• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
پاسخ به شبهات (بازدید: 2851)
يکشنبه 29/9/1388 - 13:7 -0 تشکر 170819
عزاداری امام حسین(ع)،كار بیهوده ایست؟

در طول تاریخ توسط وهابیت همواره نسبت به قیام حضرت امام حسین علیه السلام‌ و عزاداری آن بزرگوار شبهاتی مطرح بوده و یكی از آن‌ها بدعت شمردن عزاداری سرور آزادگان می باشد در این زمینه ابن تیمیه نظریه پرداز وهابیت این چنین می گوید:

1 ـ ومن حماقتهم إقامه المأتم والنیاحه على من قد قتل من سنین عدیده

 از حماقت‌های شیعیان برپایی مجلس ماتم و نوحه است بر كسی است كه سال‌ها پیش كشته شده.

منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، ج 1، ص 52.

2 ـ  وصار الشیطان بسبب قتل الحسین رضی الله عنه یحدث للناس بدعتین، بدعه الحزن والبكاء والنوح یوم عاشوراء... وبدعه السرور والفرح.

شیطان به واسطه كشته شدن حسین [علیه السلام] برای مردم دو بدعت ایجاد كرده است: 1. بدعت گریه و ناله و حزن در روز عاشوراء... 2. بدعت شادی و سرور.

منهاج السنه، ابن تیمیه، ج 4، ص  334 تا 553.

و نیز شبیه به آن‌چه كه ابن تیمیه گفته است را در متن زیر می‌یابید:

3 ـ  الروافض لما ابتدعوا إقامه المأتم وإظهار الحزن یوم عاشوراء لكون الحسین قتل فیه...

و چون روافض (شیعیان) برگزاری ماتم و اظهار حزن  و اندوه در روز عاشوراء را به خاطر كشته شدن حسین در این روز بدعت نهادند...

حاشیه رد المحتار ابن عابدین، ج 2، ص 599.

 

 

ادامه در پاسخ ها

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:7 - 0 تشکر 170820

در پاسخ به شبهات فوق كه از اساسی‌ترین شبهات وهابیت پیرامون عزاداری امام حسین علیه السلام‌ است در بخش‌های زیر به پاسخ می‌نشینیم:

بخش اول: معانی بدعت و اركان آن.

بخش دوم: جایگاه گریه و اشك نزد قرآن و انبیاء.

بخش سوم: جایگاه گریه و اشك در سیره نبوی.

بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی.

بخش پنجم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سیره معصومان.

بخش ششم: سیره صحابه در عزاداری.

بخش هفتم: عزاداری در اهل سنت.

مقدّمه

شكی نیست كه بر پائی عزاداری و شادی، امری است فطری كه از ابتدا میان تمام ملّت‌ها و اقوام رواج داشته و ادیان الهی نیز بر اصل آن صحه گذارده‌اند.

حال باید دید آنان كه عزاداری برای سید‌الشهداء علیه السلام‌ را بدعت می‌دانند بر چه اساسی این ادّعا را مطرح می‌كنند؟ و آیا این ادّعا قابل اثبات است؟ ویا بالعكس، عزاداری خصوصاً برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام‌ و بالاخص برای سرور و سالار شهدای كربلا حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام‌ از مطلوبیت ذاتی برخوردار بوده، بلكه افضل قربات عند الله محسوب می‌گردد؟

بخش اول: معانی بدعت و اركان آن

1 ـ برداشت غلط از معنای «بدعت»

خوش‏ بینانه‏ترین نگاه در باره این گونه تعبیرات و قضاوت‌ها از سوی وهابیت پیرامون اقامه عزاداری برای امام حسین علیه السلام‌ این است كه بگوییم: وهّابیّت درك صحیحى از معنا و واژه «بدعت» نداشته و دچار توهّم گردیده و هر آن‌چه مخالف تفكّرات خود باشد را بدعت شمرده و با این برچسب دیگران را محكوم می‌نمایند.

از این رو لازم است نخست معناى بدعت را از دیدگاه لغت و اصطلاح تبیین نموده و آن‌گاه بدعت را از منظر كتاب و سنّت بررسى ‏كنیم.

2 ـ معنای لغوی «بدعت»

لغت شناسان، بدعت را وجود و اختراع چیزی می‌‏دانند كه قبلاً وجود نداشته و از آن اثری نبوده است.

جوهرى مى‏نویسد:

البدعه: إنشاء الشیء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم یكن.

بدعت به معناى پدید آوردن چیز بى‏سابقه و عمل نو و جدیدى است كه نمونه نداشته باشد.

صحاح اللغه، جوهری، ج3، ص113

قطعا بدعت به این معنا مورد تحریم در آیات و روایات نیست؛ زیرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نیست، بلكه موافق با فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مى‏دهد.

از همین‌رو آن‌چه مخترعان و مبتكران در نوآوری‌های خویش به وجود می‌‏آورند شامل این تعریف می‌‏شود كه نه تنها مذموم نیست بلكه پسندیده و قابل ستایش است.

3 ـ معنای اصطلاحی «بدعت» نزد علمای شیعه و سنی

امّا از نظر شرع و در اصطلاح علماء، بدعت معنای دیگری دارد كه متفاوت با معنای لغوی آن است، زیرا بدعت نسبت دادن و داخل نمودن مسائلی در دین است كه شارع و آورنده دین آن را ابداع و ایجاد نكرده و رضایت به آن نداشته باشد.

معناى بدعت كه در دین مورد بحث قرار مى‏گیرد، عبارت از هرگونه افزودن و یا كاستن در دین به نام دین مى‏باشد و این غیر از معنایى است كه در معناى لغوى آن گذشت.

راغب اصفهانى مى‏گوید:

والبدعه فی المذهب: إیراد قول لم یستنَّ قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه.

بدعت در دین، گفتار و كردارى است كه به صاحب شریعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شریعت استفاده نشده باشد.

مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.

ابن حجر عسقلانى مى‏گوید:

والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَه، والمراد بها: ما أحدث ولیس له أصل فی الشرع ویسمّى فی عرف الشرع بدعه، وما كان له أصل یدلّ علیه الشرع فلیس ببدعه.

هر چیز جدیدى كه ریشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده مى‏شود و هر چه كه ریشه و دلیل شرعى داشته باشد بدعت نیست.

فتح البارى، ج 13، ص 212.

همین تعریف را عینى در شرح خود بر صحیح بخارى(1) و مباركفورى در شرح خود بر صحیح ترمذى آورده(2) و عظیم آبادى در شرح خود بر سنن ابوداود(3) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(4) ذكر كرده‏اند.

1 ) عمده القارى، ج 25، ص 27.

2) تحفه الأحوذى، ج 7، ص 366.

3 ) عون المعبود، ج 12، ص 235.

4 ) جامع العلوم والحكم، ص 160، چاپ هند.

