• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1150)
شنبه 25/8/1392 - 9:49 -0 تشکر 671612
جامعه شناسى كوفیان

شاید بتوان گفت واقعه عظیم و دردناك عاشورا موضوعى است كه طى قرون متمادى بیشترین سهم تالیف در میان شیعه و بلكه در میان مسلمانان را از آن خود كرده است.

اما در این میان، بخش ناچیزى از این آثار و تالیفات به بررسى اوضاع اجتماعى دنیاى اسلام در زمان واقعه عموما، و شهر كوفه خصوصا، پرداخته است. در حالى كه این بررسى مى‏تواند به شناخت‏بیشتر علل و انگیزه‏هاى قیام امام حسین‏علیه‏السلام و نیز دلایل عدم موفقیت ظاهرى آن كمك شایانى نماید.

نوشته حاضر تلاش ناچیزى است در جهت مردم‏شناسى كوفه كه طى سه گفتار به بررسى جمعیت كوفه و شرایط حاكم بر آن، نظام اداره جامعه كوفه و نظام اقتصادى حاكم بر كوفه در زمان شروع نهضت امام حسین‏علیه‏السلام و قبل از آن پرداخته و در هر مورد سعى نموده است كه به مقدار تاثیر مساله مورد بحث در نهضت و پیشبرد و یا متوقف كردن آن اشاره‏اى بكند.

به آن امید كه مقبول درگاه ملكوتى آن شهید بزرگوار گردد.

شنبه 25/8/1392 - 9:49 - 0 تشکر 671613

گفتار اول: جمعیت كوفه و شرایط حاكم بر آن


1 - جمعیت كوفه در زمان نهضت


بنیان شهر كوفه در سال هفده هجرى به وسیله خلیفه دوم و به دست‏سعدبن ابى‏وقاص، به منظور برپایى یك معسكر و پادگان نظامى براى پیگیرى هر چه بیشتر فتوحات اسلامى در داخل كشور ایران پى‏ریزى شد. (1) عمر دستور داده بود كه مسجد این شهر داراى چنان مساحتى باشد كه تمام جمعیت جنگجو و مقاتل را در خود جاى دهد و مسجدى كه طبق این دستور پى‏ریزى شد، گنجایش چهل‏هزار نفر جمعیت را دارا بود. (2)


بنابراین مى‏توانیم چنین نتیجه‏گیرى كنیم كه كوفه در آغاز تاسیس، حدود چهل هزار سرباز داشته است كه با توجه به این كه بسیارى از این سربازان، زن و فرزند خود را نیز همراه داشته‏اند، مى‏توانیم به جمعیتى در حدود صدهزار نفر در زمان تاسیس، دست پیدا كنیم كه رقم معقولى به نظر مى‏رسد.


طبرى به هنگام بیان حوادث سال بیست‏ودو هجرى پس از نقل عبارتى از عمر كه در آن از عدد صد هزار (ماة الف) بدون ذكر معدود یاد كرده است مى‏نویسد:


«واختطت الكوفة حین اختطت على ماة الف مقاتل‏»; (3) شهر كوفه در آغاز تاسیس براى گنجایش صدهزار جنگجو پى‏ریزى شد.


اگر این نتیجه‏گیرى را بپذیریم باید جمعیت كوفه را در آن زمان رقمى بیش از دویست‏هزار نفر بدانیم كه این علاوه بر دور از ذهن بودن، با وسعت مسجد در آن زمان نیز ناسازگار است.


پس صحیحتر آن است كه معدود «صد هزار» در كلام عمر را «نفر» فرض نماییم نه مقاتل و جنگجو، تا با واقعیت تاریخى منطبق گردد.


كوفه پس از تاسیس به علت آب و هواى خوش و نزدیكى به فرات و قرب به ایران و وضعیت اقتصادى نیكویى كه از راه غنایم و خراج سرزمینهاى فتح شده كسب نموده بود، پذیراى سیل مهاجرت اقوام و گروههاى مختلف از سرتاسر مملكت وسیع اسلامى آن روز گردید. این مهاجرتها به خصوص در سال سى‏وشش هجرى كه حضرت على‏علیه‏السلام این شهر را پایتخت كشور اسلامى قرار دادند شدت بیشترى به خود گرفت‏به گونه‏اى كه تنها تعداد سپاهیان كوفى آن حضرت‏علیه‏السلام را در جنگ صفین (سال‏37 هجرى) بالغ بر 65 هزار نفر ذكر كرده‏اند (4) كه با احتساب خانواده آنان و نیز افرادى كه در جنگ شركت نكرده‏اند، به‏راحتى مى‏توان به رقم 150 هزار نفر دست‏یافت. تازه این در حالى است كه گزارش «مسعودى‏» را در مورد شمار لشكریان حضرت در آن جنگ صفین مبنى بر سپاه 90 هزار نفر یا 120 هزار نفرى نادیده گرفته‏ایم. (5)


بعد از صلح امام حسن‏علیه‏السلام در سال 40 هجرى، بعضى از یاران امام‏علیه‏السلام به عنوان اعتراض به این عمل سخن از وجود سپاه 100 هزارنفرى اهل كوفه به میان مى‏آورند. (6)


از سال 50 هجرى كه «زیادبن ابیه‏» از طرف معاویه عهده‏دار امارت كوفه شد، با توجه به فراوانى شیعیان على‏علیه‏السلام در كوفه دست‏به انتقال عظیم نیروى انسانى از كوفه به شام و خراسان و نقاط دیگر زد، گفته شده است كه او تنها 50 هزار نفر را به خراسان منتقل نمود. (7)


در این موقع جمعیت كوفه به 140 هزار نفر تقلیل پیدا كرد كه شامل 60 هزار جنگجو و 80 هزار نفر خانواده‏هاى آنان مى‏شد، (8) به گونه‏اى كه «زیاد» هنگامى كه اقدام به گسترش مسجد كوفه نمود، آن را به اندازه گنجایش 60 هزار نفر وسعت داد. (9)


در سال 60 هجرى و بعد از مرگ معاویه، بعضى از كوفیان با نوشتن نامه به امام حسین‏علیه‏السلام سخن از سپاه صد هزار نفرى آماده به خدمت‏به میان آوردند (10) كه این سخن گرچه نسبت‏به آمادگى كوفیان اغراق‏آمیز است اما مى‏تواند تعداد جمعیت كوفه در زمان نهضت امام حسین‏علیه‏السلام را نشان دهد.


نتایجى كه مى‏توان از مطالب فوق در نهضت امام حسین‏علیه‏السلام گرفت‏به قرار زیر است:


1) ذكر رقم 12 هزار نامه خطاب به امام حسین‏علیه‏السلام (11) گرچه بسیار بزرگ مى‏نماید، اما نسبت آن به جمعیت كوفه از نصف كمتر است، هر چند بپذیریم كه بعضى از این نامه‏ها از سوى چند نفر و یا گروههایى نگاشته شده باشد. بنابراین امام حسین‏علیه‏السلام، بدان اكتفا نكرده و براى كسب آگاهى بیشتر مسلم را به كوفه گسیل مى‏فرماید.


2) تعداد بیعت‏كنندگان با مسلم را از 12 هزار تا 40 هزار نفر نوشته‏اند (12) اما در حدیثى منسوب به امام باقرعلیه‏السلام از تعداد 20 هزار بیعت‏كننده یاد شده است. (13)


اگر این رقم را بپذیریم، به تعدادى حدود یك پنجم مقاتلین كوفه دست مى‏یابیم كه شاید بتوانیم با این نتیجه‏گیرى به توجیهى براى عدم اقدام جدى از سوى مسلم برسیم.


البته پرواضح است كه در صورت اقدام جدى مسلم و تشكیل حكومت، بسیارى از عناصر بى‏طرف و حتى مخالف، نیز به این حكومت نوپا مى‏پیوستند.


3) به نظر مى‏رسد رقم 30 هزار نفرى لشكر عمربن سعد كه در روایتى از امام صادق‏علیه‏السلام به آن اشاره شده است (14) بخصوص با توجه به نفیر عام ابن زیاد، رقمى معقول است; و البته این رقم هنوز به نصف جمعیت مقاتل كوفه نرسیده است و از این جا كثرت سپاهیان مختار نیز كه آن را 60هزار نفر ذكر كرده‏اند، (15) قابل توجیه است، زیرا سپاهیان او را افرادى تشكیل مى‏دادند كه در كربلا جزو لشكر عمربن سعد نبودند.

