• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 5622)
سه شنبه 16/3/1391 - 14:20 -0 تشکر 459560
کوچه باغ بارانی


اینجا یه کوچه باغه برای نوشتن شعر،متن،ترانه،جمله یا هر چیز دیگه ای فقط به شرط این که..........

 بارانی باشه!

ماهی روحم به اقیانوس هم راضی نبود

طفلکی لالایی این برکه خوابش کرده است!

سه شنبه 14/6/1391 - 18:20 - 0 تشکر 543352

آسمان بارانیست...

همگی میگذرند...



چتردارن به دست...



تانباردباران"برسروصورتشان...



اما...........



من تنهاورها



زیراین سقف سیاه



مینشینم بی تو...



وبه تو....می اندیشم...

سه شنبه 14/6/1391 - 18:20 - 0 تشکر 543353

باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.



از دل من اما ،



چه کسی نقش تو را خواهد شست؟



آسمان سربی رنگ ،



من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.



می پرد مرغ نگاهم تا دور



وای باران باران



پرمرغان نگاهم را شست.

جمعه 17/6/1391 - 17:47 - 0 تشکر 548498

ابر خاكستری بی باران پوشانده
آسمان را یكسر
ابر خاكستری بی باران دلگیر است
و سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت افسوس سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد كدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاكستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه كسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم
كه در آن دولت خاموشیهاست
من شكوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی كه به من می گوید :
"گر چه شب تاریك است
دل قوی دار ، سحر نزدیك است "
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال

جمعه 17/6/1391 - 20:54 - 0 تشکر 549132

با هم هی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانیام

طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام

خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانی ام؟

حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها به کجا میکشی ام خوب من
ها نکشانی به پشیمانی ام

جمعه 17/6/1391 - 22:55 - 0 تشکر 549370

از این شب های بی پایان،
چه می خواهم به جز باران
که جای پای حسرت را بشوید از سر راهم
نگاه پنجره رو به کویر آرزوهایم
و تنها غنچه ای در قلب سنگ این کویر انگار روییده...
به رنگ آتشی سوزان تر از هرم نفسهایت،
دریغ از لکه ای ابری که باران را
به رسم عاشقی بر دامن این خاک بنشاند
نه همدردی،
نه دلسوزی،
نه حتی یاد دیروزی...
هوا تلخ و هوس شیرین
به یاد آنهمه شبگردی دیرین،
میان کوچه های سرد پاییزی
تو آیا آسمان امشب برایم اشک می ریزی؟

ببارو جان درون شاهرگ های کویر آرزوهایم تو جاری کن
که من دیگر برای زندگی از اشک خالی و پر از دردم
ببار امشب!
من از آسایش این سرنوشت بی تفاوت سخت دلسردم.
ببار امشب
که تنها آرزوی پاک این دفتر
گل سرخی شود روزی!
ودیگر من نمی خواهم از این دنیا
نه همدردی،
نه دلسوزی،
فقط یک چیز می خواهم!
و آن شعری
به یاد آرزوهای لطیف و پاک دیروزی...

جمعه 17/6/1391 - 22:58 - 0 تشکر 549381


وای وای



         باران باران



شیشه



      پنجره



            را باران شست



از دل من



        اما چه کسی



                   نقش تو



                           را خواهد شست



اسمان



      سربی رنگ



من درون 



         قفس



                سرد اتاقم دلتنگ.



 می پرد ،نگاهم تا دور



وای



     باران باران



پر مرغان



           نگاهم



                  را شست



خواب



      رویای فراموشی هاست



خواب را دریابم



            که در ان



                     دولت



                          خاموشی هاست



من شکوفایی



            گلهای امیدم را



در



    رویاهایم



              می بینم



و



    ندایی



              که به من می گوید



گرچه شب تاریک است،



                     می قوی دار ،



                                     سحر نزدیک است .



جمعه 17/6/1391 - 23:2 - 0 تشکر 549388

وای وای

باران باران

شیشه پنجره

را باران شست

از دل من اما چه کسی

نقش تو را خواهد شست

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاق دلتنگ

می پرد ،نگاهم تا دور

وای

باران باران

پر مرغان نگاهم را شست

خواب رویای فراموشی هاست

خواب را دریابم

که در ان دولت خاموشی هاست

من شکوفایی گلهای امیدم را

در رویاهایم می بینم

و


ندایی که به من می گوید

گرچه شب تاریک است،

دل قوی دار

سحر نزدیک است .

جمعه 17/6/1391 - 23:24 - 0 تشکر 549445

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟


غافلگیر شدیم


چتر نداشتیم


خندیدیم


دویدیم


و


به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.


دومین روز بارانی چطور ؟


پیش بینی اش را کرده بودی


چتر آورده بودی


و من غافلگیر شدم


سعی می کردی من خیس نشوم


و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.


و سومین روز چطور؟


گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری


چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد !


و


چند روز پیش را چطور؟


به خاطر داری؟


که با یک چتر اضافه آمدی


و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود


دو قدم از هم دورتر راه برویم


.


.


.


فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم !


تنها برو ...


شنبه 18/6/1391 - 17:29 - 0 تشکر 550793

شب بود باران نمی بارید……….شکوفه لبخند نمی زد…………
اولین شب بود و پی اش هزار شب و پیشش هیچ شب…………..از آسمان برف می آمد و تو نگاهت را در کوله باری خواستنی گذاشتی و عزم رفتن کردی………
فاصله ی نگاه تو تنها به اندازه ی یک نت بود………نه یک پرده…….تنها نیم پرده………..دیگر اشک هایم هم برایت حرمت نداشت……………
به پنجره((ها))
کردم…………….چقدر برف….:.((عزیز امشب نرو برف هم بهانه ای است برای نرفتتنت………))
و تو ………….ساده حتی بی هیچ لبخندی یا حتی کلامی رفتی……….. و امروز فردای دیشب……………………عجب فاصله ی نگاهمان را زیاد کردی………….

يکشنبه 19/6/1391 - 19:4 - 0 تشکر 554034

صدا كن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
كه در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراك یك كوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی كرد
و خاصیت عشق این است
كسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت كنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربك های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می كنند
بیا آب شو مثل یك واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب كن در كف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم كن
و یك بار هم در بیابان كاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یك سنگ
اجاق شقایق مرا گرم كرد
در این كوچه هایی كه تاریك هستند
من از حاصل ضرب تردید و كبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی كه خاك سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز كن مثل یك در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب كن زیر یك شاخه دور از شب اصطكاك فلزات
اگر كاشف معدن صبح آمد صدا كن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آن وقت حكایت كن از بمبهایی كه من خواب بودم و افتاد
حكایت كن از گونه هایی كه من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری كه چرخ زره پوش از روی رویای كودك گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراكی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز یك باغ خواهم نشانید

سهراب


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.