• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1793)
جمعه 3/6/1391 - 11:53 -0 تشکر 526562
اخوان ثالث

سلام دوستان در این قسمت در باره اخوان ثالث مطالبی نوشته میشود و همچنین اشعار و نقد بعضی از این اشعار

جمعه 3/6/1391 - 12:26 - 0 تشکر 526587

هوشنگ گلشیری، نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی میداند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی میگوید تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار میتوان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره. [۳]
.

جمعه 3/6/1391 - 12:26 - 0 تشکر 526588

اسماعیل خویی، شاعر ایرانی مقیم بریتانیا و از پیروان سبک اخوان معتقد است که اگر دو نام از ما به آیندگان برسد یکی از آنها احمد شاملو و دیگری مهدی اخوان ثالث است که هر دوی آنها از شاگردان نیمایوشیج هستند.
به گفته آقای خویی، اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفتهاست و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کردهاست. آقای خویی میافزاید که اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دورپرواز ترین خیالهای شاعرانه بود. اسماعیل خویی معتقد است که اخوان همانند نیما از راه واقع گرایی به نماد گرایی میرسد.
وی درباره عنصر عاطفه در شعر اخوان میگوید که اگر در شعر قدیم ایران باباطاهر را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل بر میآید و بر دل مینشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی یابد، اخوان فرزند بی نظیر باباطاهر در این زمینهاست. [۳]

جمعه 3/6/1391 - 12:26 - 0 تشکر 526589

غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن میگوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر خود را از خلال اسطورهای کهن و تصاویری گویا نقش کردهاست

جمعه 3/6/1391 - 12:27 - 0 تشکر 526591


کتاب شناسی



  • ارغنون، انتشارات تهران، (۱۳۳۰)

  • زمستان، انتشارات زمان، (۱۳۳۵)

  • آخر شاهنامه، انتشارات زمان، (۱۳۳۸)

  • از این اوستا، انتشارات مروارید، (۱۳۴۵)

  • منظومه شکار، انتشارات مروارید، (۱۳۴۵)

  • پاییز در زندان، انتشارات مروارید، (۱۳۴۸)

  • عاشقانهها و کبود (۱۳۴۸)

  • بهترین امید (۱۳۴۸)

  • برگزیده اشعار (۱۳۴۹)

  • در حیاط کوچک پاییز در زندان (۱۳۵۵)

  • دوزخ اما سرد (۱۳۵۷)

  • زندگی میگوید اما باز باید زیست... (۱۳۵۷)

  • ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم (۱۳۶۸)

  • گزینه اشعار (۱۳۶۸)

