• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2481)
جمعه 17/8/1392 - 18:2 -0 تشکر 670702
شش ماهه سرباز کربلا

ای گل پرپر یا علی اصغر، آه و واویلا 
===================
مام نکویت، بوسد گلویت، با چشم گریان
محزون و غمگین،آید به سویت، با قلب سوزان
بر دست بابا، افتادی از پا، آه و واویلا
===================
لب تشنه خاموش، گل نیلوفر،اصغر زارم
از داغ هجرت، ای گل پرپر، من غمگسارم
طفل مه سیما، شد یار بابا، آه و واویلا
===================
اندر خیام،مولا حسین شد، فریاد و غوغا
ربابه نالان، در شور و شین شد، از جور اعدا
بانگ واویلا، رفته بر سما، آه و واویلا
===================
از کید دشمن، بر جان اصغر، تیر جفا شد
در راه الله، همچون برادر، اصغر فدا شد
شهید عطشان، همراه بابا، آه و واویلا
===================
خون گلویش، بر آسمان شد، از دست مولا
این ظلم و بیداد، از چه روا شد، بر ال طاها
نظم «رها» شد، بانگ واویلا، آه و واویلا
===================
بهروز رها

جمعه 17/8/1392 - 18:5 - 0 تشکر 670703

بس که سوز تشنگی در کودکان افتاده است
اصغر شیرین زبانم از زبان افتاده است
کودک بی شیر را گهواره جنباندن چه سود
او نخوابد کز عطش آتش به جان افتاده است
بس که گردانَد زبان خشک را دور دهن
بر لب خشکیده اش داغی گران افتاده است
از کنار خیمه ها آید صدای آب آب

تو تشنه می روی و زمان سفر شده

یا روزهای تیره تر از شب سحر شده

گرم بیان خواهش خشک لبت شدم

دیدم لبت ز خون گلوی تو تر شده



شاید که تیر سینه من را هدف گرفت

از چه گلوی تو به سه شعبه سپر شده؟

این ساقه ی لطیف که با بوسه می شکست

حالا دو نیم از لب تیز تبر شده

یک دشت غرق هلهله و خنده به رو به روست

دریایی از تلاطم غم پشت سر شده

دور از نگاه منتظر مادرت، علی

تشییع و کفن و دفن تنت دردسر شده

آهسته زخمِ باز تو را بسته ام ولی

حس می کنم که فاصله اش بیشتر شده

شاعر:محمد امین سبکیار


مشک خشک خالی از آب، در میان افتاده است
از زبان ما نمی افتد عمو جان نام تو
گر چه طفلان را، زبان هم از توان افتاده است
کن ثوابی با شتابی جرعه ی آبی بیار
ای ز نامت لرزه بر جان یلان افتاده است

