• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن روانشناسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
روانشناسي (بازدید: 2691)
پنج شنبه 2/6/1391 - 8:30 -0 تشکر 524263
ازخود بیگانگی و بحران هویت درجوانان (با رویکرد دینی)

 

مفهوم از خودبیگانگى


واژه «alienation» كه در زبان فارسى غالبا به «از خودبیگانگى» ترجمه شده است، در فلسفه غرب سابقه طولانى دارد. ریشه این اصطلاح كلمه لاتینى «alius» به معناى «دیگر» است. پسوندen در زبان لاتینى صفت ساز است. بنابراین، «alien» به معناى منسوب به دیگرى است. از صفت alienفعل alienate ساخته شده است، به معناى «از آنِ شخص دیگر كردن» یا به عبارت واضح تر، «انتقال به غیر». سپس از این كلمه، اسم فعل alienationبه معناى «انتقال به غیر» (الیناسیون) ساخته شده است. مورد استعمال اصلى آن مناسبات حقوقى است به معناى سلب حقى از یك شخص و انتقال آن به شخصى دیگر. اما با گذشت زمان، این مفهوم آن قدر توسعه پیدا كرده، كه در جامعه شناسى، روان شناسى، فلسفه و حتى روان پزشكى كاربرد دارد. در روان شناسى و روان پزشكى، الیناسیون عبارت است از حالت ناشى از اختلال روانى یا به اصطلاح، «روانى» بودن. البته این معنا نیز با مفهوم حقوقى كلمه ارتباط دارد؛ زیرا از یك سو بیمار روانى، شخصى است كه سلامت عقل خود را از دست داده است (عقل از او سلب شده است)، و از سوى دیگر، قانون پاره اى از حقوق چنین شخصى را سلب مى كند و به ولىّ یا وارث او انتقال مى دهد. این همان مفهوم قضایى «حجر» است. بنابراین، «فرد الینه» از جهت قضایى معادل «محجور» خواهد بود.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:39 - 0 تشکر 524276

  علل بحران هویت:

    به طورکلی می توان به مواردی همچون توسعه نامتوازن وتاخرفرهنگی نسبت به توسعه اقتصادی وپیشرفت فناوری؛ افزایش جمعیت؛ مهاجرت روستائیان به شهر؛ مسئله بیکاری؛ فقروثروت بدون تقوا وبه تبع آن نابرابری؛ وسع مالی درگروهی اقلیت و اجبارنداشتن برای کارکردن ودرنتیجه افزایش اوقات بیکاری عده ای خاص؛ تزاحم یا شکاف نسلی؛ بزرگ شدن حومه ها دراکثر شهرهای بزرگ که باعث آزادی وفضای بیشترودرنتیجه کاهش همنوایی میان انتظارات جامعه نسل قبل وبعد می گردد؛ فرد گرایی افراطی؛ ضعف سیستم های کنترل درونی وکنترل بیرونی؛ آموزش وپرورش ناکارآمد؛ مسائل خانوادگی مانند طلاق یا ازدواج مجدد ودر نتیجه ازهم پاشیدگی بنیان خانواده؛ ازدواج درسنین پایین که باعث می شود والدینی که خود به قدرکافی رشد ذهنی نیافته اند، مبادرت به پرورش نامطلوب کودک نمایند وحمایت درازمدت والدین ازنوجوانان به عنوان عوامل به وجود آورنده ویا دخیل دربه وجود آمدن بحران هویت اشاره کرد. اما درکنارتمام این عوامل، ازپذیرش اغلب خانواده ها درقبال کودکان به عنوان یکی ازمهمترین علت ها یاد می شود. چرا که والدین نسل جدید نسبت به والدین نسل قبلی، به بچه اجازه بیشتری می دهند که هر کاری دلش می خواهد انجام دهد ویا هرچه بخواهد بگوید تا مبادا سرخورده شود. علاوه برآن، استفاده ازاینترنت و گپ های اینترنتی، به مجازی شدن هویت می انجامد. گرایش روزافزون به ارتباطات مجازی، نوجوانان را ازدنیای واقعی به دنیای مجازی وهیجانی می کشاند. به همان میزان که افراد وقت خود را برای روابط مجازی صرف می کنند، ازتعامل آنها با دیگران درمحیط کاروخانواده کاسته شده ومسلما هنگامی ارتباط تعاملی به صورت مستقیم باشد، آسیبهای اجتماعی هم کمترمی شود. ولی روابط مجازی وفاصله دار، آسیب پذیرهم می شوند .