شنبه 25/8/1392 - 9:50 - 0 تشکر 671614

2- تركیب جمعیت كوفه


تركیب جمعیت كوفه را از دو بعد نژادى و عقیدتى بررسى مى‏نماییم:


الف: تركیب نژادى جمعیت:


به طور كلى مى‏توان جمعیت كوفه را به دو بخش عرب و غیرعرب تقسیم نمود:


بخشى از عربهاى ساكن كوفه را قبایلى تشكیل مى‏دادند كه با آغاز فتوحات اسلامى در ایران، از شبه جزیره عربستان به قصد شركت در جنگ به سمت عراق كوچ كردند و سرانجام پس از پایان فتوحات در كوفه و بصره مسكن گزیدند.


این عربها كه هسته اولیه كوفه را تشكیل مى‏دادند از دو تیره قحطانى و عدنانى بودند كه در اصطلاح به آنها یمانى‏ها و نزارى‏ها اطلاق مى‏شد. از بیست‏هزار خانه ساخته شده در آغاز تاسیس كوفه، 12 هزار خانه به یمانى‏ها و 8 هزار خانه به نزارى‏ها اختصاص یافت. (16)


در ابتدا یمانى‏ها علاقه بیشترى نسبت‏به خاندان اهل بیت‏علیهم‏السلام داشتند و لذا معاویه سرمایه‏گذارى بیشترى روى آنها نمود و آنها را به خود نزدیكتر كرد. (17)


بخش دیگرى از عربها را قبایلى همچون «بنى‏تغلب‏» تشكیل مى‏دادند كه قبل از اسلام در عراق سكونت گزیده و پیوسته با ایرانیان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامى این قبایل به مسلمانان پیوستند و آنها را در فتوحات یارى نمودند و سپس بخشى از آنها در شهرهاى تازه تاسیس شده اسلامى، سكنا گزیدند. (18)


عناصر غیر عرب كوفه را گروههاى بزرگى همچون موالى، سریانى‏ها و نبطیها تشكیل مى‏دادند. (19)


موالى كسانى بودند كه با قبایل مختلف عرب پیمان مى‏بستند و به اصطلاح «ولاء» آنها را مى‏پذیرفتند و از نظر حقوقى همانند افراد آن قبیله به شمار مى‏آمدند.


این موالى ممكن بود از نژادهاى مختلف مانند ایرانى‏ها، رومى‏ها، تركها، ... باشند كه عربها به همه آنها اطلاق لفظ «عجم‏» مى‏نمودند.


بزرگترین گروه موالى كوفه را ایرانیانى با عنوان «حمراء دیلم‏» تشكیل مى‏دادند «حمراء» اسم عامى بود كه عربها نسبت‏به ایرانیان استعمال مى‏نمودند. این گروه یك سپاه چهارهزار نفرى ایرانیان را در برمى‏گرفت كه به رهبرى شخصى به نام «دیلم‏» به سپاه اسلام تحت رهبرى سعدبن ابى‏وقاص پیوستند و با او پیمان همكارى بستند. (20)


این گروه بعدها در كوفه ساكن شدند و بسیارى از حرفه‏ها و صنایع كوفه را اداره نمودند. (21) در بعضى از نوشته‏ها تعداد این موالى در زمان مختار، یعنى در سال‏66 هجرى، حدود 20 هزار نفر ذكر شده است. (22)


رشد جمعیت موالى در كوفه بسیار بیشتر از عربها بود; به طورى كه پس از چند سال نسبت‏یك به پنج‏بین موالى و عربها برقرار شد. (23) معاویه از این رشد فراوان در بیم شد و به «زیاد» دستور انتقال آنها را از كوفه داد و زیاد بخشى از آنها را به شام و بخشى را به بصره و بخشى را به ایران منتقل نمود. (24)


اما با این حال، كثرت وجود موالى در سپاه مختار در سال‏66 هجرى كه چند برابر عربها بودند (25) نشانگر فراوانى این گروه در زمان شروع نهضت امام حسین‏علیه‏السلام در كوفه مى‏باشد.


«سریانى‏ها» به كسانى گفته مى‏شد كه قبل از فتوحات در دیرهاى اطراف حیره زندگى مى‏كردند و مسیحیت را پذیرفته بودند. (26)


«نبطى‏ها» كه بعضى آنها را نوعى از عرب مى‏دانند به كسانى گفته مى‏شد كه قبل از فتوحات در اطراف و اكناف عراق و در سرزمینهاى جلگه‏اى زندگى مى‏كردند و پس از تاسیس كوفه به این شهر آمده و به زراعت مشغول شدند. (27)


البته این دو گروه اخیر اندكى از جمعیت كوفه را تشكیل مى‏دادند.


ب: تركیب عقیدتى جامعه كوفه:


در این جا لفظ عقیدتى را چنان عام فرض نموده‏ایم كه شامل اندیشه سیاسى نیز بگردد.


از نظر عقیدتى مى‏توان جامعه كوفه آن روز را به دو بخش مسلمان و غیرمسلمان تقسیم نمود:


بخش غیر مسلمان كوفه را مسیحیان عرب از بنى‏تغلب و مسیحیان نجران و مسیحیان نبطى، یهودیان رانده شده از شبه جزیرة‏العرب در زمان عمر و مجوسیان ایرانى تشكیل مى‏دادند. (28) اینان در مجموع بخش ناچیزى از كل جمعیت كوفه را در برمى‏گرفتند.


بخش مسلمان كوفه را مى‏توان شامل شیعیان على‏علیه‏السلام، هواداران بنى‏امیه، خوارج، و افراد بى‏طرف دانست:


شیعیان را مى‏توان به دو بخش رؤسا و شیعیان عادى تقسیم نمود:


از رؤساى شیعه مى‏توان افرادى همچون سلیمان بن صرد خزاعى، مسیب‏بن نجبه فرازى، مسلم بن عوسجه، حبیب‏بن مظاهر اسدى، ابوثمامه صائدى و... كه از یاران حضرت‏علیه‏السلام در صفین و دیگر جنگها بودند، نام برد. این افراد عمیقا به خاندان اهل‏بیت‏علیهم‏السلام نبوت عشق مى‏ورزیدند و همینها بودند كه پس از مرگ معاویه ابتداء باب نامه‏نگارى به امام حسین‏علیه‏السلام را گشودند. (29)


یكى از نقاط مبهم و تاریك نهضت كوفه، غیبت این افراد در شام هفتم ذى‏حجه سال 60 هجرى است كه «مسلم‏» قصر «عبیدالله‏» را محاصره كرد و سپس شكست‏خورده و یكه و تنها در كوچه‏هاى كوفه سرگردان شد. (30)


در توجیه این غیبت نظرات مختلفى ابراز شده است كه شاید خوشبینانه‏ترین آنها این باشد كه آنان به دستور شخص مسلم از دور او پراكنده شدند تا جان خود را براى پیوستن به امام حسین‏علیه‏السلام حفظ نمایند. (31)


اما این توجیه با توجه به وضعیت نابسامان رهبر قیام; یعنى مسلم بن عقیل‏علیه‏السلام غیر وجیه مى‏نماید.


نقطه تاریكتر آن كه گرچه بعضى از این افراد مانند حبیب‏بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدى را در صحنه كربلا حاضر مى‏بینیم اما اثر و نشانى از دیگر بزرگان مانند سلیمان بن صرد خزاعى، رفاعة بن شداد بجلى و مسیب بن نجبه فرازى نمى‏یابیم و به نصى تاریخى كه دلالت‏بر قصد پیوستن آنها به امام حسین‏علیه‏السلام باشد نیز برخورد نمى‏نماییم. توبه آنان بعد از واقعه كربلا و تشكیل نهضت توابین نیز شاهد عدم اراده پیوستن آنها به نهضت امام حسین‏علیه‏السلام است.


شیعیان عادى كه بخش قابل توجهى از مردم كوفه را تشكیل مى‏دادند، گرچه به خاندان اهل بیت عصمت، علاقه وافرى داشتند، اما رفتار والیانى همچون زیاد و پسرش، با آنان و نیز سیاستهاى كلى امویان در شیعه‏زدایى جامعه اسلامى، از آنان چشم‏زهر سختى گرفته بود، به گونه‏اى كه تا احتمال پیروزى را زیاد نمى‏دیدند وارد نهضتى نمى‏شدند و شاید علت نامه‏نگارى آنان و نیز پیوستن آنها به نهضت مسلم و قیام مختار بدین جهت‏بود كه پیروزى نهضتها را بسیار محتمل مى‏دیدند و لذا به مجردى كه بوى شكست نهضت مسلم به مشامشان خورد، از صحنه خارج شدند. البته تعداد فراوانى از آنها بعدها; در نهضت توابین و قیام مختار، شركت نمودند. اما مشخص نیست چه تعداد از این افراد در لشكر عمربن سعد شركت كرده و علیه امام خود جنگیدند، و بعید مى‏نماید كه تعداد فراوانى از این گروه در كربلا حاضر شده باشند، بلكه عمده لشكر كوفه در كربلا را عناصر دیگر از مسلمانان تشكیل مى‏دادند; با این توضیح كه نامه‏نگارى به حضرت‏علیه‏السلام دلیل بر شیعه بودن به حساب نمى‏آید.


