• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 719)
يکشنبه 12/6/1391 - 14:45 -0 تشکر 540598
جاذبه های دعوت پیامبر اعظم

راز و رمز گستردگی و اثرگذاری دعوت پیامبر اعظم(ص) در سرزمینهای دور و در (جان)های مشتاق, چه بود؟

چه انگیزه هایی مردمان را از هر گونه و قبیله, در گرد شمع وجود پیامبر, پروانه وار به گردش درآورد؟ آیا ماهیت و دورنمایه آموزه های اسلام مردمان را به سوی پیامبر اسلام کشاند, یا سیره و منش و خلق نیکوی پیامبر, نقش مهم و کلیدی را در این گرایش بزرگ داشته است.یا هیچ کدام, بلکه قدرت و زور و شمشیر اسلام سرزمینها را گشود و مردم در سایه شمشیر و قدرت به آموزه های اسلام گردن نهادند و اسلام در جهان به آن پایه شگفت رسید.

پاسخ دقیق به این پرسشها, بویژه از سوی حوزه و عالمان دین کارگشاست و آن در امر تبلیغ و گسترش اسلام و نفوذ دادن آن به قلبها, بسیار کارساز است.

عالمان دین در انجام سیاست خود, باید به پاسخهای قانع کننده در این باب دست یابند. بدون این که به درستی دریابند چه عامل و عاملهایی دعوت پیامبر را به آن پایه از دگرگونی آفرینی رساند, بی گمان روحانیت نمی تواند رسالت خود را به فرجام نیک برساند و تشنگی نسل جدید را فرونشاند.

پیش از آن که به اصل بحث بپردازیم و پرسشهای یاد شده را در بوته بررسی بنهیم, نگاهی می افکنیم به جاذبه های دعوت پیامبر و اعتراف دوستان و دشمنان به این پدیده شگفت و بسیار درس آموز و عبرت انگیز و راهگشا.

محمد(ص) زمانی که به پیامبری برانگیزانده شد و رسالت خویش را ابلاغ کرد, هیچ کس با او نبود, تا این که عموزاده اش, علی بن ابی طالب و همسرش, خدیجه, به او ایمان آوردند. اما دیری نپایید که همه چیز دگرگون شد و پژواک دعوت او, سر تا سر جزیرة العرب را فرا گرفت و بویژه در مکه, که کانون این حرکت بود, شور شگفتی پدید آورد. بین جوانان و سالخوردگان, پدران و فرزندان, برده داران و بردگان, سران قبیله و اهالی قبیله, بگو مگوهایی به وجود آمد. پیران ا زدین آبا و اجدادی و جوانان از دین جدید که محمد(ص) آورده بود, جانبداری می کردند. جوانان, بسیار پرشور, یکی پس از دیگری, به ندای پیامبر, لبیک می گفتند.

تاریخ اسلام, آکنده است از شگفتی ها و دل دادگیهای مردم به فرستاده خدا. در تاریخ بشر, نمی توان مصلحی را پیدا کرد, نشان داد و از او نام برد که سخنان او به اندازه و مقیاس سخنان محمد(ص) موج آفریده باشد.

سخنان نبی اکرم, در جوانان و توده مردم, زن و مرد, اثر ژرفی گذاشت.

جاذبه پیامبر و دعوت آن حضرت چنان قوی و اثرگذار و دگرگون آفرین بود که سران قریش, مسلمانان را (صباة) یعنی شیفتگان, می نامیدند و به یکدیگر می گفتند:

(بیم آن است مردانی از قریش, که نفوذ دارند و اثرگذار در فکر و اندیشه مردمان هستند, شیفته محمد شوند و به او بگروند. از جمله ولید بن مغیره که گل سرسبد قریش است, اگر جذب محمد شود, همه قریش را به دنبال خود خواهد کشید و در صف پیروان محمد در خواهد آورد.)

و می گفتند:

(سخنان محمد چون این چنین دگرگون آفرین و اثرگذار است و دیگران را شیفته می سازد, جز جادو چیز دیگری نمی تواند باشد.)

قریشیان, جوانان و بردگان خود را از نشست و برخاست با محمد باز می داشتند. چون بیم داشتند که او با سخنان و سیمای پرکشش خود, آنان را به سوی آیین جدید بکشاند.

آنان به چشم خود می دیدند که افراد با نزدیک شدن به محمد و شنیدن سخنان وی, آیین جدید را می پذیرند و جذب آن می شوند, به گونه ای که با هیچ نوع شکنجه و آزاری, از آن روی بر نمی گردانند.

ابن ابی الحدید می نویسد:

(فانه کان لایسمع احد کلامه الاّ أحبّه و مال الیه; و لذلک کانت قریش تسمی المسلمین قبل الهجرة الصباة و یقولون: نخاف أن یصبوالولید بن المغیرة الی دین محمد, صلی الله علیه و آله, ولئن صبا الولید و هو ریحانة قریش لتصبون قریش باجمعها. و قالوا فیه: ما کلامه الا السحر و انه لیفعل بالألباب فوق ما تفعل الخمر. و نهوا صبیانهم عن الجلوس الیه, لئلا یستمیلهم بکلامه و شمائله و کان اذا صلی فی الحجر وجهر یجعلون اصابعهم فی آذانهم خوفاً ان یسحرهم و یستمیلهم بقراءته و بوعظه و تذکیره, هذا هو معنی قوله تعالی: (جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم.) نوح / 7 و معنی قوله: (و اذا ذکرت ربک فی القرآن وحده و لّوا علی ادبارهم نفوراً.) اسراء 46

لانهم کانوا یهربون اذا سمعوه یتلو القرآن, خوفاً ان یغیّر عقائدهم فی اصنامهم و لهذا أسلم أکثرالناس بمجرد سماع کلامه و رؤیته و مشاهدة روائه و منظره و ماذا قوه من حلاوة لفظه و سَرِیّ کلامه فی آذانهم و ملک قلوبهم و عقولهم,حتی بذل المهج فی نصرته, و هذا من اعظم معجزاته, علیه السلام…)

پیامبر(ص) به گونه ای بود, کسی سخن او را نمی شنید جز این که دوستدار او می شد و به آن حضرت گرایش پیدا می کرد.

