• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن شمال > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
شمال (بازدید: 1918)
دوشنبه 14/5/1392 - 10:48 -0 تشکر 628810
شناخت مازنداران

http://anthropology.ir/node/4086 گردآوری : سید قاسم حسنی

jade.jpg

استان مازندران یکی از استان های شمالی ایران است سرزمینی که بین 47 دقیقه و 35 درجه تا 8 دقیقه و 38 درجه عرض شمالی از استوا و 16 دقیقه و 50 درجه تا 10 دقیقه و 56 درجه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته و مساحتی حدود 4/23756 کیلومتر مربع وسعت دارد .

استان مازندران یکی از استان های شمالی ایران است سرزمینی که بین 47 دقیقه و 35 درجه تا 8 دقیقه و 38 درجه عرض شمالی از استوا و 16 دقیقه و 50 درجه تا 10 دقیقه و 56 درجه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته و مساحتی حدود 4/23756 کیلومتر مربع وسعت دارد .این استان از شمال به دریای مازندران ، از شرق به خراسان ، از غرب به گیلان و از جنوب به سلسلهجبال البرز محدود می شود گرگان و دشت بخشی از این استان بود که اخیرا با نام استان گلستان از این محدوده جغرافیایی جدا شده است.
مازندران قطب کشاورزی است و زمین های ان استعداد قابل توجهی برای کشت انواع محصولات مانند : برنج ؛ گندم ؛ حبوبات ؛ پنبه ؛ مرکبات و صیفی جات دارد . از سلسله جبال البرز رشته کوه های متعدد و رودخانه های پرآب به سوی دریای مازندران جاری است . مهمترین آنها عبارتند از : هراز ؛ تجن؛ تالار؛ و رود چالوس ؛ سواحل درریای مازندران نیز محل مناسبی برای استخراج مواد پروتئینی است .
مرکز استان ، شهرستان ساری و در برگیرنده شهرستان های ، نکا ، جویبار ، سوادکوه ، محمودآباد ، رامسر ، تنکابن ، نوشهر و چالوس ، نور ، بابلسر ، آمل ، بابل ، قائمشهر ، بهشهر و گلوگاه است .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:28 - 0 تشکر 628851

استرابون درباره ی مردمان مازندران می نویسد :

در بخش های شمالی رشته ی البرز نخست گل ها و کادوسی ها( اسلاف گیلانیان و دیلمیان) و آماردها جای دارند و در برخی از هیرکانیان و سپس گروه پارت ها زندگی می کنند و همه ی بخش های شمالی این منطقه بارآور است . بخشی که بر شمال است این بخش کوهستانی و سرد است و جایگاه کوه نشینانی به نام کادوسی ها و آماردها و تپورها و کورت ها و جز ایشان است .

در مازندران علاوه برمردمانی که دارای نژاد آریا هستند ،مردمانی که دارای نژاد ترک و مغول هستند در سرزمین های گنبد کاووس و بندر ترکمن و بندر گومیشان ساکن شدند . سرزمین های گنبد کاووس و بندر ترکمن و بندر گومیشان ساکن شدند .

از واخر حکومت ساسانی، اقوام ترک و مغول آسیا ، مرکزی ، گروه گروه به نواحی شمال خراسان آمدند و به مرور زمان قلمرو مراتع ییلاقی و قشلاقی دامهایشن را گسترش دادند و به شهرهای ایران نزدیک تر شدند و گروهی از آنان به زندگی روستایی و شهرنشینی نیز روی آوردند

مغولان و ترکان به تدریج با تمدن  فرهنگ اصیل ایران و همچنین کشورگشایی و مملکت داری نیز آشنا شدند ، چنان که شاهان غزنوی و سلجوقی از اعقاب ترکان چادرنشینی بودند که از طریق دامداری امرار معاش می کردند.