هواداران بنى‏امیه كه افرادى همانند عمروبن حجاج زبیدى، یزیدبن حرث، عمروبن حریث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد، مسلم بن عمرو باهلى از برجستگان آنها به‏شمار مى‏رفتند، (32) نیز درصد قابل توجهى از مردم كوفه را تشكیل مى‏دادند به‏خصوص با توجه به آن كه بیست‏سال از حكومت امویان در كوفه مى‏گذشت و آنها توانسته بودند در این بیست‏سال بسیار قوت بگیرند.


همین افراد بودند كه وقتى از پیشرفت كار مسلم بن عقیل و ضعف و فتور نعمان بن بشیر والى كوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشته و از یزید چاره طلبیدند. رؤسا و متنفذان اكثر قبایل از این حزب بودند و این امر خود باعث گرایش بسیارى از مردم به این سو شده بود.


خوارج كوفه پس از سركوب شدن در جنگ نهروان، در زمان معاویه به واسطه سیاستهاى غیراسلامى وى كه ناراضیان فراوانى فراهم آورده بود، قدرت گرفتند و در سال‏43 هجرى در زمان فرماندارى «مغیرة‏بن شعبه‏» قیامى را به رهبرى «مستوردبن علقه‏» ترتیب دادند كه به شكست انجامید. «زیادبن ابیه‏» نیز پس از به عهده گرفتن فرماندارى كوفه در سال 50 هجرى نقش عظیمى در سركوب آنان ایفا نمود، اما پنج‏سال پس از مرگ «زیاد» در سال 58 هجرى آنان به رهبرى «حیان بن ظبیان‏» به قیامى دیگر دست زدند. «عبیدالله بن زیاد» نیز پس از به عهده گرفتن زمام امور كوفه به سركوبى آنها پرداخت. (33) از این رو مى‏توان گفت: در واقعه كربلا نقش چندانى از این گروه نمى‏توانیم سراغ بگیریم.


شاید بتوان گفت: بیشترین سهم جمعیت كوفه از آن افراد بى‏اعتنا و ابن‏الوقت‏بود كه همتى جز پركردن شكم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. اینها هنگامى كه پیروزى لشگر مسلم بن عقیل را نزدیك دیدند، به او پیوستند، اما با ظهور آثار شكست، به سرعت صحنه را خالى كردند و فشار روانى فراوانى به طرفداران واقعى نهضت وارد آوردند و سهم فراوانى در شكست قطعى نهضت مسلم ایفا نمودند. سپس به دنبال وعده و وعیدهاى «ابن‏زیاد» به سپاه كوفه پیوستند و به جنگ با امام حسین‏علیه‏السلام پرداختند و سرانجام او را به شهادت رسانیدند. در صورتى كه اگر نهضت مسلم به پیروزى مى‏رسید، همین افراد اكثر طرفداران حكومت نوپاى مسلم را تشكیل مى‏دادند.


و اینها همان افرادى بودند كه فرزدق در ملاقات با امام حسین‏علیه‏السلام آنها را چنین توصیف نموده بود:


«قلب‏هاى آنان با تو است و شمشیرهایشان علیه تو كشیده شده است‏». (34)

شنبه 25/8/1392 - 9:50 - 0 تشکر 671615

3- روان‏شناسى جامعه كوفه:


به طور كلى مى‏توان خصوصیات روانى جامعه كوفه را كه در شكست ظاهرى نهضت امام حسین‏علیه‏السلام دخیل بود، چنین برشمرد:


الف: نظام ناپذیرى:


هسته اولیه شهر كوفه را قبایل بدوى و صحرانشین تشكیل مى‏دادند كه بنا به علل مختلف در فتوحات اسلامى شركت جستند و سپس از صحرانشینى و كوچروى به شهرنشینى روى كردند، اما با این حال، خلق و خوى صحرانشینى خود را از دست ندادند.


یكى از صفات صحرانشینان، آزادى بى حدوحصر در صحراها و بیابانها است. و لذا آنان از همان ابتدا به درگیرى با امیران خود پرداختند، به گونه‏اى كه خلیفه دوم را به ستوه آوردند تا جایى كه از دست آنان این چنین شكوه مى‏كند:


«واى نائب اعظم من ماة الف لایرضون عن امیر و لا یرضى عنهم امیر»; (35) چه مصیبتى بالاتر از این كه با صدهزار جمعیت روبرو باشى كه نه آنها از امیران خود خشنودند و نه امیران آنها از آنان رضایت دارند.


و لذا مى‏بینیم كه آنان در سیر تاریخى كوفه چه با امیران و فرماندهان عادل همچون على‏بن ابى‏طالب‏علیه‏السلام و عمار یاسر و چه با امیران ظالم مانند «زیادبن ابیه‏» ناسازگار بودند.


آرى! در طول تاریخ كوفه تا سال 61 هجرى تنها با یك مورد روبرو مى‏شویم كه كوفیان بیشترین رضایت را از امیر خود داشته‏اند و او همان سیاس معروف عرب; یعنى «مغیرة‏بن شعبه است! این سیاستمدار كهنه‏كار كه از سال 41 هجرى تا سال مرگش; یعنى سال 50 هجرى از سوى معاویه عهده‏دار حكومت كوفه بود، سعى مى‏كرد طورى رفتار نماید تا كمترین تعارض را با مردم و گروههاى مختلف داشته باشد و لذا وقتى به او مى‏گفتند: فلان شخص داراى عقیده شیعى یا خارجى است، جواب مى‏داد: خداوند چنین حكم كرده كه مردم مختلف باشند و خود بین بندگانش حكم خواهد نمود. (36)


و همین طرز سلوك بود كه عامه مردم را از او خشنود مى‏نمود، البته خوارج در زمان او از مشى وى پیروى كرده و با مستوردبن علقه بیعت كردند و دست‏به شورش زدند و مغیره این شورش را سركوب نمود.


«نعمان بن بشیر» كه در سال‏59 هجرى عهده‏دار حكومت كوفه شده بود، نیز مى‏توانست امیرى مطلوب براى كوفیان باشد، كه ناگاه با مرگ معاویه، شرایط و دوافع و انگیزه‏هاى قوى‏ترى براى كوفیان پیش آمد كه به دعوت از امام حسین‏علیه‏السلام انجامید.


شاید بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قراء یكى از عوامل تشدیدكننده این خلق‏وخوى بود، چرا كه آنان خود را مجتهدان و صاحبنظرانى در مقابل حكومت‏به حساب مى‏آوردند و لذا تا آن هنگام كه مى‏توانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حكومت قد علم مى‏كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ صفین مشاهده مى‏كنیم، به ویژه آن كه جمع كثیرى از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشكیل مى‏دادند. (37)


مى‏توان چنین گفت كه چنین جامعه‏اى امیر عادل و آزاداندیش را برنمى‏تابد، در این جامعه از این‏گونه امیران سوء استفاده مى‏شود و در مقابل آنها به معارضه برمى‏خیزند و از فرمانهاى آنان اطاعت نمى‏نمایند. نمونه همه این نشانه‏ها را در رفتار كوفیان با حضرت على‏علیه‏السلام مشاهده مى‏كنیم. امیر مناسب این جامعه امیرى مانند «زیادبن ابیه‏» است كه با خشونت و ظلم آنان را وادار به اطاعت در برابر حكومت نماید.


