در
طول تاریخ مطالب مختلفی از حلاج نقل شده و یا داستانهایی از او روایت شده
كه در نگاه اول آدمی را به این فكر وامیدارد كه وی انسان بزرگی بوده است.
اما هنگامی كه بیشتر مطالعه میكنی و به سخنان علما در طول تاریخ اسلام
گوش فرا میدهی، میبینی كه قضیه صد و هشتاد درجه برعكس است. یعنی به همان
اندازهای كه گمان میكردی وی شخصیت بزرگی است، میبینی یك شخصیت ناسالم
است. در این مقاله تحقیقی به این موضوع میپردازیم. پیش از هر چیز ابتدا به سخنان پیر روشن ضمیر امام خمینی -رحمه الله- توجه میكنیم كه فرمود: حلاج
و ابراهیم الخواص جاهل به مقام توحید و توکل بودند؛ زیرا صحراگردی و
قلندری را با مقام توکل اشتباه کردند و ترک سعی و از کارانداختن قوایی را
که حق تعالی عنایت فرموده به خرج توحید و توکل گذاشتند. (1) ایشان در شعری خطاب به حلاج می فرماید: (2) گر تو آدمزاده هستی علّم الاسماء چه شد (3) قاب قوسینت کجا رفته است أو أدنی چه شد؟ (4) بر فراز دار فریاد انا الحق میزنی مدعی حق طلب انیت و انا چه شد؟ مرشد از دعوت به سوی خویشتن بردار دست لا الهت را شنیدستم ولی الّا چه شد؟ (5) و در جای دیگر میفرماید: (6) از صوفیها صفا ندیدم هرگز زین طایفه من وفا ندیدم هرگز زین مدعیان که فاش انا الحق گویند (7) با خودبینی فنا ندیدم هرگز و یا: (8) تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی در سرّ هویتش تو ناآگاهی بردار حجاب خویشتن از سر راه با بودن آن هنوز اندر راهی و یا: (9) گر نیست شوی کوس انا الحق نزنی با دعوی پوچ خود معلق نزنی تا خودبینی تو مشرکی بیش نیی بی خود بشوی که لاف مطلق نزنی و یا: (10) فریاد انا الحق ره منصور بود یارب مددی که فکر راهی بکنم اما
این كه امام میفرماید «همچو حلاج خریدار سر دار شدم» واقعیت این است كه
حلاج فرد پراستقامتی بود و در راه اندیشه باطل خود، ارادهای قوی داشت و
از این حیث به اراده معروف شد و مورد مثل قرار گرفت و در واقع این صبر و
استقامت وی را میتوان الگو قرار داد، البته در راه حق. مانند این كه حاتم
طایی به بذل و بخشش معروف شد و مثال زدن به وی دلیل بر این كه وی حتما فرد
خوب و خداپرستی نیز بوده نمیشود، اما بخشش وی را میتوان الگو قرار داد. و
اما مریدپروری حلاج به علت این بود كه وی به علت برخی ریاضتها كنترل نفس
خود را در اختیار گرفته بود (همانند مرتاضان هندی كه حتی ممكن است خدا را
نیز قبول نداشته باشند) و عدهای از عوام گمان میكردند وی شخصیت بزرگی
است كه این گونه خرق عادت میكند. اینجا بود كه وی با این كه از اهل سنت
بود، حتی ادعای نیابت امام عصر (عج) را نمود. ابوریحان بیرونی -رحمه الله-
در مورد او میفرماید حلاج در میان مردم كوی و برزن میگشت و با انجام
اموری خارقالعاده آنها را به عقاید خویش دعوت میكرد و چنان به مردم
تزریق میكرد كه مهدی موعود از طالقان ظهور خواهد كرد و ظهور وی نزدیك
است. (11) وی
به سراغ علی بن بابویه (12) -رحمه الله- فقیه زمان در قم رفت و جالب این
كه در حضور وی كه از مرتبطین با نواب ولی عصر (عج) بود، ادعای نیابت حضرت
را نمود! اما علی بن بابویه كه نیك وی را میشناخت و از نیت پلید او آگاه
بود، به حلاج فرمود «اتّدعی المعجزات؟ علیک لعنة الله»! (ادعای معجزهای
داری؟ لعنت خدا بر تو باد!) سپس به فرمان ایشان از پشت گردن حلاج گرفتند و
با خشونت از شهر بیرون راندند. (13) و
اما علت اصلی این همه مخالفت با حلاج اتهاماتی است كه گروههای مختلف به
خصوص امامیه و حتی متصوفه به او وارد كردهاند. اهم اتهامات حلاج عبارت
بود از: 1-
سحر و جادو: چهل اتهام در این باب توسط دختر ابوالحسن سامری كه عروس حلاج
بوده است، به وی وارد شد. (14) خواجه عبدالله انصاری -رحمه الله- از
بزرگانی بوده كه این اتهامها را صحیح دانسته است. (15) 2-
دعوی ربوبی: این اتهام توسط عالم جلیلالقدر شیعه ابوسهل بن اسماعیل بن
علی نوبختی بر او وارد شد. ابومحمد جریری و حتی شبلی كه از مریدان حلاج
بود، این اتهام را تایید كردند. حلاج در یكی از نامههای خود مینویسد از
رحمن رحیم (16) به فلان بن فلان! این نامه از یكی از مریدان حلاج در منطقه
دینور كرمانشاه به دست آمده است. (17) 3- وحدت وجود: (18) حلاج قائل به وحدت وجود از نوع شركآمیز آن بود. (19) 4-
تبدیل حج و سایر عبادات: وی در عباداتی همچون حج بدعت گذاشته بود و مثلا
میگفت هر كه نمیتواند به حج برود گوشهای از منزل خود را در هنگام حج
عبادتگاه خود قرار دهد و این به مانند آن است كه حج واجب انجام داده است!
