• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن روانشناسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
روانشناسي (بازدید: 2681)
پنج شنبه 2/6/1391 - 8:30 -0 تشکر 524263
ازخود بیگانگی و بحران هویت درجوانان (با رویکرد دینی)

 

مفهوم از خودبیگانگى


واژه «alienation» كه در زبان فارسى غالبا به «از خودبیگانگى» ترجمه شده است، در فلسفه غرب سابقه طولانى دارد. ریشه این اصطلاح كلمه لاتینى «alius» به معناى «دیگر» است. پسوندen در زبان لاتینى صفت ساز است. بنابراین، «alien» به معناى منسوب به دیگرى است. از صفت alienفعل alienate ساخته شده است، به معناى «از آنِ شخص دیگر كردن» یا به عبارت واضح تر، «انتقال به غیر». سپس از این كلمه، اسم فعل alienationبه معناى «انتقال به غیر» (الیناسیون) ساخته شده است. مورد استعمال اصلى آن مناسبات حقوقى است به معناى سلب حقى از یك شخص و انتقال آن به شخصى دیگر. اما با گذشت زمان، این مفهوم آن قدر توسعه پیدا كرده، كه در جامعه شناسى، روان شناسى، فلسفه و حتى روان پزشكى كاربرد دارد. در روان شناسى و روان پزشكى، الیناسیون عبارت است از حالت ناشى از اختلال روانى یا به اصطلاح، «روانى» بودن. البته این معنا نیز با مفهوم حقوقى كلمه ارتباط دارد؛ زیرا از یك سو بیمار روانى، شخصى است كه سلامت عقل خود را از دست داده است (عقل از او سلب شده است)، و از سوى دیگر، قانون پاره اى از حقوق چنین شخصى را سلب مى كند و به ولىّ یا وارث او انتقال مى دهد. این همان مفهوم قضایى «حجر» است. بنابراین، «فرد الینه» از جهت قضایى معادل «محجور» خواهد بود.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:31 - 0 تشکر 524264

ازویژگی های عصرجدید، جریان سریع ودرعین حال پیچیده تحولات می باشد. این سرعت وپیچیدگی دربعضی موارد موجب محدود شدن قدرت تحلیل وبازشناسی رویدادها می گردد. یکی ازمشکلات جدید ونیمه پنهان بشردردوران پیشرفت تکنولوژی وبه تبع آن ارتباطات، بحران هویت است . به عقیده محققان علوم اجتماعی، انسان نوین درمیان شهرهای بزرگ وانبوه ارتباطات ، بخشی ازحقیقت وجودی خویش را ازدست داده است واحساس تعلق به جایی نداشته ودرخود نمی بیند ؛ به عبارتی دچار«ازخود بیگانگی» یا «بی هویتی» شده است. توجه به این نکته که آغازاین بحران ازدوره نوجوانی وجوانی بوده واهمیت ندادن به آن، باعث تا ثریا کج رفتن شخصیت فرد می گردد، ضرورت بررسی مسئله هویت در نوجوانان وجوانان را بیش ازپیش روشن می سازد. در میان موجودات ملموس و محسوس جهان ما، این فقط انسان است که می تواند هویت واقعی خود را دگرگون سازد، تعالی ببخشد و یا آن را به رکود و سقوط مبتلا سازد. همچنین این فقط انسان است که می تواند هویت واقعی خویش را با علم آگاهانه ی حضوری بیابد یا از خود غافل شود، خود را فراموش کند، هویت واقعی خود یعنی روح انسانی خود را بفروشد و از خود بیگانه شود.


ریشه های اولیه ی مسأله ی «از خود بیگانگی» را باید در تعالیم ادیان آسمانی جستجو کرد؛ این ادیان آسمانی هستند که بیش تر و پیش از هر متفکر و مکتبی، مسأله را با بیانهای گوناگون مطرح کرده، نسبت به آن هشدار داده، نمودهای آن را بیان کرده و برای پیشگیری و درمان آن راه حلهای عملی ارائه کرده اند. با این همه، در مباحث علوم انسانی و اجتماعی نوعا طرح و تبیین مفهوم از خود بیگانگی به صورت فنی و علمی به برخی از دانشمندان سده ی هیجدهم و نوزدهم میلادی به ویژه هگل، فوئر باخ و مارکس نسبت داده شده است. وجه مشترک این سه متفکر در زمینه رابطه ی دین و از خود بیگانگی، آن است که هر سه، دین را موجب از خود بیگانگی بشر می دانند و معتقدند که فقط زمانی بشر خویشتن خویش را باز می یابد که دین را کنار نهد؛ و دست کم تا دین بر اندیشه ی بشری حاکم است، از خود بیگانگی گریبانگیر آدمی است؛  و این سخن دقیقا نقطه ی مقابل بینش ادیان آسمانی و به ویژه اسلام و قرآن در مسأله ی از خود بیگانگی است.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:32 - 0 تشکر 524265