برخلاف جامعه كوفه، جامعه شام را مردمى متمدن و غیرعرب تشكیل مى‏دادند كه قرنها به نظام‏پذیرى عادت كرده بودند و از این‏رو معاویه به راحتى توانست چنین جامعه‏اى را در اختیار بگیرد. (38)


ب: دنیاطلبى:


گرچه بسیارى از مسلمانان صدر اسلام با هدفى خالص و به جهت رضاى حق و پیشرفت اسلام در فتوحات اسلامى شركت جستند، اما كم نبودند افراد و قبایلى كه به قصد به دست آوردن غنایم جنگى در این جنگها شركت مى‏جستند اینان پس از سكونت در كوفه حاضر به از دست دادن دنیاى خود نبودند و به محض احساس خطرى نسبت‏به دنیاى خود عقب‏نشینى مى‏كردند و به عكس، هر گاه احساس حظى مى‏نمودند فورا در آن داخل مى‏شدند. شاهد صادق این مطلب حضور كوفیان در دو جنگ جمل و صفین است. هنگامى كه در سال‏36 هجرى حضرت على‏علیه‏السلام از مدینه به سمت عراق براى مقابله با شورشیان مستقر در بصره، رهسپار عراق شد، از كوفیان درخواست كمك نمود. كوفیان كه هنوز حكومت على‏علیه‏السلام را نوپا مى‏دیدند و از سرنوشت جنگ به خصوص با توجه به كثرت سپاه بصره بیمناك بودند، كوشیدند از زیر بار این دعوت شانه خالى كنند و بالاخره پس از تبلیغها و تشویقهاى فراوان تنها 12 هزار نفر یعنى حدود 10 درصد جمعیت مقاتل كوفه در این جنگ شركت جستند; (39) و پس از اتمام جنگ، یكى از اعتراضهاى نخبگان و خواص آنان، تقسیم نكردن غنایم از سوى حضرت على‏علیه‏السلام بود. (40)


اما در جنگ صفین كه كوفیان حكومت على‏علیه‏السلام را سامان‏یافته مى‏دیدند و امید فراوانى به پیروزى مى‏داشتند، رغبت‏بیشترى به شركت در جنگ نشان دادند، به طورى كه تعداد سپاهیان آن حضرت‏علیه‏السلام در این جنگ را بین 65 تا 120 هزار نفر نگاشته‏اند (41) كه شمار افراد غیركوفى آن بسیار ناچیز بود.


كثرت بیعت‏كنندگان با مسلم را نیز مى‏توان با همین اصل توجیه نمود، گرچه عده قلیلى افراد مخلص نیز در میان آنها بودند.


مردم كوفه در آن هنگام از سویى به علت مرگ «معاویه‏» و جوانى «یزید» حكومت مركزى شام را دچار ضعف مى‏دیدند و از سوى دیگر فرماندار كوفه، «نعمان بن بشیر» را قادر به مقابله با قیامى جدى نمى‏دانستند. از این‏رو تجمع عده‏اى از شیعیان مخلص به رهبرى «سلیمان بن صرد خزاعى‏» و پیشنهاد دعوت از امام حسین‏علیه‏السلام و تشكیل حكومت در كوفه توسط آنان، به‏سرعت از سوى كوفیان مورد استقبال قرار گرفت زیرا احتمال پیروزى و تشكیل حكومت را قوى مى‏دانستند.


حتى پس از ورود عبیدالله به كوفه، باز هم امید پیروزى را از دست ندادند و از این‏رو تعداد كثیرى به همراه مسلم در محاصره قصر عبیدالله شركت جستند و هنگامى كه احساس خطر نمودند، به‏سرعت از نهضت كناره جستند و مسلم و هانى را به دست عبیدالله سپردند.


این احساس خطر هنگامى شدت گرفت كه شایعه حركت‏سپاه شام از سوى طرفداران عبیدالله در میان مردم افكنده شد كه ترس از سپاه شام را نیز مى‏توان معلول دنیاطلبى مردم كوفه به شمار آورد. (42)


از اینجاست كه به عمق كلام امام حسین‏علیه‏السلام هنگام نزول در كربلا پى مى‏بریم كه فرمود:


«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون‏»; (43) مردم بندگان دنیایند و دین مانند امرى لیسیدنى بر زبان آنها افتاده است; تا هنگامى به دنبال دین مى‏روند كه معیشت آنها برقرار باشد اما هنگامى كه در امتحان افتند، دینداران اندك خواهند بود.


ج: تابع احساسات بودن:


با مطالعه مقاطع مختلف حیات كوفه مى‏توانیم این خصیصه را به‏خوبى در آن مشاهده نماییم. علت اصلى این خصیصه را مى‏توان عدم رسوخ ایمان در قلبهاى آنان دانست و طبعا از افراد و قبایلى كه با دیدن شوكت اسلام به آن پیوستند و براى دنیاى خود به جنگ رفتند، انتظارى جز این نمى‏توان داشت.


شاید معروف شدن كوفیان به غدر و فریبكارى و بى‏وفایى به گونه‏اى كه باعث‏به وجود آمدن مثلهایى چون: «اغدر من كوفى‏»; فریبكارتر از كوفى، یا «الكوفى لایوفى‏»; كوفى وفا ندارد، گردیده، نیز ناشى از همین خصیصه احساساتى بودن آنها باشد.


مى‏توان گفت: یكى‏از موفق‏ترین كسانى كه‏توانست از احساسات كوفیان به‏خوبى بهره‏بردارى نماید، جناب مختار بود كه البته كوفیان، باز همین كه احساس كردند ورق علیه او برگشته است او را تنها گذاشتند تا به دست مصعب بن زبیر كشته شود. (44)


د: خصوصیات دیگر:


بعضى از نویسندگان معاصر خصوصیات زیر را براى جامعه كوفه برشمرده‏اند:


1 - تناقض در رفتار 2 - فریبكارى 3 - تمرد بر والیان 4 - روحیه فرار در هنگام رویارویى با مشكلات 5 - اخلاق بد 6 - طمع 7 - تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتن. (45)


به نظر مى‏رسد، خصوصیاتى كه ما برشمردیم به طور ریشه‏اى مى‏تواند همه این خصوصیات هفتگانه را توجیه كند.

شنبه 25/8/1392 - 9:51 - 0 تشکر 671616

4- علل نامه ‏نگارى و دعوت كوفیان از امام حسین‏ علیه ‏السلام


نامه‏نگارى و دعوت كوفیان از امام حسین‏علیه‏السلام اولین بار در سال‏49 یا سال 50 هجرى، یعنى پس از وفات امام حسن‏علیه‏السلام و به وسیله «جعدة بن هبیرة بن ابى‏وهب‏» آغاز شد (46) كه پس از جواب امام حسین‏علیه‏السلام مبنى بر احترام گذاشتن آن حضرت‏علیه‏السلام به عهدنامه‏اى كه با معاویه امضا شده است، متوقف ماند.


پس از مرگ معاویه در سال 60 هجرى و استنكاف آن حضرت‏علیه‏السلام از بیعت‏با یزید و حركت از مدینه به مكه، این نامه‏نگارى دوباره شروع شد و سپس شدت گرفت; به گونه‏اى كه تعداد نامه‏هاى رسیده به آن حضرت را تا 600 نامه در روز و تعداد كل نامه‏ها را 12 هزار نوشته‏اند (47) كه البته شاید تعبیر 12 هزارنامه‏نگار درست‏تر به نظر رسد، زیرا در یك نامه ممكن بود اسامى بسیارى مندرج گردد، و امام حسین‏علیه‏السلام همه یا بعضى از این نامه‏ها را در خورجینى قرار داده بود و در سفر به سمت كوفه آنها را همراه مى‏برد. (48)


به طور كلى مى‏توان علل زیر را براى این نامه‏نگارى‏ها ذكر نمود:


1 - گروهى از نامه‏نگاران مانند سلیمان بن صرد خزاعى، رفاعة بن شداد بجلى، مسیب بن نجبه و... از شیعیان خاص حضرت على‏علیه‏السلام بوده و حكومت عدل على‏علیه‏السلام را درك كرده و طى بیست‏سال تسلط بنى‏امیه از ظلم و جور آنها به ستوه آمده بودند و دنبال كوچكترین فرصت‏براى برپایى قیام علیه بنى‏امیه بودند و شخصیت امام حسین‏علیه‏السلام و استنكاف آن حضرت‏علیه‏السلام از بیعت‏با یزید بهترین فرصت‏براى آنها بود.


2 - كوفه در زمان حكومت‏حضرت على‏علیه‏السلام مهمترین شهر مملكت اسلامى به‏شمار مى‏رفت، زیرا پایتخت رسمى مملكت‏بود. در این زمان عمده رقیب این شهر، شام بود كه معاویه در آن حكم مى‏راند اما از آنجا كه حكومت او غیررسمى بود، كوفه در این رقابت طرف پیروز بود. بدیهى است كه پایتختى این شهر، علاوه بر اهمیت‏سیاسى فواید اجتماعى و اقتصادى نیز براى اهالى آن در برداشت. اما پس از تسلط معاویه بر مقدرات مملكت اسلامى و به سبب خشم و نفرت او از كوفه، این شهر به شهرى عادى تنزل پیدا كرد.


