مقدّمه
باورهاى دینى درباره ارزشمندى افراد آدمى و حقوق آنان، افراد را به سوى تعادل شخصیت، معنویت و روابط اخلاقى مىكشاند. استارباك،1 از شاگردان هال، كتاب روانشناسى دین را براى تبیین همین رابطه منتشر كرد.2 در میان جامعهروانپزشكان آمریكا، از اولین كسانى كه به اهمیت مطالعات مذهبى اشاره نمودند، مىتوان از بنیامین راش (1745ـ1813) پدر روانپزشكى آمریكا، یاد كرد. وى اظهار نمود: مذهب آنقدر براى پرورش روح و سلامت آدمى اهمیت دارد كه هوا براى تنفس.3 مانسون (1998) با مرور جامعى از بررسىها، دعا را یكى از رفتارهاى مذهبى مرتبط با سلامت و تندرستى گزارش مىدهد.4 مایرزروانشناس برجسته اروپایى (2000) در تحقیق روى مراجعان كلینیك خود، اثرات مذهب را در ارتقاى بهداشت روانى گزارش داده است.5
فرانكل،6 سه عاملِ معنویت، آزادى و مسئولیت را جوهر وجود انسان دانسته است7 و بر این باور است كه درمعناى انسان سالم، معنویت مستتر است و در سایه همین «سلامتى معنوى»8 است كه فرد به كمال مىرسد و در ابعادعینى و مادى زندگى حركت مىكند.9 در تحقیقات پارك،10 كوهن11 و هرب12 (1990) نشان داده شده است كه درمیان پیروان مذهب پروتستان هرقدر كه میزان باور دینى بالاتر باشد، احتمال ابتلا به اختلالات خلقى، به ویژه افسردگى، كمتر است. در یك بررسى روى دانشآموزان ایرانى نیز، یافتهها حاكى از همبستگى منفى بین افسردگى و نگرش مذهبى بوده است.13
پارگامنت14 از جمله پژوهشگرانى است كه نظریه جامعى در زمینه نقش مذهب در مقابله با عوامل فشارزا مطرحكرده است. او به سه شیوه تأثیر دین در مقابله با عوامل فشارزا و فراهمسازى سلامت روانى اشاره دارد: 1. نحوه ارزیابى فرد از عامل تهدیدكننده و شدت آن؛ 2. كمك در تعریف مجدد از مشكل به گونهاى قابل حل؛ 3. برداشت و تفسیر افراد از رویدادهاى زندگى و پیامدهاى آن.15
والریت16 و لارى17 (1995) در تحقیقاتشان نشان دادهاند كه آموزههاى دینى با تغییر سبك زندگى و ساماندهى به روابط بین فردى و سلامت اخلاقى و معنوى همبستگى دارد و پایبندى عملى به باورهاى مذهبى با دستگاه ایمنى عصبى ـ روانى آدمى رابطه داشته و باعث افزایش سلامت روانى و اخلاقى در افراد مىشود. این پژوهشگران دیدگاهى روانى ـ اجتماعى را براى توجیه همین رابطه بین مذهب و سلامت روان پیشنهاد كردهاند.18
مى، رولو (1953) روانشناس بالینى نیز معتقد است: دین راستین از دو جهت در سلامت روانى و پرورش شخصیت سالم در فرد مؤثر است، یكى از آن جهت كه هدف زندگى را مشخص مىكند و به زندگى معنا مىبخشد. و دوم از آن جهت كه آموزههاى دینى گرایش به خیر، ارزشمندى، اخلاق و مسئولیت را در روابط خود با دیگران و از جمله با همسر تقویت مىكنند.19
ویلیام جیمز (2002) دیندارى واقعى را داراى آثار گرانبها، از جمله گستره حیات انسانى از زندگى موقت دنیا به زندگى دایمى آخرت، ارتباط با خدا و پیوند دوستانه با رحمت و قدرت نامحدود او و ارتقاى سلامت روان و پرورش روح معنویت و اخلاق (خلوص، مهرورزى، نیایش، شكیبایى و دیگر صفات برجسته انسانى) دانسته است و بر این نكته تأكید دارد كه زندگى سالم خانوادگى و اجتماعى افراد، با سلامت روانى معنوى برخاسته از عمل به آموزههاى دینى تأمین مىگردد.20