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:39 - 0 تشکر 524277

بی توجهی به آموزه های دینی و بحران هویت :

    قرآن کریم به عنوان کتاب هدایتگرانسان ها ،دنیا را به عنوان محل آزمایش وامتحان معرفی می کند تا انسان دراین محل مدتی تعلیم دیده وامتحان پس داده وبا عملکرد خود، حیات جاویدان وزندگی بعد ازمرگ خود را رقم زند. با این نگاه ، آموزه های دینی هویت انسان واجتماع را درعبودیت و بندگی اوازخداوند ودوری ازبت وبت پرستی، پیروی ازشیطان وهوای نفس وخودداری از تقلید کورکورانه ازاجداد ونیاکان می داند وازغفلت وخود فراموشی به شدت نهی میکند. غفلت وخود فراموشی - با توجه به قرآن مجید وفرمایشات پیامبراعظم(ص) وائمه معصومین(ع) ،هنگامی که انسان ازنعمات وابزارارزشمندی همچون عقل وچشم استفاده بهینه نکند، هویت اصیل وگوهرانسانی خود را فراموش کرده وازدست خواهد داد، نتیجه اش همان مقام پست ترازحیوان است که قرآن می فرماید. چرا که انسان با داشتن گوهرعقل واختیار، اگرمنحصرا به امورمادی ودنیوی بیندیشد وبرای پرسش «ازکجا آمده ام؟ آمدنم بهرچه بود ؟» پاسخ مناسب وشایسته ای نداشته باشد، قطعا ازجایگاه واقعی خود سقوط وتنزل خواهد کرد ودرمرتبه ای پایین ترازحیوان قرارخواهد گرفت. بنابراین بحران هویت، یا خود گم کردن وبیگانه شدن انسان با نشانه ها، به این معناست که انسان نداند کیست؟ چه کاره است ؟ دینش، زبانش، جنسش و... کدام است؟ به عبارت دیگر، «من»ی که نمی داند جزء کدام «ما» است و«ما»یی که نمی داند جزء کدام «ما»ی بزرگتراست. «من» و«ما»یی بحران زده است واین بحران برحسب این که اصل وجوهررا چه بدانیم ،مصادیق متعدد می تواند داشته باشد. درروایات ائمه معصومین(ع) نیزآثارفراوانی برای غفلت و فراموشی ازجمله فقدان بصیرت وبینایی ذکرشده است. انسانهای غافل وازخود گریزان، ارزش وکرامت ذاتی وانسانی خود را فراموش کرده، ازفرهنگ، آداب وحتی اعتقاداتش فاصله می گیرد. زندگی برای چنین افرادی پوچ وبی معنی می شود ، تحت تاثیرتبلیغات دشمنان قرارگرفته، نسبت به ارزشهای ملی ومذهبی خویش، نه تنها بی تفاوت می شود، بلکه سایه آن را درزندگی فردی واجتماعی، مایه ننگ، شرمساری وعامل عقب ماندگی تلقی کرده وروزبه روزفاصله خود را با آن بیشترمی کند و«من» گمشده خود را گاه دربت وبت پرستی جستجوکرده ،زمانی به سنتهای نادرست اجداد ونیاکان خویش روی می آورد وبه آنها افتخارمی نماید تا به زعم خود ،خلافکری وفرهنگی خویش را پرنماید. گاه طعمه دشمنان فرصت طلب قرارگرفته، فرهنگ و هویت بیگانگان را می پذیرد وازآن خود تلقی می نماید. چنینانسان هایی دچاربحران هویت شده وازفرهنگ خود فاصله گرفته اند .
    محیط واطرافیان -انسان با ذهن پاک، خالی وآماده واستعدادهای به فعلیت نرسیده درخانواده به دنیا آمده ووارد محیط مدرسه ودر نهایت جامعه می شود. بنابراین سالم یا ناسالم بودن محیطی که انسان بدان جا پا می گذارد، به طورحتم بر وی تاثیر می گذارد.
    درقرآن کریم، شرح حال ستمگران درروزمحشر، روزی که حقایق آشکاروهویت واقعی انسانها نمایان می گردد، بیان شده است؛ «روزی را که ستمکار، دست خود را به دندان می گزد ومی گوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم . ای وای برمن! کاش فلان شخص (گمراه) را دوست خود نگرفته بودم .» (آیات 27 و 28 سوره فرقان) این ندامت بیانگراین نکته است که همنشینی با افراد صالح ونیکوکار، رستگاری را به دنبال دارد وموجب تقویت تفکرات فرد می شود وبالعکس، همنشینی با افراد فرومایه، حضورشیطان را درپی خواهد داشت که نتیجه آن خود فراموشی وبحران هویت است.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:40 - 0 تشکر 524278