از این‏رو با مرگ معاویه، مردم به یاد دوران خوش پایتختى این شهر كه در آن زمان قدر آن را ندانسته بودند افتاده و به تلاش براى بازگرداندن عظمت از دست رفته پرداختند.


این توجیه را مى‏توانیم براى بسیارى از نامه‏ها، نه همه آنها، بیاوریم.


3 - با شروع نامه‏نگارى، شور و هیجان زایدالوصفى در كوفه ایجاد شد و عده زیادى تحت تاثیر همین حالت اقدام به نامه‏نگارى نمودند.


4 - عده‏اى از سران و متنفذان قبایل مانند «شبث‏بن ربعى‏»، «حجاربن ابجر»، «یزیدبن حارث‏»، و «قرة‏بن قیس‏»، «عمروبن حجاج زبیدى‏»، «محمدبن عمیر بن عطارد» (49) كه چندان دل‏خوشى از خاندان اهل بیت عصمت نداشتند براى آن كه از قافله عقب نمانند و در حكومتى كه به وسیله امام حسین‏علیه‏السلام تشكیل مى‏شود، نفوذ و ریاست‏خود را حفظ كنند، عاطفى‏ترین نامه‏ها را به امام حسین‏علیه‏السلام نوشتند و آن حضرت‏علیه‏السلام را دعوت به كوفه نمودند، اما همین كه ورق برگشت، آنها در موقعیتهاى حساس سپاه عمربن سعد قرار گرفتند، به گونه‏اى كه امام حسین‏علیه‏السلام در روز عاشورا در مقابل لشگر كوفه قرار گرفت و فرمود:


«یا شبث‏بن ربعى و یا حجاربن ابجر و یا قیس بن الاشعث و یا یزیدبن الحارث الم تكتبوا الى ان قد اینعت الثمار و اخضر الجناب و طمت الجمام و انما تقدم على جند لك مجند فاقبل‏». (50)


اى شبث‏بن ربعى، و اى حجار بن ابجر، و اى قیس بن اشعث، و اى یزیدبن حارث!! آیا شماها نبودید كه به من نوشتید: میوه‏ها رسیده و هنگام چیدن آنها شده و خرماها سبز گردیده و زمین پر از گیاه شده است و سپاهى آماده در انتظار توست! پس بشتاب؟!»

شنبه 25/8/1392 - 9:51 - 0 تشکر 671617

گفتار دوم: نظام ادارى جامعه كوفه:


مى‏توان مهمترین عناصر دخیل در اداره جامعه كوفه آن روز را چنین برشمرد:


1 - والى، 2 - رؤساى ارباع،3 - عرفاء، 4 - مناكب.


در این گفتار به بررسى اجمالى هر یك از این عناصر مى‏پردازیم:


1 - والى


والى مهمترین مقام اجرایى كوفه بود كه به دست رئیس حكومت مركزى منصوب مى‏شد و اداره حكومت كوفه و توابع آن را در دست مى‏گرفت.


منظور از توابع كوفه، شهرهاى بزرگ ایران بود كه به وسیله لشگر كوفه فتح شده و اداره آن در اختیار امیر كوفه قرار داشت و عمده خراج آن شهرها نیز در كوفه مصرف مى‏گردید.


بعضى از این شهرها عبارت بودند از:


قزوین، زنجان، طبرستان، آذربایجان، رى، كابل، سیستان و انبار. (51) والیان این شهرها معمولا از سوى امیر كوفه تعیین مى‏شدند چنان كه مى‏بینیم «عبیدالله بن زیاد»، «عمربن سعد» را به عنوان والى «رى‏» انتخاب نموده و بهاى آن را شركت در جنگ با امام حسین‏علیه‏السلام قرار داد.


به طور كلى وظایف و محدوده اختیارات ولات كوفه در داخل آن شهر از قرار زیر است:


1) عهده‏دارى فرماندهى كل قوا و تنظیم سپاهیان در داخل و خارج شهر براى پیگیرى فتوحات.


2) جمع‏آورى خراج و زكات.


3) عهده‏دارى امر قضا یا تعیین قاضى; البته در زمان عمر، خلیفه، خود قاضى را انتخاب مى‏نمود.


4) مهیا نمودن امر حج. (52)


والیانى كه طى بیست‏سال; یعنى از سال 41 تا سال 61 هجرى عهده‏دار حكومت كوفه از سوى بنى‏امیه بودند عبارتند از:


1) مغیرة‏بن شعبه از سال 41 تا سال 50 هجرى كه از دنیا رفت.


2) زیادبن ابیه از سال 50 تا سال‏53 هجرى كه از دنیا رفت.


3) عبدالله بن خالد بن اسید از سال‏53 تا سال‏56 هجرى.


4) ضحاك بن قیس فهرى از سال‏56 تا سال 58 هجرى.


5 - عبدالرحمن بن ام‏حكم; پسر خواهر معاویه، در سال 58 از سوى معاویه به حكومت كوفه منصوب شد كه پس از مدت كوتاهى به علت‏بدرفتارى، مردم كوفه او را اخراج نمودند.


6) نعمان بن بشیر انصارى، در سال‏59 هجرى.


7) عبیدالله بن زیاد، از سال 60 هجرى كه تا بعد از مرگ یزید در سال 64 هجرى عهده‏دار حكومت كوفه بود. (53)


در میان این فرمانداران، آنها كه مناسب بحث ما مى‏باشند عبارتند از: مغیرة‏بن شعبه، نعمان‏بن بشیر، زیادبن ابیه و پسرش عبیدالله.


مغیرة‏بن شعبه و نعمان بن بشیر هر دو از اصحاب پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله به‏شمار مى‏رفتند و در میان مسلمانان شخصیتى شناخته شده داشتند و در حقیقت این معاویه بود كه از وجهه آنان براى اداره كوفه استفاده مى‏كرد. از این‏رو این دو نفر تا حدود زیادى مستقل عمل مى‏كردند و لااقل در مقابل شیعیان دست‏به كشتار نمى‏زدند و به عبارت بهتر حاضر نبودند براى دنیاى معاویه آخرت خود را از آنچه بود خرابتر كنند. علاوه بر این كه هر دو كهنسال بودند و در سنین پیرى بیش از هر چیز، آرامش و آسایش طلب مى‏كردند.


بر خلاف این دو، زیاد و پسرش هر دو افرادى جنگ طلب، ماجراجو و جاه‏طلب بودند و از آنجا كه فاقد نسب و خصیت‏بودند، از عقده حقارت رنج مى‏برده و سعى در جبران آن مى‏كردند:


در حكومت على‏علیه‏السلام، «زیاد» ابتداء كاتب و منشى «ابن عباس‏» فرماندار بصره بود و سپس از سوى او به ولایت فارس منصوب شد. پس از صلح امام حسن‏علیه‏السلام، كه بسیارى از یاران او، به طرف معاویه رفتند، «زیاد» باز در مقابل معاویه مقاومت كرد و معاویه كه روان‏شناسى ورزیده بود، توانست‏با مكر و فریب او را هم به سوى خود جذب نماید.


مهمترین خدمت معاویه به «زیاد» این بود كه او را از بى نسبى درآورد و او را «زیادبن ابوسفیان‏» معرفى كرد - زیرا زیاد زاده سمیه و معاویه در زمان جاهلیت‏بود - و سپس فرماندارى بصره را به او داد و پس از مرگ مغیره، فرماندارى كوفه را نیز بر قلمرو وى ضمیمه كرد. (54)


والى مهمترین مقام اجرایى كوفه بود كه به دست رئیس حكومت مركزى منصوب مى‏شد و اداره حكومت كوفه و توابع آن را در دست مى‏گرفت.


زیاد در مقابل، به خوش‏خدمتى و به سركوبى و قلع‏وقمع شیعیان كوفه پرداخت‏به گونه‏اى كه شیعیان جرات اظهار تشیع نداشتند.


فرماندارى كوفه و بصره در آن زمان، در حقیقت‏به معناى تسلط بر كل ایران، بحرین، عمان و بخشى از افغانستان بود (55) زیرا همه این كشورها به دست اهالى دو شهر بصره و كوفه فتح شده بود.


