بخش دوم: جایگاه گریه و اشك نزد قرآن و انبیاء
1 ـ گریه و اشك مورد تأیید قرآن
با توجه به مطالبی كه در معنای بدعت تقدیم گردید؛ به مستندات قرآنی گریه و اشك اشاره میكنیم؛ تا مشخص گردد آیا به طور كلی اشك در قرآن جایگاهی ممدوح دارد یا مذموم؟
آیات بسیاری از كلام الله مجید در مدح گریه و بكاء صادر شده و از این موضوع میتوان به عنوان تأیید قرآن بر اشك و گریه و اندوه نام برد كه به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره میكنیم:
آیاتی كه به چشمان گریان اشاره میكند:
فَلْیَضْحَكُوا قَلِیلا وَلْیَبْكُوا كَثِیراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ
پس كم بخندند و بسیار گریه كنند.
در آیه فوق خداوند به عملی امر میفرماید كه اگر خداوند به آن رضایت نمیداشت آن را مورد امر قرار نمیداد.
خداوند متعال در مدح أنبیاء خود اینگونه میفرماید:
إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِیّاً
چون آیات خدا بر آنها خوانده مىشد سجدهكنان و گریهكنان مىافتادند.
خداوند تعالى در صفات كسانی كه موهبت علم به آنها عنایت شده است اینگونه میفرماید:
وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْكُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً
مىافتند بر چانهها، مىگریند و بر خشوع آنها مىافزاید.
و یا خداوند سبحان در توصیف مؤمنان به هنگام نزول آیات قرآن اینگونه میفرماید:
تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنْ الدَّمْعِ
مىبینى كه چشمشان پر از اشك مىگردد.
پس آنگونه كه ملاحظه شد در قرآن كریم گریه و ریزش اشك كه نتیجه انعطاف و تأثّرات روحی است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستایش پروردگار قرار گرفته است، زیرا از فطریّات بشر و جزئی از شخصیّت مثبت انسان محسوب میشود.
2 ـ گریه و اشك در سیره انبیاء
اقتدا و تأسّی به سیره عملی پیامبران بزرگ الهی بدون شك یكی از عناصر مهمّ در موضوع بحث ما (عزاداری و گریه بر امام حسین علیه السلام) و مشروعیّت آن از منظر عقل و نقل است، زیرا سیره عملی پیامبران قویترین شاهد بر مشروعیّت دینی اعمال ما میباشد، چرا كه خداوند متعال تأسّی به آنان و پیروی از روش آنان را بر همگان واجب فرموده است:
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَهِیمَ.
قطعاً برای شما در پیروی از إبراهیم سرمشقی نیكوست.
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ.
قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیكوست.
بنابراین، نقل وگزارش بخشی از زندگی پیامبران كه مربوط به تأثّرات روحی آنان هنگام روبرو شدن با حوادث تأثّر برانگیز میشود، میتواند ما را در رسیدن به پاسخی قانع كننده كمك كند.
حال به مواردی از این قبیل اشاره میكنیم:
الف ـ گریه یعقوب پیامبر در فراق فرزند
سرگذشت حضرت یوسف از ابتدا تا پایان ماجرا همانند یك تراژدی خوفناك و تأثر برانگیز نقل شده است.
آن هنگام كه آتش حسد در دل برادران یوسف زبانه میكشد و طرح نا پدید ساختن او را میكشند تا زمانی كه در دل چاه قرار میگیرد و با پیراهن پاره پاره و آغشته به خون برادر، پدر را از دریده شدن به وسیله گرگ با خبر میكنند و به دنبال آن تأثّر و اندوه بی حدّ و اندازه یعقوب در غم از دست رفتن فرزند و گریه هر صبح و شام تا آنجا كه خداوند از زبان حضرت یعقوب این چنین میفرماید:
وَقَالَ یَأَسَفَی عَلَی یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ
گفت ای دریغ بر یوسف، و در حالی كه اندوه خود را فرو میخورد، چشمانش از اندوه سپید شد.