راهکارها

    ازآنجایی که «جوانان» محوربحث هویت می باشند، بایستی با تاکید برویژگی ها، نیازها وگرایش های نسل جوان، راهکارهایی ارائه داده شود تا جوانان خود را که به برخی ازمظاهرغیردینی وغیرملی روی آورده اند، به مسیرصحیح ومطلوب هدایت نماییم . دراین میان علاوه برروحانیت واساتید دانشگاهها ومراکزعلمی وتحقیقاتی، اقشارمختلف مردم نیزوظیفه هویت بخشی به جوانان را برعهده دارند. ازآنجا که یکی ازدغدغه های اصلی جامعه، موضوع بحران هویت درجوانان می باشد، راهکارهایی که با جلب اعتماد جوانان بتواند آنان را به اصل خویش بازگرداند وبه سمت هویت اصلی وفرهنگ اصیل خود سوق دهد، بسیارارزنده خواهد بود. ازآنجایی که بحران هویت به دلیل شرایط خاص وجوان بودن جمعیت کشورمان بیشترگریبانگیراین نسل سرنوشت سازشده وبی انگیزگی وبی مسئولیتی را درآنها به وجود می آورد ومانع ازفعالیتهای مفید وسازنده آنها می شود، باید درصدد پیشگیری وحل این بحران درجامعه بود. راهکارهای زیردرراستای توجه به این موضوع پیشنهاد می گردد : به کارگیری شیوه های مختلف فرهنگی جهت احیای هویت اصیل مذهبی وملی ومعرفی صحیح آنها ازطریق ابزارهای مناسب ، بویژه رسانه های گروهی ووسایل ارتباط جمعی وهمچنین آموزش وپرورش؛ شناسایی دقیق ودرست نیازهای جوانان؛ ایجاد پل ارتباطی محکم ترمیان نسل جدید وقدیم با توجه به مقتضیات زمان؛ تلاش جهت جلوگیری ازافزایش جمعیت وحفظ تعادل درجامعه؛ جلوگیری ازسیاست های تهاجمی فرهنگ غرب درمقابل فرهنگ بومی؛ ایجاد حس اعتماد متقابل بین افراد ونظام ازطریق اجرای عدالت اجتماعی، فقرزدایی وزدودن شکاف های طبقاتی درراستای افزایش عدالت اجتماعی ودرنتیجه تحکیم پایبندی افراد جامعه وبخصوص جوانان به نظام وارزش ها؛ انجام اصلاحات اساسی درنظام آموزشی وایجاد هماهنگی میان نظام آموزشی کشوربا سایر نظام های جامعه پذیری مانند خانواده، برای جلوگیری ازبه وجود آمدن تضاد درفرد؛ جلوگیری ازمهاجرت حساب نشده روستائیان به شهرها، به منظورجلوگیری ازتداخل خرده فرهنگ ها وایجاد تضاد نقش ها وبرهم خوردن تعادل درجامعه؛ به کارگیری و مشارکت افراد جامعه، بویژه جوانان درمسائل وتشویق هرچه بیشتربه حضورفعال درصحنه های مختلف جامعه؛ ایجاد اوقات فراغت صحیح وسازنده برای جوانان وهدایت آنها به مسیرهای درست زندگی ازطریق آموزش مهارتهای زندگی توسط ایجاد پایگاه های فرهنگی وهمچنین مراکزمشاوره. محترم شمردن منزلت اجتماعی برای آنها وایجاد زمینه های لازم برای تجربه اندوزی ودسترسی به سایرمطالبات فرهنگی . برای جوانان باید این امکان فراهم باشد تا با وجود احتمال خطا واشتباه بتوانند دست به انتخاب بزنند. تلاش درجهت ریشه کن نمودن بیکاری وایجاد انگیزه انجام فعالیت و احساس مسئولیت پذیری درجوانان .

