این نظریه در جایى دیگر به گونه مستند با مقایسه نظریات زبان شناسان و معنى شناسان بررسى و نقد شده است.
نظریه ابوزید درباره قرآن و پیامبر(ص) از آنچه تا كنون گذشت روشن شد; او پیامبر و قرآن را برآمده از فرهنگ جاهلیت مى داند, به قول ناقد معروف لبنانى, على حرب, اگر چه او از وحى, پیامبرى و خدا و تعبیراتى مانند: خداوند وحى فرمود و… استفاده مى كند, ولى اینها همه براى لفافه گذاشتن بر روى اصل نظریه است. او دریافت وحى را نیز مربوط به قوه مخیله مى داند كه در پیامبران, عارفان و شاعران وجود دارد, اما در پیامبران این نیرو قوى تر است. درباره الفاظ قرآن نیز در آخرین دیدگاه هاى خویش مى نویسد: وحى بر قلب پیامبر است, یعنى محتوا, و الفاظ آن ساخته خود پیامبر است.
افرادى مانند اركون, جابرى, و ابوزید تلاش مى كنند هاله قداست را از قرآن دور كنند, و ابوزید در این زمینه از همه پیش تر رفته است; او مدعى است كه فهم قرآن از راهگذار فرهنگى كه به آن (وابسته) است با وحى بودن آن ناسازگار نیست:
(به عبارت دیگر; هنگامى كه خداى تعالى به پیامبر وحى كرد و قرآن را فرستاد, نظام زبانى مخصوص كسى را كه اولین برخورد كننده با قرآن است انتخاب كرد. انتخاب زبان, انتخاب ظرفى خالى نیست, اگر چه گفتمان دینى معاصر مى خواهد این چنین وانمود كند, زیرا زبان مهم ترین ابزار یك جماعت انسانى براى ادراك جهان و سازمان آن است. و بنابراین نمى توان از زبانى جدا از فرهنگ و عینیت جامعه سخن گفت. به همین دلیل نمى توان از متنى جدا از فرهنگ و واقعیت جامعه سخن گفت, زیرا متن خود در چهارچوب سازمان زبانى آن فرهنگ است.)25