سیّد مرتضى از متكلّمان و فقهای نامدار شیعه در تعریف بدعت مى‏گوید:

البدعه زیاده فی الدین أو نقصان منه، من إسناد إلى الدین.

بدعت افزودن چیزى به دین و یا كاستن از آن با انتساب به دین مى‏باشد.

رسائل شریف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكریم ـ قم.

طریحى مى‏گوید:

البدعه: الحدث فی الدین، وما لیس له أصل فی كتابٍ ولا سنّه، وإنّما سُمّیَتْ بدعه؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه

بدعت، كار تازه‏اى در دین است كه ریشه در قرآن و شریعت ندارد و به ‏خاطر این بدعت نامیده شده كه گوینده بدعت آن را ابداع كرده و به ‏وجود آورده است.

مجمع البحرین، ج 1، ص 163، مادّه «بدع»

بنابر این، بدعت با توجّه به معنای لغوی آن اعمّ از معنای شرعی خواهد بود.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:8 - 0 تشکر 170821

4 ـ اركان بدعت

با توجه به مطالب یاد شده بدعت داراى دو ركن است:

1 ـ تصرّف در دین

هرگونه تصرّفى كه دین را نشانه گیرد و چیزى بر آن بیافزاید و یا بكاهد به شرطى كه عامل این تصرف، عمل خود را به خدا و پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله نسبت دهد. ولى آن نوآورى‌هایی كه حالت پاسخ‌گویى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسكتبال، والیبال و امثال آن‏ها، بدعت نخواهد بود.

2 ـ ریشه نداشتن در كتاب و سنت

با توجه به تعریف اصطلاحى بدعت، مشخص شد كه امری بدعت محسوب می‌شود كه دلیلى براى آن‏ها در منابع اسلامى به صورت خاص و یا به صورت عام وجود نداشته باشد.

ولى امری كه نه تنها مشروعیّتش در كتاب و سنّت به نحو خاص و یا كلّى قابل استنباط است بلكه؛ همان‌طور كه اكنون بیان می‌شود در دین اسلام و ادیان آسمانی دیگر نیز وجود داشته و مطابق با فطرت سلیم بشری بوده است را بدعت نمى‏نامند.

5 ـ ریشه انحراف وهابیت در معنای «بدعت»

با توجه به آن‌چه از معنای لغوی و اصطلاحی بدعت و اركان آن گذشت مشخص گردید: انتساب بدعت به شخص و یا گروهی به این سادگی كه وهابیت به محض دیدن هر پدیده نو و جدیدی بر آن برچسب بدعت می‌زنند نیست؛ بلكه دارای شرایط و ویژگی‌های خاصی است كه تا محقق نشود به آن بدعت نمی‌توان گفت.

اما آن‌چه كه باعث گردیده تا بعضی در این مورد مرتكب اشتباه گردیده و به آسانی دیگران را متهم به بدعت نمایند این است كه در حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل كرده‌اند:

كلّ بدعه ضلاله.

هر بدعتی گمراهی‏ است.

صحیح مسلم، ج 3، ص11 ـ مسندأحمد، ج 3، ص310.

امّا آیا بر اساس این روایت می‌‏توان هر پدیده‏ای نو كه در جامعه موقعیت و جایگاه ویژه‏ای پیدا كرد، را از مصادیق بدعت دانسته و معتقدان به آن را خارج از دین شمرد؟

پاسخ سؤال منفی است، زیرا همان‌گونه كه قبلاً متذكّر شدیم وظیفه شارع، بیان حكم است نه تعیین مصداق، چه بسا از منظر شخص و یا گروه فكری خاص، یك پدیده در جامعه‏ای خاص، از مصادیق بدعت شمرده شود، ولی از نظر پیروان مكتب فكری دیگر از شعائر دین و از سنّت‌های حسنه محسوب شود.

6 ـ وجود دلیل شرعی برای خروج از عنوان بدعت

از مطالب قبل مشخص گردید: حقیقت بدعت آن است كه كسی به قصد افتراء به خدا و دین، چیزی را به دین اضافه و یا از آن نقص نماید و آن را به خدا و دین نسبت دهد. و زمانی كه ملاك برای تشخیص بدعت معلوم شد در مواردی كه دلیل شرعی برای آن وجود دارد از تحت عنوان بدعت خارج می‌گردد. حال این دلیل شرعی می‌تواند به دو قسم تقسیم گردد:

1 ـ دلیل خاص قرآنی و یا سنت نبوی در خصوص مورد و حد و حدود و تفاصیل و جزئیات آن، مانند: جشن برای عید فطر و أضحى و اجتماع در عرفه و منى، كه در این صورت این‌گونه جشن‌ها و اجتماعات بدعت محسوب نخواهد گردید، بلكه سنتی خواهد بود كه شارع مقدس به خصوص آن امر فرموده و انجام آن امتثال امر الهی محسوب خواهد گردید.

2 ـ دلیل عام قرآنی و یا سنت نبوی، كه با عموم خود شامل آن مصداق حادث و جدید گردد، البته به شرط آن‌كه مورد جدید و حادث با آن‌چه كه در عهد رسالت وجود داشته از حیث حقیقت و ماهیت اتحاد داشته باشد، ولو این‌كه از نظر شكل و صورت واجد اختلاف و تفاوت باشد، ولی دلیل عام با عمومش شامل هر دو مصداق و مورد گردیده و حجت شرعی در آن محسوب گردد.

به عنوان مثال: خداوند سبحان در قرآن كریم می فرماید:

وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم‏ الأنفال(8): 60

هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان‏]، آماده سازید! و (هم‌چنین) اسب‌هاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!

از امور واجب برای مسلمانان استعداد و آمادگی كامل در برابر هجوم و حمله كفار است، و دیگر این‌كه از هر جایی كه احتمال خطر می‌دهند آن نقطه را مسدود و آماده دفاع باشند.

در آیه فوق دو دلیل فوق موجود است:

دلیل خاص كه لازم است بر اساس آن حكومت اسلامی برای امتثال امر الهی خود را به تهیه نیروهای اسب سوار كه اختصاص به زمان‌های صدر اسلام بوده مجهز كند.

و اما با دلیل عام، لازم است خود را به توپ و تانك و موشك و دیگر تجهیزات هوایی و زمینی و دریایی پیشرفته روز مجهز كنند تا بتوانند آن‌چه را كه در آیه شریفه به آن دستور داده شده است و در عصر نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم وجود نداشته است را نیز فراهم سازند.

پس این موارد أمور شرعی غیر عادی هستند كه نمی‌توان با این توجیه كه دلیل خاص برای آن وجود ندارد از آن‌ چشم پوشی كرد.