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:40 - 0 تشکر 524279

آموزش واحیای هویت :

    دین انسان سازاسلام ازتوانمندی لازم برای بازشناسایی هویت برخورداراست . دین الهی به بشرمی آموزد که کیست وانسانیت چیست؟ به این صورت که انسان را متوجه ارزش وکرامت ذاتی خود کرده وبا دورنمودن ازپوچ گرایی، وی را به ادامه زندگی امیدوارمی سازد. با این حال برای انتقال آموزه ها وارزشهای الهی ومفاهیم ارزشمند دینی، به نظام آموزشی وساختاررسانه ای قدرتمندی نیازمند هستیم . با تحولات گسترده فناوری ارتباطات درعصرحاضر، انتقال هرچه بیشتر، غنی تروقوی ترمفاهیم و ارزشها را درسطح وسیع شاهد می باشیم . بنابراین با برنامه ریزی دقیق وحساب شده برای برقراری یک ارتباط سالم ،می توان آموزه های دینی وملی را درذهن وضمیروروح جوانان نهادینه کرده، درنتیجه ضریب اعتماد واطمینان آنها را بالابرده وتوان شان را برای مقابله دربرابرتهاجم گسترده فرهنگی افزایش داد، درغیراین صورت درمواجهه با فرهنگ مهاجم وفناوری دیگران ،اعتمادشان را ازدست داده، دچاربحران هویت خواهند شد.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:41 - 0 تشکر 524280

«بیگانگی و ازخود بیگانگی»، نگاهی از منظر روان‌شناسی اجتماعی

متفکران در تاریخ بیگانگی اختلاف‌نظر دارند. برخی نظیر آدورنو، اتزیونی، لاکس، و میلز معتقدند که الیناسیون پدیده‌ای خاص جوامع صنعتی و فوق‌صنعتی است. اتزیونی می‌گوید: «جامعه‌ی صنعتی نمونه‌ی بارزی از جامعه‌ی بیگانه است». لاکس معتقد است که «بیگانگی مرضی است مدرن و نوظهور که تا قبل از قرن ۱۹ ناشناخته بود». سی رایت میلز نیز معتقد است که «بیگانگی مهم‌ترین پدیده‌ی بارز و تم اصلی در متن جامعه‌ی معاصر است.»
گروهی دیگر از متفکران نیز چون فیوتر، فروم، مزاروش، مارکوس، پاپنهایم و کافمن آن را نه به عنوان ابداعی نو و واژه‌ای جدید که به‌صورت پدیده‌ای کهن و تاریخی فرض کرده‌اند. به نظر این متفکران ریشه‌های بیگانگی به نخستین دوره‌های تاریخ منظوم بر می‌گردد و آثار اولیه‌ی آن در بخش هایی از تاریخ فلسفی، مذهبی و اسطوره‌ای و ادبیات کهن مشهود است.
نخستین مسیحیان بیگانگی را به مفهوم جدایی انسان از معبود خود (یعنی خدا) می‌پنداشتند. انجیل با اشاره به قصه‌ی هبوط آدم ازبهشت و انفصال وی از درگاه الهی تصویری از بشر سرگردان و متعجب در سرزمینی غریب ترسیم می‌کند. چنین تصویری از انسان رانده‌شده از درگاه الهی را می‌توان در اکثر ادیان و مذاهب و نیز گرایش‌های عقیدتی نظیر یهودیت، اسلام و تصوف یافت.
اریش فروم معتقد است که تاریخ بیگانگی به دوره‌ی پیامبران عهد عتیق بر می‌گردد، دوره‌ای که در آن صحبت از پرستش بت‌هاست. انسان‌های بت‌پرست در مقابل چیزی کرنش می‌کنند که خود ساخته اند. بت (Idol) از دیدگاه فروم معرف نیروهای حیات فرد در شکلی بیگانه است.
در دوره‌های بعد از رنسانس نیز واژه‌ی الیناسیون مورد توجه و تأمل بسیاری از فلاسفه و متفکران اجتماعی، ادبا، شعرا و نویسندگان قرار گرفت. شاید گسترده‌ترین کاربرد این واژه از طرف فلاسفه‌ی قبل از هگل به وسیله واضعان مکتب قرارداد اجتماعی (Social Contract) یعنی توماس هابس، جان لاک و ژان ژاک روسو باشد. این فلاسفه به‌رغم اعتقاد راسخ فلاسفه‌ی عصر روشنگری به پیشرفت و تعالی و عقل‌گرایی و باورهای خوش‌بینانه، از جامعه و انسان به گونه‌ای دیگر یاد کردند. به نظر روسو، انسان در حالت طبیعی موجودی سلیم و پاک‌نهاد است و تنها از طریق جامعه سستی و کژی بر وی مستولی می‌شود.
روسو از فلاسفه‌ی قرارداد اجتماعی با اشاره به نیک‌طبعی سرشت انسان در حالت طبیعی سعی در نشان‌دادن نیروها و تأثیرات فاسدکننده و تباه‌گر مالکیت خصوصی، جامعه و تمدن داشت. روسو با روح تطبیق‌گرانه و سازگارانه‌ی (Confotmist) انسان مدنی و دیگرمحوری بشر متمدن مخالفت ورزید و آن را مغایر با اصل استقلال و آزادی انسان طبیعی دانست. به نظر این فلاسفه انسان بدون چشم‌پوشی از حق خود قادر به عمل و زندگی نیست. وی باید حقوق حقه‌ی خود را رها کند و به قرارداد اجتماعی تن دهد. چنین قراردادی به هرحال شرایطی را مهیا می‌سازد تا بیگانگی بر فرد مستولی شود. به عبارت دیگر، قرارداد اجتماعی فرد را از حقوق طبیعی خویش منفک و بیگانه ساخته تا منافع جامعه و نفع جامعه تأمین شود.
اصطلاح «الیناسیون» که از آن به «از خود بیگانگی» تعبیر شده، از قرن ۱۷ به بعد در حقوق، سپس در روان‌شناسی و فلسفه به کار رفته است. معادل آلمانی آن «Entausserung» است که به معنای «جدایی از خود» با رسیدن به «ناخود» (non, moi) است که ما مترادف آن را «بی‌خود» قرار می‌دهیم.
اما نخستین متفکری که مبحث «ازخود بیگانگی» Alienation انسان را در فلسفه‌ی غرب پیش آورده و تعریفی از آن ارائه داده «هگل» است. هر چه دیگران در غرب پس از هگل در این‌باره گرفته و نوشته‌اند یا تفسیری بر عقیده‌ی اوست و یا شکل پرداخته و پیچیده‌تر آن است.
هگل از خودبیگانگی یا به تعبیری بی‌خویشتنی را «عینیت یافتن اندیشه‌ی ازلی» در جهان جسمانی، یا تجسم روح متناهی در جهان متناهی تعریف می‌کند نماینده‌ی این را آگاهی انسان می‌داند، آن هم نه آگاهی یک فرد یا همه‌ی افراد در یک زمان، بلکه آگاهی همه‌ی افراد انسانی در سراسر زمان مد نظر هگل است.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:42 - 0 تشکر 524281