جمعه 3/6/1391 - 12:27 - 0 تشکر 526592

سالشمار زندگی :
1307 اسفند، تولد در مشهد.
1326 خردادماه، پایان تحصیل دورهی هنرستان مشهد (رشتهی آهنگری).
1326 شروع به کار در تهران، معلمی، لویزان، سلطنتآباد.
1326 کار در پلشت ورامین، معلمی، سکونت در تهران.
1329 ازدواج با ایران اخوان ثالث(خدیجه) اخوان ثالث، دختر عمویش.
1330 چاپ اول ارغنون.
1331 شروع زندگانی مشترک با همسرش «ایران خانم».
1332 اواخر سال، شروع خدمت سربازی (بعد از 15 روز خدمت با پرداخت 500 تومان معاف شد).
1333 تولد «لاله»، دختر اولش.
1333 زندان سیاسی (لاله 11ماهه بود که از زندان آزاد شد).
1335 چاپ اول زمستان.
1336 تولد «لولی»، دختر دوم.
1336 شروع به کار در رادیو.
1338 تولد «توس»، پسر اول.
1338 چاپ اول آخر شاهنامه.
1342 تولد «تنسگل»، دختر سوم.
1344 چاپ اول از این اوستا.
1344 زندان به مدت شش ماه.
1344 تولد «زردشت»، پسر دوم.
1345 چاپ اول منظومهی شکار (که نوشتن آن مدتی قبل از تاریخ چاپ و انتشار شروع شده بود).
1348 چاپ اول پائیز در زندان.
1348 عزیمت به خوزستان (آبادان) و شروع به کار در تلویزیون آن شهر.
1348 چاپ اول عاشقانهها و کبود.
1348 چاپ اول بهترین امید (گزینهی اشعار و مقالات).
1349 چاپ اول برگزیدهی اشعار، جیبی.
1350 تولد «مزدکعلی» پسر سوم (علی، نام پدر اخوان بود که به مزدک ضمیمه شد.
1353 درگذشت «لاله»، دختر اول (روز 26شهریور، در اثر افتادن در رودخانهی جلو سد کرج).
1353 بازگشت از آبادان به تهران.
1353 شروع به کار در تلویزیون ملی ایران.
1354 چاپ اول آوردهاند که فردوسی... (کتاب کودکان).
1355 چاپ اول درخت پیر و جنگل.
1355 چاپ اول درحیاط کوچک پاییز در زندان.
1356 شروع به تدریس ادبیات دورهی سامانی و ادبیات معاصر در دانشگاههای تهران، ملی و تربیت معلم.
1357 چاپ اول بدعتها و بدایع نیمایوشیج.
1357 چاپ اول دوزخ اما سرد.
1357 چاپ اول زندگی میگوید اما باید زیست.
1358 شروع به کار در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق).
1360 آغاز دورهی بازنشستگی (بازنشاندگی؟) بدون حقوق از کلیهی مشاغل دولتی. این دوران تا آخر عمر اخوان ادامه یافت.
1361 چاپ اول عطا و لقای نیمایوشیج.
1368 چاپ اول ترا ای کهن بوم وبر دوست دارم.
1368 چاپ اول گزینهی اشعار، انتشارات مروارید.
1369 سفر به خارج از کشور (اولین و آخرین سفر) به دعوت «خانهی فرهنگ آلمان»، برگزاری شب شعر از تاریخ 4 تا 7 آوریل (16 تا 18 فروردین)، سفر به انگلیس، دانمارک، سوئد، نروژ، بازگشت به دانمارک، سفر به فرانسه به دعوت «انستیتوی ملی تمدنهای شرقی»، سفر مجدد از فرانسه به انگلیس و بازگشت به ایران.
1369 ورود به ایران در تاریخ 29 تیرماه 1369.
1369 ساعت 10/30 شب یکشنبه 4 شهریور ماه، فوت در «بیمارستان مهر» در تهران.
1369 روز سه شنبه 6 شهریور ماه، انتقال جنازه به «بهشتزهرا» برای شست و شو.
1369 دوازدهم شهریور، انتقال جنازه از سردخانهی بهشت زهرا به مشهد (توس) و دفن آن در جوار آرامگاه نیای بزرگش حکیم ابوالقاسم فردوسی، در باغ شهر توس

جمعه 3/6/1391 - 12:27 - 0 تشکر 526593

آخر شاهنامه :

1- بازگشن زاغان

در آستان غروب
بر آبگون به خاكستری گراینده
هزار زورق سیر و سیاه می گذرد
نه آفتاب ، نه ماه
بر آبدان سپید

هزار زورق آواز خوان سیر و سیاه
یكی ببین كه چه سان رنگها بدل كردند
سپهر تیره ضمیر و ستاره ی روشن
جزیره های بلورین به قیر گون دریا
به یك نظاره شدند
چو رقعه های سیه بر سپید پیراهن
هزار همره گشت و گذار یكروزه
هزار مخلب و منقار دست شسته ز كار
هزارهمسفر و همصدای تنگ جبین
هزار ژاغر پر گند و لاشه و مردار

بر آبگون به خاكستری گراینده
در آن زمان كه به روز
گذشته نام گذاریم ، و بر شب آینده
در آن زمان كه نه مهر است بر سپهر ، نه ماه
در آن زمان ،دیدم
بر آسمان سپید
ستارگان سیاه
ستارگان سیاه پرنده و پر گوی
در آسمان سپید تپنده و كوتاه

جمعه 3/6/1391 - 12:28 - 0 تشکر 526594

آخر شاهنامه :


2- وداع

سكوت صدای گامهایم را باز پس میدهد
با شب خلوت به خانه می روم
گلهای كوچك از سگها بر لاشهی سیاه خیابان میدوند
خلوت شب آنها را دنبال می كند
و سكوت نجوای گامهاشان را میشوید

من او را به جای همه بر میگزینم
و او می داند كه من راست میگویم
او همه را به جای من بر میگزیند
و من میدانم كه همه دروغ میگویند
چه میترسد از راستی و دوست داشته شدن، سنگدل

بر گزینندهی دروغها
صدای گامهای سكوت را میشنوم
خلوتها از با همی سگها به دروغ و درندگی بهترند
سكوت گریه كرد دیشب
سكوت به خانه ام آمد
سكوت سرزنشم داد
و سكوت ساكت ماند سرانجام
چشمانم را اشك پر كرده است

جمعه 3/6/1391 - 12:28 - 0 تشکر 526595

آخر شاهنامه:


3- آخر شاهنامه

این شكسته چنگ بی قانون
رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر
گاه گویی خواب می بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت
یا پریزادی چمان سرمست
در چمنزاران پاك و روشن مهتاب می بیند

