• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن عمومی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
عمومی (بازدید: 29436)
يکشنبه 3/3/1388 - 18:56 -0 تشکر 115684
حــــــــرف روز از گپ و گفت خودمونــــــــی

یا یاد خدا

میگن همیشه جایی برای درددلای آدمی هست.

این تایپـــیک ،پاتـــوق احســـاس امروز شماست.

يکشنبه 20/10/1388 - 17:6 - 0 تشکر 175223

سلام

الان بعد از یه چرخ زدن یاد یه شعر افتادم

پشت سنگر گشته پنچر

ماشین فرمانده لشگر

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

يکشنبه 20/10/1388 - 22:1 - 0 تشکر 175286

اومدم که منم فریاد بزنم حسی رو که الان دارم شاید تاثیری داشته باشه

اما حتی توانی برای فریاد هم نمونده

فقط هزاران ایکاش و ایکاش و ایکاش...

دوشنبه 21/10/1388 - 1:15 - 0 تشکر 175319

الان حس آزادی دارم

سلام ازادی

اللَّهُــــــــمّے صَــــــلٌے  و سَلّـــــمّے علَےَ مُحمَّــــــــدْ وَ آلِےَ مُحمَّـــــــــدْ و عجِّـــــــلْ فرَجَهُــــــمّے
 
 
دوشنبه 21/10/1388 - 13:34 - 0 تشکر 175363

سلام

امروز یه عالمه حس دارم و اولین روزیه که واقعا دوست دارم حسامو فریاد بزنم ولی میترسم

این ویرایشا این تایید نشدنا ...

 تبیان امروز ازت می ترسم

زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد 

تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی را دریاب 

دوشنبه 21/10/1388 - 19:8 - 0 تشکر 175417

حس بد....

درست شب سخت ترین امتحانت مثل قدیم طبق یه عادت ناخواسته دستت میره رو تایپ تبیان دات نت و مثل همیشه اول از همه انجمن ها و لیست تاپیک های جدید....

خداحافظی...

معرفی.....

یاد تمام دو سالی میفتم که چه زندگی ها با این تبیان داشتیم..... چه دوستی ها که شکل نگرفت....

چه اتفاقا که نیفتاد.....

و چه تبیانی داشتیم و چقدر به وجود هم مینازیدیم و جقدر ....

و چقدر آدمها زود از هم سیر میشن

و چقدر بدم اومده از آدم بودن

و ایکاش میشد واسه ی همیشه جلوی دستامو بگیرم و نذارن تایپ کنن تبیان دات نت و

چقدر...........

و چقدر سخته بی پدر

بی مادر

بی برادر

و بی دوست زندگی کردن

اومدم انرژی بگیرم که بتونم درس بخونم ولی تمام جزوه هامو پرت کردم اونور... چقدر بی معنی دارم ادامه میدم

و خودم موندم چرا دارم ادامه میدم

و میدونم چرا دارم ادامه میدم.....

و خدا هست...

و همین بهانه برای تا ابدیت زیستن کافی است....

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
سه شنبه 22/10/1388 - 19:33 - 0 تشکر 175617

سلام

الان دوباره چشمم به این تاپیک خداحافظیه افتاد دلم گرفت

چه رمانتیک شدم من

به چه زبونی بگم 

من به تاپیک خداحافظی حساسیت دارم

انا حساس بتابیک الخداحافظیه

i have hasasiat to bye tapic

زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد 

تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی را دریاب 

چهارشنبه 23/10/1388 - 23:16 - 0 تشکر 175888

این حسه قبل از دید زدنم تو تبیانه :

حس كشیدن یه نفس راحت ، حس رها شدن از استرس ...

حس زدن یه خواب راحتو بی فرمول بعد چند شب كم خوابی ...

حس طی كردن نیمه راه ...

خدا به داد برسه با نیمه دوم راه !

:(:(:(

اما حالا با اتفاقاتیكه افتاده به قول عادل یه فلش بكی زدم به گذشته ،

به چندماهیكه مث باد گذشت ،

به خاطرات خوبیكه با بچه های باحال انجمن داشتم ،

هییییییییی روزگار چه زود می گذره هاااااااااا

بی خیال باقی حسو حالم ، ادامه بدم بغض من كه می تركه هیچ حال شمارم خراب می كنم ...

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

جمعه 25/10/1388 - 21:56 - 0 تشکر 176235

حس امروزم اینه :

این جهان پر از صدای پای مردمی است كه در حالی كه تو را می بوسند در ذهن خود طناب دار تو را می بافند ...

يکشنبه 27/10/1388 - 14:35 - 0 تشکر 176567

به نام خدا

سلام

----------------

طبیعی ه که هرکس مختاره به انجام هرکاری که به نظرش درسته، اما گاهی آدم افسوس می خوره...

افسووووووووووووووس...

و شاید زیاد مهم نباشه که مقصر رو پیدا کرد، مهم اینه که من کاری رو انجام بدم که درسته!

شاید یه روزی از افسوس امروزم پشیمون بشم، شایدم برعکس، ازش مطمئن تر بشم... اما از یه چیزی امروز دلم خیلی گرفت...

گاهی آدم دلش می خواد توی یه خونه ی قدیمی اما اصیل، که حتی سقفش هم شاید ترک خورده باشه و دیگه امنیت سابق رو درش حس نمی کنه بمونه، اما دل نبنده به یه خونه ی جدید...

امروز توی اون خونه ی جدید چند قدمی راه رفتم و یه جاهاییش رو دیدم، و همه چیز دیدم الا اونی که می خواستم!

با این که آدم های اون خونه همه آشنا بودن، اما احساس غربت بهم دست داد.. و یه حس دیگه ای که...

:|

ممکن هم هست یه روزی دیگه این طور فکر نکنم، نمی دونم.

اما این حس امروزم بودم!

خدایا! فردا و فرداهای منو هم طوری رقم بزن که درست باشه و قشنگ.. حالا توی هر خونه ای که باشم...

 

بخشيدن يعني آزاد کردن يک زنداني...

و کشف اين که آن زنداني خودت هستي!

 

دوشنبه 28/10/1388 - 0:17 - 0 تشکر 176689

سلام

یه حسی که هی میگه...

بسه...

دیگه حوصل ی درس ندارم.....

واااااااااای یازده واحد دیگه مونده...........

نهههههههههههههههههههههههههه

حتی یه ابسیلون هم حس درس خوندن ندارم

حتی یه ذره

یه کم حس می خوام....بتونم ادامه بدم

آخه چرا هر شب اینجوری ه؟؟؟؟

آنه چرا فقط تو میدونی؟؟؟

به نظرم Anciant Mariner با گفتن داستانش برای دیگران خودش رو راحت می کرد...

اینکه یه چیزی و بدونی و نگی سخت تره...

حالا هرچقدر هم که مشکل و درد بزرگ باشه فرق نمی کنه

آدما با گفتن اینجور چیزا می خوان به آرامش برسن...

چقد هزیون گفتم..!

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.