• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 5651)
سه شنبه 16/3/1391 - 14:20 -0 تشکر 459560
کوچه باغ بارانی


اینجا یه کوچه باغه برای نوشتن شعر،متن،ترانه،جمله یا هر چیز دیگه ای فقط به شرط این که..........

 بارانی باشه!

ماهی روحم به اقیانوس هم راضی نبود

طفلکی لالایی این برکه خوابش کرده است!

پنج شنبه 12/5/1391 - 17:3 - 0 تشکر 488793

خواب بودم


صدای گریه می آمد


بیدار شدم



واژه های خیس بر زمین


دفتر شعر باران


                    باز بود

سینا بهمنش

پنج شنبه 12/5/1391 - 17:4 - 0 تشکر 488795

سوگند به انتظار


که نگاهش سوخت


و باران نیامد



سوگند به زمان


که باران دو گاه نمی آید



آنگاه که ابری نیست


و آنگاه که جز  ابر


                    ابر


                     ابر


هیچ چیز دیگری نیست



سوگند به اشک


که اینجا هیچگاه باران نمی آید

 سینا بهمنش

جمعه 13/5/1391 - 22:51 - 0 تشکر 490501

بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش


 یك روح بی پروا و سرگردانی از آتش


.


این كوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر


سوزان و من محبوس در زندانی از آتش


.


 اهل غزل بودم ، خدا یكجا جوابم كرد


 با واژه ای ممنوع  ، با انسانی از آتش


.


 بی شك سرم از توی لاكم در نمی آمد


 بر پا نمی كردی اگر طو فانی از آتش


.


 تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش


 بغضش شكست و بعد شد طغیانی از آتش


.


 كاری كه از دست شما هم بر نمی آمد


 من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش


.


 این روزها محكوم  ِ اعدامم به جرم عشق


 در انتظارم بشنوم   ، فرمانی از آتش



برگزیده از وبلاگ : شب غزل


http://www.shabghazal.persianblog.ir

شنبه 14/5/1391 - 9:36 - 0 تشکر 490833

وقتی نباشی مهم نیست ، باران ببارد ... نبارد



من زنده باشم ... نباشم ... فرقی که دیگر ندارد





وقتی نباشی چه حرفی؟اصلا چه شعری؟چه عشقی؟



وقتی که هرلحظه بی تو ،داغی به دل می گذارد





وقتی تو بر لب نداری نام ِمن ِشاعرت را



بهتر کسی نام من را دیگر به خاطر نیارد





در لحظه ی جان سپردن بهتر که دیگر نباشد



چشمان خیسی که من را دست خدا می سپارد





نه کوزه...نه نی لبک، نه! در خاک سرد مزارم



ای کاش دستان گرمت یک شاخه مریم بکارد





این شاعرِ قرن حاضر، این بیت را حافظانه



رندانه بر لوح ِ شعرش، طرح تو را می نگارد





دیگر به آخر رسیده این نامه و شاعر تو



از راه دور و به گرمی دست تو را می فشارد







از : رویا باقری

يکشنبه 15/5/1391 - 9:19 - 0 تشکر 492042

باران زمین را تر می کند...

اشک،گونه های من را...

ابر سرد می شود...باران...سردتر بشود برف

چشمهای من گرم می شوند...اشک...گرمتر بشوند...اشک...آتش بگیرند...اشک

بی شباهت است دنیای اشکهای من و قطره های باران

ولی...

چه حکایتیست

که ابر که سرد می شود..

 باران که می گیرد

من یاد رفتن تو می افتم

چشمهایم گرم می شود...آتش می گیرد

و اشک...

ماهی روحم به اقیانوس هم راضی نبود

طفلکی لالایی این برکه خوابش کرده است!