به عبارت دیگر و به عنوان مثال در آیه شریفه زیر خداوند می‌فرماید:

وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏. الأعراف (5): 204

و چون قرآن خوانده شود بدان گوش دهید و ساكت باشید تا مورد رحمت قرار گیرید

این آیه مسلمانان را به استماع قرآن به هنگام قرائت فرا می‌خواند؛ ولی مصداق موجود در زمان رسالت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم استماع قرآن به صورت مباشر و مستقیم از دهان قاری قرآن كه در مسجد النبی و یا در منزل به تلاوت مشغول بود می‌گردید. ولی در زمان حاضر و عصر جدید و با پیشرفت تكنولوژی مصداق دیگری برای آن پیدا شده كه در آن زمان وجود نداشت، مانند: قرائت قرآن از طریق رادیو و تلویزیون و فرستنده‌های دیگر، پس همان آیه برای هر دو مورد حجت شرعی محسوب خواهد گردید و ما نمی‌توانیم استماع به قرآن و گوش فرا دادن به آن را ترك كنیم به این بهانه كه در مورد دوم بدعت محسوب گردیده و حجیت شرعی ندارد؛ چرا كه در عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم وجود نداشته است.

و هزاران مثال و مصداق دیگر كه در این بحث در صدد بیان آن نیستیم.

پس وجود دلیل عام در همه زمان‌ها و برای همه انسان‌ها می‌تواند حجت شرعی محسوب گردد.

بنابراین، قاعده كلّی در این گونه موارد نگاه منصفانه و مستند به دلیل معتبر شرعی است، نه نگاه آلوده به بغض و تعصّب. زیرا پدیده اجتماعی جدید اگر سبب رشد و كمال جامعه و آشنایی بیشتر با خدا و دین و عاملی در جلوگیری از گسترش فساد باشد، از مصادیق سنّت حسنه‏ای است كه شارع بدان رضایت داده است.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:8 - 0 تشکر 170822

7 ـ اصل در اشیاء اباحه است

از مطالب دیگری كه در بحث بدعت لازم است به آن توجه ویژه مبذول گردد اصاله الاباحه است؛ یعنی: مادامی كه از سوی شارع مقدس نهی و منعی در خصوص موردی خاص وارد نشده باشد، أصل در أشیاء مباح بودن آن و جواز انجام آن است.

این قاعده شرعی بر تمام احكام شریعت حاكم است. تا آن‌جا كه قرآن كریم تصریح می‌فرماید كه وظیفه نبی أكرم صلی الله علیه وآله وسلم بیان محرمات است و نه ذكر حلال‌ها، و أصل در اشیاء و افعال، حلیّت هر عمل و جواز انجام آن فعل است، مگر آن‌كه از سوی نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در حرمت آن نصی وارد شده باشد، و وظیفه علمای أمت به كار گرفتن تمام وسع و توان خود در استنباط حكم الهی از أدله خاص شرعی است و تا زمانی كه دلیلی بر حرمت یافت نشود حكم به جواز می‌شود.

در این‌جا به عنوان نمونه به یكی از آیاتی كه از آن حكم به جواز و اصاله الاباحه می‌شود اشاره می‌گردد:

وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ كَثیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدین الانعام(6):119

چرا از چیزها [گوشت‌ها] یى كه نام خدا بر آنها برده شده نمى‏خورید؟! در حالى كه (خداوند) آن‌چه را بر شما حرام بوده، بیان كرده است! مگر این‌كه ناچار باشید (كه در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیارى از مردم، به خاطر هوى و هوس و بى‏دانشى، (دیگران را) گمراه مى‏سازند و پروردگارت، تجاوزكاران را بهتر مى‏شناسد.‏

این آیه بیان می‌كند كه آن‌چیزی كه نیاز به بیان دارد محرمات است نه مباحات و امور مجاز، و از این رو لازم نیست كه به هنگام شك در مورد خاص تا مادامی كه در جدول محرمات اسمی از آن نیامده باشد، توقف نموده و از عمل، خودداری شود.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:9 - 0 تشکر 170823

بخش دوم: جایگاه گریه و اشك نزد قرآن و انبیاء

1 ـ گریه و اشك مورد تأیید قرآن

با توجه به مطالبی كه در معنای بدعت تقدیم گردید؛ به مستندات قرآنی گریه و اشك اشاره می‌كنیم؛ تا مشخص گردد آیا به طور كلی اشك در قرآن جایگاهی ممدوح دارد یا مذموم؟

آیات بسیاری از كلام الله مجید در مدح گریه و بكاء صادر شده و از این موضوع می‌توان به عنوان تأیید قرآن بر اشك و گریه و اندوه نام برد كه به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره می‌كنیم:

آیاتی كه به چشمان گریان اشاره می‌كند:

فَلْیَضْحَكُوا قَلِیلا وَلْیَبْكُوا كَثِیراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا یَكْسِبُونَ التوبه (9): 82

پس كم بخندند و بسیار گریه كنند.

در آیه فوق خداوند به عملی امر می‌فرماید كه اگر خداوند به آن رضایت نمی‌داشت آن را مورد امر قرار نمی‌داد.

خداوند متعال در مدح أنبیاء خود این‌گونه می‌فرماید:

إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِیّاً مریم (19): 58

چون آیات خدا بر آنها خوانده مى‏شد سجده‏كنان و گریه‏كنان مى‏افتادند.

خداوند تعالى در صفات كسانی كه موهبت علم به آن‌ها عنایت شده است این‌گونه می‌فرماید:

وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْكُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (17): 109

مى‏افتند بر چانه‏ها، مى‏گریند و بر خشوع آنها مى‏افزاید.

و یا خداوند سبحان در توصیف مؤمنان به هنگام نزول آیات قرآن این‌گونه می‌فرماید:

تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (5): 83

مى‏بینى كه چشمشان پر از اشك مى‏گردد.

پس آن‌گونه كه ملاحظه شد در قرآن كریم گریه و ریزش اشك كه نتیجه انعطاف و تأثّرات روحی است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستایش پروردگار قرار گرفته است، زیرا از فطریّات بشر و جزئی از شخصیّت مثبت انسان محسوب می‌‏شود.

2 ـ گریه و اشك در سیره انبیاء

اقتدا و تأسّی به سیره عملی پیامبران بزرگ الهی بدون شك یكی از عناصر مهمّ در موضوع بحث ما (عزاداری و گریه بر امام حسین‏ علیه السلام‌) و مشروعیّت آن از منظر عقل و نقل است، زیرا سیره عملی پیامبران قوی‌‏ترین شاهد بر مشروعیّت دینی اعمال ما می‌‏باشد، چرا كه خداوند متعال تأسّی به آنان و پیروی از روش آنان را بر همگان واجب فرموده است:

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَهِیمَ. الممتحنه (60): 4

قطعاً برای شما در پیروی از إبراهیم سرمشقی نیكوست.

لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ. ألاحزاب (33): 21

قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیكوست.

بنابراین، نقل وگزارش بخشی از زندگی پیامبران كه مربوط به تأثّرات روحی آنان هنگام روبرو شدن با حوادث تأثّر برانگیز می‌‏شود، می‌‏تواند ما را در رسیدن به پاسخی قانع ‏كننده كمك كند.