از این روی, قریش, اسلام آورندگان را پیش از هجرت, صباة, می نامیدند دلدادگان و می گفتند: هراس از آن داریم که ولیدبن مغیره, شیفته دین محمد شود. اگر چنین شود و او دل در گرو دین محمد نهد, چون گل خوشبوی قریش است, بی گمان قریش, جملگی, دل در گرو آن خواهد نهاد. و درباره سخن پیامبر می گفتند: سخن او جز سحر نیست و هر آینه هوش ربایی آن, بیش از هوش ربایی خمر است.

قریشیان, جوانان خود را از نشستن نزد پیامبر پرهیز می دادند, برای این که جذب سخن و سیمای او نشوند.

و رویه شان بود که هرگاه پیامبر در حجر اسماعیل نماز می گزارد, و صدای خود را بلند می کرد, انگشتان شان را در گوشهای شان قرار می دادند, از بیم این که مبادا سحرشان کند و با قراءت قرآن و پند و اندرز و یادآوریهای خود, آنان را به سوی خود بکشد و این معنای فرموده باری تعالی [از زبان نوح] است:

انگشتهاشان بر گوشهاشان نهادند و جامه هاشان بر سر کشیدند:

و معنای فرموده خداوند:

هرگاه در قرآن, پروردگارت را یاد به یکتایی اش کنی, از سر بیزاری پشت کنند و روند.

زیرا رویه شان این بود که هرگاه می شنیدند پیامبر خدا قرآن تلاوت می کند, فرار می کردند, از ترس این که مباد عقایدشان نسبت به بتهاشان دستخوش دگرگونی شود. از این روی, بیش تر مردم به مجرد شنیدن سخن او و دیدن و درک زیبایی دیدار و سیمای آن بزرگوار, و آن چه می چشیدند و می نیوشیدند, از شیرینی لفظ و زیبایی کلام اش اسلام می آوردند و آن حضرت مالک قلبها و عقلهای شان می شد, تا آن جا که جان خود را در راه پیروزی اش نثار می کردند. و این از بزرگ ترین معجزات آن بزرگوار, علیه السلام, است.

شیفتگی جوانان و توده مردم به آن حضرت, چنان بود که سران قریش را سخت نگران و وحشت زده کرده بود و هر راهی را برای جلوگیری از این نفوذ روزافزون سخنان وی در دلها, در پیش گرفتند و چاره را در این دیدند که عرصه را بر ابوطالب تنگ کنند. تا مگر از این راه, جلوی موجی که از دعوت پیامبر پدید آمده بود, بگیرند. بارها با ابوطالب سخن گفتند و به وی هشدار دادند, اما نتیجه ای نگرفتند. تا این که بار آخر به وی هشدار دادند:

(ای ابوطالب! ما چندین بار پیش تو آمدیم, تا درباره پسر برادرت با تو سخن بگوییم که دست از ما بازدارد و پدران و خدایان ما را به بدی یاد نکند و فرزندان و جوانان و بردگان و کنیزکان ما را از راه نبرد.)

قریشیان نه تنها جوانان مکه را از همنشینی با پیامبر(ص) و شنیدن سخنان وی پرهیز می دادند که به زائران خانه خدا هشدار می دادند: مباد به سخنان محمد گوش فرا دهید. برخورد آنان با اسعدبن زراره, نمونه ای گویا از این رفتار است.

با این همه, جاذبه پیامبر چنان قوی بود که قریشیان نتوانستند کاری از پیش ببرند. اسعد بن زراره و بسیاری از زائران کعبه, همین که سخنان پیامبر را می شنیدند, جذب می شدند و به او ایمان می آوردند. با توجه به نمونه های یاد شده و صدها نمونه ای که در تاریخ ثبت است و اکنون و در این مقال جای ذکر آنها نیست, هیچ گونه گمان و تردیدی در جاذبه و کشش دعوت پیامبر نمی توان داشت. برابر متون استوار تاریخی, تلاشهای تبلیغی پیامبر, بسیار بسیار اثرگذار بوده و در ستردن عقاید جاهلی از صفحه سینه ها نقش بنیادین داشته است.

این دعوت, چنان پر جاذبه بوده که خیلی زود, عربستان را فرا گرفته و در جای جای آن سرزمین, سخن از آیین جدید به میان بوده و حتی سرزمینهای همجوار را در پرتو خود گرفته است.

نوع پیام رسانی و حق گستری به گونه ای بوده که اکنون, هنوز شادابی و بالندگی خود را همچنان حفظ کرده و سرزنده و پویا به حرکت پرکشش و جاذبه آفرین خود ادامه می دهد. بسیاری از دانایان و آگاهان, هر ناظر آگاه و بی طرفی, حتی دشمنان سرسخت اسلام, از همان صدر اسلام تا کنون, به شگفت انگیزی این دین در جذب مردمان و دامن گستری آن, اعتراف کرده اند و تاریخ نگاران و آگاهان و کسانی که از نزدیک شاهددعوت پیامبر و گسترش آن بوده اند, این نکته را یادآور شده اند که تهدید, تطمیع, آزار و شکنجه پیامبر و یاران, در جلوگیری از گسترش دعوت پیامبر بی اثر بوده و روز به روز بر شعاع آن افزوده می شده است:

در تاریخ آمده است:

(مرد هذلی از ابوجهل پرسید: چرا محمد را از مکه بیرون نمی کنید؟

ابوجهل گفت: او اگر از این جا بیرون برود و جوانان, سخنان او را بشنوند و شیرین زبانی او را ببینند, از او پیروی خواهند کرد و ما, اطمینان نداریم که به کمک آنها بر ما پیروز نشود.)