اتیانی ، افشار ، ایرج ، مقدمه ای بر شناخت ایل ها ، جلد دوم ، ص 1035

دوشنبه 14/5/1392 - 11:30 - 0 تشکر 628852

جشن و موسیقی
این که جشن و شادمانی عمومی بدون موسیقی قابل تصور نیست به نظر بدیهی می‌آید . با وجود این که ابزار شادمانی به عنوان نیاز فرهنگ های مختلف، بدون تردید ، شکل های متفاوتی دارد، اما گمان نمی رود در هیچ فرهنگی بتوان مجلس و سروری بدون موسیقی پیدا کرد. با وجود چگونگی و چرایی این پیوستگی عمیق و جهان شمول میان جشن و موسیقی موضوع تحقیقات زیادی در حوزه مردم شناسی موسیقی (انتوموزیکولوژی) نبوده و تاکنون نظریه منسجمی درباره این پیوند ارائه نشده است. این کوتاهی به خصوص وقتی ناموجه جلوه می کند که به نکات مشترک قابل ملاحظه ای که میان مراسم جشن و شادمانی در بسیاری از نقاط وجود داردۀ می‌اندیشم.
به نظر می رسد موسیقی و جشن در فرهنگ های ایرانی ، چه در کشور ایران و چه در حوزه فرهنگی ایرانی شامل ازبکستان ، تاجیکستان ، افغانستان و جمهوری آذربایجان دارای ویژگی های قابل توجهی است. همچنین اگر چه نظریه مدونی در مورد پیوند موسیقی و جشن و احساس شادمانی در ادبیات مردم شناسی موسیقی وجود ندارد اما اندیشه های قابل توجهی برای تدوین یک نظریه از سوی عده ای از پژوهشگران مطرح شده است .
در این میان موسیقی در جشن اثر برنار لرتا ژکب (1994) که سه فرهنگ متفاوت یعنی بربرهای اطلس علیای مراکش ، روستاهای ساردنی و نیز رومانی را مورد بررسی قرار می دهد بدون تردید یکی از معتبرترین آثاری است که در این زمینه نوشته شده است.
جشن موسیقی هر دو در زمان رخ می دهد . دومی ، همان گونه که غالباٌ از آن صحبت می شود ، یک هنر زمانی است و خود را از این جهت به روشنی از
پاره های دیگر مثلاٌ هنرهای تجمسی که هنرهای مکانی محسوب می شوند متمایز می‌کند . وقوع یک رویداد موسیقایی و دریافت آن ، نیاز به گذر زمان دارد . یکی از عوامل پایه ای این هنر ، یعنی ریتم تجسم یک گذر زمان است جشن نیز هنر سازماندهی یک رویداد در بستر زمان است همچون موسیقی ، این یکی هم بر اساس یک طرح کلی اجرا می شود و بداهه پردازی در آن سهم دارد .
به عبارت دیگر ، جشن برانگیزاننده یک نوع آزادی متناقص نما ( پارادوکسیکال ) و نهادی زاینده خودانگیختگی است از این رو ، به عنوان یک نهاد ، می توان جشن را با یک نظام موسیقایی ( یعنی مجموعه هماهنگ و یکپارچه از قواعد و ارزش ها ) و ظرفیت آن را برای ایجاد یا پذیرش رفتارهای خودانگیخته با امکانات زایای این نظام مقایسه کرد . در چهارچوب قواعد ضمنی یا صریح یک نظام یا یک شکل موسیقایی هم نظام و هم شکل امکان خلاقیت را به موسیقیدان عرضه می کند
طرح کلی برای برگزاری جشن در همه فرهنگ های ایرانی وجود دارد .اما در اینجا هم ، تقریباٌ مثل همه موارد مشابه در همه جای دنیا ، طرح یک الگوی ذهنی است که همچون همه قانمونمندی های آئینی از چنان فضای سیالی برخوردار است که هرگز عیناٌ به وقوع نمی پیوندد این الگویی است که به صورت آرمانی وجود دارد و به علت نبود صراحت ، که ناشی از تبدیل نشدن آن به یک قانون مکتوب است به انجماد تن نمی دهد . نظام های موسیقایی نیز تقریباٌ همه این چنین اند . به ویژه آنهایی که قوانین شان به صورت ضمنی وجود دارند بدون آنکه به بیان درآمده باشند . این در حالی است که الگوی ذهنی و آرمانی مبنای تقریباٌ همه نوع بداهه پردازی در عرصه موسیقی است .
به نظر می رسد که هرگونه خلق فی البداهه موسیقی بر اساس الگو یا الگوهایی صورت می گیرد که تنها از یک نمای کلی برخوردارند و نه بر اساس یک قطعه موسیقی مشخص و تثبیت شده .این نکته را که فرایند قطعی و غیرقابل تخطی در جشن وجود ندارد از مشکلی که مردم شناس در کسب اطلاع دقیق از اطلاع رسانی های محلی با آن مواجه می شود می توان فهمید .روشن ترین توضیحی که از یک اطلاع رسان می شنویم خیلی زود توسط خود او در جزئیات نقض می‌شود : گاهی هم می شود که ، بعضی ها این کار را نمی کنند همیشه نه ، اما و از این گونه اصطلاحات به ظاهر کوچک که گاه منجر به سرگردانی بزرگ مردم شناس می شود . با این حال ، آن چه اهمیت دارد امکان بداهه پردازی در شرایط خاص و با توجه به امکانات و موقعیت های ویژه و با در نظر داشتن خطوط کلی الگو تا حد ممکن است
