلما اضاء لهم مشوا فیه (48) را به صورت«...مروا فیه»یا«...سعوا فیه»
مىخواند (49) و نیز معتقد بود كه فرقى نمىكند«غفورا رحیما»و یا«سمیعا علیما»و یا«علیما سمیعا»خوانده شود،مىگفت:خدا موصوف به تمامى این صفات است،مادام كه آیه عذابى به آیه رحمت و یا آیه رحمتى به آیه عذاب تبدیل نشود (50) .
انس ابن مالك و ابو هریره نیز از اینان پیروى كردهاند.انس این آیه را چنینخوانده:«ان ناشئة اللیل هی اشد وطا و اصوب قیلا».به او گفتند:اى ابو حمزه!آیهچنین است و اقوم قیلا (51) ؟ گفت:«اقوم و اصوب و اهدى یكى است» (52) .ابو هریرهتبدیل«علیما حكیما»را به«غفورا رحیما»تجویز مىنمود» (53) .
ولى از نظر محققان،تبدیل كلمات قرآن هرگز جایز نباشد و از اینرو كلیهمسلمانان در طول تاریخ،این نظریه را مردود شمردهاند،زیرا هر كلمهاى در هرجمله و آیه،موقعیتخاص خود را دارد كه كلمه دیگرى با آن موقعیت تناسبندارد،هر چند در ظاهر مرادف آن باشد تا چه رسد به كلمهاى غیر مرادف،زیراموضع«العلیم الحكیم»از موضع«الغفور الرحیم»كاملا جدا است هم چنین دیگركلمات مترادف كه هر یك موقعیتى خاص دارند و وقتى متكلم همه آنها را به دقترعایت كند،سخن او بدیع خواهد بود و از همین جا فصیح از غیر فصیح شناختهمىشود و قرآن كریم از این جهت در حد اعجاز است و در تعیین مواضع كلماتمتناسب برتر از حد توانایى فصحاى عرب است و به همین جهت آنان در مقابلبلاغت معجزآساى قرآن خاضع شده و به آن اعتراف كردهاند.
استاد بزرگوار مىفرماید:«موضوع جواز تبدیل كلمات قرآن به كلماتى مترادف،موجب ویرانى اساس قرآن است كه معجزهاى است جاوید و حجتى استبرتمامى بشریت،و هیچ عاقلى در این شك ندارد كه این روش،یعنى بىاعتنایى بهشان و موقعیت قرآن موجب مهجور شدن آن است.آیا براى هیچ عاقلى قابل تصوراست كه پیامبر صلى الله علیه و آله اجازه داده باشد كه كسى اول سوره«یس»را مثلا به این نحوبخواند:«یس،و الذكر العظیم،انك لمن الانبیاء، على طریق سوی،انزال الحمید»
الكریم،لتخوف قوما ما خوف اسلافهم فهم ساهون»آیا هیچ كس چنین تغییر وتبدیلى را در كلمات قرآن تجویز مىكند؟پس روشن باد چشم كسانى كه چنینگمانى را به خود راه مىدهند!به راستى كه این بهتان بزرگى است!
روایتشده است كه پیامبر صلى الله علیه و آله دعایى به براء بن عازب آموخت كه در آن دعاآمده بود«و نبیك الذی ارسلت»وى این جمله را به«رسولك الذى ارسلت»خواند.
پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمان داد:«رسول را به جاى نبى مگذار».اگر در مورد دعا این چنینچیزى روا نیست،چگونه مىتوان در مورد قرآن كه كلام نازل از سوى خدا وهمیشگى و جاوید است،چنین چیزى را روا داشت؟!» (54) .
و شاید انكار امام صادق علیه السلام نسبتبه«حدیثسبعه»ناظر به تفسیر این حدیثبه همین معنا است كه قرآن را از نص اصلى داراى اعجاز خود،خارج مىكند.
هنگامى كه فضیل بن یسار درباره این حدیث از حضرتش سؤال مىكند،مىفرماید:
«كذبوا-اعداء الله-و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد (55) ،دشمنان خدادروغ گفتهاند، بلكه قرآن یكى است و از نزد خداى یكتا نازل گردیده».
نسبتبه مفهوم دسته سوم و چهارم این احادیث ایراد و اعتراضى وارد نیست،به شرط آن كه سند آنها صحیح باشد.جز این كه بر حسب ظاهر ترجیح با دسته اولاحادیث است كه همان اختلاف لهجههاى عرب در تعبیر و اداى كلمات باشد.
مقصود از«سبعه»در این جا كثرت نسبى است.چنان كه در گفته خداى متعالآمده است: و البحر یمده من بعده سبعة ابحر (56) و یا مانند كلمه«سبعین»در قرآنمجید: ان تستغفر لهم سبعین مرة فلن یغفر الله لهم (57) .