ابوجهل به چشم خود دیده بود که جاذبه دعوت محمد در تک تک مردم چگونه اثر می گذارد و دیده بود کسانی از خارج از مکه, بویژه یثرب, با محمد رفت و آمد دارند. حتی شنیده بود: آنان از وی خواسته اند مکه را ترک و در یثرب به آنان بپیوندد, تا از او پشتیبانی کنند و این همان رویداد بزرگی بود که ابوجهل و دیگر سران قریش از آن سخت واهمه داشتند. پیامبر برای گسترش اسلام, به دعوت یثربیان به یثرب هجرت کرد و اهل یثرب, چون پروانه به دور شمع وجود او به گردش درآمدند و تا پای جان از او و آیینی که آورده بود به دفاع برخاستند. این دفاع, یاری و پشتیبانی مخلصانه و عاشقانه, همگان, بویژه قریشیان را به شیفتگی واداشته و البته هراسی سخت کشنده در دل آنان نیز افکنده بود که از گزارشهای گوناگون کسانی از خود آنان روشن می شود. از جمله در گزارشی از عروة بن مسعود ثقفی, چهارمین سفیر قریش در واقعه حدیبیه, آمده است:

(ای گروه قریش من به دیار پادشاهان بسیاری رفته ام: به دربار کسری, قیصر روم و امپراطور حبشه, اما هیچ یک در بین یاران خویش, بسان محمد, محترم نیستند. اگر محمد به آنان دستوری دهد, بر یکدیگر در انجام آن پیشی می گیرند. وقتی او وضو می گیرد, آب وضوی او را برای تبرک از یکدیگر می ربایند.

به گونه ای که ممکن است زیر دست و پا له شوند. هر مویی از صورت اش می افتد بر می دارند. در حضور او صدای خود را بلند نمی کنند. به عنوان احترام, به وی نگاه تند نمی کنند. وقتی به سخن می آید چنان ساکت می شوند و گوش می دهند که گویی پرنده ای بالای سرشان قرار گرفته است.

من مردمی را دیدم که هرگز از یاری او دست بر نمی دارند. اکنون ببینید صلاح شما در چیست, به نظر من پیشنهاد او پیشنهاد خوب و درستی است, بهتر است بپذیرید.)

اکنون که با شمه ای از جاذبه و کشش دعوت پیامبر آشنا شدیم, می پردازیم به راز و رمز این جاذبه آفرینیها و این که چه عاملها و سببهایی آن موقعیت بزرگ را بهره پیامبر و آیین جدید کرد که دیری نپایید سرزمین قلبها را زیر نگین قدرت خود در آورد.

در پاسخ به این پرسش باید گفت: هر دعوت از سه عنصر اصلی تشکیل شده است:

1. پیام

2. پیام رسان

3. پیام گیرنده

رمز توفیق و راهیابی دعوت و پیام رسانی دینی, بستگی تام و تمام به ویژگیها و زمینه هایی دارد که در این سه رکن نمود می یابد.

وقتی که دعوت پیامبر و چگونگی راهیابی سخنان و پیامهای او را به دلها و قلبها بررسی و ارزیابی می کنیم, می بینیم همه این عناصر در جذب مردم و جاذبه آفرینی برای آنان اثر گذار بوده است. هم پیام و هم پیام رسان و هم پیام گیرنده. هم پیام از استواری و منطق بالا برخوردار بوده و هماهنگی با عقل و فطرت و هم پیام رسان دارای ویژگیها و والاییهای جاذبه آفرین و پرکشش بوده و هم پیام گیرندگان از فطرت سالم برخوردار بوده اند و تشنه پیام وحی. با این حال, نباید نقش مهم پیام رسان را نادیده انگاشت; چرا که پیام هر چند عالی, منطقی, برابر نیازهای زمان, ولی اگر خردمندانه و بصیرانه مدیریت نشود و انسانی جامع, پرجاذبه از حیث سیما و سیرت, آگاه به زمان و نیازها و روحیه های مردمان, با شیوه های خردمندانه پیام را به مردم نرساند, و در جهت علاقه مندی آنان به پیام تلاش نورزد, انگیزه ای در مردم پدید نمی آید.

گیرندگان پیام نیز, هر چند از فطرتهای سالم برخوردار باشند, اما اگر رهبری و هدایت آنان را شخصی با شایستگیهای لازم در دست نداشته باشد, راهی به جایی نخواهند برد و پیام, آن گونه که باید و شاید در روح و روان آنان دگرگونی پدید نمی آورد.

يکشنبه 12/6/1391 - 15:9 - 0 تشکر 540623


اخلاق فردی پیامبر


همان گونه که اخلاق اجتماعی رسول خدا, در دلها دگرگونی آفرید و آنها را به اسلام شایق و علاقه مند ساخت, تا آن جا که انسانهای علاقه مند, جان و مال خویش را در راه آن فدا کردند, اخلاق فردی رسول خدا نیز در دگرگون سازی اخلاق مردمان از جاهلی به اسلام بسیار اثرگذار بوده است. بی گمان, مردمی را از تاریکی جاهلیت به روشنایی اسلام کشاندن کاری بس دشوار و توان فرساست که حضرت افزون بر تلاش پی گیر و با یک یک مردمان سخن گفتن و ترسیم ارزشهای والای اسلامی, رفتار فردی اش دلها را روشن می کرد و افراد را از درون تاریکی به سوی روشنایی به حرکت درمی آورد که از باب نمونه به چند مورد از اخلاق فردی آن حضرت اشاره می کنیم:


1. ساده زیستی: زندگی ساده رسول خدا هر ناظری را به شگفتی وامی داشت. سخنان بسیاری از مردمان همروزگار رسول خدا در دست است و ثبت در تاریخ که از ساده زیستی وی ابراز شگفتی کرده اند.


ساده زیستی رسول خدا, سبب بیداری افراد شد, به این بیان: شاید کسانی می پنداشتند محمد بن عبدالله برای رسیدن به دنیا و مقام, ادعای پیامبری می کند. ولی وقتی دیدند دنیا, در زندگی او جایگاهی ندارد و مانند مردمان معمولی و فرودست زندگی می کند و در غذا, لباس, مسکن و نشست و برخاست هیچ گونه تفاوتی با فرودستان ندارد و گاه نمی توان او را به ظاهر و به لباس از دیگران باز شناخت, به روشنی دریافتند آن چه می پنداشتند درست نبوده و او هدف آسمانی و الهی دارد.


حضرت امیر(ع) به زیباترین وجه, ساده زیستی رسول خدا را در چند فراز از سخنان بلند و استوار خود, ترسیم می فرماید, از جمله این بیان آن حضرت است که اوج ساده زیستی و روی گردانی رسول خدا را از دنیا و زخارف آن می رساند:


(و لقد کان صلی الله علیه و آله و سلم یأکل علی الارض و یجلس جلسة العبد و یخصف بیده نعله و یرقع بیده ثوبه و یرکب الحمار المعاری و یردف خلفه و یکون السِّتر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول یا فلانه لاحدی ازواجه غیّبیه عنّی فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا و زخارفها.