این خطوط کلی در سنت مازندرانی به این شکل ترسیم می شود که جشن در طی روز در فضای باز ( حیاط خانه ) و با دسته موسیقی لوطی ها ( سرنا و نقاره، یا سرنا و دهل ) که با رقص خود لوطی ها یا مهمانان همراه است ، صورت می‌گیرد . ( آواز ، دوتار ، کمانچه و نی چوپان ) ادامه می یابد . در تهران سنتی ، عروسی هایی که در حیاط خانه ها و به همراهی مطرب های روی حوضی برگزار می شد از شش بعدازظهر تا نیمه شب همراه با هنرنمایی مطرب های هنرپیشه که به اجرای نمایشی های سیاه بازی می پرداختند ادامه داشت . در شهر هرات و در زمان تحقیق جان بیلی نیز جشن عروسی از حدود شش بعدازظهر در حیاط خانه برگزار می شده و در مرحله اول ، قبل از شام ، که تا ساعت هشت و سی دقیقه یا نه شب طول می کشیده ، مهمانان چای می نوشیده اند و تقریباٌ در سکوت به موسیقی گوش می داده اند ، پس از شام مجلس سبک تر و با نشاط تر می شده و نوبت رقص مهمانان و اجرای نمایش های کوچک می رسیده است مرحله بعد ، تخت داماد بوده که طی آن داما را به مجلس مردانه می آورده اند و با اجرای چند ترانه مخصوص و انجام بعضی اعمال آئینی او را روانه مجلس زنانه می کرده اند . پس از آن دوبار رقص و نمایش آغاز می شده و سرانجام با اجرای موسیقی سنگین و غزل های مذهبی به پایان می رسیده است .
اما مهمترین شباهت این است که جشن نیز همچون موسیقی دارای لحظه های اوج و فرود است ، لحظه های قوی و ضعیف و لحظه های تنش و آرامش ، برای نمونه می توان مرحله بین شام و تخت داما در جشن های مورد اشاره بیلی در هرات به عنوان نقطه اوج جشن و مرحله پس از غروب آفتاب و پس از شام را به ترتیب در جشن مازندرانی و تهرانی ، به عنوان لحظات آرامیش جشن ذکر کرد . این مقایسه فقط وقتی که جشن موسیقی را به عنوان دو ماهیت مستقل از هم در نظر می گیریم معتبر نیست ، بلکه به نظر می رسد که حتی لحظه های متمایز در جشن تا حدود زیادی منطبق بر لحظه های مشابه در فرایند موسیقایی جشن می شوند ، همچون مورد موسیقی لائو تاری ها ( کولی ها ) رومانیایی ، که لرتا –ژکب شاهد آن بوده است .
موسیقی لوطی های مازندرانی از قانون ازدیاد سرعت تدریجی تبعیت می کند و این ازدیاد سرعت ، در هر نوبت اجرا ، با گرم شدن مجلس و اوج گرفتن جشن هم آهنگ است . فرایند افزایش سرعت در اجرای موسیقی را می توان در مروگی ( یا مورگی ) و بخارچه ) ، دورپر توار قدیمی از جشن های مردم بخارا حتی گاه در رپراتور مطربهای تهرانی نیز یافت .
جشن ، محل اجرای موسیقی و حفظ و به خاطر سپردن عمل موسیقایی است از این رو می توان آنرا یک کنسرواتور موسیقی دانست . لرتا –ژکب خود شاهد این ویژگی جشن در فرهنگ های مورد تحقیق اش به ویژه نزد بربرهای اطلش علیای مراکش بوده است در عین یک جشن عروسی تقریبا همه رپراتور موسیقایی را به خدمت می گیرد از آوازهای مذهبی تا موسیقی رقص ، نمونه ای دیگر از این دست می توان در مازندران دید . هرچند در این جا سهم موسیقی مذهبی قابل توجه نیست .اما همه رپرتوارهای غیرموقعیتی موسیقی در مراسم عروسی مازندرانی اجرا میشود ، از آوازهای این جا سهم موسیقی مذهبی قابل توجه نیست اما همه رپراتورهای غیرموقعیتی موسیقی در مراسم عروسی مازندرانی اجرا می شود از اوازهای روایتی و غیر روایتی گرفته تا موسیقی نی چوپانی مسلم است که بخش مهمی از رپراتور موقعیتی نیز که مخصوص عروسی و جشن است و توسط سرنا و نقاره اجرا می شود . در این مراسم حضور دارد . موسیقیدانان مازندرانی همه متفق القولند که موسیقی آنها از دل جشن ها بیرون آمده و جشن عروسی محل عالی پرورش و حتی پیدایش موسیقی بوده است در آسیای میانه توی ( عروسی ، جشن ) های مختلفی که در جریان عروسی برگزار می شوند انواع موسیقی موجود را عرضه می کنند. در توی فاتحه و نکاح ، موسیقی سبک بخارچه براری مجلس زنانه و مورگی ، برای مجلس مردانه اجرا می شود و در توی آش و یا آش پدری ،که به نوبت توسط خانواده عروس و داماد و فقط برای مردان برگزاری می شود موسیقی سنگین شش مقام ( موسیقی کلاسیک منطقه و قابل مقایسه با موسیقی دستنگاهی ایران) اجرا می شود.
اگر تنوع موسیقی و نگرش به جشن همچون محل ارائه و آموزش موسیقی نزد مطربهای تهرانی غایب است برعکس در جمهوری آذربایجان ، به ویژه در پاره ای از مناطق مثل باکو ، این هر دو ، به خصوص دومی ، با قدرت تمام حضور دارند . در این جا ، موسیقی سبک ماهنی ها ( ترانه ها ) در کنارموسیقی کلاسیک موتام در توی ها عرضه می شود و دومی ، گاه بسته به منطقه ، حتی وزن بیشتری دارد چیزی که در تمام حوزه فرهنگی مورد مطالعه ، منحصر به فرد است به گفته همه استادان فن ، توی یک موقعیت عالی است برای یادگیری موسیقی ، توی یک مکتب بزرگی بود . من هرچه از موقام ها یاد گرفته ام در توی ها یاد گرفته ام مثلاٌ خواننده استاد در توی می گفت این رنگ را بزن این طور بزن آن طور بزن ، من می خوانم دم بده ، من ذیل نرفته ام ذیل نزن ، نزداینها من یاد گرفته ام ( مصاحبه با علی بابا محمد اف ) نمونه آذربایجان عالی ترین نمونه برای تایید این پنداره لرتا –ژکب مبنی بر معرفی جشن همچون کنسرواتوار موسیقی است .