روشنیهای دروغینی

كاروان شعله های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می بیند
یاد ایام شكوه و فخر و عصمت را
می سراید شاد
قصه ی غمگین غربت را

هان، كجاست

پایتخت این كج آیین قرن دیوانه ؟
با شبان روشنش چون روز
روزهای تنگ و تارش ، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش
با لئیمانه تبسم كردن دروازه هایش ،سرد و بیگانه

هان، كجاست ؟

پایتخت این دژآیین قرن پر آشوب
قرن شكلك چهر
بر گذشته از مدارماه
لیك بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناك تر پیغام
كاندران با فضله ی موهوم مرغ دور پروازی
چار ركن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند
هر چه هستی ، هر چه پستی ، هر چه بالایی
سخت می كوبند
پاك می روبند

هان، كجاست ؟

پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن
كاندران بی گونه ای مهلت
هر شكوفه ی تازه رو بازیچه ی باد است
همچنان كه حرمت پیران میوه ی خویش بخشیده
عرصه ی انكار و وهن و غدر و بیداد است
پایتخت اینچنین قرنی
بر كدامین بی نشان قله ست

در كدامین سو ؟

دیده بانان را بگو تا خواب نفریبد
بر چكاد پاسگاه خویش ،دل بیدار و سر هشیار
هیچشان جادویی اختر
هیچشان افسون شهر نقره ی مهتاب نفریبد
بر به كشنیهای خشم بادبان از خون
ماه ، برای فتح سوی پایتخت قرن می آییم
تا كه هیچستان نه توی فراخ این غبار آلود بی غم را
با چكاچاك مهیب تیغهامان ، تیز
غرش زهره دران كوسهامان ، سهم
پرش خارا شكاف تیرهامان ،تند
نیك بگشاییم
شیشه های عمر دیوان را
ز طلسم قلعه ی پنهان ، ز چنگ پاسداران فسونگرشان
خلد برباییم
بر زمین كوبیم
ور زمین گهواره ی فرسوده ی آفاق
دست نرم سبزه هایش را به پیش آرد
تا كه سنگ از ما نهان دارد
چهره اش را ژرف بخشاییم

جمعه 3/6/1391 - 12:28 - 0 تشکر 526596

آخر شاهنامه :


4- با همین دل و چشمهایم ، همیشه

با همین چشم ، همین دل
دلم دید و چشمم می گوید
آن قدر كه زیبایی رنگارنگ است ،هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زیباست ،زیاست ،زیباست
و هیچ چیز همه چیز نیست
و با همین دل ، همین چشم
چشمم دید ، دلم می گوید
آن قد كه زشتی گوناگون است ،هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زشت است ، زشت است ، زشت است
و هیچ چیز همه چیز نیست
زیبا و زشت ، همه چیز و هیچ چیز
وهیچ ، هیچ ، هیچ ، اما
با همین چشم ها و دلم
همیشه من یك آرزو دارم
كه آن شاید از همه آرزوهایم كوچكتر است
از همه كوچكتر
و با همین دلو چشمم
همیشه من یك آرزو دارم
كه آن شاید از همه آرزوهایم بزرگتر است
از همه بزرگتر
شاید همه آرزوها بزرگند ، شاید همه كوچك
و من همیشه یك آرزو دارم
با همین دل
و چشمهایم
همیشه

جمعه 3/6/1391 - 12:29 - 0 تشکر 526597

آخر شاهنامه :


5-برف

1
پاسی از شب رفته بود و برف می بارید
چون پر افشانی پر پهای هزار افسانه ی از یادها رفته
باد چونان آمری مأمور و ناپیدا
بس پریشان حكمها می راند مجنون وار
بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته
برف می بارید و ما خاموش
فارغ از تشویش
نرم نرمك راه می رفتیم
كوچه باغ ساكتی در پیش
هر به گامی چند گویی در مسیر ما چراغی بود
زاد سروی را به پیشانی
با فروغی غالبا افسرده و كم رنگ
گمشده در ظلمت این برف كجبار زمستانی
برف می بارید و ما آرام
گاه تنها ، گاه با هم ، راه می رفتیم
چه شكایتهای غمگینی كه می كردیم
با حكایتهای شیرینی كه می گفتیم
هیچ كس از ما نمی دانست
كز كدامین لحظه ی شب كرده بود این بادبرف آغاز
هم نمی دانست كاین راه خم اند خم
به كجامان میكشاند باز
برف می بارید و پیش از ما
دیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود
زیر این كج بار خامشبار ،از این راه
رفته بودندو نشان پایهایشان بود