فاعرض عن الدنیا بقلبه و امات ذکرها من نفسه و احبّ ان تغیب زینتها بقلبه و امات ذکرها من نفسه و احبّ أن تغیب زینتها عن عینه, لکیلا یتخذ منها ریاشا.)


او, که درود خدا بر وی باد, روی زمین می نشست و به دست خود پای افزار خویش را پینه می بست و جامه خود را وصله می نمود و بر خر بی پالان سوار می شد و دیگری را بر ترک خود سوار می فرمود.


پرده ای بر در خانه او آویخته بود, که تصویرهایی داشت, یکی از زنان خویش را گفت:


این پرده را از من پنهان کن که هرگاه بدان می نگرم, دنیا و زیورهای آن را به یاد می آورم. پس به دل خود, از دنیا روی گرداند و یاد آن را در خاطر خود میراند و دوست داشت که زینت دنیااز او نهان ماند, تا زیوری از آن برندارد.


حالی به حالی شدنِ مردمان تهی دست, که بسان پروانه گرد شمع وجود او می چرخیدند و چنان استوار و قامت افراشته به رویارویی با مشرکان برمی خاستند, از دگرگونی ای سرچشمه می گرفت که این رفتار پرهیز گرانه از دنیا در آنان پدید آورده بود.


وقتی انسان, این سان اسوه ای داشته باشد که دنیا را هیچ انگارد و تمام توجه اش به آخرت باشد. روشن است که امیدوارانه و با تکیه بر این دژ استوار, بر فقر خویش غالب می آید, فقر و تهی دستی او را از هدف باز نمی دارد و در برابر دنیا داران ذلیلانه سر فرود نمی آورد که می ایستد, قدمی افرازد و با اعتماد به نفس به راهی که به آن ایمان دارد, استوار گام برمی دارد.


اگر یاران رسول خدا, از این اسوه ارزشمند و والا برخوردار نمی بودند و زندگی سخت او را فراروی خود نمی داشتند, بی گمان فقر آنان را به زانو درمی آورد و به هیچ روی نمی توانستند در برابر زراندوزان خون آشام قد افرازند و خواستار پاک شدن زمین از لوث وجود آنان شوند.


بله آن بزرگوار چنین بود که یاران و پیروان او در کوتاه مدت, بر شرق و غرب عالم چیره شدند:


(زوائد معیشت را از زندگی خود حذف کرده بود و نقش یک قدوه صالح را ایفا می نمود. او, بر روی زمین می نشست و زیراندازش قطعه حصیری بود و بالشی از چرم که درونش را از لیف خرما انباشته بودند, زیر سر می نهاد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود و هرگز سه روز متوالی از نان گندم سیر نخورد. روزه را با چند دانه خرما و اگر خرما در دسترس نداشت با شربت آبی افطار می نمود. عائشه می گوید: گاهی یک ماه بر ما می گذشت و دود از مطبخ ما بلند نمی شد. از غذاهایی که بدان رغبت نداشت, عیب جویی نمی نمود. به مرکب بی زین و برگ سوار می شد و یک نفر را هم پشت سر خود ردیف می کرد.


جامه و کفش خود را با دست خود وصله کاری می نمود و با دست خود شیر می دوشید و دست آس می کرد.)


حضرت در فرازی بلند به ابوذر می فرماید:


(یا اباذر طوبی للزاهدین فی الدنیا. الراغبین فی الآخرة الذین اتخذوا ارض الله بساطا و ترابها فراشا و ماءها طیبا و اتخذوا کتاب الله شعارا و دعاءه دثارا یقرضون الدنیا قرضا.)


ای ابوذر خوشا به حال پارسایان, آنان که به آن دنیا دل بسته اند: زمین خدا را بساط و خاک آن را فرش و آب آن را عطرخویش قرار داده اند.


کتاب خدا را همانند پیراهن زیرین به خود نزدیک ساخته اند و دعا را همانند لباس رویین و خود را از دنیا بریده اند.


بله, رسول خدا مصداق اعلای این سخن خویش بود. دل بسته آخرت بود. چون چنین بود, روی زمین می نشست و خاک را بستر خویش قرار می داد و با آب بدن خویش را عطرآگین می ساخت و به زخارف دنیا علاقه ای نشان نمی داد. نشست و برخاست با فقیران را عار نمی انگاشت, بلکه بدان افتخار می کرد.


از یاران خویش نیز می خواست دنیا را به چیزی نینگارند, دل بسته آن نباشند, زهد پیشه کنند.


2. نظم و انضباط: رسول خدا, اسوه نظم بود. نظمی دقیق بر سرتاسر زندگی اش حکم فرما بود. آن بزرگوار از این که کار امروز را به فردا بیندازد به شدت پرهیز داشت و هرکاری را در زمان خودش انجام می داد.


نظم رسول خدا در کارها و در انجام امور, به گونه ای بوده که هر یک از صحابه به روشنی می دانستند, در مَثَل, در این هنگام از روز, در این مکان و موقعیت, رسول خدا مشغول به چه کاری است و به چه اموری رسیدگی می فرمایند.


تمام وقتهایش تقسیم شده بود. بخشی را با مردم, بخشی را با خدا, بخشی را به تفکر و بخشی را به خانواده, ویژه ساخته بود.


مسجد مدینه سه ستون داشت. هر ستونی را پیامبر به کاری ویژه کرده بود: ستونی ویژه مردم, ستونی برای خلوت و ستونی برای شور و مشورت و تصمیم گیری.


و در منزل نیز,به روایت امام حسین(ع) از پدر بزرگوارش علی ابن ابیطالب(ع) وقتهایش تقسیم شده بود:


(و کان اذا أوی الی منزله جزّأ دخوله ثلاثة أجزاء جزءاً لله عزّ و جلّ و جزأ لأهله و جزءا لنفسه.