زیاد در خوش‏خدمتى تا آن جا پیش رفت كه به معاویه نامه نوشت و در آن عنوان كرد كه «من عراق (بصره و كوفه) را با دست چپم براى تو ضبط كردم و دست راستم بى‏كار است پس آن را با اداره حجاز (مكه و مدینه و...) مشغول گردان‏». (56)


اما عبیدالله‏بن زیاد: یزید، پس از به دست گرفتن زمام حكومت، از آنجا كه با عبیدالله میانه خوبى نداشت قصد كرد تا او را از حكومت‏بصره عزل نماید، (57) اما پس از شروع نهضت مسلم در كوفه و مشاهده ناتوانى نعمان‏بن بشیر، به پیشنهاد مشاورش «سى‏جون مسیحى‏» علاوه بر حفظ حكومت‏ بصره، اداره حكومت كوفه را نیز به او واگذار كرد. عبیدالله در مقابل این بخشش غیر قابل تصور خوش‏خدمتى آغاز كرد و به قلع‏وقمع شیعیان كوفه پرداخت‏ به طورى كه نوشته‏اند: او حدود دوازده هزار نفر شیعه را در كوفه زندانى كرد (58) و بالاخره موفق به سركوب قیام كوفه و بلكه گسیل لشگر كوفه براى جنگ با امام حسین‏علیه‏السلام گردید و آن جنایات را نسبت‏به خاندان عصمت‏ علیهم‏ السلام مرتكب شد.

شنبه 25/8/1392 - 9:51 - 0 تشکر 671618

2- رؤساى ارباع


قبل از بنیان نهادن شهر كوفه، قبایل مختلفى كه در فتوحات شركت داشتند، در جنگ تحت نظام «اعشار» اداره مى‏شدند; بدین معنى كه «سعدبن ابى وقاص‏» لشگر خود را به ده قسمت تقسیم نموده و براى هر قسمت فرماندهى انتخاب كرده بود. در هر قسمت كه به نام «عشر» (یك دهم) خوانده مى‏شد، دو یا چند قبیله یا تیره‏هایى از قبایل مختلف، فعالیت مى‏كردند.


پس از شهرنشین شدن لشگریان، «سعد» به دستور عمربن خطاب، نظام اسباع را به جاى نظام اعشار در كوفه تاسیس نمود، بدین‏ترتیب كه از نسب‏شناسان عرب دعوت كرد تا قبایل و تیره‏هایى را كه به هم نزدیك بودند، در یك گروه قرار دهند، و كل جمعیت عرب كوفه را به هفت قسمت تقسیم كرد. هر قسمت‏به نام «سبع‏» خوانده مى‏شد و براى هر «سبع‏» فرماندهى تعیین شد.


رؤساى اسباع در هنگام صلح به اداره قبایل یا تیره‏هاى تحت مسؤولیت‏خویش مى‏پرداختند; بدین‏ترتیب كه «عطاء» و حقوق مالى قبایل را از «والى‏» مى‏گرفتند و بین آنها تقسیم مى‏كردند و در هنگام بروز اختلاف بین افراد به حل آن اقدام مى‏نمودند و مسؤولیت كلیه فعالیتهاى سیاسى افراد را در مقابل حكومت‏بر عهده داشتند و از این‏رو سعى مى‏كردند حتى‏الامكان در محدوده مسؤولیت‏خود آرامش برقرار نمایند تا حكومت را از خود ناراضى نسازند و موجبات عزل خود را فراهم نیاورند.


در هنگام جنگ نیز، فرماندهى این قبایل و تیره‏ها به عهده رؤساى اسباع بود چنان كه مورخان از آنها در جنگ صفین یاد نموده‏اند.


حضرت على‏علیه‏السلام در دوران حكومت‏خود، نظام اسباع را تایید نمود و با همین نظام به اداره كوفه پرداخت و فقط به عزل بعضى از رؤساى پیشین و نصب رؤساى جدید اقدام نمود.


اما «زیاد» پس از رسیدن به فرماندارى كوفه در سال 50 هجرى، به جهت تسلط بیشتر بر كوفه، نظام اسباع را منحل كرد و نظام ارباع را جایگزین آن نمود كه این نظام در تمام دوران حكومت‏بنى‏امیه ادامه داشت. (59) همچنان كه نظام اخماس را در بصره جایگزین نظام اسباع نموده بود. (60)


در نظام ارباع، كل قبایل كوفه به چهار قسمت ربع اهل مدینه، ربع تمیم و همدان، ربع ربیعه و كنده، ربع مذحج و اسد تقسیم مى‏شدند و فرماندهانى كه زیاد براى ارباع انتخاب كرده بود به ترتیب عبارت بودند از: عمروبن حریث، خالدبن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن ابوموسى اشعرى. (61)


مسلم بن عقیل نیز هنگام برپایى نهضت و قیام خود، از این نظام استفاده نمود و افراد هر ربع را در همان ربع، منظم نموده و خود رئیسى غیر از رئیس منصوب از سوى حكومت‏براى هر ربع انتخاب كرد.


در جریان شورش مسلم در كوفه پس از دستگیرى هانى و محاصره قصر به نامهاى رؤساى ارباع منصوب از طرف او، از قرار زیر برمى‏خوریم:


مسلم بن عوسجه اسدى رئیس ربع مذحج و اسد، عبیدالله بن عمربن عزیز كندى رئیس ربع كنده و ربیعه، عباس بن جعده جدلى رئیس ربع اهل مدینه و ابوثمامه صائدى، رئیس ربع تمیم و همدان. (62)


هانى بن عروه ریاست ربع كنده و ربیعه را از سوى حكومت‏برعهده نداشت، اما به قدرى در میان این ربع كه پرجمعیت‏ترین ربع كوفه بود، احترام داشت كه گفته شده است در هنگام كمك خواستن، سى هزار شمشیر آماده به فریادرسى او مى‏پرداختند (63) كه البته «ابن زیاد» توانست‏با سیاستهاى خود و استفاده از عمروبن حجاج زبیدى، رقیب «هانى‏»، این نفوذ را به حداقل برساند و بالاخره او را شهید كند بدون آن كه هیچ تحركى در ربع، پدید آید.


لشگر عمربن سعد در كربلا نیز از نظام ارباع پیروى مى‏كرد. در آن هنگام، رئیس ربع اهل مدینه عبدالله‏بن زهیر بن سلیم ازدى، رئیس ربع مذحج و اسد عبدالرحمن بن ابى سبرة حنفى، رئیس ربع ربیعه و كنده قیس بن اشعث‏بن قیس، و ریاست ربع تمیم و همدان حربن یزید ریاحى بودند كه همگى به جز حر، علیه امام حسین‏علیه‏السلام وارد كارزار شدند. (64)

شنبه 25/8/1392 - 9:52 - 0 تشکر 671619

3- عرفاء


عرفاء جمع عریف، و عریف منصبى بوده است در قبیله كه صاحب آن ریاست عده‏اى از افراد قبیله و سرپرستى امور آنان را برعهده داشته و نسبت‏به اعمال آن افراد در مقابل حكومت پاسخگو بوده است. وظیفه‏اى كه عریف انجام مى‏داد و نیز تعداد افراد تحت‏نظر او «عرافة‏» نامیده مى‏شد. (65)


این منصب در قبایل عرب در زمان جاهلیت وجود داشت و از نظر ادارى یك یا دو درجه پایین‏تر از ریاست قبیله بود. (66)


اما پس از پایه‏ریزى نظام اسباع در سال‏17 هجرى، نظام عرفاء به گونه‏اى دیگر پى‏ریزى شد; بدین‏ترتیب كه ملاك تعداد افراد تحت‏سرپرستى هر عریف را تعدادى از افراد قرار دادند كه عطاء و حقوق آنها و زن و فرزندانشان صدهزار درهم باشد (67) و از این جاست كه تعداد افراد «عرافت‏»هاى مختلف متفاوت بود، زیرا نظامى كه عمربن خطاب براى پرداخت عطاء به مقاتلین در نظر گرفته بود بر پایه مساوات قرار نداشت، بلكه براساس فضایل و ویژگیهاى افراد; مانند صحابى بودن، شركت در جنگهاى پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله، شركت در فتوحات و... متغیر بود (68) و بدین‏ترتیب «عرافت‏»هاى مختلف از بیست تا شصت مقاتل را در برمى‏گرفت كه زن و فرزندان آنها نیز به این رقم اضافه مى‏شدند.