حال به مواردی از این قبیل اشاره می‌كنیم:

الف ـ گریه یعقوب پیامبر در فراق فرزند

سرگذشت حضرت یوسف از ابتدا تا پایان ماجرا همانند یك تراژدی خوفناك و تأثر برانگیز نقل شده است.

آن هنگام كه آتش حسد در دل برادران یوسف زبانه می‌‏كشد و طرح نا پدید ساختن او را می‌‏كشند تا زمانی كه در دل چاه قرار می‌‏گیرد و با پیراهن پاره پاره و آغشته به خون برادر، پدر را از دریده شدن به وسیله‏ گرگ با خبر می‌‏كنند و به دنبال آن تأثّر و اندوه بی‌ ‏حدّ و اندازه‌ یعقوب در غم از دست رفتن فرزند و گریه هر صبح و شام تا آنجا كه خداوند از زبان حضرت یعقوب این چنین می‌‏فرماید:

وَقَالَ یَأَسَفَی‏ عَلَی‏ یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ یوسف(6): 84

گفت ای دریغ بر یوسف، و در حالی كه اندوه خود را فرو می‌‏خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.

یعقوب از فراق فرزندش با این كه می‌‏دانست او زنده است و به آغوشش باز می‌‏گردد، ولی با این حال تأثرات روحی او را رها نمی‌‏كند، و برای تسكین رنج‌های روحی و روانی پناهگاهی جستجو می‌‏كند و عرض می‌‏كند:

قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُواْ بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ.یوسف(6): 86.

شكایت و اندوه خود را پیش خدا می‌‏برم، و از عنایت خدا چیزی می‌‏دانم كه شما نمی‌‏دانید.

آیا پرداختن به داستان زندگی دو تن از پیامبران الهی با كلمات و جمله ‏بندی‌های متأثّر كننده با هدفی جز تحریك عواطف و نشان دادن زشتی كار حسدورزان چیز دیگری می‌‏تواند باشد؟

از این دلیل قرآنی، جواز گریه و زاری بر اولیاء الهی و شكوه و شكایت از اعمال سردمداران ظلم به پیش‌گاه خداوند استفاده می‌‏شود و به عنوان سیره یكی از پیامبران الهی دلیلی محكم و قرآنی بر اصل مشروعیّت عزاداری و گریه بر مصیبت‌ها مورد بهره‏برداری قرار می‌‏گیرد.

و از طرفی وجود احادیث فراوان در كتاب‌های تفسیر كه هر كدام به ‏گونه‏ای دامنه قصّه و جزئیّات اندوه حضرت یعقوب علیه السلام‌ را تشریح كرده‏اند خود دلیلی دیگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگی دردناك انبیاء واولیاء الهی می‌‏باشد.

به عنوان نمونه به حدیثی از منابع روائی و تفسیری اهل سنت اشاره می‌‏كنیم:

در تفسیر این آیه شریفه در كشاف زمخشری آمده:

ما جفت عیناه من وقت فراق یوسف إلى حین لقائه ثمانین عاما، وما على وجه الأرض أكرم على الله منه.

چشمان حضرت یعقوب از فراق یوسف تا زمان ملاقات یوسف از اشك خشك نگردید و این مدت هشتاد سال به طول انجامید. و در روی زمین چیزی از این كار برای خداوند ارزشمند‌تر نبود.

الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339.

و نیز در این تفسیر از رسول الله صلى الله علیه وآله آمده:

أنه سئل جبرئیل علیه السلام: ما بلغ من وجد یعقوب على یوسف؟ قال: وجد سبعین ثكلى. قال: فما كان له من الأجر؟ قال: أجر مائه شهید، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از جبرئیل سؤال نمود: به خاطر غیاب یوسف چه بر سر یعقوب آمد؟ عرض كرد: به اندازه آن‌چه كه بر سر هفتاد مادر فرزند مرده می‌آید. و سؤال نمود: أجر حضرت یعقوب به خاطر این صبر چه‌قدر است؟ عر‌ض كرد: أجر صد شهید، و این در حالی بود كه هرگز حضرت یعقوب به خداوند سوء ظن پیدا نكرد.

الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339.

عبد الرحمان سیوطی به نقل از ابن جریر و او از عكرمه، می‌‏گوید:

أتی جبرئیل ‏علیه السلام‌ یوسف‏ علیه السلام‌ وهو فی السجن، فسلّم علیه، فقال له یوسف: أیّها الملك الكریم علی ربّه، الطیّب ریحه، الطاهر ثیابه، هل لك علمٌ بیعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعین ثكلی، قال: أفترانی لاقیه؟ قال: نعم، فطابت نفس یوسف.

جبرئیل در زندان بر یوسف وارد شد، پرسید: ای فرشته‏ای كه نزد پروردگارت گرامی، بویت خوش، لباست پاكیزه است، آیا از یعقوب خبر داری؟ گفت: آری، او سخت اندوهگین می‌‏باشد، پرسید: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسید: آیا او را دیدار خواهم نمود؟ گفت: آری. یوسف پس از شنیدن این گفتار جانش آرام گرفت.

الدرّ المنثور، جلال الدین عبد الرحمان سیوطی، ج 4، ص 31.

نویسنده تفسیر الدرّ المنثور در نقلی این چنین آورده است:

بكی یعقوب علی یوسف ثمانین عاماً، حتّی ابیضّت عینا من الحزن...

یعقوب مدّت هشتاد سال برای یوسف گریه كرد، تا این‌كه دو چشمش از شدّت اندوه و گریه سفید گشت.

الدر المنثور، ج4، ص 31، و تفسیر طبری، ج 1، ص 250.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:9 - 0 تشکر 170824

ب ـ گریه یوسف‏ علیه السلام‌

نه تنها این یعقوب پدر بود كه بر فراق فرزند اشك می‌‏ریخت، بلكه متقابلاً یوسف نیز در رنج فراق پدر می‌سوخت.

از ابن عباس نقل شده است:

عند ما دخل السجن، یبكی حتّی تبكی معه جدر البیوت وسقفها والأبواب.

یوسف‏ علیه السلام‌ وقتی كه به زندان افتاد با گریه‏ او در و دیوار و حتی سقف زندان هم با او گریه می‌‏كرد.

تفسیر قرطبی، ج 9، ص 88.

و در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام‌ آمده است:

البكّائون خمسه، آدم، و یعقوب و... و أمّا یوسف فبكی علی یعقوب حتّی تأذّی به أهل السجن، وقالوا: إمّا أن تبكی نهاراً وتسكت اللیل، وإمّا أن تبكی اللیل وتسكت النهار، فصالحهم علی واحد منهما.

كسانی كه زیاد گریه می‌‏كردند پنج نفر بودند، آدم علیه السلام‌ كه در فراق بهشت و دوری از آن مدام گریه می‌‏كرد، و یعقوب،... و یوسف بر فراق پدر و جدائی از آغوش پر مهر پدر شب و روز اشك می‌ریخت تا آنجا كه بقیّه افراد زندان از گریه‏ او به ستوه آمدند، و مجبور شدند تا به وی پیشنهاد كنند كه قسمتی از شب و روز را بدون گریه سپری كند، یوسف ناچار شد پیشنهادشان را بپذیرد.