موضوع جشن جامعه است و جشن به این موضوع ارزش می بخشد ، در حقیقت، جشن نوعی بزرگداشت اجتماعی است و یکی از ابزارهای مهم این خود بزرگداشت بدون شک موسیقی است اما رابطه ای نیز به همین شکل و در سطحی دیگر میان جشن و موسیقی برقرار است . این جا به یکی از ده دوره کارکرد موسیقی که آلن مربام آنها را ذکر می کند نزدیک می شویم : ارزش بخشیدن به نهادها و آئین های مذهبی عبارت دیگر ، موسیقی نیز به جشن ارزش و اعتبار می بخشد و در بسیاری موارد یک جشن را زمانی موفق به حساب می اورند که موسیقی خوبی در طی آن اجرا شده باشد .
خدمت موسیقی به جشن بی اجرا نمی ماند به اعتقاد لرتا –ژکب جشن در همه حال که به جامعه ارزش می دهد و از موسیقی به عنوان یکی از ابزارهای این امر استفاده می کند متقابلاٌ به این ابزار وجود اجتماعی می بخشد موسیقی در یک فعالیت اجتماعی به شکل فعال شرکت می کند و این نشان می دهد که موسیقی صرفاٌ موضوع لذت زیباشناسانه فردی نیست در بعضی مواردحتی جشن به موسیقی وجود صرف می بخشد . موسیقی در جشن از سوی جامعه تایید می‌شود و صرف وجودش به رسمیت شناخته می شود.
در مازندران و تهران قدیم هنگام جابجایی عروس و داماد و نیز هنگام بردن جهاز عروس به خانه داماد فضای جشن به حوزه همگانی تعلق دارد. در این گونه موقعیت ها ، موسیقی بیشتر حالت خبررسان و جارزننده به خود می گیرد و توسط سازهای پرسروصدا ، سرناو دهل یا سرنا و نقاره ، اجرا می شود. اجرای آن در تهران به عهده نوازندگان نقاره خانه شاهی بوده که در زمان ناصرالدین شاه جای خود را ، برای خانواده های اعیان و اشراف ، به دسته های نظامی می دهند. در مازندران این لوطی ها هستندکه به اجرای موسیقی ، در جلوی دسته ای که عروس و داماد را همراهی می کند، می پردازند.
در بخارا، فضای جشن های مهمی مثل فاتحه به کوچه منتقل می شود، که انتهای آن آن را با پرده ای منقوش می بندند و محدوده آن را به این ترتیب مشخص می‌کنند هر چند فضای جشن در حقیقت خانوادگی و خصوصی است ، اما تقریباٌ همه اهالی محل که خانه هایشان در مجاورت آن بخش از کوچه قرار دارد که به جشن اختصاص داده شده است در تدارک رویداد و نیز در خود جشن شرکت می کنند در سنت روحوضی عروسی تهرانی ، تقریباٌ تمام زمان جشن ، همچون آن بخش از عروسی مازندرانی که در حیاط خانه برگزار می شود فضا نیمه همگانی باقی می ماند و همسایگان و اهالی محل بر روی پشت بام های مشرف به حیاط محیط عروسی بدون این که رسماٌ دعوت داشته باشند در جشن شرکت می کنند.
اولین تقابل دوگانه ، احتمالاٌ مهمترین تقابلی است که فضا و زمان جشن آن را برجسته می کند . در تهران زمان قاجار ، جشن عروسی در دو حوزه مختلف زنانه و مردانه برگزاری می شد و همه چیز نشان می دهد که بخش زنانه از اهمیت بالاتری برخوردار بوده است که در خانواده های اعیانی مجلس مردانه در یک خانه و مجلس زنانه در خانه ای دیگر به طور همزمان برگزار شود . در هر صورت این مجلس زنانه بوده که جشن واقعی در آن برگزار می شده است . به همین علت نیز گروه های مطربی زنانه هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ کیفیت بر گروه های مردانه کاملاٌ برتری داشته اند . اما سنت روحوضی ، این وضعیت را تغییر می دهد ، اجرای موسیقی و نمایش بر روی حوض خانه ها و بدون تفکیک قطعی و دقیق میان بخش زنانه و بخش مردانه ، به سرکردگی زنان در جشن ها پایان می دهدا . از آن پس دسته های مردانه که برای شنونده – بیننده مختلط برنامه اجرا می کنند بر دسته های زنانه برتری می یابند.
در بخارا معمولاٌ حوزه های زنانه و مردانه ، نه فقط از نظر فضا بلکه از نظر زمان نیز از یکدیگر فاصله می گیرند. هر چند، در بسیاری از توی های فاتحه ، مردان و زنان در یک حیاط اما در دو قسمت مختلف که توسط پرده ای از هم جدا شده است شرکت دارند ، اما در این توی عموماٌ تعداد بسیار کمی از مردان شرکت دارند و می توان آن را اساساٌ زنانه به حساب آورد . موسیقی این توی های زنانه همیشه از نوع سبک و رقصان است زن ها خود کمتر می رقصند و این وظیفه را برعهده رقاصه های حرفه ای که با گروه اجراکنندگان موسیقی همراه است می‌گذارند.