نكته قابل توجه این كه اگر اختلاف لهجه در تعبیر و ادا كلمه،در حدى نباشد كهدر عرف مردم غلط به شمار آید،مانعى ندارد.مگر آن كه از اداى كلمه به نحو صحیحعاجز باشند.اما كسانى كه مىتوانند،و لو از راه تعلم،كلمه را صحیح ادا كنند،مجازنیستند كه كلمهاى را به غلط بخوانند.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده است:«قرآن را طبق آیین و شیوه عربى بیاموزید و از نبر-اظهارهمزه-در آن پرهیز كنید» (58) .
امام صادق علیه السلام مىفرماید:«عربیت را بیاموزید (59) ،زیرا كلامى است كه خداوند باآن با آفریدگان خود تكلم نموده و با گذشتگان سخن گفته است» (60) .
امام جواد علیه السلام در نشستى فرمود:«دو نفر نزد خداوند یكسان نیستند مگر آن كهدر آداب سخن ورى برتر باشد!»به وى عرض شد برترى او را نزد مردم در نشستهاو اجتماعات مىدانیم،ولى برترى او نزد خداوند چگونه است؟فرمود:«به قرائتقرآن،همان گونه كه نازل شده و خواندن دعا بدون غلط،زیرا دعاى غلط به سوىخدا صعود نمىكند» (61) .
البته افراد عاجز و ناتوان تا آن جا كه مىتوانند درستبخوانند كافى است،زیراخداوند بر هیچ كس بیش از امكان و توانایى او تكلیف نكرده است.در گفتهامام صادق علیه السلام پیش از این گذشت كه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود«موقعى كه یك غیر عرب ازامت من قرآن را با لهجه عجمى بخواند فرشتگان آن را به عربى فصیح بالا مىبرند».
پىنوشتها:
1- الخصال،ابواب السبعة،ج 2،ص 358،شماره 43.
2- همان،شماره 44.
3- بصائر الدرجات،ص 196.
4- رسالة النعمانی فی صنوف آی القرآن.
5- تفسیر صافى-مقدمه هشتم-ج 1،ص 40.
6- این حدیث را بخارى نیز در ج 6،ص 277 و مسلم در ج 2،ص 202 نقل كرده است.
7- بخارى،ج 6،ص 288 و مسلم،ج 2،ص 202.
8- مسلم،ج 2،ص 203 و مسند احمد،ج 5،ص 127.
9- سنن ابو داود،ج 2،ص 102.
10- ترمذى،ج 5،ص 194،شماره 2944.
11- شعب الایمان،ج 1،ص 372 از بیهقى.مسند احمد،ج 4،ص 169.
12- المصنف،ج 2،ص 61.
13- تفسیر طبرى،ج 1،ص 9.
14- همان،ص 9.
15- همان،ص 10.
16- المستدرك،ج 2،ص 223،224.
17- مقصود از كتاب نخست كتابهاى نازل شده بر انبیاى گذشته است چنان چه در حدیث دیگر آمده:«انالكتب كانت تنزل من السماء من باب واحد...».ر.ك:كنز العمال،ج 1،ص 553.
18- تفسیر طبرى،ج 1،ص 23.متقى هندى،كنز العمال،ج 1،ص 549.
19- تفسیر طبرى،ج 1،ص 24.
20- ر.ك:ابن الجزرى،النشر فی القراءات العشر،ج 1،ص 21.
21- همان،ج 2،ص 21 تا 54.
22- بقره 2:286.
23- وسایل الشیعة،ج 4،ص 866.
24- تفسیر طبرى،ج 1،ص 15.
25- مؤمنون 23:54.
26- آل عمران 3:106.
27- یس 36:60.
28- بقره 2:11.
29- هود 11:44.
30- یوسف 12:65.
31- یوسف 12:11.
32- تاویل مشكل القرآن،ص 40-39.
33- المرشد الوجیز،ص 97-96.
34- الاتقان فی علوم القرآن،ج 1،ص 46.
35- حج 22:11.
36- لسان العرب،ماده«حرف».
37- شرح السنة،ص 140.المرشد الوجیز،ص 134.
38- معجم الادباء،ج 4،ص 193،شماره 33.
39- دخان 44:44-43.
40- تفسیر الرازى،ج 2،ص 213.
41- اشاره به آیه 130 سوره صافات.ر.ك:تفسیر طبرى،ج 23،ص 96.
42- اسراء 17:93.
43- تفسیر طبرى،ج 23،ص 96.
44- قارعه 101:9.
45- تاویل مشكل القرآن،ص 19.
46- مریم 19:26.
47- تذكرة الحفاظ،ج 1،ص 340.
48- بقره 2:20.
49- الاتقان،ج 1،ص 47.
50- بلاغى،در مقدمه تفسیر شبر،ص 20،نقل از كنز العمال.
51- مزمل 73:6.
52- تفسیر طبرى،ج 1،ص 18.
53- اتقان سیوطى،ج 1،ص 47.
54- البیان،ص 198-197.
55- اصول كافى،ج 2،ص 630.
56- لقمان 31:27.
57- توبه 9:80.
58- وسایل الشیعه،ج 4،ص 865.
59- مقصود از عربیتشاید زبان و لهجه عربى باشد و محتمل است كه آداب و قواعد لغت عرب مقصود باشد.
60- وسایل الشیعة،ج 4،ص 866.
61- همان.