در نظام تعلیم و تربیت اسلامى و در راستاى رسیدن انسان به سعادت و قرب الىاللّه، مهمترین هدف تربیتى، رشد شخصیتى متعادل زن و مرد بر محور معنویت و افزایش سلامت معنوى است. سلامت معنوى را مىتوان شناخت خالق، دوست داشتن او و تلاش براى قرب به او تبیین كرد كه مىتواند زمینههاى دیگرى نظیر احساسات، دوستداشتن و دوستداشتهشدن، كمك كردن به دیگران، تجربه كردن لذّت، داشتن یك هدف اساسى در زندگى و تجربه كمال و آرامش زندگى را دربر گیرد.21 به طور كلى، سلامت معنوى، ارتباط هماهنگ و یكپارچه را بین افراد فراهم مىكند و با ویژگىهاى ثبات در زندگى، صلح، تناسب و هماهنگى، احساس ارتباط نزدیك با خویشتن، خدا، جامعه و محیط مشخص مىشود. سلامت معنوى نیروى یگانهاى است كه ابعاد جسمى، روانى و اجتماعى را هماهنگ مىكند و براى سازگارى با هدف نهایى تعلیم و تربیت و سعادت ابدى لازم است. وقتى سلامت معنوى به خطر بیفتد، فرد ممكن است دچار اختلالات روحى مثل احساس تنهایى، افسردگى و از دستدادن معنا در زندگى شود كه خود مىتواند سازگارى در زندگى، به ویژه حیات جاوید فرد را با مشكل مواجه كند.22
سلامت معنوى در شناخت و ارتباط دوستانه با خدا و بندگان و تحقق فضایل در خویشتن، مفهوم مىیابد و از اركان آن، نوع ارتباطات ضابطهمند زن و مرد است كه موفقیت در اركان دیگر از سلامت معنوى را تسهیل مىكند و بر بسیارى از ابعاد زندگى فردى، اجتماعى و معنوى افراد تأثیر مىگذارد. در حقیقت، سنگبناى زناشویى باید به گونهاى نهاده شود كه عملكرد مطلوب خانواده و ارتقاى سلامت معنوى اعضاى آن را به دنبال داشته باشد.23 از اینروست كه در دیدگاه اسلامى، ازدواج از قداست ویژهاى برخوردار است و از آن به عنوان محبوبترین بنیاد نزد پروردگار یاد گردیده است؛24 زیرا انتخاب همسر و ازدواج، مسیر سعادتمندى افراد را در زندگى تسهیل مىسازد. همچنین به عنوان مهمترین رفتار اجتماعى براى دستیابى به نیازهاى عاطفى و كسب امنیت و آرامش شناخته شده است و مىتواند موجبات رشد و پیشرفت انسانها را فراهم آورد25 و روشن است كه نسل جوان، كه بهترین و سازندهترین نیروهاى جامعه بوده و پیشرفت و تعالى هر جامعه، بستگى به تلاش و همت این قشر دارد نیازمند به آن است.26 البته آنچه از خود ازدواج مهمتر به شمار مىرود، موفقیت در ازدواج و احساس خوشبختى و رضایت زوجین از یكدیگر27 و بهداشت روانى خانواده است28 كه در سایه معنویت شكل مىگیرد. بر اساس آیات و احادیث مورد بررسى، تحقق این موفقیتها و سلامت معنوى، مبتنى بر آموزههاى ویژهاى است كه زن و مرد باید آنها را بیاموزند. سلامت معنوى مىتواند براى بهبود كیفیت زندگى مشترك زن و مرد و نیز حمایتهاى بین فردى كه فرد از دیگران بخصوص خانواده مىگیرد، سودمند باشد.29 با توجه به اهمیت و نقش سلامت معنوى در سالمسازى زندگى انسان به ویژه زندگى خانوادگى و فراهمسازى زمینه نیل به كمال و رضوان الهى، در متون دینى، به آموزههاى روانشناختى، تربیتى و اخلاقى ویژهاى اقدام شده كه مىتواند ارتقا و تعمیق سلامت معنوى زنان و مردان را به دنبال داشته باشد. از آنرو كه در پژوهشهاى موجود كمتر به این موضوع پرداخته شده، مقاله حاضر در پى پاسخگویى به این سؤال است كه از دیدگاه دینى، براى ارتقاى سلامت معنوى همسران، آموزش چه مهارتهایى لازم است؟ نتایج این بررسى در قالب مهارتهاى شناختى و نگرشى و مهارتهاى معاشرتى ارائه مىگردد.