كشف الغمه، ابن أبی الفتح الإربلی، ج 2، ص 120ـ الخصال، صدوق، ص 272 ـ الأمالی، صدوق، ص 204 ـ روضه الواعظین، نیشابوری، ص 451 ـ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 104.

ج ـ گریه و اشك در سنت رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم

آرزوی داشتن چشمانی اشك‌بار

در كتاب تفسیر قرطبی به گوشه‏ای از درخواست پیامبر اكرم هنگام مناجات با خداوند اشاره شده است كه آن حضرت عرض می‌‏كند:

اللّهمّ اجعلنی من الباكین إلیك، والخاشعین لك.

خداوندا مرا از گریه كنندگان و از خشوع گنندگان برای خود قرار ده.

تفسیر قرطبی، ج11، ص 215.

و در دعای دیگری از آن حضرت نقل شده است كه عرض می‌‏كرد:

اللّهمّ ارزقنی عینین هطالتین.

خداوندا چشمانی اشك ریز به من عنایت كن.

فیض القدیر، ج 2، ص 181.

در حقیقت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در این فقرات از دعا و مناجات آرزوی باطنی خود را در كاری كه مورد رضایت الهی است طلب می‌كند و اگر این عمل مورد تأیید خداوند نبود هرگز آن را در مناجات خود با خدای خویش مطرح نمی‌نمود.

چشمانی كه هرگز به آتش نمی‌سوزد

از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل است كه در ستایش از دو گروه فرمودند:

عینان لا تمسّهما النار؛ عین بكت من خشیه اللّه، وعین باتت تحرس فی سبیل اللّه.

دو چشم از آتش جهنّم محفوظ می‌‏ماند، چشمی كه از خشیت خداوند گریه كند، و چشمی كه شب‌ها برای خدا بیدار بماند تا از جان و ناموس و امنیت مردم محافظت نماید.

سنن ترمذی، ج 3، ص96.

گریه به خاطر یاد خدا

بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت می‌كند:

سبعه یظلّهم اللّه... رجل ذكر اللّه ففاضت عیناه.

هفت گروهند كه در قیامت سایه ابر رحمت الهی آنان را در بر می‌‏گیرد،... كسی كه با یاد خدا اشك از چشمش جاری شود.

صحیح بخاری، ج7، ص 185.

گریه از خشیت خدا

ترمذی در سنن خود این‌گونه آورده است:

عن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم: لا یلج النار رجل بكی من خشیه اللّه.

كسی كه از خشیت خدا گریه كند داخل جهنّم نمی‌‏شود.

سنن ترمذی، ج 3، ص 380.

گریه در دنیا مانع از گریه در آخرت

حافظ اصفهانی در كتاب خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت كرده است:

من بكی علی ذنبه فی الدنیا حرّم اللّه دیباجه وجهه علی جهنّم.

كسی كه در دنیا برگناهانش گریه كند، خداوند صورتش را بر جهنّم حرام كند.

حافظ اصبهانی، ذكر أخبار اصبهان، ج2، ص171.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:9 - 0 تشکر 170825

بخش سوم: جایگاه گریه و اشك درسیره نبوی

گریه در سیره نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم

1 ـ گریه پیامبر در شهادت حضرت حمزه‏

حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره‏هاى برجسته و قهرمان اسلام بود كه در نبرد اُحد به شهادت رسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در شهادت عموى خویش بسیار غمگین شد و او را سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست.

در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم تأثیری شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زیرا یكی از بزرگ‌ترین مدافعان مكتب توحید و حامیان راستین خویش را از دست داده بود.

بنابراین، عكس العمل فرستاده‏ حق و پیامبر بزرگ الهی در مقابل این حادثه‏ دردناك سرمشقی جاودانه برای پیروان او خواهد شد.

حلبی در سیره خود می‌نویسد:

لما رأى النبى حمزه قتیلا، بكى فلما راى ما مثّل به شهق

پیامبر چون پیكر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله كردن او آگاهى یافت با صداى بلند گریه سر داد.

السیره الحلبیه، ج 2، ص 247.

این گریه و ناله از سوی آن حضرت برای عزای عمویش حمزه آن‌قدر شدید بوده است كه ابن مسعود می‌‏گوید:

ما رأینا رسول اللّه‏ صلّی الله علیه و آله وسلّم باكیاً أشدّ من بكائه علی حمزه، وضعه فی القبله، ثمّ وقف علی جنازته، وانتحب حتّی بلغ به الغشی، یقول: یا عمّ رسول اللّه! یا حمزه! یا أسد اللّه! وأسد رسوله! یا حمزه! یا فاعل الخیرات! یا حمزه! یا كاشف الكربات! یا حمزه! یا ذابّ عن وجه رسول اللّه!.

ندیدیم پیامبر بر كسی گریه كند، آن‌گونه كه با شدّت در شهادت عمویش حمزه اشك می‏ریخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس كنار آن قرار گرفته و با صدای بلند گریه كرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمویش می‌‏فرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای كسی كه كارهای نیكو انجام می‌‏دادی، ای حمزه! ای كسی كه سختی‌ها و مشكلات را برطرف می‌‏كردی، ای حمزه! ای كسی كه سختی‌ها را از رسول خدا دور می‌‏كردی.

ذخائر العقبی، ص 181.

اما اصل جریان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر حمزه از این‌جا آغاز شد كه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در بازگشت از اُحد صدای گریه را از خانه‏های مردم مدینه بر شهدا شنید:

ومر رسول الله صلى الله علیه وسلم بدار من دور الأنصار من بنى عبد الأشهل وبنى ظفر فسمع البكاء والنوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول الله صلى الله علیه وسلم فبكى ثم قال لكن حمزه لا بواكی له فلما رجع سعد بن معاذ وأسید بن حضیر إلى دار بنى عبد الأشهل أمرا نساءهم أن یتحزمن ثم یذهبن فیبكین على عم رسول الله صلى الله علیه وسلم

رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از كنار خانه‌هایی از أنصار (بنى عبد الأشهل وبنى ظفر) عبور می‌كردند كه صدای بكاء و نوحه بر كشته‌گان خودشان را شنیدند. چشمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پر از اشك شد و فرمود: عمویم حمزه گریه كن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسید بن حضیر به خانه‌های بنى عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر كردند تا غم و اندوه‌ خود را در سینه‌ها حبس كنند و ابتدا برای عموی رسول خدا صلى الله علیه وسلم عزاداری كنند.

تاریخ طبری، ج 2، ص 210 ـ السیره النبویه لابن هشام، ج 3، ص 613 ـ الثقات، ج 1، ص 234 ـ البدایه والنهایه، ج 4، ص 54 و 55.