ثم جزّأ جزءه بینه و بین الناس فیردّ ذلک علی العامة و الخاصه [ و لا یدّخر عنهم شیئا] فکان من سیرته فی جزء الامة: ایثار اهل الفضل باذنه و قسمه علی قدر فضلهم فی الدین فمنهم ذوالحاجة و منهم ذو الحاجتین و منهم ذو الحوائج فیتشاغل بهم و یشغلهم فیما اصلحتهم و اصلح الامة من مسألته عنهم و اخبارهم بالذی ینبغی لهم و یقول: لیبلّغ الشاهد الغائب و ابلغونی حاجة من لا یستطیع ابلاغ حاجته فانه من ابلغ سلطانا حاجة من لا یستطیع ابلاغها ایّاه ثبّت الله قدمیه یوم القیامة.)


رسول خدا هنگامی وارد منزل می شد وقتهای خودرا به سه جزء بخش می کرد: یک بخش را برای خدا و یک بخش را برای اهل منزل و یک بخش را برای خودش. آن گاه, وقتی را که برای خودش ویژه کرده بود, بین خود و مردم تقسیم می کرد.


در این بخش به خواسته های عام و خاص رسیدگی می فرمود. و از ایشان هیچ چیز دریغ نمی داشت.


روش حضرت در بخش ویژه مردم چنین بود که: به اهل فضل به دستور حضرت برتری داده می شد و بهره شان به اندازه فضل شان در دین بود. شماری از آنان یک خواسته و شماری دو خواسته و شماری چندین خواسته داشتند که حضرت به آنها می پرداخت. و آنان را به آن چه که به صلاح شان و صلاح امت بود, مشغول می ساخت و می فرمود:


حاضران به غایبان برسانند و شما حاضران نیاز کسی را که توانی ندارد پیش من آید و باز گوید, به من برسانید زیرا هر که حاجت کسی را که توانایی رساندن آن را به حاکم ندارد, به او برساند, خداوند او را در روز قیامت ثابت قدم بدارد.


رسول خدا, در روزگاری از نظم و انضباط سخن می گفت که کسی به این گونه امور اهمیت چندانی نمی داد. جامعه, جامعه جاهلی بود ; یعنی جامعه ای که نظم و نسق نمی پذیرفت, هوا و هوس بر آن حاکم بود, نه تدبیر و عقل. از هوا و هوس جز بی نظمی و بی انضباطی بر نمی خیزد. این عقل است که نظم را حاکم می سازد. در بی نظمی و بی انضباطی بسیار (حق) ها تباه می شود و هیچ حق داری به حق خویش نمی رسد و عدل و داد پا نمی گیرد و سخن از عدالت اجتماعی, بیهوده است. از این روی, رسول خدا, در آغاز می بایست جامعه را بر اسلوبی خاص پی بریزد و بر نظمی استوار و دقیق, تا بتواند به اهداف خود برسد. بی گمان جامعه نظم نمی پذیرفت مگر این که تک تک افراد جامعه در چارچوبی خاص قرار بگیرند و نظم را در سرتاسر زندگی خود حاکم سازد. ممکن نیست افراد جامعه در بی نظمی به سر برند; اما جامعه در چهارچوبی دقیق به کار خویش ادامه بدهد. جامعه از افراد ساخته می شود, نظم و انضباط در آن بستگی به نظم و انضباط فردی افراد دارد. هر چه نظم و انضباط فردی دقیق باشد و حساب شده, نظم جامعه دقیق تر خواهد بود. رسول خدا, در پی ساختن جامعه ای بود که افراد با انضباط آن را بر شالوده وجود خویش بسازند و اداره کنند و به آن نظم بدهند.


از این روی, روی نظم فردی و اجتماعی پیروان خود, بسیار حساس بود. حتی نسبت به بی نظمی در صفهای نماز جماعت هشدار می داد و نکته ای بس دقیق را برای پیروان خود یادآور می شد و آن این که بی نظمی در صفهای نماز جماعت, دلهای شما را از یکدیگر دور می گرداند.


(اقیموا صفوفکم فانی اراکم من خلفی کما اراکم من قدّامی و من بین یدی و لا تخالفوا فیخالف الله بین قلوبکم.)


صفهایتان را به پا دارید. من شما را از پس سر همان گونه می بینم که از پیش رو. نامرتب نباشید که خداوند دلهای شما را از یکدیگر دور می گرداند.


در اساس رسول خدا برانگیخته شده بود که مردمان را از شرک برهاند; زیرا که شرک پراکندگی به باور می آورد و دلها را از هم دور می سازد و نظم جامعه را از هم می گسلد و در غوغای شرک هیچ چیز پا نمی گیرد. جامعه ای که پیامبر در آن برانگیخته شده بود به خاطر دوری از توحید و از هدایت گریهای پیامبران, تار و پودش از هم گسسته بود. او می بایست توحید را حاکم می کرد و مردم را بر محور توحید به حرکت در می آورد و قلبهای آنان را با توحید پیوند می زد, تا پیوندشان استوار گردد و از بی نظمی که دستاورد شرک و بی رهبری و بی کتابی است رهایی یابند:


(ارسله علی حین فترة من الرسل و طول هجعة من الامم و انتقاض من المبرم فجاءهم بتصدیق الذی بین یدیه و النور المقتدی به. ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه الا انّ فیه علم ما یأتی و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم مابینکم).


او را هنگامی فرستاد که پیامبران نبودند و امتها در خواب غفلت می غنودند. رشته ها گسسته بود و بنای استوار دین شکسته.


پس نزد آنان آمد, کتابهای پیامبران پیشین را تصدیق کنان و با چراغی که ره جویند بدان. آن کتاب خداست, قرآن, از آن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید, اما من شما را از آن خبر می دهم. بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن کارتان در آن است.


مردم به روشنی در می یافتند وجود نبی اکرم و قرآن در بین آنان و باوری که به آن دو پیدا کرده اند, از هرج و مرج رهایی شان داده است و نظم و انضباط را در زندگی شان جاری ساخته و همین, که جلوه ای بس زیبا در آن روزگار داشت, هم سبب ایمان ژرف و عقیده مندی بیش از پیش آنان به راهی که بر گزیده بودند می شد و هم مایه جذب و گرایش نیروهای جدید به رسول خدا و کتاب مقدسی که او در دست داشت, قرآن .