دورنماى تاریخى از خودبیگانگى

واژه از خودبیگانگى در طول تاریخ گاهى مفهومى با بار ارزشى مثبت و گاهى نیز بار ارزشى منفى و ضد ارزش داشته است. آنچه در محافل علمى و فرهنگى مطرح و در اینجا مدّنظر است، كاربرد منفى آن است.
الیناسیون یا از خودبیگانگى به معناى مثبت یعنى وارستن از خود یا از خود بى خود شدن است. از این رو، به معناى خَلْسه یا وجد و حال عرفانى است. اگر الیناسیون را به این معنا در نظر بگیریم، در واقع یك روش عرفانى (mystic) است براى رسیدن به دانش حقیقى. در این صورت، در مقابل روش عقلانى قرار مى گیرد. در روش عقلانى انسان مى كوشد با تحلیل و تركیب مفاهیم به حقایق جهان دست یابد، ولى در روش عرفانى، عارف براى رسیدن به حقیقت سعى مى كند از خویشتن خویش بیرون آید و حقیقت را در خود حقیقت درك كند. بنابراین، تجربه عرفانى به معناى توضیح (explanation) رازهاى نهفته هستى نیست، بلكه به معناى رفتن در دل این رازها و پذیرفتن آن ها به همان صورت سر بسته است. به همین دلیل است كه در عرفان ایرانى، در ستایش بیخودى و بیهوشى و نكوهش عقل و هوش مطالب فراوانى بیان شده است.تاریخ این نحوه تفكّر در غرب نیز از دیر زمان وجود داشته است؛ هم در ادیان بسیار كهن و هم در نظرات برخى از قدیمى ترین فلاسفه غرب (یونان). در اینجا به عنوان شاهد، نمونه هایى را به اختصار ذكر مى كنیم:فیلون اسكندرانى (حدود 40 م) این رگه عرفانى و شهودى را داخل در فلسفه و دیانت یهودى مى كند. در «سفر خروج» چنین آمده: «موسى به خدا گفت: اینكه چون نزد بنى اسرائیل برسم و بدیشان گویم خداى پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند كه نام او چیست، بدیشان چه بگویم كه خدا به موسى گفت: هستم آنكه هستم و گفت به بنى اسرائیل چنین بگو: اهیه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.»تعبیر فیلون از این عبارت آن است كه خدا مى گوید: ماهیت من هستى است و هستى قابل توصیف و بیان نیست؛ یعنى ذات خداوند را نه با اندیشه تحلیلى، بلكه با مراقبت عرفانى جذبه، با بیرون آمدن از خویشتن مى توان دریافت، و كسانى را كه نمى توانند این حال بى خویشتنى را درك كنند، «ساكنان همیشگى تاریكى اند» و سخنان كسانى كه «در روشنایى زندگى مى كنند» باور ندارند.در فلسفه نوافلاطونى قرن سوم نیز در آثار فلوطین (205ـ270 م) این تعبیر به كار برده شده است. او نیز راه دستیابى به دانش حقیقى را بیرون شدن از خود و جذب شدن به سوى مطلوب مى داند. چنانكه مى بینیم در فلسفه اشراقى و در یهودیت و مسحیت قرون وسطایى و در عرفان ایران و به طور كلى در تفكر شهودى، بى خویشتنى یا از خود بیگانگى ارزش مثبتى است. اما در عصر جدید، بخصوص از زمان هگل (1770ـ1831) به این سو، مفهوم از خودبیگانگى یا بى خویشتنى معناى منفى پیدا مى كند و تقریبا در همه حوزه هاى علوم انسانى، اعم از جامعه شناسى، روان شناسى، فلسفه و حتى روان پزشكى به عنوان یك آسیب و بحران كه هویت انسانى را هدف قرار داده و او را نه تنها از مسیر كمال دور مى كند، بلكه سلامتى انسان را نیز تهدید مى نماید به كار رفته است.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:43 - 0 تشکر 524282