برعکس توی مردانه یا آش پدری ، یک توی کاملاٌ سنگین و باوقار است و بیشتر به یک مراسم آئینی می ماند . این توی در روز دیگری غیر از روز توی فاتحه ، و به نوبت در خانه داماد و خانه عروس برگزار می شود. در این جا ، فقط مردان حضور دارند و از رپراتور موسیقی کلاسیک آسیای میانه ، یعنی شش مقام ، قطعاتی کاملاٌ سنگین اجرا می شود . مدعوین معمولاٌ مدت زیادی در مجلس نمی مانند و پس از صرف آش ( نوعی هویچ پلو) جای خود را به تازه رسیده ها می دهند.
تعداد بسیار زیادی از نزدیکان و بستگان هر دو خانواده عروس و داماد در این مراسم شرکت می کنند، اما خصلت رفت و آمدی حضور در مجلس فضای بزرگی برای برگزای آن نمی طلبد .
در هرات ، در زمانی واحد ، جشن عروسی در دو فضای متمایز، معمولاٌ دو حیاط مجاور همدیگر ، زنان و مردان را از یکدیگر جدا می کند. جشن زنانه طولانی تر از جشن مردانه است و در فضایی با تزئینات مشابه با فضای مخصوص مردان اما با شکوه و طمطراق کمتر برگزار می شود. در این جا نیز ، مثل مجلس مردانه نیز تمایز میان موسیقی برای شنیدن و موسیقی برای رقصیدن وجود دارد ، اما خط ممیزه میان این دو کم رنگ تر است وجود بچه ها در مجلس زنانه مراسم را آزاتر و بی قیدتر از مراسم مردانه می کند و در ضمن ، موسیقی به کلی از نوع عامه پسند و شامل ترانه های هراتی است .
مازندران نیز نمونه روشن تری از این تقسیم های سنی و جنسی را به نمایش می‌گذارد . بعد از غروب هماهنگونه که پیش از این ذکر شد، فضای جشن به داخل خانه منتقل اما به سه مجلس مجزا تقسیم می شود: از یک سو مجلس زنانه و از سوی دیگر مجلس مردانه که این آخری خود به یک تقسیم دوگانه دیگر  بر حسب سن ، پیرمدان و جوانان مجلس ، تن می دهد.
شیوه های مختلف سازمان دهی جشن ، وحدت یا عدم وحدت زمانی و فضایی را با سلیقه های موسیقیایی پیر ، جوان و زن و مرد پیوند می دهد.
بعضی از مواقع این تقابل دوگانه در سازمان های دهی جشن صورت نمی گیرد، مثل آنچه لرتا-ژکب نزد بربرهای اطلس علیای مراکش شاهد بوده است .
بعضی مواقع وحدت مکانی وجود دارد اما وحدت زمانی وجود ندارد؛ مثل مجالس مردانه و زنانه در جشن های عروسی مردم بخارا که جامعه را ازنظر جنسی جدا می کند، تمایزی که از نظر موسیقیایی نیز معنادار است ( عمدتاٌ موسیقی سنگین برای مردان و موسیقی سبک برای زنان ) و به هر کدام زمان جداگانه ای اختصاص می دهد.
بعضی مواقع وحدت زمانی وجود دارد اما وحدت مکامی وجود ندارد؛مثل مورد هرات که دو مجلس در دو حیاط مجزا اما همزمان برگزار می شود ، یا در مازندران که بطور همزمان مجالس مختلفی نه تنها برحسب جنسیت بلکه بر حسب سن نیز تشکیل می شود که هرکدام ویژگی موسیقیایی خود را دارد .
در نتیجه به نظر می رسد که تا حدود زیادی این خود موسیقی است که زمان و فضا را تقسیم می کند، حتی در یک مکان واحد و برای مخاطب واحد (مردیا زن، پیر و جوان ) موسیقی به تقسیم زمان جشن دست می زند در بخارا، در بخارا ، رپراتورهای مورگی و بخارچه در نوبت های نسبتاٌ بزرگ به نام بیت اجرا می‌شوند . به این ترتیب زمان توی به چند بیت تقسیم می شود که هرکدام از آنها حدود سی تا چهل دقیقه به طول می انجامد، در هرات این نوبت ها را چاشنی می گویند و در سنت روحوضی تهران دو پارگی جشن ، یکی مربوط به موسیقی و دیگری مربوط به نمایش ، بدون آن که نام خاصی داشته باشند همین وظیفه تقسیم زمان را به عهده می گیرد .
بنابراین به طور کلی و به عنوان نتیجه گیری می توان گفت موسیقی عنصری جدایی ناپذیری از جشن است جشن بدون موسیقی وجود ندارد و کیفیت آن در بسیاری از موارد به کیفیت موسیقی ای وابسته است که در طی آن اجرا می شود . این جدایی ناپذیری شاید واقعاٌ به این معنا باشد که این دو از یک جنس اند ، هر دو زمان رخ می دهند، هر دو از یک دستور زبان تبعیت می کنند ، هر دو در عین حال نظامند یا نهادی و برانگیزاننده خودانگیختگی اند و شاید مهمتر از همه این که ، هر دو عامل مهم ارتباط گیری و اجتماعی بودن هستند . تقسیم فضا و زمان جشن بر حسب معیارهای همگانی ، خانوادگی ، زن و مردوپیر ، جوان که با تقسیم بندی های کوچک را از هم جدا می کند . در عین حال جشن هم موقعیتی آئینی است و هم موقعیتی برای شادمانی جمعی ، موسیقی مهمترین ابزاری است که می تواند به کار هر دو موقعیت بیاید . تمام این بسیج و سازمان دهی با یاری موسیقی صورت می گیرد. موسیقی با شرکت در این بسیج و سازمان دهی ، هم بر اجتماعی بودن تاکید می کند و هم بر تقسیم های درونی . ( مقاله به نقل از : ساسان فاطمی )