يکشنبه 12/6/1391 - 15:10 - 0 تشکر 540628


آراستگی سیما


رسول خدا, بسیار تمیز و مرتب بود. به وضع ظاهر خویش توجه ویژه داشت. همیشه و در همه حال لباس و بدن خویش را تمیز نگه می داشت. افزون بر وضو, بیش تر روزها بدن خود را شستشو می داد. موی سرش را با برگ سدر می شست و شانه می کرد و خود را با مشک و بخور عنبر خوشبو می نمود. روزانه چند بار دندانهایش را مسواک می زد.


رسول خدا, از ژولیدگی بسیار نفرت داشت و کسانی را که لباس ژولیده و کثیف به تن می کردند و بدن خویش را نمی شستند نکوهش می کرد.


او دوست داشت مسلمانان از آراستگی ظاهر برخوردار باشند و از هر چیزی که مایه نفرت و بیزاری افراد می شود بپرهیزند.


امام صادق(ع) می فرماید:


(اَبصَر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم, رجلا شَعِثا شعر رأسه و سخة ثیابه سیئة حاله فقال رسول الله: من الدین المتعة و اظهار النِّعمة.)


رسول خدا مردی را دید که موهای سرش ژولیده بود و لباسهای کثیف بر تن داشت, به گونه ای حال اش چندش آور بود.


فرمود: بهره برداری از مواهب و آشکار ساختن نعمتها, بخشی از دینداری است.


و در روایت دیگر آن حضرت از رسول خدا نقل می فرماید:


(قال لی حبیبی جبرئیل(ع) تطیّب یوما و یوما لا و یوم الجمعه لابد منه و لا تترک له.)


مسأله تمیزی و خوشبویی در اسلام چنان اهمیت دارد که جبرئیل رسول خدا را به آن سفارش می کند. بی گمان, این همه تأکید و دقت رسول خدا در امر بهداشت و تمیزی لباس و بدن, افزون بر این که این حالت به خودی خود, بسیار شایسته است, در جذب و علاقه مندی مردم به انسان نیز اثرگذار است. انسانی که به تبلیغ دین می پردازد و زیباترین معارف و آموزه ها را عرضه می دارد, اگر خود ظاهری ژولیده و نازیبا داشته باشد و سیمایی ناخوشایند, در (روح)ها و (روان)ها اثر نخواهد بخشید. از این روی, تمامی رسولان الهی, ظاهری آراسته و سیمایی بسیار خوشایند و جذاب داشتند و از بدنهای شان دمادم بوهای خوش به مشام می رسیده است.


روشن است که آراستگی ظاهری انبیاء و اولیای الهی از حد معمول فراتربوده است که در تاریخ ثبت شده و مایه شگفتی همروزگاران شده است و گرنه نمی بایست این همه از آن سخن به میان می آمد.


رسول خدا, وقتی در جامعه حضور می یافت, روی تمیزی و آراستگی سیما و لباس دقت ویژه داشت و برای دیدار با افراد, هر کس و از هر طبقه با ظاهری آراسته ظاهر می شد.


امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) روایت می کند که فرمود:


(وقف رجل علی باب النبی(ص) یستأذن علیه قال: فخرج النبی(ص) فوجد فی حجرته رکوة فیها ماء. فوقف یسوّی لحیته و ینظر الیها فلما رجع داخلا قالت له عائشه: یا رسول الله! انت سید ولد آدم و رسول رب العالمین, و قفت علی الرکوة تسوی لحیتک و رأسک؟ قال: یا عائشه ان الله یحب اذا خرج عبده المؤمن الی اخیه ان یتهیأ له و ان یتجمل.)


مردی به در خانه رسول خدا ایستاد و درخواست دیدار با وی کرد.


رسول خدا پیش از آن که از منزل برای دیدار با آن مرد خارج شود به ظرف آبخوری چرمی که در آن آب بود, نظر انداخت و ریش و موی سر خود را مرتب ساخت!


پس از دیدار, همین که داخل منزل شد عایشه گفت: ای رسول خدا, تو سرور فرزندان آدمی و رسول پروردگار جهانیان, بر سر ظرف آب ایستادی و ریش و موی سرت را مرتب کردی؟


رسول خدا فرمود: ای عایشه! خداوند دوست می دارد هرگاه بنده مؤمن اش برای دیدار با برادرش از منزل بیرون می رود, خود را آماده سازد و بیاراید.


این روش که روش همه انبیای الهی بوده است, هم در منزل و در برخورد با اهل خود و هم در بیرون و در نشست و برخاست با مردم, همیشه و در همه حال باید الگوی مبلغان دینی باشد, تا در بین مردم جایگاه بیابند و علاقه و اشتیاق آنان برای دیدار و نشست و برخاست, با چهره ای که دین را ارائه می دهد و از زیباییهای دین سخن می گوید, برانگیزد. زیرا علاقه به تمیزی و پاکیزگی و آراستگی فطری است. همه انسانها آراستگی و پاکیزگی را دوست دارند. مبلغ دینی بایسته است که هم آراستگی ظاهری و هم آراستگی باطنی داشته باشد. سخن زیبای خود را که ترجمان وحی است برای مردم بازگو می کند لازم است با ظاهری آراسته, پاکیزه, سیمایی رخشان و پرجاذبه ارائه دهد. تا در (روح)ها اثر ژرف بگذارد.


حضرت در دیدار با گروه هایی که برای شنیدن پیام اسلام به نزدشان می آمدند بهترین لباس خود را می پوشید و به اصحاب نیز سفارش می فرمود, چنین باشند:


(ان النبی(ص) کان اذا قدم علیه الوفد لبس احسن ثیابه و أمر اصحابه بذلک.)


و یا سفیرانی که به دیگر سرزمینها و دربار پادشاهان و فرمانروایان می فرستاد از جمله نکته هایی که به آنان یادآور می شد پاکیزگی و آراستگی ظاهر بود و حتی مقیّد بود که از بین اصحاب, برای این مأموریت خوش سیماترینها را برگزیند.



يکشنبه 12/6/1391 - 15:11 - 0 تشکر 540632


مهارت در پیام رسانی


در تبلیغ دین و رساندن پیام آن به مردمان و پدید آوردن جاذبه و کشش, افزون بر اصول یاد شده که باید به گونه دقیق پاس داشته شوند, مهارتهایی نیز لازم است. رسولان الهی, از مهارتهای لازم برخوردار بوده اند که توانسته اند جاذبه آفرینی کنند و در روزگار تاریک و وحشت انگیز, پیام روشن دین را عرضه بدارند و پیروانی بیابند و در برابر شرک و ستم قد افرازند. در بین عوامل جذب و گرایش مردم به دین اسلام, مهارتهای تبلیغی رسول خدا, جلوه خاص دارند.


