• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 6996)
سه شنبه 28/10/1389 - 12:1 -0 تشکر 275292
حکایت تلخ و شیرین

اگر خاطره یا حکایتی شیرینی از خودت یا دیگران یا گذشته ها داری بیا اینجا

سه شنبه 12/11/1389 - 8:53 - 0 تشکر 278639

قاضی شهر فوت كرد و جمعیت انبوهی به

تشییع آمده بودند . كسی بهلول را گفت: زمان

تشییع جنازه بهتر است آدم در جلوی تابوت قرار

گیرد یا عقب تابوت؟

بهلول گفت: جلو یا عقب تابوت فرقی ندارد ،

باید سعی كرد:

" توی تابوت قرار نگرفت؟ ."

سه شنبه 12/11/1389 - 8:53 - 0 تشکر 278640

خواجه ای بهلول را گفت:

مدتی است آنقدر استراحت كرده ام كه

خسته شده ام.

بهلول گفت:

پس قدری استراحت كن!

سه شنبه 12/11/1389 - 8:53 - 0 تشکر 278641

ابلهی پرسید، دنیا را چگونه می بینی؟ بهلول

گفت:

تو سعادتمند خواهی زیست!

ابله در حیرت شد و گفت:

این چه جوابی است كه به پرسش من می دهی؟

گفت:

نیكو جوابی است ، زیرا عاقل آنچه را میداند ،

نمی گوید ، اما آنچه را كه بگوید ، می داند...!!

سه شنبه 12/11/1389 - 8:54 - 0 تشکر 278642

روزی هارون الرشید از بهلول پرسید:

" دوست ترین " مردم نزد تو چه كسی است؟

بهلول گفت: همان كسی كه شكم مرا سیر كند.

هارون گفت: اگر من شكم تو را سیر كنم ،

مرا دوست داری؟

بهلول پاسخ داد: دوستی به:

" نسیه و اگر " نمی شود.

سه شنبه 12/11/1389 - 8:54 - 0 تشکر 278643

زمانی دل بهلول از اوضاع زمانه گرفته بود و

در خرابه ای مشغول ذكر خدا بود. در ضمن

لباسش را برای وصله زدن از تن در آورده بود.

زن بی عفتی چشمش به او افتاد:

بهلول را دعوت به كار بد كرد.

بهلول گفت:

وزن دستهای من چقدر است؟

زن بد كاره ، وزن پاهای من تا وزن تمام اعضا

را پرسید.

بهلول گفت:

كدام عاقل حاضر است بخاطر لذت عضو كوچكی ،

تمامی اعضای خود را در آتش جهنم بسوزاند.

و از جای برخاست و نعره ای كشید و فرار كرد.

سه شنبه 12/11/1389 - 8:54 - 0 تشکر 278644

روزی هارون الرشید از كنار گورستان می گذشت .

بهلول و " علیان " مجنون را دید كه با هم نشسته اند

و سخن میرانند. خواست با ایشان مطا یبه كند. دستور

داد هر دو را آوردند.

گفت : من امروز" دیوانه " می كشم. جلاد را طلب كن.

جلاد فی الفور حاضر شد با شمشیر كشیده. و علیان را

بنشاند كه گردن زند.

گفت : ای هارون چه می كنی؟

هارون گفت : امروز" دیوانه " می كشم.

گفت علیان : سبحان االه ، ما در این شهر:

" دو دیوانه " داریم،

تو" سوم " شدی . تو ما را بكشی ،

" چه كسی تو را بكشد؟ ."

پنج شنبه 14/11/1389 - 9:56 - 0 تشکر 279131

آورده اند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زن خود نشسته و مشغول بازی شطرنج

بودند . بهلول بر آنها وارد شد او هم نشست و به تماشای آنها مشغول شد . در آن حال صیادی زمین ادب

را بوسه داد و ماهی بسیار فربه قشنگی را جهت خلیفه آورده بود .

هارون در آن روز سر خوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صیاد انعام بدهند . زبیده به عمل هارون

اعتراض نمود و گفت : این مبلغ برای صیادی زیاد است به جهت اینکه تو باید هر روز به افراد لشگری و

کشوری انعام بدهی و چنانکه تو به آنها از این مبلغ کمتر بدهی خواهند گفت که ما به قدر صیادی هم

نبودیم و اگر زیاد بدهی خزینه تو به اندك مدتی تهی خواهد شد .

هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت الحال چه کنم ؟ گفت صیاد را صدا کن و از او سوال نما این

ماهی نر است یا ماده ؟ اگر گفت نر است بگو پسند مانیست و اگر گفت ماده است باز هم بگو پس ند ما

نیست و او مجبور می شود ماهی را پس ببرد و انعام را بگذارد .