يکشنبه 15/5/1391 - 19:9 - 0 تشکر 492978

داریم نو می شویم و

              خاطرات كهنه ی این همه سال را


               به رخ درخت های خیابان می كشیم


                هرچه ما


                به سفیدی می رویم


                 آنها


                 از دودها


                و دوندگی های ما


                   گرد سیاهی به خود می گیرندو


                     هنوز ایستاده اند


                   می خواهم دست هایم را


                     به دعا بگیرم و


                       باران را


                       به شستن و نشستن


                      به تركیب این همه سیاهی و سفیدی


                       فرا بخوانم 


                      تا یك سال دیگر


                     خاكستری بخندیم




 سارا باستانی

دوشنبه 16/5/1391 - 1:50 - 0 تشکر 493557

حسن زاده

_چه لحظه ها که دلم شوق دیدن گل داشت


برای دیدن یک گل هوای کابل داشت


_بهار پنجره رو به صبح وا می کرد


قبیله های گل و سبزه را صدا می کرد


_مبارک است شکوه گل و شکفتن باغ


بهار لاله و یک دشت با هزار چراغ


_بهار بلخ بهار بهشت مانند است


چنانکه غزنه گواراتر از سمرقند است


_اگر هرات و اگر غزنه، یا صفاهان است


سه شهر نیست که اقلیم یک خراسان است


_بهار در وطن من بهار بارانی است


گل و طراوت این سرزمین خراسانی است

چهارشنبه 18/5/1391 - 12:38 - 0 تشکر 497420

باران می خرم




وقتی که گفتن "بنگ" کودک را سرباز می کند




پس برگرد شاخه گل ات را از من بگیر




تا پیش از نخستین تانک




پیش تو برگردم




از همه ی عطرها




همان را دوست دارم که پیش از حمله




از عکس تو بر می خیزد دیوانه ام می کند




از همه ی رنگ ها/ رنگ لبانت را پیش از بدرود




و بعد ِ آن/ رنگ منوری را که خاموش میشود در سینه ی گرهبان




که دو بچه دارد یک دختر یک پسر




و عکس شان را




آرام آرام[همان طور که پلک هایش هم می آیند]




می سپارد به جیب چپم




از همه ی صداها




نجوای تو را دوست دارم پشت آن تلفن که خش دارددرصدایش [درهمان شش ساعت مرخصی/




که پیش از حمله می دهند




در شعاع یک کیلومتر




دور از خط]





ببین!ببین! گریه نکن...جنگ که تمام شود برایت ابر می خرم باران می خرم بهار می خرم




اما حالا




فقط یک تابوت دارم که با خودم




برایت پست می کنم




می دانم!می دانم!...پستچی های جنگ تنبل اند




اما... روزی...مطمئنا" روزی




به دست ات خواهد رسید




نمی گویم ده سال بعد نمی گویم بیست نمی گویم...




خواهد رسید!...فقط، تکانش نده




لااقل در دقایق اول




بعد...صدایی خواهی شنید




مثل موج های دریا




مثل پرواز پرنده ای که آرام در هوا




چشم بر هم می نهد می میرد




مثل درختی که دست هایش را می تکاند و مقابل برف تسلیم می شود




چه فکر می کردی؟




خب...معمولا" همین طور است،




صدای استخوان های کسی که دوستش می داشتیم




صدای استخوان های کسی




که روزی...روزگاری




[نه خیلی دور...زمان جنگ!]




دوستش داشتیم.





یزدان سلحشور

چهارشنبه 18/5/1391 - 23:49 - 0 تشکر 499141

تعبیر خواب خوب نرجس... آه! در خواب هم این را نمی دیدم


هرگز خودم را مادر یک نور، یک نور نامیرا نمی دیدم




بازار گرمی بود و قلب من مانند یک گنجشک می لرزید


بد سرنوشتی بود اگر آن روز آن مرد را آنجا نمی دیدم




آن مرد پیغام از کسی آورد، از آنکه در رویای سبزم بود


با سر به پابوسش رسیدم، نور...جز نور سر تا پا نمی دیدم




نام خدا را بر لبش آورد، لحنش دلم را زیر و رو می کرد...


یا نور و یا قدوس و یا الله، جز اشهد و ان لا... نمی دیدم




اسلام آوردم به دست عشق، من را به نام عشق نرجس خواند


دیگر خودم را در غم غربت، بی یاور و تنها نمی دیدم


#


تعبیر خواب من پس از آن نور، نور وجود نازنینت بود


آمیزه ای از انتظار و عشق، می دیدمت؟ رویا نمی دیدم؟




ای آرزوی دیدنت تاکی ، آدینه ها را دیدنی کرده!


وقتی تو را دیدم جهانی را، در حسرتت شیدا نمی دیدم!


#


در حسرتت تقویم می چرخد، هی فصل پشت فصل پاییز است


نبض جهان در دستهای توست، دست تو از خورشید لبریز است




لبریز کن خواب مرا از رود، تعجیل کن ای آخرین موعود


شب می شود... دیر است خیلی دیر، برگرد آقا زود...خیلی زود



نغمه مستشارنظامی

پنج شنبه 19/5/1391 - 19:4 - 0 تشکر 500465

بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش


 یك روح بی پروا و سرگردانی از آتش


.


این كوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر


سوزان و من محبوس در زندانی از آتش


.


 اهل غزل بودم ، خدا یكجا جوابم كرد


 با واژه ای ممنوع  ، با انسانی از آتش


.


 بی شك سرم از توی لاكم در نمی آمد


 بر پا نمی كردی اگر طو فانی از آتش


.


 تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش


 بغضش شكست و بعد شد طغیانی از آتش


.


 كاری كه از دست شما هم بر نمی آمد


 من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش


.


 این روزها محكوم  ِ اعدامم به جرم عشق


 در انتظارم بشنوم   ، فرمانی از آتش



برگزیده از وبلاگ : شب غزل


http://www.shabghazal.persianblog.ir

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.