از جمله مهارتهای رسول خدا در ابلاغ پیام, فصاحت و بلاغت, مخاطب شناسی, نگهداشت حال مخاطبان, نگهداشت اهم و مهم, بهره گیری از شیوه های گوناگون و اثرگذار در دعوت بود.


1. فصاحت و بلاغت: پیامبر روشن سخن می گفت, همگان می فهمیدند و هر کس, به اندازه ظرفیت خود از آن بهره می گرفت:


پیامبر در نزد قوم عرب, به خاطر فصاحت و بلاغت و رسایی زبان, بسیار زیبا جلوه می کرد; زیرا که آنان بر این باور بودند:


(جمال المرء فی فصاحة لسانه.)


در نزد عرب, سه چیز نشانه بزرگی و کمال مرد بود: فصاحت در بیان, مهارت در تیراندازی و چالاکی در اسب دوانی.


از این جا می توان به رمز نفوذ ژرف و جاودانه سخن رسول خدا در دلها پی برد. عربی که شیفته فصاحت و بلاغت بود و در برابر سخن شیوا و رسا زانو می زد و زبان به ستایش می گشود و صاحب سخن را گرامی می داشت, حال و روزش در برابر سخن شیوا, با محتوای بس سرشار و دگرگون آفرین رسول خدا روشن است که چسان در برابر آن سخنور توانا و سخنان فصیح و بلیغ, سر فرود آورده و به هیجان آمده و لذت برده و دل بسته است و سر از پا ناشناخته به سوی صاحب سخن به حرکت در آمده است.


گفته اند:


(کان کلامه کلاما فصلا یفهمه کل من سمعه)


سخن رسول خدا, استوار بود. هر کس آن را می شنید در می یافت.


امام حسن مجتبی(ع) از دایی خود: هند بن ابی هاله, که از وصف گران رسول خدا بود, نقل می کند:


(یفتتح الکلام و یختمه بأشداقه. یتکلم بجوامع الکلم فصلا لا فضول فیه و لا تقصیر.)


به هنگام سخن گفتن, از آغاز تا پایان به آرامی سخن می گفت. سخن اش کوتاه و جامع بود. نه بیهوده شاخ و برگ داشت و نه کوتاه ناوافی به مقصود.


رسول خدا به گونه ای سخن می گفته شنونده با اوج گیری سخن, اوج می گرفته است و از دنیای پیرامون جدا می شده است. از این روی مخالفان می گفته اند به محمد نزدیک نشوید که با سخنان خود شما را سحر می کند. بله واقعا سخنان رسول خدا افراد را حالی به حالی می کرده و در دل شان دگرگونی ژرف پدید می آورده و این اثرگذاری, بی گمان افزون بر محتوا, ناشی از رسایی سخن و شیوایی و استواری آن بوده است.


به گفته جاحظ:


(اگر سخن از لحاظ معنی, عالی و از لحاظ لفظ, فصیح باشد و تکلف در او به کار نرفته باشد, با قلب آدمی آن طور می کند که باران با زمین پاکیزه می کند.)


و همو درباره موهبت بزرگ خداوند به رسول گرامی اش: (اعطیت جوامع الکلم) که از جمله در این حدیث شریف: (خیر الامور اوساطها) جلوه گر شده می نویسد:


(مرد باید سخاوت مند باشد, آن قدر که به اسراف نکشد. شجاع باشد, نه آن قدر که به حماقت و تهوّر کشد. در کارها محتاط باشد نه آن قدر که بگویند ترسوست. در کارها بُرنده باشد, نه آن گونه که به بی شرمی کشد. زبان آور باشد نه آن سان که بیهوده گویی بود.


خاموشی گزیند, نه آن قدر که پندارند گنگ است. بردبار باشد, نه بدان سان که کارش به خواری کشد. انتقام خود بگیرد, نه تا حد ستم, با وقار باشد, نه بلید و کانا. سخن سنج باشد نه اهانت گر. سپس دیدیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم همه این امور را در یک جمله بیان فرموده اند:


خیرالامور اوساطها. و دانستیم که جوامع الکلم و فصل الخطاب موهبتی است که او را داده شده.)


این موهبت الهی سبب گردید رسول خدا خیلی زود دلها را رام خویش گرداند و از دل آنها چشمه های حیات بجوشاند و مردمان سنگ دل و بسیار خشن را به سرچشمه های روشنایی هدایت کند و از جهل و بیدادگری رهایی بخشد و آنان را به مقامی برساند شگفت انگیز که همانا مقام انسانیت باشد. انسانهایی که فرزندان خود را زنده به گور می کردند برای رهایی انسان از چنگ ستم, جهل, بینوایی و تاریکی جان خویش را فدا کنند!



يکشنبه 12/6/1391 - 15:12 - 0 تشکر 540636

مخاطب شناسی

رسول خدا مخاطب شناس بود. وقتی لب به سخن می گشود, فهم و درک مخاطبان را در نظر داشت. از این روی گفته اند سخن او را همگان می فهمیدند. ساده سخن می گفت, این همان در نظر داشتن درک و فهم مخاطب است و شناختی است که گوینده وپیام آورنده از مخاطب خود دارد.

آگاهی رسول خدا از نیازها و خواسته های فطری انسانها, رمز موفقیت ایشان بود. در نگاه آن حضرت, انسانها بسان معادن زمین اند و ازجهت ظرفیتها, متفاوت. از این روی, سخن, کار و برنامه ریزی برای آنان باید بر اساس این تفاوتها گفته و ارائه شود.

(الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه.)

علامه مجلسی در ذیل این روایت می نویسد:

(و یحتمل وجهین: احدهما ان یکون المراد ان الناس مختلفون بحسب استعداداتهم و قابلیاتهم و اخلاقهم و عقولهم کاختلاف المعادن فان بعضها ذهب و بعضها فضة.)