از آن به بعد كسانی كه سخن پیامبر را شنیده بودند قبل از گریه بر هر شهیدی اوّل برای حمزه عزاداری می‌كردند:

فلم تبك امرأه من الأنصار علی میّت بعد قول رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم لكنّ حمزه لابواكی له إلی الیوم إلّا بدأت البكاء علی حمزه.

هیچ زنی از انصار بعد از شنیدن فرمایش رسول خدا كه عمویم حمزه گریه‏كن ندارد، بر مرده‏ای گریه نمی‌‏كرد، مگر این‌كه اوّل برای حمزه عزاداری می‌‏كرد.

مجمع الزوائد، ج 6، ص 126.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:10 - 0 تشکر 170826

استمرار گریه براى حمزه در تمام عزاها:

ابن كثیر مى‏گوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مى‏گریند.

أحمد بن حنبل عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الأنصار یبكین على من قتل من أزواجهن قال فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم ولكن حمزه لا بواكی له قال ثم نام فاستنبه وهن یبكین.

ابن عمر روایت نموده رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود كه بر كشته‌های خود گریه می‌كنند. رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: حمزه گریه كن ندارد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله بعد از مقداری استراحت متوجه شدند كه زن‌ها برای حمزه گریه می‌كنند.

قال فهن الیوم إذا یبكین یندبن بحمزه.

از آن روز تاكنون زنان ابتدا برای حمزه و سپس برای كشته‌های خود عزاداری می‌كنند.

البدایه والنهایه، ابن كثیر، ج 4، ص 55.

ابن كثیر بعد از نقل این خبر این‌گونه نظر می‌دهد:

وهذا على شرط مسلم.

این روایت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد.

البدایه والنهایه، ج 4، ص 55.

واقدی نیز می‌گوید تا زمان ما این رویه ادامه دارد كه ابتدا برای حمزه و سپس برای كشته‌های خود عزاداری می‌كنند:

قال الواقدی فلم یزلن یبدأن بالندب لحمزه حتى الآن.

از آن زمان تاكنون زنان ابتدا برای حمزه گریه و عزاداری می‌كنند.

أسد الغابه، ج 2، ص 48.

ابن سعد هم همین مطلب را گفته است:

فهن إلى الیوم إذا مات المیت من الأنصار بدأ النساء فبكین على حمزه ثم بكین على میتهن.

از آن روز به بعد است كه انصار ابتدا برای حمزه وسپس برای كشته خود گریه می‌كنند.

الطبقات الكبرى، ج 2، ص 44.

آیا این عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم دلیل بر مشروعیّت ندبه و گریه و عزاداری نیست؟

اهل ایمان و پیروان راستین پیامبر اكرم‏ صلّی الله علیه و آله وسلّم سنّت عملی آن حضرت را ملاك اعمال دین می‌‏دانند، بنابراین، سیره عملی آن حضرت در اقامه‏ عزاداری و گریه در شهادت عمویش حمزه می‌‏تواند ملاك مشروعیّت عزاداری در مرگ و شهادت بزرگان دین و اولیاء الهی باشد.

2 ـ گریه پیامبر در شهادت جعفر بن أبی طالب

جعفر بن أبی طالب نیز از فرماندهان جنگ موته بود، كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم با شنیدن خبر شهادتش به دیدن فرزندانش رفت، وقتی كه وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را می‌‏بوئید در حالی‌كه اشك از چشمان مباركش جاری بود.

أسماء همسر جعفر احساس كرد كه برای همسرش اتفاقی افتاده است، لذا سؤال كرد:

بأبی وأمّی ما یبكیك؟ أبلغك عن جعفر وأصحابه شی‏ء؟.

پدر و مادرم فدایت شوند، آیا از جعفر و یارانش خبری شنیده‌ا‏ی؟

قال: نعم، أصیبوا هذا الیوم.

فرمود: بلی، امروز به شهادت رسیده‏اند.

أسماء فریادش بلند شد، زن‌ها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله علیها وارد منزل شد و گریه می‌‏كرد، و می‌‏فرمود: «وا عمّاه».(وای عمویم!).

فقال رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم: علی مثل جعفر فلتبك البواكی.

پیامبر فرمود: گریه كنندگان باید بر همانند جعفر گریه كنند.

الاستیعاب، ج 1، ص 313 ـ أسد الغابه، ج 1، ص 241 ـ الاصابه، ج2، ص 238 ـ الكامل فی التاریخ، ج2، ص 420.

نمونه‏های ذكر شده علاوه بر سنّت و روش عملی رسول خدا، تأیید مراسم عزاداری و گریه بر مردگان، تقریر و امضاء آن حضرت نیز به حساب می‌آید؛ زیرا از ندبه و گریه‏ صاحبان مصیبت نهی نفرمود، بلكه فراتر از آن دستور به گریه و عزاداری را هم صادر فرمود.

3 ـ گریه پیامبر در شهادت زید بن حارثه

زید بن حارثه نیز از فرماندهان جنگ موته بود كه به دستور رسول خدا و به همراهی جعفر بن أبی طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبری جنگ را به‌ عهده گرفت، زمانی كه خبر شهادت او اعلام شد رسول ‏خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به منزل وی تشریف برد، دختر زید با دیدن پیامبر اكرم بغض، گلویش را گرفت و بلند بلند گریه كرد، پیامبر هم گریه كرد، سؤال كردند، چرا گریه می‌‏كنید؟ فرمود:

شوق الحبیب إلی حبیبه.

علاقه و محبّت دوست است به دوست.

فیض القدیر، ج3، ص 695.

4 ـ گریه پیامبر در مرگ فرزند خویش ابراهیم

ابراهیم تنها پسرى بود كه در مدینه نصیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم شد، اما در یك سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند.

ابراهیم از مادری به نام «ماریه» به دنیا آمد، بیش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود كه دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گریان بود كه عبد الرحمان بن عوف از گریه حضرت تعجّب كرد، عرض كرد: «وأنت یا رسول اللّه؟». (آیا شما هم در مرگ فرزند گریه می‌‏كنید؟) حضرت فرمود: «یا ابن عوف، إنّها رحمه». (ای پسر عوف، اشك ریختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است) سپس فرمود:

إنّ العین تدمع، والقلب یحزن، ولانقول إلّا ما یرضی ربّنا، وإنّا بفراقك یا إبراهیم لمحزونون.

چشم گریه می‌‏كند، و دل غمگین و محزون می‌‏شود، ولی‌ سخنی نمی‌‏گوییم مگر آن‌چه كه خدا را راضی كند، ای ابراهیم ما در فراق تو محزون و غمگین هستیم.