جمعه 17/8/1392 - 18:5 - 0 تشکر 670705

لایی لایی لایی لایی اصغرم

به علی بسته شده راه نجات

موج كمتر بزن ای آب فرات

گل نازم لایی لایی پسرم



با نگات آتیش نزن بر جگرم

لایی لایی لایی لایی اصغرم

ای كه از سوز عطش سوخته لبات

سینه مو زخمی نكن با پنجه هات

هرچقدر چنگ بزنی شیر نمی آد

دیگه بعد از عمو آب گیر نمی آد

اونی كه تشنه ها رو آب می داده

حالا دستاش توی صحرا افتاده

عمو جون ما كه دیگه آب نمی خوایم



عموجون خودت بیا تو رو می خوایم
لایی لایی لایی لایی اصغرم

شاعر:سراج

جمعه 17/8/1392 - 18:6 - 0 تشکر 670706

لای لای اصغر شیرین زبانم


===============


اندر خیام شاه شهیدان، از مرگ اصغر با اه و افغان


گفتا ربابه با چشم گریان، لای لای اصغر شیرین زبانم


===============


رفتی به میدان همراه با باب، از تیر و پیکان نوشیده­ای آب


بر دوش بابا رفتی تو در خواب، لای لای اصغر شیرین زبانم


===============


ای اصغر من آرام جانم، رفتی و بردی تاب و توانم


بعد از تو دیگر من ناتوانم، لای لای اصغر شیرین زبانم


===============


ای بلبلان باغ پیامبر، ای کودکان زار و مکدر


گوئید و لای لای از بهر اصغر، لای لای اصغر شیرین زبانم


===============


بودی امیدم در زندگانی، تا بعد مرگم در دار فانی


بر روی قبرم قرآن بخوانی، لای لای اصغر شیرین زبانم


===============


یارب به حق ششماهه اصغر، کن تو شفاعت در روز محشر


هر دم زنیم ما بر سینه و سر، لای لای اصغر شیرین زبانم


===============
بهروز رها

جمعه 17/8/1392 - 18:6 - 0 تشکر 670707

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد

هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات

یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد



با دو انگشت همین حنجره می شد پاره

چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد

خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت

حیفه خون نیست برین خاکه ستمگر برسد

دفن شد تا بدنش نعل نبیند

 اما دست یک نیزه بر آن حلق مطهر برسد

شعله ور می شود این داغ دوباره  وقتی

 شیر در سینه ی بی کودک مادر برسد



زیر خورشید، نشسته به خودش می گوید



تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد

شاعر:سراج

جمعه 17/8/1392 - 18:7 - 0 تشکر 670708

شبی كه آمدی و عرش در هوات افتاد

ستاره دور و بر عطر خنده هات افتاد

همین كه عطر نفسهات در زمان پیچید

زمین برای بزرگی به دست و پات افتاد



برای دلبری از چشم بی قرار حسین

همای عشق به چشمان دلربات افتاد

بزرگ مرد قبیله، علی اصغر عشق

كنار نام شما راهی از نجات افتاد

شكوفۀ سحرِ بیت حضرت ارباب

تو آمدی و علی باز در حیات افتاد

همین كه پای تو در چشم شهر سكنی كرد

عطش به چشم پر از آتش فرات افتاد

تو مستجاب ترین ذكر هر دعا هستی

ضمان حاجت هر درد بی دوا هستی

تو مثل یك گل سرخی كه بال و پر داری

برای دلبری از دلبران هنر داری

تمام اهل شما دلبرند اما تو

كرشمه و جنم و ناز بیشتر داری

اگر چه كودكی اما گواه تاریخ است

بزرگی از پر قنداقه ات به سر داری

تویی كه یك تنه یك لشگری برای حسین

شبیه حضرت سقا دل و جگر داری

تو حرف آخر و فصل الخطاب بابایی

چرا نیامده حالا سر سفر داری

قسم به اشك رباب و به خنده های حسین

مباد لحظه ای دست از دلم تو برداری

پناه لحظۀ دلواپسی، علی اصغر

جواب روز غم و بی كسی، علی اصغر 

چقدر زیر گلویت سفید و جذاب است

به قب قبت اثر بوسه های ارباب است

به شوق خندۀ تو تا به صبح بیدار است

به یك كرشمۀ چشمت رباب بی تاب است

برای لحظه به لحظت، برای آینده

رباب نقشه كشیدست، حیف بر آب است

دو فصل تاج سر خاكیان شدی و حیف

كه مثل چشم تو بخت رباب در خواب است

نوای نغمۀ لالاییت چه دلگیر است

ترنمی كه نوایش عمو عمو آب است

عطش رسید و ترك شد لب شما می سوخت

برای لحظۀ قربانیت خدا می سوخت

پدر كه قصۀ ذبح عظیم می داند

برای زیر گلوی تو روضه می خواند

چقدر نازك و نرم است حنجرت، حتی

كه رد باد به زیر گلوت می ماند

ولی هنوز زمانی نمی شود كه رباب

كنار نیزه برای تو فاتحه خواند

رسیده است غروب عظیم عاشورا

تو روی دست پدر سبز می شوی حالا

شاعر:حسن کردی

جمعه 17/8/1392 - 18:7 - 0 تشکر 670709

تبسم كن جواب خنده ی جان پرورت با من

خدا داند چه كردی در نگاه آخرت با من



نه تنها میكنم تشییع جسمت را به تنهایی

كه در جمع شهیدان است دفن پیكرت با من



سپر گشتن به استقبال پیكان عدو با تو

برون آوردن تیر ستم از حنجرت با من



تن پاك تو پشت خیمه ها همسایه ی اكبر

چهل منزل به نوك نیزه ی دشمن سرت با من



چو خواهد بر تو گرید اول از من رو بگرداند

ز بس دارد وفا و مهربانی مادرت با من



اگر زخم گلویت را ببیند بر سر دستم

چه خواهد گفت در خیمه سكینه خواهرت با من



تو خاموش از سخن گردیده ای اما سخن گوید