از این روی, چه بسا سخنی و دعوتی برای گروهی از انسانها کارساز و دگرگون آفرین باشد و برای گروهی این اثر را نداشته باشد که باید از زاویه دیگر وارد شد و پیام را به دیگر گونه گفت. برابر همین روش و اصل بلند, رسول خدا هم خود با مخاطبان رو به رو می شد و سخن می گفت, هم از یاران می خواست این گونه باشند; یعنی حال مخاطب را در نظر بگیرند:

انس بن مالک می گوید که از رسول خدا شنیدم که فرمود:

(لاتحدّثوا الناس بما لا یعرفون. اتحبّون ان یکذّب الله و رسوله.)

امام صادق(ع) می فرماید:

(ما کلّم رسول الله(ص) العباد بکنه عقله قطُّ و قال: قال رسول الله(ص) انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم.)

هرگز رسول خدا از ژرفای خرد خویش با مردمان سخن نگفت.

فرمود: رسول خدا فرموده است:

ما گروه پیامبران دستور داریم که بامردمان در خور عقل شان سخن بگوییم.

پیامبران برای همه گروه های انسانی و هدایت و رشد آنان برانگیخته شده اند, نه برای گروه خاص. پیامی که آنان برای هدایت بشر آورده اند, به فراخور عقل و درک تک تک انسانهاست. هر انسانی به فراخور درک و عقل و گنجایی خویش می تواند از آن بهره مند شود و روشنی را از تاریکی, راه از بیراه, سره از ناسره, حق از باطل را بازشناسد. از این روی, از همه گروه های انسانی در بین پیروان رسولان الهی می بینیم و همین که هر کسی می توانست به فراخور درک و عقل خویش از پیام رسولان الهی, بویژه خاتم آنان محمد مصطفی بهره مند شود, موجی بزرگ در بین توده های مردم پدید آمد و فوج فوج به آیین اسلام گرویدند و جذب رسول خدا شدند. این همان معجزه بزرگ هماهنگی پیام, با درکها و عقلهای گوناگون بشری است.

رسول خدا سخنان خویش را با سطح فکری افراد, هماهنگ می فرمود. این مطلب را می توان به روشنی از سخنان آن حضرت در دیدار با افراد و گروه های گوناگون اجتماعی دریافت.

حضرت, روش حضرت مسیح را همین گونه می شناساند و به اصحاب خویش می فرماید:

(ان عیسی(ع) قام خطیبا فی بنی اسرائیل. فقال: یا بنی اسرائیل لاتکلموا بالحکمة عند الجهال فتظلموها و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم.)

عیسی(ع) در میان بنی اسرائیل به سخنرانی برخاست و گفت: ای بنی اسرائیل, نزد نادان سخن حکمت بار نگویید که بدان سخن ستم روا داشته اید و نیز آن را از شایستگان اش دریغ مدارید که بدیشان ستم کرده باشید.

این یک اصل و مبنای بسیار استوار در امر تبلیغ دین است و بی گمان بسیاری از ناکامیها در رساندن پیام دین به مردمان, در رعایت نکردن این اصل مهم است. مخاطب نشناسی و در نظر نگرفتن گنجایی و سطح فکر و درک مخاطبان آفت بزرگ تبلیغ دین در روزگار ماست که این کاستی را بایستی با اقتدای درست به نبی اکرم و الگو قرار دادن آن حضرت. جبران کرد و مردم را با روشهای دقیق, عالمانه, خردمندانه و هماهنگ با فطرت شان به سوی معارف ناب کشاند که روشهای عوامانه, نابخردانه و ناهماهنگ با فطرت, ره به جایی نمی برند.

يکشنبه 12/6/1391 - 15:16 - 0 تشکر 540658


نگهداشت حال مخاطبان


سخن باید شادابی آفرین باشد, نه ملال آور. در سخن گفتن با دیگران این نکته را همیشه باید در نظر داشت. سخن تا جایی برد دارد و اثرگذار در روح و جان افراد است که افراد علاقه مندانه به آن گوش فرا دهند و اگر از مرز حوصله و علاقه آنان گذشت, اثرگذاری خود را از دست خواهد داد و چه بسا حالت رمیدگی و انزجار در افراد پدید خواهد آورد.


رسول خدا همیشه روی این اصل تأکید می ورزید. هم خود آن را دقیق و همه سویه رعایت می کرد و مطالب خود را کوتاه و گویا ارائه می داد و هم از یاران و نمایندگان سفیرانی که به این سوی و آن سوی گسیل می داشت, رعایت این اصل را گوشزد می فرمود:


(کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا یطیل الموعظة یوم الجمعة انما هن کلمات یسیرات.)


روش رسول خدا بر این بود که موعظه خویش را در روز جمعه طول نمی داد موعظه ایشان در روز جمعه, چند جمله کوتاه بود.


عمار یاسر می گوید:


(امرنا رسول الله, صلی الله علیه و آله و سلم باقصار الخطب.)


رسول خدا به ما امر فرمود به کوتاهی خطبه ها.


این رفتار و این سفارش که در سیره حضرت نمونه های بسیار وجود دارد, در دلها علاقه نسبت به مسائل عبادی دین به وجود می آورد و از رمیدگی جلوگیری می کند و آسان گیری دین را به روشنی می نمایاند و اسلام را دین آسان جلوه گر می سازد و عامل بسیار اثرگذار در جذب افراد به دین است. از این روی رسول خدا از هر گونه رفتاری که رمیدگی مردم را از دین, در پی داشت, هم خود پرهیز می کرد و هم اصحاب را از آن بازمی داشت.


ابن هشام می نویسد: وقتی پیامبر معاذبن جبل را به سوی یمن گسیل داشت به وی فرمود:


(یا معاذ بشِّر و لا تنفِّر, یسِّر و لا تعسِّر.)


این اصل بلند: بشارت دادن و پرهیز از رماندن, آسان گرفتن و پرهیز از سخت گیری, در همه حال بایستی سر لوحه کار مبلغ و تبلیغ دینی قرار بگیرد. تا موج پدید آید و بر (روح)ها که بسیار لطیف اند, فشار وارد نیاید و همیشه شاداب بمانند و علاقه مند به انجام دستورها و فرائض دینی.


مجله حوزه


پدید آورنده : محمدصادق مزینانی



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.