بهلول به هارون گفت : فریب زن نخور مزاحم صیاد نشو ولی هارون قبول ننمود . صیاد را صدا زد و به او

گفت : ماهی نر است یا ماده ؟

صیاد باز زمین ادب بوسید و عرض نمود این ماهی نه نر است نه ماده بلکه خنثی است .

هارون از این جواب صیاد خوشش آمد و امر نمود تا چهار هزار درهم دیگر هم انعام به او بدهند . صیاد

پولها را گرفته ، در بندی ریخت و موقعی که از پله های قصر پایین می رفت یک درهم از پولها به زمین

افتاد . صیاد خم شد و پول را برداشت . زبیده به هارون گفت :

این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی گذرد . هارون هم از پست فطرتی صیاد

بدش آمد و او را صدازد و باز بهلول گفت مزاحم او نشوید . هارون قبول ننمود و صیاد را صدا زد و

گفت : چقدر پست فطرتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پولها قسمت غلامان من شود .

صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد : من پست فطرت نیستم . بلکه نمک شناسم و از این جهت

پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسم خلیفه است و چنانچه

روی زمین بماند شاید پا به آن نهند و از ادب دور است .

خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگر هم به صیاد انعام دادند و هارون

گفت : من از تو دیوانه ترم به جهت اینکه سه دفعه مرا مانع شدی من حرف تو را قبول ننمودم و حرف

آن زن را به کار بستم و این همه متضرر شدم .

پنج شنبه 14/11/1389 - 9:57 - 0 تشکر 279133


می گویندروزی مردی گندم بارالاغ خودکردوبه درخانۀ بهلول که رسید،پای الاغ لنگیدوالاغ زمین خوردوباربرزمین ماند.
مرددرخانۀ بهلول رازدوازاوخواست که الاغش رابه امانت به او واگذاردتاباربرزمین نماند.
بهلول باخودعهدکرده بودکه الاغ خودرا به کسی به امانت ندهد.
چون پیش ترخیانت دیده بوددرامانت،یابرفرض ازالاغش بارزیاد کشیده بودند.گفت:
الاغ ندارم ودرهمان لحظه صدای عرعر الاغش ازطویله آمد.مردگفت:
صدای عرعرالاغت رامگرنمی شنوی که چندین دروغ می گوئی؟بهلول گفت:
رفیق!ماپنجاه سال است که همدیگر رامی شناسیم .توبه حرف من گوش نمیدهی .
به صدای عرعرالاغم گوش میدهی احمق

پنج شنبه 14/11/1389 - 9:58 - 0 تشکر 279134

بهول یا ابو وهیب بن عمرو صیرفی کوفی،‌ یکی از عقلای مجانین معاصر هارون الرشید بود.سال806 میلادی درکوفه به دنیا آمد وی در کوفه نشو و نما یافت.هارون و خلفای دیگر؛ ازاو موعظه می طلبیدند.وی دارای کلام شیرین است که در بیان واقعیت ها و حقایق تلخ به کار گرفته و سخنانش از نوادر خوانده شده است.
در ابتدا کسی را به خنده وامیدارد و آنگاه در اوج خنده، سر در گوشش می نهد و می گوید: دقت کن! شاید نه بر دیگری، که بر خود می خندی! و چون او این را دریافت بر حال خود که چنین مضحک است می گرید!!نوشته های زیر گوشه هایی است از سخنان آن حکیم در لباس یک دیوانه. تا آنان که خود دیوانه اند، پندارند که او نیز دیوانه است!!!

پنج شنبه 14/11/1389 - 9:58 - 0 تشکر 279135

می گویند بهلول عالم بود و دیوانه نبود و جنون در واقع نقاب بود و گریزگاه بود از آن مهلکه. می گویند در روزگار هارون مخالفان سه راه در پیش داشتند: جلای وطن. جمل (در مفهوم کوه و سر به کوه و بیابان گذاشتن) و جنون. بهلول جنون را به جلای وطن و آوارگی ترجیح داد و در کوفه ماند و چون دیوانه بود یا خود را به دیوانگی زده بود و به دیوانگی شهرت داشت آزار ندید. پیش از آن اما بهلول از متنفذان و متمولان کوفه به شمار می آمد.
اما دیری نپایید که از آن همه ثروت و نفوذ اجتماعی چیزی باقی نماند و فقیر شد و حتی روایت می کنند که با لباسی ژنده و پاره مانند گدایان در محله های کوفه سرگردان بود.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.