آیات قرآن درباره حسد
1- و اتل علیهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لمیتقبل من الآخر قال لاقتلنك قال انما یتقبل الله من المتقین × لئن بسطت الى یدك لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیك لاقتلك انى اخاف الله رب العالمین × فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین (مائده،27 و 28 و 30)
و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامى كه هر كدام، كارى براى تقرب(به پروردگار) انجام دادند، اما از یكى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد(برادرى كه عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم كشت» (برادر دیگر) گفت: «من چه گناهى دارم(زیرا) خدا تنها از پرهیزگاران مىپذیرد». اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى، من هرگز به قتل تو دست نمىگشایم، چون از پروردگار جهانیان مىترسم. نفس سركش كم كم او را به كشتن برادرش ترغیب كرد(سرانجام) او را كشت و از زیانكاران شد.
سخن از داستان فرزندان آدم است كه یكى بر دیگرى حسد برد و سرانجام دستش به خون برادر آغشته شد و نخستین قتل و جنایت در روى زمین صورت گرفت و سرآغازى براى جنایتهاى دیگر شد! مىفرماید: «داستان دو فرزند آدم را آن گونه كه بوده استبر آنها بخوان آن زمان كه هر كدام كارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند اما از یكى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد(برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر دیگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت!(او در پاسخ) گفت: (اگر عمل تو پذیرفته نشده است من گناهى ندارم زیرا) خداوند تنها از پرهیزكاران مىپذیرد»! (و اتل علیهم نبا ابنى آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لمیتقبل من الآخر قال لاقتلنك قال انما یتقبل الله من المتقین)
(1) یعنى من مشكلى براى تو ایجاد نكردهام كه قصد جان مرا كردهاى، مشكل تو از درون جان توست، تو عملت ناخالص بوده و با تقوا آمیخته نشده و به همین دلیل مقبول درگاه خداوند نگردیده است، او پاك است و جز پاك نمىپذیرد! سپس افزود: «اگر تو براى كشتن من دست دراز كنى من هرگز این كار نمىكنم و دستبه قتل تو نمىگشایم، چون از پروردگار جهانیان مىترسم». (لئن بسطت الى یدك لتقتلنى ما انا بباسط یدى الیك لاقتلك انى اخاف الله رب العالمین)
(2) سرانجام آتش كینه و حسد در دل او چنان شعلهور شد كه پیوندهاى برادرى و اخوت را نابود كرد، خون چشمان قابیل را گرفت و آن گونه كه قرآن مىگوید: «نفس سركش او، وى را مصمم به كشتن برادر كرد و او را كشت و از زیانكاران شد»! (فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین)
(3) آرى او گرفتار زیان و خسران شد، هم برادر خود را از دست داد، هم آرامش دنیا را، چرا كه قاتل اگر ذرهاى وجدان داشته باشد پیوسته در عذاب وجدان است و آرامشى در دنیا نخواهد داشت و آخرت خود را نیز به تباهى مىكشاند. در بعضى از روایات آمده است: او برادرش را در حال خواب كشت
(4) و این جنایتى است مضاعف و نشان مىدهد كه وقتى آتش حسد در درون انسان زبانه بكشد همه چیز را خاكستر مىكند! ولى به زودى از كار خود پشیمان شد، اندوه عمیقى بر سراسر وجود او حاكم گشت، هر زمان چشمش به بدن خونین و بىجان برادر مىافتاد وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرامىگرفت، جسد برادر را بر دوش گرفت و نمىدانست چه كند و كجا ببرد كه هم آثار جنایتخود را بپوشاند و هم این منظره هولناك آزار دهنده را از برابر چشمان خود دور كند، در این هنگام على رغم جنایت هولناك و گناه بزرگى كه او مرتكب شده بود باز گوشهاى از لطف خدا براى او نمایان گشت: «خداوند زاغى را فرستاد كه در زمین كند و كاو كند تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر را دفن كند، هنگامى كه این درس را از آن پرنده آموخت گفت: اى واى بر من! آیا من نمىتوانم(حد اقل) مثل این زاغ باشم و جسد برادر خود را در زمین پنهان كنم؟! سرانجام(این كار را انجام داد) و از كرده خود سخت پشیمان شد». (فبعث الله غرابا یبحث فى الارض لیریه كیف یوارى سواة اخیه قال یا ویلتى اعجزت ان اكون مثل هذا الغراب فاوارى سواة اخى فاصبح من النادمین)
(5) در بعضى از روایات آمده است كه قابیل در برابر چشمان خود دو زاغ را دید كه با هم مىجنگند و یكى دیگرى را كشتسپس زمین را با چنگال خود حفر كرد و جسد مقتول را در آن دفن نمود.
(6) و بعضى گفتهاند آن زاغ جسد مرده زاغى را آورد دفن كرد و گاه گفته شده او ملاحظه كرد كه زاغ بعضى از مواد غذایى خود را براى محفوظ ماندن در زیر خاك دفن مىكند و از آن كار، دفن اموات را یاد گرفت. به هر حال او پشیمان شد اما نه آن پشیمانى پایدار كه مقدمه توبه و انابه به درگاه پروردگار باشد و زنگ این گناه بر او ماند!
(7) در هر حال قابیل براى برطرف كردن وضع ناهنجار خود دو راه در پیش داشت: یكى آنكه توبه به درگاه خدا آورد و سعى كند با عملهاى خالصتر و پاكتر عقب ماندگى معنوى خویش را در پیشگاه خدا جبران نماید(این همان كارى است كه علماى اخلاق آن را «غبطه» مىنامند و امرى شایسته و سازنده و مستحسن است)، ولى قابیل راه دیگرى را برگزید، یعنى تلاش كرد نعمت را از برادر خود بگیرد و براى این كار نیز بدترین راه را انتخاب كرد، ستخود را به خون او آغشته كرد تا سوز دل خود را كه از آتش حسد به وجود آمده بود فرونشاند!
اگر «تكبر» ابلیس سبب شد براى همیشه از درگاه خدا رانده شود و «حرص» آدم سبب شد براى همیشه از بهشت محروم گردد، حسد قابیل سبب شد كه با ریختن خون برادر، براى همیشه ملعون و مطرود درگاه خدا شود و هر قتلى در دنیا واقع مىشود او به عنوان بنیانگذار اصلى! در آن سهیم باشد.