هگل و از خودبیگانگى

در فلسفه هگل دست یافتن به دانش حقیقى (دانش مطلق) به معناى بازیافتن خویشتن است. هگل نیز مانند فلوطین معتقد است كه دانش به معناى یگانگى داننده و دانسته است، اما به اعتقاد او این یگانگى با پیوستن انسان به خویشتن خویش حاصل مى شود، نه با بیرون آمدن از خویشتن. هگل بر این بارو است كه اندیشه باید بر پاى خود بایستند و متعلق خود (دانسته عین) و در نتیجه، دانش مطلق، حاصل شود. اما جذب دانسته در داننده به این معناست كه داننده ساختگار دانسته را بشناسد و از آنچه در درون آن مى گذرد سر در آورد. یعنى داننده دَرِ صندوقچه اسرار را باز كند و محتواى آن را بیرون ریزد. بدین ترتیب، اسرارى باقى نمى ماند؛ نتیجه روش فلسفى یا تحلیلى توضیح اسرار است، و در نتیجه، نفى اسرار. این محور مركزى اختلاف فلسفه هگل با تفكر شهودى است و گردش مفهوم بى خویشتنى از قدیم به جدید و از مثبت به منفى بر این محور صورت مى گیرد.بنابراین، مفهوم بى خویشتنى در عصر جدید و به ویژه در دست هگل وارونه مى شود. هگل مفهوم از خودبیگانگى را درحوزه هاى مختلف از جمله در حوزه دین به كار مى برد و از مجموعه سخنان وى بر مى آید كه وى دین را یكى از عوامل از خودبیگانگى انسان به معناى منفى آن مى داند. هگل مى گوید: دو نوع قانون داریم: 1. قانون طبیعى؛ 2. قانون وضع شده.
وى دین را مجموعه اى از قضایا مى داند كه از ناحیه مرجعى وضع شده و ما ملزم به تبعیت از آن هستیم و مبناى چنین دینى را اعتبار و اقتدار آن مرجع مى داند نه تشخیص عقل. به نظر هگل، یهودیت یك چنین دینى است. هگل مى گوید: پذیرفتن دین یعنى پذیرفتن قوانین وضعى و مقهور اراده غیر شدن و بیرون آمدن از امتداد وجودى خود. هگل این وضع را «بریدن» یا «فصل شدن» انسان از طبیعت خود مى داند؛ زیرا در این حالت دیانت انسان كه تعیین كننده رفتار اوست از طبیعت او نمى جوشد، بلكه از بیرون بر او تحمیل مى شود.هگل جوهر از خودبیگانگى را در این نكته نهفته مى بیند كه فرد انسان احساس مى كند حیات شخصیت فردى او خارج از ذات او، یعنى در جامعه و دولت وجود دارد. وى پایان از خودبیگانگى را عصر روشنگرى مى داند كه حقایق تقویت كننده بیگانگى كاهش مى یابد. انگیزه خارجى امرى عینى و صددرصد محسوس و ملموس مى شود و دولت و سازمان دینى دیگر حقایقى هراس انگیز و اضطراب آفرین نیستند، بلكه بخشى از عالم مادى هستند كه در معرض بررسى و تحقیق علمى قرار مى گیرند.
هگل به از خودبیگانگى در حوزه اقتصاد نیز عنایت داشته و معتقد است تقسیم كار و تنوع آن انسان را از اینكه نیازهاى خود را تأمین كند و به آنچه تولید مى كند نیازمند باشد، دور مى سازد و سبب اعتماد انسان به غیر خود (انسان هاى دیگر و صنعت و فن) و پیدایش نیرویى برتر از انسان و حاكم بر او مى شود كه از حیطه قدرت او خارج است و آن موجود بیگانه بر او مسلّط مى شود