یعقوب از فراق فرزندش با این كه میدانست او زنده است و به آغوشش باز میگردد، ولی با این حال تأثرات روحی او را رها نمیكند، و برای تسكین رنجهای روحی و روانی پناهگاهی جستجو میكند و عرض میكند:
قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُواْ بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ.
شكایت و اندوه خود را پیش خدا میبرم، و از عنایت خدا چیزی میدانم كه شما نمیدانید.
آیا پرداختن به داستان زندگی دو تن از پیامبران الهی با كلمات و جمله بندیهای متأثّر كننده با هدفی جز تحریك عواطف و نشان دادن زشتی كار حسدورزان چیز دیگری میتواند باشد؟
از این دلیل قرآنی، جواز گریه و زاری بر اولیاء الهی و شكوه و شكایت از اعمال سردمداران ظلم به پیشگاه خداوند استفاده میشود و به عنوان سیره یكی از پیامبران الهی دلیلی محكم و قرآنی بر اصل مشروعیّت عزاداری و گریه بر مصیبتها مورد بهرهبرداری قرار میگیرد.
و از طرفی وجود احادیث فراوان در كتابهای تفسیر كه هر كدام به گونهای دامنه قصّه و جزئیّات اندوه حضرت یعقوب علیه السلام را تشریح كردهاند خود دلیلی دیگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگی دردناك انبیاء واولیاء الهی میباشد.
به عنوان نمونه به حدیثی از منابع روائی و تفسیری اهل سنت اشاره میكنیم:
در تفسیر این آیه شریفه در كشاف زمخشری آمده:
ما جفت عیناه من وقت فراق یوسف إلى حین لقائه ثمانین عاما، وما على وجه الأرض أكرم على الله منه.
چشمان حضرت یعقوب از فراق یوسف تا زمان ملاقات یوسف از اشك خشك نگردید و این مدت هشتاد سال به طول انجامید. و در روی زمین چیزی از این كار برای خداوند ارزشمندتر نبود.
و نیز در این تفسیر از رسول الله صلى الله علیه وآله آمده:
أنه سئل جبرئیل علیه السلام: ما بلغ من وجد یعقوب على یوسف؟ قال: وجد سبعین ثكلى. قال: فما كان له من الأجر؟ قال: أجر مائه شهید، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از جبرئیل سؤال نمود: به خاطر غیاب یوسف چه بر سر یعقوب آمد؟ عرض كرد: به اندازه آنچه كه بر سر هفتاد مادر فرزند مرده میآید. و سؤال نمود: أجر حضرت یعقوب به خاطر این صبر چهقدر است؟ عرض كرد: أجر صد شهید، و این در حالی بود كه هرگز حضرت یعقوب به خداوند سوء ظن پیدا نكرد.
عبد الرحمان سیوطی به نقل از ابن جریر و او از عكرمه، میگوید:
أتی جبرئیل علیه السلام یوسف علیه السلام وهو فی السجن، فسلّم علیه، فقال له یوسف: أیّها الملك الكریم علی ربّه، الطیّب ریحه، الطاهر ثیابه، هل لك علمٌ بیعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعین ثكلی، قال: أفترانی لاقیه؟ قال: نعم، فطابت نفس یوسف.
جبرئیل در زندان بر یوسف وارد شد، پرسید: ای فرشتهای كه نزد پروردگارت گرامی، بویت خوش، لباست پاكیزه است، آیا از یعقوب خبر داری؟ گفت: آری، او سخت اندوهگین میباشد، پرسید: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسید: آیا او را دیدار خواهم نمود؟ گفت: آری. یوسف پس از شنیدن این گفتار جانش آرام گرفت.
نویسنده تفسیر الدرّ المنثور در نقلی این چنین آورده است:
بكی یعقوب علی یوسف ثمانین عاماً، حتّی ابیضّت عینا من الحزن...
یعقوب مدّت هشتاد سال برای یوسف گریه كرد، تا اینكه دو چشمش از شدّت اندوه و گریه سفید گشت.
الدر المنثور، ج4، ص 31، و تفسیر طبری، ج 1، ص 250.