دوشنبه 14/5/1392 - 11:36 - 0 تشکر 628853

شعر و ادبیات
فرهنگ هر ملتی در ادبیات آن متجلی است . ادبیات غنی نشاندهنده ساخت و بافت فرهنگی غنی است . در فرهنگ بومی مازندران شعر و ادبیات جایگاه ویژه ای دارد به طوری در هم آمیختگی آن را با موسیقی ، مذهب و طبیعت قابل مشاهده است . ترانه های معروف امیری ، طالبا ، و اشعار دیگر و ضرب المثل ها و غیره حکایت از این امر دارد . مثلاٌ تجلیات طبیعت مازندران در ادبیات و اشعار نیما دیده می شود که بازتاب کنند طبیعت مازندران است .
بسامد واژگانی از قبیل جنگل ، کوه و دریا ، ساحل ، ابر ، موج ، درخت ، چوپان و گوسفند مصداق های آن است نمونه هائی از اشعار بومی مازندران را در زیر آورده ایم که بیشتر با این سبک آشنا شویم .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:48 - 0 تشکر 628855

صنایع دستی

حصیربافی :
حصیربافی در برخی از روستاهای استان مازندران به ویژه در غرب استان رایج است در مازندران از نوعی حصیر به نام « کوب »برای زیر انداز استفاده می شود ، برای بافت «کوب» از گیاهان خودرو چون « گاله » و « واش» که در باتلاق ها و
آب بندان ها می روید بهره می جویند. برای تهیه زنبیل و سبد نیز از همین گیاهان استفاده می شود. گاه تهیه این مصنوعات با به کارگیری چوب و نی باد و نوع علف به نام های «وران» و « سازیر» انجام می شود.
گلیم بافی : نیز یکی از دیگر صنایع دستی و سنتی استان محسوب می شود . در حال حاضر در بیشتر روستاها و شهرهای استان به این هنر اشتغال دارند . نقوش گلیم اغلب به شکل هندسی است و بافنده با الهام گرفتن از اطراف خود ، نقش می زند، رنگ گلیم نیز برگرفته از طبیعت پیرامون و غالب رنگ های تند و شاد مانند قرمز ، نارنجی ، کرم ،سبز ، سرمه ای است .
جاجیم بافی : در میان دست بافت های روستای ، جاجیم از اهمیت بیشتری برخوردار است و کاربردهایی نظیر زیرانداز ، پشتی ، سجاده رختخواب پیچ ، مفرش، پتو ، وریه کرسی و ... دارد و این هنر در بسیاری از مناطق روستایی از جمله « متکازین » از توابع بهشهر بخش دودانگه شهرستان ساری آلاشت سوادکوه ، کجور، نوشهر و کلاردشت چالوس اقبال و توجه است . در روستای کوهستانی و ییلاقی متکازین در بخش هزار جریب بهشهر ، اصولاٌ بافت جاجیم توسط زنان صورت می‌گیرد و مردان جز در مرحله تهیه پشم ، نقش چندانی ندارند . در بافت جاجیم این منطقه پس از بافتن حاشیه ، نقش اندازی که در اصطلاح « گل » خوانده می شود صورت می گیرد .
این نقش ها اسامی مختلفی دارند چهارگل ، خشتی ، پنجه ای ، گل آفتاب گردان ،آفتاب تیره ، حاشیه های اطراف نیز با طرح مثلث دندانه دار پر می شود . برای بافت جاجیم در اندازه های بزرگ تر دو یا چند عدد جاجیم بافته شده به اندازه عرض دار موجود را به یکدیگر متصل می نمایند و یک جاجیم در اندازه دل خواه شکل می گیرد .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:49 - 0 تشکر 628856

جوراب بافی : جوراب بافی یکی از صنایع دستی رایج و بومی منطقه است که به ویژه در روستای « صالحان » از جمله صنایع دستی اساسی محسوب می شود. این صنعت بومی را میتوان بر مبنای تولید و مصرف آن به جوراب چکمه ای یا گردن بلند و گردن کوتاه تقسیم کرد .
در روستاهای منطقه در حال حاضر تولید جوراب به شکل ساده انجام می شود و پشم گرفته شده از گوسفند بدون رنگ آمیزی و استفاده از نقوش مختلف عرضه شده و جنبه هنری نداد .
موج بافی : ماده اولیه موج بافی به دلیل صفت هایی که بر شمردیم ، به عنوان هنری فراگیری در گذشته مطرح بود و اکنون میز کم و بیش در این منطقه رواج دارد. امروزه این هنر بیشتر در روستاهای منطقه کجور به جای مانده است .
گونهای از این دست بافت ها با همین کاربرد « چاد شب » نامیده می شود. معروف ترین آن «چادر شب دارایی » است که دارایی رنگ های متنوع به ویژه طیف های گوناگون رنگ قرمز که جاذبه بیشتری نسبت به رنگ های دیگر دارد است . در این منطقه در کنار بافت این نوع پارچه ، سفره های ظریف و پرارزش نیز بافته می شود.
پارچه بافی : در گذشته بافت انواع پارچه های پشمی ، ابریشمی و نخی معمول بود . نوعی پارچه ابریشمی که الیجه نام داشت برای دوخت کت زنانه به کار می رفت . از پارچه های پشمی «چوغا»و «باشلق» برای پالتو استفاده می شود.و از شمد که نوعی پارچه خنک و لطیف است در تابستان به جای پتو استفاده می شود.
چنته لفور : چنته نوعی کیف دسته دار است که در قریه « لفور » از توابع سوادکوه تولید می شود برای بافت آن از دستگاه «کرک چال» استفاده می شود .
چنته نوعی کیف دسته دار است که در قریه « لفور» از توابع سوادکوه تولید می شود برای بافت آن از دستگاه «کرک چال» استفاده می شود و مراحل تولید آن مانند جاجیم است با این تفاوت که پس از پایان کار ، دوردوزی و گاه با مهره‌های تزیینی و خرمهره تزیین می شود .
نمدمالی : در بیشتر مناطق استان مازندران به خصوص در منطقه کجور و روستاهای اطراف رامسر رواج دارد . ماده اصلی نمد پشم و گوسفند و به رنگهای طبیعی مانند سفید و سیاه و قهوه ای و برای نقش اندازی آن از پشم های رنگ شده شیمیایی بهره می جویند معمولاٌ ساخت یک قطعه نمد یک روز به طول می انجامید و اغلب چند نفر روی آن کار می کنند.( http : // roojin . com / cms / index . php ? )
پوشاک