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:44 - 0 تشکر 524283

فوئرباخ و از خودبیگانگى

فوئرباخ، كه در حقیقت واسطه فكرى میان هگل و ماركس است، از خودبیگانگى هگل را در دین مطرح كرده است. فوئر باخ، كه یك فیلسوف ماتریالیست است، دین را عامل بزرگ از خودبیگانگى انسان مى شمارد.وى معتقد بود كه آدمى حق، محبّت و خیر را مى خواهد و چون نمى تواند آن ها را تحقق بخشد، آن ها را به موجودى برتر، یعنى نوع انسان كه آن را «اللّه» مى نامد، نسبت مى دهد و در وجود خدایى با این صفات مجسّم مى سازد و به این طریق از خود بیگانه مى شود. به همین دلیل، وى دین را مانعى در راه پیشرفت مادى، معنوى و اجتماعى انسان تلقّى مى كند. وى معتقد است كه انسان در سیر خود براى رهایى از دین و به تعبیرى از خودبیگانگى، سه مرحله را گذرانده یا باید بگذراند: در مرحله نخست، خدا و انسان در دامن دین به هم آمیخته بودند؛ در مرحله دوم، انسان از خدا كناره مى گیرد تا روى پاى خود بایستد و مرحله سوم، كه فوئرباخ همه را به سوى تحقق بخشیدن به آن فرا مى خواند، مرحله علم انسانى است كه انسان ماهیت خود را باز مى یابد، مالك جوهر خویش مى شود، نوع انسانى خداى انسان مى گردد و به جاى رابطه خدا و انسان، رابطه نوع انسانى و انسان مطرح مى شود.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:45 - 0 تشکر 524285

ماركس و از خودبیگانگى

كارل ماركس براى «كار» بالاترین ارزش را قایل است و مى گوید: «انسان در روند كار، خود را مى سازد و سرشت نوعى خود را به جا مى آورد. بنابراین، زیستن یعنى كار كردن. به همین دلیل، ماركس كار را «تجلّى زندگى» مى نامد. این تجلّى از زندگى ممكن است موجب «بیگانگى از زندگى» شود. این مشكل زمانى پیش مى آید كه انگیزه كار نه «نیاز درونى»، بلكه «نیاز بیرونى» و «اتفاقى» باشد؛یعنى وقتى كه انسان ناچارباشد براى ادامه حیات خود، كار خود را و در واقع، خویشتن خود را مانند كالا بفروشد. كارل ماركس مى گوید: «انسان از طریق الوهیت و ایدئولوژى \"خود حقیقى اش\" را تحقق نمى بخشد، بلكه از طریق اتحاد با جهان به وسیله كار خلّاق، فعالیّت سازنده، و روابط اجتماعى عینى و هماهنگش، ذات خود را محقق مى سازد.»
ماركس بر این باور است كه دین و آموزه هاى دینى یكى از موانعى است كه در مسیر خود شكوفایى كامل انسان قرار دارد و عامل از خودبیگانگى او مى شود؛ به این بیان كه دین با دادن وعده و وعیدهاى اخروى جلوى حركت توده هاى مردمى را مى گیرد و نمى گذارد انسان ها در مقابل حكومت هاى استبدادى قیام كنند و از انسان یك موجود خیالى مى سازد و هیچ گاه انسان به هویت حقیقى خودش دست نمى یابد و به این صورت از حقیقت خود فاصله مى گیرد و از خود بیگانه مى شود. ماركس راه نجات انسان ها را از خودبیگانگى، مقابله با دین و از بین بردن دین مى داند.علاوه بر سه متفكر مذكور، توماس هابز (Tomas habbes)، بندیك اسپینوزا (Bendict spinozsa)، جان لاك (John Locke)، ژان ژاك روسو (jean jacuess Rousseau)، ماكس شلر (Max scheler)، یوهان فیخته (Johann Fichte)، ولفونگ گوته (Wolfgang goethe)، ویلهلم ون هامبولت (Wilhelm von humboldt)، سورن كى یر كه گورد (Soern kier kegoard) و پل تیلیخ (Paul Tilhich) از اندیشمندانى هستند كه به مسئله از خودبیگانگى پرداخته اند.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:45 - 0 تشکر 524286