صحیح بخاری، ج 2، ص 85، صحیح مسلم، ج 4، ص 1808، كتاب الفضائل، باب رحمته بالصبیان ـ العقد الفرید، ج 3، ص 19، كتاب التعزیه ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص506، ش 1589، باب ما جاء فی البكاء علی المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص552، ش 6672، باب الصبر والبكاء والنیاحه

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:10 - 0 تشکر 170827

5 ـ گریه پیامبر بر عبدالمطلب

پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر جد عزیزش گریست؛ ام ایمن مى‏گوید:

انا رایت رسول اللَّه یمشى تحت سریره و هو یبكى

من پیامبر را دیدم كه در زیر جنازه عبدالمطلب راه مى‏رفت و مى‏گریست.

تذكره الخواص، ص 7.

6 ـ گریه پیامبر بر ابوطالب

درگذشت ابوطالب، عموى با ایمان و حامى عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد، امیر المؤمنین علیه السّلام مى‏فرماید:

چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و فرمود:

اذهب فاغسله و كفّنه و واره غفراللَّه له و رحمه

او را غسل دهید و كفن كنید و به خاك بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.

الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 1، ص 105.

7 ـ گریه پیامبر بر مادرش آمنه‏

روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت كرد. به گفته مورخان، آن حضرت در كنار قبر مادر گریست و همراهان خود را نیز به گریستن انداخت.

المستدرك، ج 1،ص 357 ـ تاریخ المدینه، ابن شبّه، ج 1، ص 118.

8 ـ گریه پیامبر بر فاطمه بنت اسد

فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب و مادر امیر المؤمنین علیه السّلام، نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستى رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجرى درگذشت، پیامبر كه او را هم‌چون مادر خویش مى‏دانست از رحلتش بسیار اندوهناك شد و گریست، مورخان مى‏گویند:

صلّى علیها و تمرغ فى قبرها و بكى

پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست.

ذخائر العقبى، ص 56.

9 ـ گریه پیامبر بر عثمان بن مظعون

حاكم در مستدرك می‌گوید:

إن النبی قبّل عثمان بن مظعون وهو میت وهو یبكی...

رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از مرگ عثمان بن مظعون او را بوسید و برای او گریست.

المستدرك على الصحیحین، ج 1، ص 514، ش 1334ـ سنن ترمذی، ج 3، ص 314، ش 989، کتاب الجنائز باب ما جاء فی تقبیل المیت ـ المعجم الكبیر، ج24، ص 343، ش 855، باب عائشه بنت قدامه بن مظعون الجمحیه ـ سنن البیهقی الكبرى، ج 3، ص 407، ش 6503 ـ ربیع الأبرار، ج 4، ص 187ـ جامع الأصول، ج 11، ص 105.

11 ـ گریه پیامبر بر سعد بن ربیع شهید اُحد

حاكم در مستدرك به نقل از جابر بن عبد الله انصاری می‌نویسد:

لما قتل سعد بن ربیع بأحد، رجع رسول الله صلی الله علیه وآله إلی المدینه... فدخل رسول الله صلی الله علیه وآله ودخلنا معه، قال جابر: والله ما ثمّ وساده ولا بساط. فجلسنا ورسول الله یحدثنا عن سعد بن ربیع، یترحم علیه... فلما سمع ذلك النسوه، بكین فدمعت عینا رسول الله وما نهاهن عن شیء.

هنگامی‌كه سعد بن ربیع در جنگ اُحد به شهادت رسید، رسول الله صلی الله علیه وآله به مدینه مراجعت نمود... آن حضرت به خانه او وارد شد ما هم به همراه او وارد خانه شدیم. جابر می‌گوید: به خدا سوگند در آن‌جا نه زیر اندازی و اثاثیه‌ای وحود داشت. ما در كنار حضرت نشستیم و آن حضرت در باره شخصیت سعد بن ربیع سخن می‌گفت و برای او طلب رحمت می‌كرد،... هنگامی كه زنان این جملات را از حضرت شنیدند، شروع كردند به گریه نمودن و در این حال چشمان حضرت نیز پر از اشك شد. و حضرت از گریه نمودن زنان نیز ممانعت ننمودند.

امتاع الاسماع، مقریزی، ج 13، ص 269.

10 ـ پیامبر، عمر را به خاطر جلوگیری از گریه زنان نهی می‌فرماید

در متن زیر شاهدیم كه عمر در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله از گریه جمعی از زنان كه در تشیع جنازه‌ای شركت نموده‌اند جلوگیری می‌كند اما رسول خدا صلی الله علیه وآله عمر را از این كار نهی می‌فرماید.

خرج النبی علی جنازه ومعه عمر بن الخطاب، فسمع نساء یبكین، فزبرهن عمر فقال رسول الله (ص) یا عمر، دعهن، فإن العین دامعه والنفس مصابه والعهد قریب.

رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تشیع جنازه‌ای خارج شدند و به همراه او عمر هم حاضر بود. در این حال صدای زنان به گوش رسید كه گریه می‌كردند عمر با شدت با آن‌ها برخورد نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله به عمر فرمود: آن‌ها را رها كن كه چشم اشك‌بار است و جان‌ها مصیبت زده و تازه از دست داده‌اند.

المستدرك علی الصحیحین، ج 1، ص 381،ش 1406،كتاب الجنائز ـ سنن النسائی (المجتبى)، ج4، ص19، ش 1850، كتاب الجنائز باب الرخصه فی البكاء على المیت ـ مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص444، ش 9729، باب مسند أبی هریره ـ سنن ابن ماجه، ج1،ص505، ش 1587، كتاب الجنائز باب ما جاء فی البكاء على المیت.

از عبارت فوق استفاده می‌شود كه قول به حرمت بكاء بر میت كه از سوی بعضی مطرح می‌شود چه بسا برگرفته از این عمل عمر باشد، اما با وجود نهی رسول خدا از این عمل عمر، هم‌چنان دیده می‌شود كه بعضی با استناد به فعل او از گریه برای میت ممانعت می‌ورزند.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:10 - 0 تشکر 170828

11 ـ پیامبر اشك را رحمت الهی می‌داند

عن أسامه بن زید قال:أرسلت بنت النبی (ص) أن ابنا لی قبض، فأتنا، فأرسل یقرأ السلام ویقول: إن الله له ما أخذه وله ما أعطی وكل شیء عنده بأجل مسمی، فلتصبر ولتحتسب. فأرسلت إلیه تقسم علیه لیأتینها، فقام ومعه سعد بن عباده ومعاذ بن جبل وأبی بن كعب وزید بن ثابت ورجال، فرفع رسول الله (ص) الصبی ونفسه تقعقع، ففاضت عیناه، فقال سعد: یا رسول الله، ما هذا؟ قال: رحمه یجعلها فی قلوب عباده، إنما یرحم الله من عباده الرحماء

دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله پیغام برای آن حضرت فرستاد كه فرزندم را می‌خواهند دستگیر كنند به سراغ ما بیا [و كمكمان كن] رسول خدا صلی الله علیه وآله در پاسخ، كسی را فرستاد تا به او سلام برساند و به او بگوید: همه چیز از خداست هر چه را بخواهد می‌گیرد و هر چه را بخواهد عطا می‌كند و برای هر چیزی وقت و زمان مشخصی است، پس بهتر است كه صبر پیشه كنی.