دوشنبه 14/5/1392 - 11:50 - 0 تشکر 628857

جومه یا جامه :
پیراهنی است که متناسب با فصل از پارچه های کرباس چیت یا چلوار دوخته می شود. نوع مرغوب آن را از ابریشم تهیه می کنند.
شلوار یا تمان یا پشمبال :
به شلوارهای سیاه یا آبی رنگ از جنس کرباس می گویند که گاه در زمستان از جنس چوقا تهیه می شد ، مدل آن بلند تا مچ و الگوی آن ساده بود ، برای چین کش کمر به جای کش ، بند کمر به کار می رفت .

نیم تنه : تن پوشی دکمه دار و معمولاٌ یقه هفت از جنس پشم و به رنگ مشکی یا کبود است
نیم تنه از رادمردان هنگام سرما بر روی جامه های خود می پوشیدند . چوخت ، قبا یا کولک : کت پشمی ساده تیره رنگ با بقه برگردان و جلو دکمه دار ، که مردان در زمستان روی جامه می پوشند، علیجه یا سرداری : علیجه را اعیان می پوشیدند ،دامادها علیجه را به تن می کردند، علیجه معمولاٌ بلندتر از کت معمولی و تا نزدیک زانو بود.
لباده : تن پوش بلندی است که معمولاٌ از جنس کرباس یا فاستونی تهیه می شود روی کمتر لباده شالی به نام «کمرشال از جنس شولا : لباس پشمی بلندی برای چوپان ها در شب ها به شمار می رود. چوخا به عنوان استر درونی شولا به کار می‌رفت ، کردک : مانند شولا مورد استفاده چوپان ها است
بوشلوق : تن پوشی با آستین بلند نمدی است که مورد استفاده چوپان ها قرار می‌گیرد.
پستک : تن پو نمدی و کوتاه تر از شولا و بوشلوق ، شبیه جلیقه ساده و گشاد اما نمدی است .
دستکش : بیشتر در نقاط کوهستانی مورد استفاده است جنس آن یا از پشم بره تازه متولد شده و یا از الیاف پست تر بود و به آنها پنج انگلیسی (پنج انگشتی ) و یک انگلیسی( یک انگشتی ) می گفتند .

سرپوش مردان :
کلاه نمدی : جنس این کلاه از پشم حلاجی شده است این کلاه پوشش مناسبی برای فصل زمستان است .
کلاه گوشی : کلاهی است که قسمت پشت و دو گوش جلوی آن لب برگشته و همین امر علت نامگذاری آن است .
پوستین کلاه : بیشتر مورد استفاده رمه گردانان است بهترین نوع آن را پوست بره تازه تهیه می شود و به آن کلاه پوستی نیز می گویند.

شب کلاه : بیشتر از الیاف پشمی تهیه می شود ساده و کاسه ای شکل است و معمولاٌ در خانه و هنگام خواب استفاده می شود .
کلاه سنگسری : کلاه پشمی کاسه ای شکل است که درون آن عرقچین و سطح آن دارای روزنه است .
مندل : دستاری نخی به شکل عمامه که دنباله آن پشت گردن آویزان می شود . به شال آن « میربند» و هنگامی که بر سر می گذاشتند مندل می گفتند این کلاه در مناطق جلگه ای استفاده می شد .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:51 - 0 تشکر 628858

پاپوش مردان :
جرب :
جوراب ویژه چوپان ها بود. انواع کران تری از آن نیز با عنوان های رنگ رشت و آق بانو وجود داشت نوع دیگر آن را گردن جرب می گفتند. و بافت ساده و یک رنگ داشت .
مردم نواحی کوهستانی گیوه به پا می کردند. گروهی نیز گیوه کرمانشاهی که از نخ ابریشمی با الیاف زیبا و کف چرم یا کائوچو بود، می پوشیدند، صندل های با کف نازک از چوب افرا یا ملیچ را چوکوش می گفتند.
شیخی کوش : کفشی از چرم و به شکل نعلین که اغلب مورد استفاده روحانیون قرار می گرفت .
چوموشک با چشموشک : کفشی با کفی از چرم گاو و پاشنه نعل آهنی که تا مچ پا بود و در همه فصول استفاده می شد.
چاروق : سنتی ترین کفش این ناحیه که معمولاٌ با پاتوئه استفاده می شود. جنس آن چرم و دارای بندهای بلند برای بستن دور پا است .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:53 - 0 تشکر 628859

زیور آلات :

زیورآلات همواره مورد توجه علاقه زیباپسندان بوده است . شاید یکی از عوامل جذابیت زیورآلات استفاده از مواد اولیه موجود در طبیعت مانند سنگ های مختلف فلز ، چوب ، گیاه باشد .