وظیفه اولیه عرفاء در آن زمان این بود كه عطاء و حقوق افراد تحت مسؤولیت‏خود را از امراى اسباع تحویل مى‏گرفتند و به آنان مى‏رساندند و در هنگام جنگ، افراد خود را آماده مى‏كردند و احیانا اسامى افراد متخلف از جنگ را به اطلاع والى یا امراى اسباع مى‏رساندند.


اما در هنگامى كه لشگریان عرب شهرنشین شده، و در كوفه مستقر گردیدند، عرفاء اهمیت‏بیشترى یافتند، زیرا علاوه بر مسؤولیتهاى سابق، مسؤولیت كامل برقرارى امنیت در محدوده زیر نظارتشان، به آنها واگذار گردید.


در این هنگام آنها، دفترهایى تهیه كرده بودند كه در آن اسامى مقاتلین، زن و فرزندانشان و نیز موالى آنها ضبط شده بود و اسامى تازه متولدین و سال تولد نیز ثبت مى‏شد چنان كه اسامى افرادى كه از دنیا مى‏رفتند محو مى‏گردید و بدین‏ترتیب شناخت كاملى از افراد خود داشتند.


چنین به نظر مى‏رسد كه همچنان كه عرفاء در این زمان در مقابل والى مسؤول بودند (69) نصب و عزل آنها نیز توسط والى صورت مى‏گرفت; نه امراى اسباع یا ارباع.


در هنگام بروز تشنج و اضطراب در شهر، نقش و اهمیت عرفاء دوچندان مى‏شد، زیرا آنها مسؤول برقرارى نظم در رافت‏خود بودند و طبعا اگر حكومت مركزى شهر قوى بود، از آنان مى‏خواست كه افراد قیام‏كننده را معرفى نمایند. (70)


در میان والیان كوفه، زیاد و پسرش، عبیدالله، بیشترین استفاده را از این نظام در سركوب قیام شیعیان و خوارج و سایر مخالفان و به اصطلاح برقرارى نظم نمودند مثلا تاریخ‏نویسان پیرامون اولین اقدام عبیدالله‏بن زیاد پس از ورود به كوفه چنین نوشته‏اند:


«عبیدالله مردم و عرفاء كوفه را به نزد خود فراخواند و خطاب به آنان با شدت چنین گفت: شما باید اسامى غریب‏ها و موافقین و مخالفین امیرالمؤمنین یزید! را براى من بنویسید. هر كس چنین كرد با او كارى ندارم، اما هر كس از عرفاء كه چنین اقدامى ننماید باید مسؤولیت عرافت‏خود را به عهده بگیرد; بدین‏ترتیب كه هیچ مخالفت و شورشى علیه ما در عرافت او نباشد. و اگر چنین نكرد خون و مال او بر ما حلال است و اگر در میان عرافتى شخصى از مخالفین امیرالمؤمنین (یزید)! یافت‏شود كه عریف او نامش را براى ما ننوشته باشد، آن عریف را درب خانه‏اش بر دار مى‏آویزیم و آن عرافت را از عطاء و حقوق محروم مى‏نماییم‏». (71)


این اقدام عبیدالله در استفاده از عرفاء بسیار مؤثر افتاد و یكى از مهمترین موجبات شكست نهضت مسلم را فراهم آورد.


شنبه 25/8/1392 - 9:52 - 0 تشکر 671620

4- مناكب


مناكب جمع منكب و یكى از مناصب موجود در میان قبایل بوده است. از بعضى نوشته‏ها چنین برمى‏آید كه این منصب بالاتر از عریف بوده و نظارت بر پنج عریف بر عهده صاحب این منصب بوده است. (72) و منصبى بوده كه در قبایل جاهلیت نیز وجود داشته است.


اما بعضى دیگر از نوشته‏ها احداث این منصب را به‏«زیادبن ابیه‏» براى تسلط و نظارت بیشتر بر كارهاى عرفاء نسبت داده‏اند (73) و بعضى را نیز نظر بر این است كه گرچه این منصب در زمان زیاد احداث شده است اما سمتى پایین‏تر از عریف بوده و به عنوان معاون آن به حساب مى‏آمده است. (74)


به هر حال هر كدام از نظرهاى فوق را بپذیریم، آنچه مسلم است این است كه این منصب در سال 60 هجرى و هنگام نهضت مسلم بن عقیل وجود داشته است اما در میان نصوص تاریخى به عبارتى كه از آن در این سال یاد كرده و نقش آن را بیان نموده باشد، برخورد ننمودیم.

شنبه 25/8/1392 - 9:52 - 0 تشکر 671621

گفتار سوم: نظام اقتصادى حاكم بر كوفه


این گفتار را طى دو بخش: منابع مالى حكومت كوفه و منابع مالى مردم به بررسى مى‏گذاریم:


1 - منابع مالى حكومت كوفه


منابع مالى حكومت كوفه در زمان مورد بحث از قرار زیر بود:


الف: خراج


حكم اولیه سرزمینهایى كه به وسیله جنگ گشوده مى‏شد آن بود كه میان مقاتلین و جنگجویان سپاه اسلام تقسیم گردد، اما عمر به جهت‏حفظ این سرمایه براى آیندگان و نیز حفظ روحیه جنگ در میان مقاتلین با مشورت با صحابه و از جمله حضرت على‏علیه‏السلام دست‏به تقسیم این سرزمینها نزد بلكه تصمیم گرفت كه آنها در دست اهالى باقى بماند و در عوض هر سال مقدارى به عنوان خراج پرداخت نمایند و خراج هر شهر مفتوح به سوى شهر فاتح حمل گردد (75) و بدین‏ترتیب هر ساله خراج شهرهایى مانند آذربایجان، گرگان، كابل، سیستان، انبار و... كه به دست كوفیان فتح شده بود به سوى كوفه حمل مى‏شد و به محل مخصوص كه نام بیت‏المال كوفه را به خود گرفته بود، منتقل مى‏گردید و حاكم كوفه پس از تامین مایحتاج شهر و مردم و پرداخت عطاء، مازاد آن را به سوى حكومت مركزى مى‏فرستاد. (76)


حضرت على‏علیه‏السلام پس از رسیدن به حكومت، تصمیم عمر را تایید نمود و نظام خراج و عدم تقسیم سرزمینهاى فتح شده را تثبیت كرد.


این نكته قابل تذكر است كه عمده درآمد حكومت از این منبع مالى بود.


ب: جزیه


جزیه مالى بود كه افراد غیرمسلمان شهرهاى اسلامى شامل مجوسیان، یهودیان و مسیحیان، سالانه و به صورت سرانه به حكومت پرداخت مى‏كردند كه در آن زمان معمولا ثروتمندان 48 درهم، متوسطین 24 درهم و طبقه پایین‏تر 12 درهم در سال ملزم به پرداخت‏بودند. (77)


با مسلمان شدن بسیارى از اهل ذمه، درآمد حكومت از این منبع رو به كاهش نهاد اما معاویه براى جبران این نقیصه، در دوران حكومت‏خود دستور داد تا ایرانیان مقیم عراق، طبق رسوم پیش از اسلام، هر سال در اول بهار و اول پاییز كه به برگزارى مراسم دو عید نوروز و مهرگان مى‏پردازند، هدایایى به حكومت تحویل نمایند. و از این راه هر سال 10 میلیون درهم به بیت‏المال عراق سرازیر مى‏شد. (78)


ج: غنایم


فتوحات در داخل ایران و كشورهاى همجوار در دوران مورد بحث، هنوز ادامه داشت و بدین‏ترتیب خمس غنایم هم به بیت‏المال منتقل مى‏شد، علاوه بر این كه اموال مخصوص پادشاهان و امراى دشمن كه به «صوافى‏» مشهور بود، همگى، به خزینه حكومت واریز مى‏شد كه درآمد دولت از صوافى عراق در دوران معاویه در سال تا 50 میلیون درهم رسیده است. (79)


د: گمركات


گرفتن گمرك و عوارض از تجارى كه جنس به داخل كوفه مى‏آوردند از زمان حكومت عمر شروع شد; بدین‏ترتیب كه از كفار غیرذمى یك‏دهم و از كفار ذمى یك‏دهم و از مسلمانان یك‏دهم مال‏التجاره را به عنوان مالیات و گمرك مى‏گرفتند كه به این مالیات اصطلاحا «مكوس‏» گفته مى‏شد. (80)


تا اینجا چنین به دست مى‏آید كه حكومت كوفه از نظر مالى بسیار قوى بود، بخصوص هنگامى كه فرماندارى كوفه و بصره هر دو به وسیله یك فرد اداره مى‏شد، این قوت دو چندان مى‏گردید، زیرا والى در این هنگام با در اختیار گرفتن بیت‏المال، قدرت اجراى هرگونه شیوه‏اى را داشت; چنان كه در زمان زیاد و پسرش عبیدالله چنین اتفاقى افتاد به گونه‏اى كه درآمد عراق از خراج در زمان عبیدالله را رقمى حدود 135 میلیون درهم نوشته‏اند (81) و عبیدالله توانست‏با زیاد كردن عطاء و دادن رشوه به رؤسا و بزرگان كوفه آنها را به جنگ با امام حسین‏علیه‏السلام ترغیب و تشویق نماید. چنان كه یكى از اهل كوفه به نام «مجمع بن عبدالله عائدى‏» هنگامى كه در كربلا به امام حسین پیوست چنین جواب داد:


«اما اشراف الناس فقد عظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم یستمال و دهم و یستخلص به نصیحتهم فهم الب واحد علیك‏»; (82) اما اشراف و بزرگان كوفه، رشوه‏هاى كلانى به آنها پرداخت‏شده است و حكومت جوالهاى آنان را پر نموده تا محبت آنان را به خود جلب نماید، پس آنها یكپارچه علیه تو جنگ مى‏نمایند.