بررسى و ارزیابى

تأمّلى كوتاه درباره سیر تاریخى مفهوم از خودبیگانگى در فلسفه غرب و بدون تردید، پرداختن به مسئله «از خودبیگانگى» توسط اندیشمندان غربى به ویژه در سده هجدهم و نوزدهم میلادى نشان مى دهد كه این مسئله یكى از مهم ترین مسائل انسان شناختى است. در واقع، یكى از دردهاى مزمن و خطرناكى است كه انسانیت انسان را تهدید مى كند و حداقل فایده آن هشدارى است به همه انسان ها و رهبران فكرى و فرهنگى جامعه بشرى. اما تبیینى كه اندیشمندان غربى از این مسئله ارائه نموده اند، از نظر متفكّران ما به جدّ مورد نقد و بررسى است؛ زیرا ما دین را مانع از خودبیگانگى مى دانیم، در حالى كه آن ها دین را عامل از خودبیگانگى انسان مى دانند. وجه مشترك بیشتر این متفكران، به ویژه هگل، فوئرباخ و ماركس در زمینه رابطه دین و از خودبیگانگى، آن است كه هر سه دین را به عنوان یكى از مهم ترین علل از خودبیگانگى بشر مى دانند و بر این باورند كه تا بشر دین را كنار نگذارد، نمى تواند خویشتن خویش را بازیابد؛ زیرا آن ها دین را حاكم بر اندیشه بشرى مى دانند و معتقدند پذیرش دین یعنى مقهور اراده غیر شدن و بیرون آمدن از امتداد وجودى خود.نقد و بررسى این دیدگاه ها به صورت تفصیلى از حوصله این نوشتار خارج است، اما به برخى از اشكالات اساسى آن ها اشاره مى كنیم:

1. تقریبا در همه این دیدگاه ها به ویژه در سه دیدگاهى كه بیان شد، این مطلب به چشم مى خورد كه انسان را تنها در زندگى مادى این جهانى خلاصه مى كنند و دیگر ساحت هاى وجودى انسان را نادیده مى گیرند. حال آنكه، انسان موجودى است چند ساحتى كه در جاى خود این مسئله به صورت مستدل به اثبات رسیده است.
2. بیشتر این دیدگاه ها، خدا را موجودى ساخته ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه بشر مى دانند. این ادعا فاقد پشتوانه استدلالى و برهانى است و در جاى خود به اثبات رسیده كه خدا یك موجود خیالى ساخته ذهن بشر نیست، بلكه موجودى واقعى و حقیقى است كه همه عالم هستى مخلوق، نیازمند و عین ربط به او هستند. به نظر مى رسد، با فرو ریختن این دو مبنا كلیه تحلیل هاى مبتنى بر آن از بین مى رود. به اعتقاد ما ریشه ها و عوامل پیدایش مسئله «از خودبیگانگى» به عنوان یك مشكل را باید در تعالیم و ادیان آسمانى جست وجو كرد و ادیان الهى پیش از هر متفكرى به این مسئله پرداخته اند و همواره با بیان هاى گوناگون به انسان ها هشدار داده اند كه از این بیمارى خطرناكى كه انسانیت آن ها را تهدید مى كند، غفلت نورزند.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.