به عنوان نمونه هایی از زیورآلات مازندران می توان به زیورآلات کجور و کندلوس اشاره نمود :

قلدون یا گلوبند : شامل میرکا ، گبری چشم بلبلی ، کهربا ، عقیق ، یسر و یشم که به صورت اشکال هندسی و نامنظم تراشیده می شد .

قرافل یا قرنفل :

به دلیل خواص درمانی و بوی مطبوع این گیاه از آن به عنوان گردنبند استفاده می شد.

سنگ دل ربا یا بذرافشان :

به شکل قلب تراشیده می شد و به علت وجود کریستال خالص درخشندگی داشت.

خلخال یا سوسکی :

حلقه ای از زنگوله های نقره ای برای دور مچ پا

گل بنی :

سوزن های نقره با نگین عقیقیا قوت که به جای سوزن یا سنجاق برای بستن روسری استفاده می شد .

چشم چین :

مهره سفالی است برای رفع چشم زخم و رفع قضا و بلا،چشم اصلی چشم چین در حقیقت تهیه شده از مردمک خشک شده چشم گوسفند در روز عیدقربان است که همراه مهره ای به روی سینه می آویختند.

گرد رو :

شبیه دانه های تسبیح از جنس نقره با سه عدد قلاب که با زنجیره به این رشته متصل بود و زنان با نصب قلاب ها روی سر و اطراف گوش این رشته را دور صورت قرار می دادند.

دوشنبه 14/5/1392 - 11:54 - 0 تشکر 628860

پوشاک زنان به صورت زیر است

شلیته یا چرخی شلوار ، تمبون قمبلی :

دامن پرچین و کوتاهی است از جنس پارچه ابریشمی و کتان های ظریف یک رنگ که معمولاٌ دورادور لبه پایین آن را با نوار سیاه رنگی تزیین می کردند و به آن سیاهیک می گویند. در تندیس های به دست آمده از دور اشکانیان مجسمه زنی را با شتلیه ای بلند و پیراهنی نیمه کوتاه وجود دارد . در حال حاضر از شلیته ای هنگام جشن ها و برای رقص های محلی استفاده می شود.

نوعی شلوار با الگوی ساده به رنگ تیره معمولاٌ از جنس پارچه ای سنتی کرباس و یا از جنس پارچه های تهیه شده از بازار به نام دبیت حاج اکبری است .در چین کمر تمبان به جای کش، نوار بلند کتانی ، یا کج استفاده می شود.

نیم ساق :

نیم ساق هم نوعی شلوار تنگ به رنگ های سبز یا سرخ از جنس ابریشم یا مخمل است که آن را معمولاٌ دختران و زنان جوان در زیر پیراهن می پوشند.

جومه :

پیراهن و دامن یک سره از شانه تا زیر زانو است. جنس پیراهن معمولاٌ کتان یا چیت است .

نیم تنه :

این جلیقه به شکل جلیقه های مردانه با یقه هفت یا گرد و جلو باز است و چند دکمه می خورد . قسمت جلویی آن از پارچه پشمی و پشت آن آستری است .گاه جلیقه را از جنس مخمل سرخ یا زرد و آراسته به سکه و پول های قدیمی تزیین می کنند در محل هزار جریب به این جلیقه سیمپوش می گویند.

کلیجه :

کتی بلند و معمولاٌ از جنس مخمل رنگی همراه با یراق دوزی و سکه های عراقی و رضاشاهی است که در زمستان استفاده می شود . این کتاب آستین ساده بلند دارد . نوع دیگر آن با آستینی که تا روی آرنج می رسید به نام چکبن شناخته می شد .

چادرشو : چادرشب مربع شکلی را سه گوش کرده دور کمر در پشت گره می زنند. هنگام عروسی سر و چهر عروس را با آن می پوشانند. جنس چادرشب در خانواده های اعیان از ابریشم است و مردم عادی چادرشب هایی از جنس کج ( ابریشم درجه ) و یا مخرطی از ابریشم و کج استفاده می کنند.

دوشنبه 14/5/1392 - 11:54 - 0 تشکر 628861

سرپوش زنان :

چارقد :

روسری چهارگوش با رنگ روشن و گل دار از جنس وال ، ململ ، چیت و یا ابریشم است . از رنگ روشن چارقد همراه با آرایه های نقره ای به نام سرچنگلک در محل شقیقه ها ، در جشن ها استفاده می شود.

مندل : سربندی است از جنس کتان که آن را سه گوشه و روی چارقد استفاده می‌کنند مندل بیشتر هنگام کشاورزی و کارهای روزمره استفاده می شود.

سراقوچ :

نوعی کلاه زنانه است از پارچه نخی و یا الگویی مشابه کلاه نوازد که برای نگهداری گیسوان بافته شده به کار می رود. لبه این کلاه را چین کش می کنند.

گیس بند یا موباف :

بند نازکی است که آن را با رشته های تابیده شده از نخ برن که معمولاٌ سفید رنگ است تهیه می کنند، از گیس بند برای بستن گیسوان بافته شده استفاده می شود.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.