دو چشم بسته و حلق ز گل نازكترت با من



شود آغوش من هم مقتل تو هم مزار تو

بُوَد چون جان من تا حشر جسم اطهرت با من



اگر پایین پایم جسم پاك اكبرم باشد

شكستِ سینه ام ، قبر علیِّ اصغرم باشد



شاعر:حاج غلامرضا سازگار

جمعه 17/8/1392 - 18:8 - 0 تشکر 670711

اتل متل یه صحرا یه صحرای بی همتا

توش گل و سنگ و خاره بهش می گن کربلا

اتل متل یه روده یه رود پاک و آبی

ولی هزارتا کودک مردن توش از بی آبی



هزار هزارتا چشمه رودخونه های پرآب

با قلبای شکسته با گلوهای بی تاب

کنار اون یه سقاست جنسش از جنس شیشه ست

دلش مثال آب و قلبش مث آئینه ست

هی رفت اومد نگا کرد نگا به خیمه ها کرد

دلش شکست و برداشت مشک و خدا خدا کرد

به بچه ها نگا کرد تشنگی آتیش داره

ولی نگاه اون مرد یه شرم ریش ریش داره

رفت آل لیاره اما قلبش نشونه گیر شد

غروب شد و نیومد اومدنش چه دیر شد

از شرم مهربونش دستاش اسیر و گیر شد

مشک و به دندون گرفت چشاش نشون تیر شد

اتل متل حسین و عباس بی برادر

با سر های بریده رو نیزه های کافر

اتل متل یه بابا یه بابا پر ز غصه

همه دورش رو بستند آدم های بی عرضه

بابا یه دحتر داره یه دختر سه ساله

شبیه مادرش بود اون طفل پاره پاره

بابا چه غصه ها خورد از دیدن عزیزش

که آب نبود تا بابا بده به نازنینش

براش لالایی می خوند تا تشنگیش طرف شه

بیچاره اون کوچولو نزدیک بودش تلف شه

اتل متل خرابه خرابه های سنگی

یه دختر کوچولو با نیزه های جنگی

اتل متل یه غنچه یه غنچه ی کوچولو

با سیلی یه نامرد بی شرم و خوار و پررو

تو خلوت خرابه غنچه اسیر درده

بابا کجاست ببینه دخترشو که سرده

غنچه ی نازو زخمی حالا بابا کم داره

تا بذاره سرش رو رو دست های ستاره

اتل متل رقیه مسافر غریبه

با چهره خمود و با رنگای پریده

اتل متل ستاره یه صحرا آه و ناله

یه طفل شش ماهه و گلوی پاره پاره

اتل متل یه خیمه با مادرای بی شیر

با گلوهای تشنه با نگاه های زیر زیر

توشون علی کوچیکه تنش نحیف و خسته ست

بابا می گه علی جون رودخونه هامون بسته ست

شرمنده ام علی جون بابا طاقت نداره

که چشمای قشنگت هم روی هم بیاره

بابا علی رو برداشت به پشت خیمه ها برد

براش نمازی خوند و به آسموناش سپرد

کنار اون نشست و هزار هزار تا پر زد

براش لالایی خوند و دست به سر پسر زد

می گفت نترس علی جون دل بابا یه دریاست

شنیده ای که می گن قبرت رو قلب باباست؟

اتل متل یه خواهر یه خواهر شکسته

با داغ یک برادر با دست پینه بسته

اتل متل یه زینب رشید و پاک و رعنا

با قلب سینه چاک و با آبروی زهرا

تو شام و تو خرابه زینب اسیر درده

کجا رفته برادر تا ببینه بجنگه

اتل متل یه صحرا یه صحرای بی پهنا

توش گل و سنگ و خاره بهش می گن کربلا

این آخر قصه نیست قصه پایون نداره

بذار نگم از اون روز هیچکی توون نداره

شاعر:سراج

جمعه 17/8/1392 - 18:8 - 0 تشکر 670712

غنچه اگر خم شده‌ست و تاب ندارد

از سر شاخه نچین ، گلاب ندارد



ماهی من لب به روی لب زَنَد امّا

قدرت آنكه بگوید آب ندارد



دین شما چیست..؟...از كدام قُماشید..؟

آب به بچه دهی ، ثواب ندارد؟!



تیر سه شعبه برای كشتن شیر است

نازُكیِ این گلو كه تاب ندارد



هلهله‌هاتان برای چیست جماعت؟

مَردِ خجالت زده عذاب ندارد



كاش بمیرم ولی به خیمه نیایم

دلهُره‌ی مادرش جواب ندارد



كاش دگر بر فراز نیزه نخندد

طاقت این وضع را رباب ندارد

شاعر:علی صالحی

جمعه 17/8/1392 - 18:9 - 0 تشکر 670713

كاش این قبر تو گم باشد و پیدا نشود

اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود


از تو گهواره ای مانده ببرندش غارت

ولی ای كاش سر راس تو دعوا نشود



گفته بودم بنشینی به سر تیغ پسر

كه به سرنیزه سر كوچك تو جا نشود


شود آیا كه با دیدن تو بر نی ها

بیش از این قامت خم گشته ی من تا نشود ؟


من هنوز از نگه حرمله ها می ترسم

كاش دیگر كسی مشغول تماشا نشود


لب به گریه نكنی باز اگر می خواهی

بوسه ی چوب به لبهای تو پیدا نشود


گر چه خالیست علی جای تو در آغوشم

ولی بهتر كه زآغوشه ی زهرا نشود


غارت اینجا نه فقط درهم و دینار و زر است

كاش این سوخته معجر زسرم وا نشود

شاعر: یاسر مسافر

جمعه 17/8/1392 - 18:9 - 0 تشکر 670714

خون خورم در غم آن طفل كه جای لبنش

ریخت دست ستم حرمله خون در دهنش

كودكی كآب ز سرچشمۀ وحدت می خورد

گشت از سوز عطش، آب، روان در بدنش



گر تن نوگل لیلا نبود لالۀ سرخ

از چه آغشته به خون گشت چنین پیرهنش

غنچه‌ای از چمن زادۀ زهرا بشكفت

كه شد از زخم سنان، چون گل صد برگ، تنش

گلشنی ساخته در دشت بلا گشت، كه بود

غنچه‌اش، اصغر و گل، قاسم و اكبر سمنش

تشنه لب كشته شد آن شاه، كه با خنجر و تیر

گشت ببریده و شد دوخته بر تن، كفنش

آن كه باشد نظرش داروی هر درد «سنا»

چشم دارم كه فتد گوشه چشمی به منش



شاعر:سنا

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.