آداب و آیین های قطع باران در روستاهای مازندران
در استان مازندران ، در فصل زمستان به ندرت پیش می آید که برف ببارد و اگر میبارد در ارتفاعات است اما این سرزمین همواره با باران های تند و فصلی و چند روزه همراه بوده است .
باران های فصلی اگر چندین روز به طور مداوم به شدت ادامه یابد ،در هر فصلی به ضر روستاییان کشاورز است . زیرا مسبب سیل می شود و به راه ها ، مزرعه ها و شالیزارها آسیب می رساند.
در قدیم ، در روستاهای مازندران که چون دیگر روستاهای ایران امکانات بسیار کم بود ، خساراتی که سیل به محصولات و زمین کشاورزی شان وارد می کرد ، به سختی قابل جبران بود و ممکن بود که یک سیل در زمستان یا بهار تمام محصولات برنج آنان را نابود کند و در نتیجه قحطی بیاید.
از همین رو مردم مناطق مختلف مازندران ، از دیرباز تاکنون آداب و آیین هایی برای قطع باران دارند از جمله این آیین ها در استان مازندران ، آیین قطع سوادکوه منطقهای نیمه کوهستانی سوادکوه است .
سواد کوه منطقه ای نیمه کوهستانی – جنگلی است که شامل زیرآب ، شیرگاه ، پل سفید و روستاهای توابع آنهاست . مردم روستاهای سواد کوه که هنوز زندگی روزانه شان ارتباط بسیار تنگاتنگی از طریق کشاورزی و دامداری با طبیعت دارد، آیین «واوارون » را برای قطع باران اجرا می کنند . فریده یوسفی در کتاب تحقیقی خود تحت عنوان « فرهنگ و آداب و رسوم سواده کوه » نوشته است که آخرین باری که خود شاهد اجرای این این آیین قطع باران بوده است در سال 1377 شمسی در روستای انند بوده است .
این آیین این گونه اجرا می شود :
پس از این که چندین و چند روز که باران سیل آسا می بارد و قطع نمی شود، مادران و پدران ، دخترها و پسرهای خود را وا می دارند که به ردیف زیر باران بایستند و با دست پشت پیراهن یکدیگر را بگیرند و به در خانه ها بروند ، نفر جلویی که اول صف ایستاده است به در خانه ای که می رسد ، یک جارو را طوری به دست میگیرد که سر آن تا به گردنش و سپس این شعر را می خواند :
وارون وا ، وارون وا
هرکی اما ره دونه ندا
وشون خنه راه وا له بدا
یعنی : با بارون باد بارون
هرکسی که به ما برنج نداد
خانه اش را باد خراب می کند.
وقتی بچه این شعر را می خواند ، صاحب خانه یک پیمانه برنج در کیسه او میریزد، آیین برنج ها آنقدر جمع می شود تا بالاخر بزرگ تر ها در زیر بارش سیل آسای باران ، کیسه های برنج جمع شده را بردارند و در تکیه محل جمع کنند. مردم سواد کوه معتقدند که پس از خواندن این شعر ، باران پس از چوپانان ده می روند و از آنها شیر می گیرند و در همان روز همه اهل محل در تکیه ده جمع می شوند و با برنج و شیرگردآوری شده ، در ظرف های بزرگ شیربرنج درست می کنند و بین اهالی تقسیم می کنند.
این مضمون شعر در روستاهای مختلف ، متفاوت است . آیین اجرای آن هم در برخی روستاها با اندکی تفاوت اجرا می شود. مثلاٌ در روستاهای لفور ، یک دختربچه ، جارو به دست می گیرد و در زیر باریزش یک بند باران ، به طور سمبلیک حیاط گل آلود را جارو می کند و این آواز می خواند : ململ شو آفتاب دکفه / تیل و پشو آفتاب دکفه پیرزنا بنسی بمرده / پیرمردی کلسی بمرده
یعنی : روشنایی آفتاب بر شب مهتاب ( بتابد ) بر گل و لای آفتاب بتابد
پیرزن در پایین دست اتاق مرد ( از سرما ) (پیرمرد در بالادست اتاق مرد ) از سرما ،
اگر داروک بخونده گنه وارش انه
اگر قورباغه سبز روی درخت بخواند می گویند باران می آید
پنج شنبه نون و خرما در کامبی تا امه مرده چه برسه
پنجشنبه نان و خرما بیرون می دهیم تا ثوابش به مرده ما برسد
چایی دله دار دره مهمان قد بلند انه
روی جایی ساقه اش قرار گرفته مهمان قد بلند می آید .
خوی بد بدی صدقه درها کن تا بدی اون خو برطرف بوشه
خواب بد دیدی صدقه بده تا بدی آن خواب برطرف شود.
سنگ سرانشند ته دست گند موک زنه
روی سگ آب نریز دستت زگیل زنده