دوباره دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله به دنبال آن حضرت فرستاد و او را قسم داد كه بیاید، از این رو حضرت برخاست و در حالی كه سعد بن عباده و معاذ بن جبل و أبی بن كعب و زید بن ثابت و چند شخص دیگر به همراه او بودند به سوی خانه او رفتند، رسول الله صلی الله علیه وآله آن كودك را به مادرش برگرداند و این در حالی بود كه حضرت نفس نفس می‌زد و اشك نیز از چشمانش جاری گردید، سعد عرض كرد: یا رسول الله! این اشك و گریه برای چیست؟ حضرت فرمود: این رحمتی است كه خداوند در قلوب بندگانش قرار می‌دهد، و خداوند به آن بندگانی رحم می‌كند كه آنها به دیگران رحم كنند.

صحیح بخاری، ج 1، ص 431، ش 1224، كتاب الجنائز باب قول النبی یعذب المیت ببعض بكاء أهله و ج 5، ص 2141، ش 5331، كتاب المرضی باب عیاده الصبیان و ج 6، ص 2452، ش 6279، كتاب الأیمان والنذور باب قول الله تعالی «وأقسموا بالله» ـ صحیح مسلم، ج 2، ص635، ش 923، کتاب الجنائز باب البكاء على المیت ـ سنن النسائی (المجتبی)، ج 4، ص 22، ش 1868، كتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن النسائی الكبرى، ج 1، ص 612، ش 1995، كتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن أبی داود، ج 3، ص193، ش 3125، کتاب الجنائز باب فی البكاء على المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص551، ش6670، باب الصبر والبكاء والنیاحه.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

يکشنبه 29/9/1388 - 13:11 - 0 تشکر 170830

بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی

گریه پیامبر صلّی الله علیه وآله برای امام حسین‏ علیه‌السلام‌

احترام فوق العادّه و محبّت بیش از حدّ پیامبر به امام حسین‏ علیه السلام‌ سبب تعجّب و حیرت افراد زیادی بوده و هست، و این سؤال را دائماً از خود می‌‏پرسند كه: چرا پیامبر خدا در برابر نگاه دیگران فرزند دخترش را بیش از حدّ انتظار می‌‏بوسید، او را در آغوش می‌‏كشید و یا نوازش می‌‏كرد؟ آیا این حركات صرفاً جنبه عاطفی داشت، و مثلاً به‌ عنوان پدربزرگ احساساتش را اظهار می‌‏كرد؟ و یا راز یگری در پس این قضایا قرار دارد؟

جواب این پرسش را می‌توان از اعمال و رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم كه همان سنت نبی اكرم را تشكیل می‌دهد جویا گردید.

1 ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز‌های اول تولد تولد فرزندش حسین ‏

در مستدرك الصحیحین و تأریخ ابن عساكر و مقتل الخوارزمی و غیر آن از أم الفضل بنت الحارث این گونه نقل شده است:

انها دخلت على رسول الله(ص) فقالت: یا رسول الله انی رأیت حلما منكرا اللیله، قال: وما هو؟ قالت: انه شدید قال: وما هو؟ قالت: رأیت كأن قطعه من جسدك قطعت ووضعت فی حجری، فقال رسول الله (ص): رأیت خیرا، تلد فاطمه - إن شاء الله - غلاما فیكون فی حجرك، فولدت فاطمه الحسین فكان فی حجری - كما قال رسول الله (ص) - فدخلت یوما إلى رسول الله (ص) فوضعته فی حجره، ثم حانت منی التفاته فإذا عینا رسول الله (ص) تهریقان من الدموع قالت: فقلت: یا نبی الله بأبی أنت وأمی مالك؟ قال: أتانی جبرئیل علیه الصلاه والسلام فأخبرنی ان امتی ستقتل ابنی هذا، فقلت: هذا؟ فقال: نعم، وأتانی بتربه من تربته حمراء.

ام فضل دختر حارث خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم رسید و عرض كرد: یا رسول الله دیشب خواب بدی دیدم. حضرت فرمودند: چه خوابی دیدی؟ گفت: خواب بدی بود. مانند این كه قطعه‌ای از جسدتان را بریدید و در آغوش من گذاردید. رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود: خیر است. فاطمه - إن شاء الله – فرزندی به دنیا می‌آورد و او را در آغوش تو قرار می‌دهد. بعد از مدتی فاطمه حسین را به دنیا آورد و همان‌گونه كه پیامبر فرموده بود در آغوش من قرار گرفت. تا این كه روزی خدمت حضرت رسیدم و حسین را در آغوش آن حضرت گذاردم؛ حضرت به من التفاتی نمود و چشمانش پر از اشك گردید. عرض كردم: یا نبی الله پدر و مادرم فدایتان چه شده است؟ حضرت فرمود: جبرئیل علیه الصلاه والسلام نزد من آمد و مرا با خبر ساخت كه امت من به زودی این فرزندم را می‌كشند، عرض كردم: همین حسین را؟ فرمودند: آری و این هم مقداری از خاك و تربت سرزمین [كربلاء] است.

حاكم بعد از نقل این روایت می‌گوید:

هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.

این حدیث شرایط صحت را نزد شیخین [بخاری و مسلم] دارا هستند ولی آن دو این روایت را نیاورده‌اند.

مستدرك الصحیحین، ج 3، ص 176 و با اختصار در ص 179 ـ تاریخ شام در شرح حال امام حسین علیه السلام: ص 183 رقم 232 ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص 179 ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 159 و در ص 162 با لفظ دیگر ـ تاریخ ابن كثیر، ج 6، ص 230 و با اشاره در ج 8، ص 199 ـ أمالى السجرى، ص 188. و مراجعه شود به: الفصول المهمه ابن صباغ مالكى، ص 154 و الروض النضیر، ج 1، ص 89، و الصواعق، ص 115، و كنز العمال چاپ قدیم، ج 6، ص 223، و الخصائص الكبرى، ج 2، ص 125.

2 ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در یك‌سالگی فرزندش حسین

خوارزمی در مقتل خود می‌نویسد:

لما أتى على الحسین علیه السلام سنه كامله هبط على رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم اثنا عشر ملكا، محمره وجوههم قد نشروا أجنحتهم، وهم یخبرون النبی بما سینزل على الحسین علیه السلام.

چون حسین علیه السلام به یك سالگی رسید، دوازده ملك با صورتی خون آلود و پر و بالی آشفته بر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم نازل شدند، و آن حضرت را به حوادثی كه به زودی بر حسین علیه السلام خواهد گذشت خبر دادند.

مقتل الحسین، ج 1، ص 163.

البته در روایت فوق اگرچه به گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تصریح نشده ولی گریه آن حضرت با استفاده از سایر روایات یقینی است.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.