شنبه 25/8/1392 - 9:53 - 0 تشکر 671623

2 - منابع مالى مردم


به طور كلى طرق درآمد مردم را مى‏توان به دو بخش كسب و كار، دریافت عطاء و رزق از حكومت كوفه تقسیم نمود:


الف: كسب و كار


كسب و كار مردم در آن زمان معمولا زراعت، صناعت، تجارت و یا كارهاى دولتى و حكومتى مانند خدمت در شرطه بود.


به نظر مى‏رسد با توجه به وابستگى شدید مردم به عطاء و حقوق حكومتى، مردم عرب كوفه كمتر به كسب و كار مى‏پرداختند، به طورى كه گفته شده است: اكثر حرفه‏هاى كوفه را موالى بر عهده داشتند و اصولا عربها اشتغال به حرفه و صنعت را لایق شان خود نمى‏دانستند. (83)


ب: عطاء و رزق


عطاء مقدار پرداخت نقدى بود كه از سوى حكومت كوفه، یكجا یا طى چند مرتبه، سالانه به مردم مقاتل این شهر پرداخت مى‏شد، چنان كه «رزق‏» كمكهاى جنسى مانند خرما، گندم، جو، روغن و... بود كه هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحویل مى‏شد.


نظام عطاء و رزق به وسیله عمربن خطاب بنیانگذارى شد; بدین‏ترتیب كه عمر براى برپا داشتن یك لشگر همیشه آماده و به منظور جلوگیرى از اشتغال سربازان به كار دیگر، براى آنان حقوقى سالیانه تعیین نمود كه ملاكهاى خاصى مانند صحابى بودن، دفعات شركت در جنگها و... را در آن مد نظر داشت. این حقوق سالیانه كه عمدتا از فتوحات و خراج سرزمینهاى تازه گشوده شده تامین مى‏گشت، به تناسب افراد، مبلغى بین 300 تا 2000 درهم در سال را شامل مى‏گشت (84) كه مقدار حداكثر آن به نام «شرف العطاء» نامیده مى‏شد و به افراد داراى ویژگیهاى برجسته مانند شجاعت و رشادت فراوان، پرداخت مى‏گردید. (85)


حضرت على‏علیه‏السلام پس از رسیدن به حكومت، اصل نظام عطاء را تصویب كرد اما ویژگیها و ملاكهاى عمر در پرداختهاى متفاوت را الغا كرد و مساوات كامل در عطاء را برقرار نمود كه این امر نارضایتى‏هاى فراوان را سبب شد. (86)


یكى دیگر از ویژگیهاى پرداخت عطاء، در زمان حضرت على‏علیه‏السلام آن بود كه به محض وصول مال به بیت‏المال حضرت‏علیه‏السلام به تقسیم آن اقدام مى‏نمود و نمى‏گذاشت اموال در بیت‏المال انباشته گردد; چنان كه نقل شده است پس از تقسیم سه نوبت عطاء، مال فراوانى از اصفهان رسید و حضرت‏علیه‏السلام از مردم و رؤساى اسباع خواست تا چهارمین عطاء خود را تحویل بگیرند. (87)


سومین ویژگى این عطاء، در زمان آن حضرت‏علیه‏السلام آن بودكه حضرت‏علیه‏السلام حتى به مخالفان خود مانند خوارج مادامى كه اقدام عملى علیه حكومت اسلامى ننموده بودند این حقوق را پرداخت مى‏كرد. (88)


اما در زمان حكومت معاویه، این نظام پرداخت‏به‏كلى از میان برداشته شد و دوباره نظام طبقاتى عطاء برقرار گردید ولى این بار ملاكهاى فضیلت و سابقه در اسلام و شركت در جنگها لحاظ نگردید; بلكه میزان تقرب به دستگاه اموى و مقدار سرسپردگى به حكومت ملاك قرار گرفت. (89) عطاء موالى حذف شد و تنها معاویه در برهه‏اى از زمان دستور پرداخت 15 درهم در سال به آنان را صادر نمود كه آن هم پرداخت نگردید (90) و لذا موالى ناچار به ارتزاق از كار و تلاش خود شدند.


در این زمان مردم وابستگى شدیدى به عطاء و رزق داشتند و حكومت نیز از این نقطه ضعف به خوبى آگاه بود و به عنوان دستاویزى مهم از آن استفاده مى‏كرد.


مخالفان حكومت كه عمدتا شیعیان بودند تهدید به قطع عطاء مى‏گردیدند; چنان كه دیدیم عبیدالله عرافت‏هایى را كه در آنها شخص مخالفى وجود داشت، تهدید به قطع عطاء نمود.


هنگامى كه مسلم بن عقیل‏علیه‏السلام به همراه سپاه خود قصر عبیدالله بن زیاد را محاصره نمود و او را در فشار قرار داد یكى از شگردهاى موفق عبیدالله تشویق مردم و اطرافیان مسلم به ازدیاد عطاء در صورت پراكنده شدن و نیز تهدید به قطع عطاء در صورت ادامه شورش بود كه این شگرد باعث پراكنده شدن سریع اطرافیان مسلم گردید; (91) چنان كه با همین شیوه; یعنى ازدیاد عطاء، توانست لشگر عظیمى از مردم كوفه را كه دلهایشان با امام حسین‏علیه‏السلام بود، علیه آن حضرت وارد جنگ نماید. (92)


در روز عاشورا، هنگامى كه امام حسین‏علیه‏السلام قصد اتمام حجت نسبت‏به كوفیان را داشت آنها با به راه انداختن سروصدا، سعى در ممانعت از سخنرانى آن حضرت‏علیه‏السلام مى‏كردند، بالاخره امام‏علیه‏السلام رشته كلام را در دست گرفت و با اشاره به مساله عطاء، آن را به عنوان یكى از علل عصیان كوفیان نسبت‏به خود برشمرد; سخنان آن حضرت‏علیه‏السلام چنین است:


«و كلكم عاص لامرى غیر مستمع لقولى، قد انخزلت عطیاتكم من الحرام و ملئت‏بطونكم من الحرام فطبع على قلوبكم‏»; (93) همه شما عصیان مرا ورزیدید و به سخنان من گوش فرا نمى‏دهید (باید چنین باشد چرا كه) عطاهاى شما از مال حرام فراهم آمده و شكمهایتان از حرام انباشته گردیده، پس باعث مهر خوردن قلبهایتان شده است.


شاید بتوان گفت اگر جناب مسلم طى حدود سه ماه اقامت در كوفه (از 15 رمضان تا 8 ذى‏حجه سال 60 هجرى) مى‏توانست‏بیت‏المال كوفه را در اختیار گیرد و از آن به نفع خود استفاده نماید، پیروزى او تضمین مى‏شد; چنان كه در سال‏66 هجرى، مختار با تصرف بیت‏المال و تقسیم كردن‏9 میلیون درهم موجود در آن بین یارانش، توانست‏بر كوفه مسلط شود. (94)


اما نهضت امام حسین‏علیه‏السلام نهضتى نبود كه بخواهد با زور و پول به پیروزى برسد، چرا كه مردمى كه با درهم گرد هم آیند، در هنگام به خطر افتادن منافعشان صحنه را ترك خواهند كرد همچنان كه در مورد مختار چنین شد و او را در مقابله با دشمنش، مصعب تنها گذاشتند.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.