زندهء جاوید
در برگ ریز شوم خزان
به ترانهء سبز بهار می اندیشم.
در سوگ سرد باد
به سرود شاد شالیزار می اندیشم.
در انجماد سکوت
انعقاد نطفهء خروش را می نگرم.
در زیر خاکستر یاس
آتش سوزانندهء امید را می نگرم.
در زمزمهء شوم قاری پیر
سنفونی شاد مولود را می شنوم.
گرچه ذره ذره مرده ام
و با پای خوبش لحظه بلحظه بسوی مرگ شتافته ام
اما هرگز خبر دروغین مرگ ترا باور نکرده ام
زبرا به زنده بودن تو
زیرا به زنده ماندن تو
اعتقاد داشته ام.
برای تو شعر گفته ام.
به امید تو زیسته ام
به تو می اندیشم
ترا می نگرم
صدایت را می شنوم
ای زندهء جاوید!