پاسی از شب رفته بود و همرهان بی شمار ما
2
گاه شنگ و شاد و بی پروا
گاه گویی بیمناك از آبكند وحشتی پنهان
جای پا جویان
زیر این غمبار ، درهمبار
سر به زیر افكنده و خاموش
راه می رفتند
وز قدمهایی كه پیش از این
رفته بود این راه را ،افسانه می گفتند
من بسان بره گرگی شیر مست ، آزاده و آزاد
می سپردم راه و در هر گام
گرم می خواندم سرودی تر
می فرستادم درودی شاد
این نثار شاهوار آسمانی را
كه به هر سو بود و بر هر سر
راه بود و راه
این هر جایی افتاده این همزاد پای آدم خاكی
برف بود و برف این آشوفته پیغام این پیغام سرد پیری و پاكی
و سكوت ساكت آرام
كه غم آور بود و بی فرجام
راه می رفتم و من با خویشتن گهگاه می گفتم
كو ببینم ، لولی ای لولی
این تویی آیا بدین شنگی و شنگولی
سالك این راه پر هول و دراز آهنگ ؟
و من بودم
كه بدین سان خستگی نشناس
چشم و دل هشیار
گوش خوابانده به دیوار سكوت ، از بهر نرمك سیلی صوتی
می سپردم راه و خوش بی خویشتن بودم


اینك از زیر چراغی می گذشتیم ، آبگون نورش
3
مرده دل نزدیكش و دورش
و در این هنگام من دیدم
بر درخت گوژپشتی برگ و بارش برف
همنشین و غمگسارش برف
مانده دور از كاروان كوچ
لكلك اندوهگین با خویش می زد حرف
بیكران وحشت انگیزی ست
وین سكوت پیر ساكت نیز
هیچ پیغامی نمی آرد
پشت ناپیدایی آن دورها شاید
گرمی و نور و نوا باشد
بال گرم آشنا باشد
لیك من ، افسوس
مانده از ره سالخوردی سخت تنهایم
ناتوانیهام چون زنجیر بر پایم
ور به دشواری و شوق آغوش بگشایم به روی باد
همچو پروانه ی شكسته ی آسبادی كهنه و متروك
هیچ چرخی را نگرداند نشاط بال و پرهایم
آسمان تنگ است و بی روزن
بر زمین هم برف پوشانده ست رد پای كاروانها را
عرصه ی سردرگمی هامانده و بی در كجاییها
باد چون باران سوزن ، آب چون آهن
بی نشانیها فرو برده نشانها را
یاد باد ایام سرشار برومندی
و نشاط یكه پروازی
كه چه بشكوه و چه شیرین بود
كس نه جایی جسته پیش از من
من نه راهی رفته بعد از كس
بی نیاز از خفت آیین و ره جستن
آن كه من در می نوشتم ، راه
و آن كه من می كردم ، آیین بود
اینك اما ، آه
ای شب سنگین دل نامرد
لكلك اندوهگین با خلوت خود درد دل می كرد
باز می رفتیم و می بارید
جای پا جویان
هر كه پیش پای خود می دید
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیم مرده
چابكیهام از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهایی
كه بر آنها می نهادم پای
گاهگه با خویش می گفتم
كی جدا خواهی شد از این گله های پیشواشان بز ؟
كی دلیرت را درفش آسا فرستی پیش
تا گذارد جای پای از خویش ؟


همچنان غمبار درهمبار می بارید
4
من ولیكن باز
شادمان بودم
دیگر اكنون از بزان و گوسپندان پرت
خویشتن هم گله بودم هم شبان بودم
بر بسیط برف پوش خلوت و هموار
تك و تنها با درفش خویش ، خوش خوش پیش می رفتم
زیر پایم برفهای پاك و دوشیزه
قژفژی خوش داشت
پام بذر نقش بكرش را
هر قدم در برفها می كاشت
شهر بكری برگرفتن از گل گنجینه های راز
هر قدم از خویش نقش تازه ای هشتن
چه خدایانه غروری در دلم می كشت و می انباشت


خوب یادم نیست
5
تا كجاها رفته بودم ، خوب یادم نیست
این ، كه فریادی شنیدم ، یا هوس كردم
كه كنم رو باز پس ، رو باز پس كردم
پیش چشمم خفته اینك راه پیموده
پهندشت برف پوشی راه من بود
گامهای من بر آن نقش من افزوده
چند گامی بازگشتم ، برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها تازه بود اما
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها دیده می شد، لیك
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها باز هم گویی
دیده می شد لیك
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
برف می بارید، می بارید، می بارید
جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.