(20) 5-
دفاع از شیطان و فرعون: حلاج میگوید صاحب من و استاد من ابلیس است. به
آتش بترسانیدند ابلیس را، از دعوی خود بازگشت. فرعون را به دریا غرق کردند
و از دعوی خود بازگشت. فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای
ربوبیت کرد! (21) بعدها كار به جایی رسید كه مریدان حلاج ابلیس را
سیدالموحدین نامیدند و تا این حد گمراه شدند! (22) پس
از این همه جنایت امام زمان (عج) در توقیعی حلاج را لعن فرمود و این توقیع
را مرحوم مقدس اردبیلی به آن اشاره كرده است. (23) پس از این توقیع، علمای
معاصر حلاج حسین بن روح سومین نایب امام، علی بن بابویه، شیخ صدوق و قطب
راوندی با حلاج مخالفت كردند و وی را مطرود و ملعون به حساب آوردند. (24) برخی دیگر از علمای شیعه که به مخالفت با منصور حلاج برخواستند عبارتند از: شیخ طوسی، (25) ابن ندیم، (26) شیخ مفید، (27) ابوسهل نوبختی، (28) شیخ طبرسی، (29) شیخ حر عاملی، (30) علامه بحرانی، (31) ... بنابراین
این كه عدهای میگویند حلاج را تنها مشایخ زمانش تكفیر كردند، چنین نبوده
و از بین علمای گذشته تاكنون شمار زیادی وی را تكفیر یا رد كردهاند.
نتیجه این كه مسیر عرفان خطرناك است و مانند لبه تیغ! اگر از یك طرف بیفتی
به قعر ضلالت عن سبیل الله میرسی و اگر از طرف دیگر بیفتی به اوج قرب من
الله و راه تشخیص آن علم است. باید با علم وارد شد، والا وارد نشدن بهتر
است. پینوشتها (1) امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 214 (2) امام خمینی، دیوان اشعار، ص 94 (3)
اگر تو فرزند آدم هستی، پس اسماء الهی كه آدم یاد گرفته بود را چرا بلد
نیستی؟! بنابراین تو اصلا فرزند آدم نیستی! یعنی انسان نیستی! (4) كی تو میتوانی به مقام قاب قوسین و أو أدنی (از بالاترین مقامات عرفانی) برسی؟! (5) تو كافری! زیرا مرز بین ایمان و كفر یك الا الله است و تو تنها لا اله را گفتی و الا الله را نگفتی! (6) همان، ص 217 (7)
از بالاترین مراتب عرفان وحدت وجود است، البته در مسیر توحید. حلاج نه
تنها به این وحدت وجود در مسیر شرك و نه توحید رسیده بود، بلكه گناه دیگر
وی فاش كردن همین اعتقاد باطل است كه به خیال خودش حق بود. (8) همان، ص 248 (9) همان، ص 246 (10) همان، ص 226 (11) ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص 275 (12) پدر بزرگوار شیخ صدوق -علیه الرحمة- (13) شیخ طوسی، الغیبه، ص 403 (14) قاسم میرآخوری، تراژدی حلاج در متون كهن، ص 70 (15) لویی ماسینیون، مصائب حلاج، صص 94-97 و 258-260 (16) منظور وی خودش بوده است! (العیاذ بالله) (17) عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، ص 132 و لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص 152 (18)
علامه طهرانی، مهر تابان، ص 200: انواع وحدت وجود و این كه كدام یك از
آنها شركآلود است، توسط علامه معزز آیتالله طباطبایی در این كتاب بیان
شده است. (19) عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، صص 176-207 (20) محمدكاظم یوسف پور، نقد صوفی، صص 4 -151 و لویی ماسینیون، مصائب حلاج، ص 153 (21) حلاج، الطوامیس، ص 51 (22) خیراتیه ج، ۲ ص ۱۲۶: به عنوان نمونه احمد غزالی (23) مقدس اردبیلی، حدیقةالشیعه، ص 726 (24) لوئی ماسینیون، مصائب حلاج، ص360 (25) شیخ طوسی، الغیبه، ص 262 (26) ابن ندیم، الفهرست، ص 284 (27) شیخ مفید، الرد علی اصحاب الحلاج (28) سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج2، ص 48 و سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الصغری، ص 532 (29) شیخ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 289 و 290 (30) شیخ حر عاملی، الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه، ص53 (31) بحرانی، کشکول، ج 3، ص 228 |