قرآن و مسأله ی از خود بیگانگی



پیش از ورود به بحث، یادآوری این نکته ضروری است که طرح مسأله ی از خود بیگانگی بستگی تام به تصویری دارد که در مکتبهای مختلف نسبت به انسان و حقیقت و هویت او ارائه می شود و بررسی این تصویر در مکاتب مختلف، از حوصله ی این نوشتار بیرون است. از این رو، فقط اشاره می شود که در بینش قرآنی حقیقت انسان را روح جاودانه او تشکیل می دهد که از خدا نشأت گرفته و به سوی او باز می گردد و انسان هویت «از اویی» و «به سوی اویی» (انا لله و انا الیه راجعون) دارد. از سوی دیگر، زندگی واقعی انسان در سرای آخرت است که با تلاش مخلصانه و همراه با ایمان خود در این دنیا، آن را بنا می نهد. بنابراین، مسأله ی از خود بیگانگی از دیدگاه قرآن را باید در این چارچوب مورد توجه قرار داد.
دومین نکته شایان توجه در این خصوص آن است که نامگذاران مسأله ی از خود بیگانگی، انسان و زندگی وی را در زندگی دنیوی و نیازهای مادی و احیانا نیازهای معنوی وی در چارچوب زندگی دنیوی خلاصه کرده اند و به همه ی ابعاد این مسأله از منظر دنیوی نگریسته اند. علاوه بر آن که برخی از آنها با پذیرش مبانی فلسفی ماده گرایانه، به تناقضی آشکار دچار شده و با وجود نفی هرگونه امر غیر مادی، بر هویت انسانی و ارزشهای معنوی و ایده آلهای انسانی تأکید کرده اند؛ افزون بر آن ابعاد معنوی و روحی انسان را تا حد اموری مادی تقلیل داده و به کلی صورت مسأله را نادرست و وارونه مطرح کرده اند و در چنین فضایی آنچه مورد غفلت واقع شده است هویت واقعی انسان است و در واقع تئوری از خود بیگانگی آنان خود مصداق و نیز علت از خود بیگانگی است.
قرآن مجید، بارها نسبت به غفلت از خود و سرسپردگی انسان نسبت به غیر خدا، هشدار داده است و از بت پرستی، پیروی از شیطان و هوای نفس و تقلید کورکورانه از نیاکان و بزرگان، نکوهش کرده است.سلطه ی شیطان بر انسان و هشدار نسبت به آن نیز بارها و بارها در قرآن مجید مطرح گردیده و بر خطر انحراف انسان در اثر وسوسه ی شیاطین انس و جن تأکید شده است. مفاهیم یاد شده در فرهنگ بشری و بینش اسلامی، مفاهیمی آشنا و قابل هضم و درک هستند، هر چند اگر به آنها از زاویه ی مسأله ی از خود بیگانگی نگریسته شود، جلوه ای تازه می یابند. ولی مفاهیمی از قبیل خود فراموشی، خود فروشی و خود زیانی که در برخی از آیات شریفه آمده است، مفاهیم مهم دیگری هستند که تأمل بیش تری را می طلبند و دقت انسان را بر می انگیزند. مگر می شود انسان از خود غافل شود و خود را فراموش کند یا آن که خود را بفروشد؟! مگر خود زیانی هم ممکن است؟ انسان زیان می کند و زیان او به معنی از دست دادن امکاناتی است که در اختیار دارد؛ اما خود زیانی چه مفهومی می تواند داشته باشد و چگونه انسان در ذات خویش دچار زیان می شود؟! قرآن مجید در این زمینه می فرماید:
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم»و همانند آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی کرد.
و در جای دیگر می فرماید:
«بئسما اشتروا به انفسهم» آنچه که خود را به آن فروختند بد چیزی است.
همچنین در آیه دوازدهم و بیستم از سوره ی انعام می فرماید:
«الذین خسروا أنفسهم فهم لا یومنون»
آنان که دچار خود زیانی شدند پس آنان ایمان نمی آورند.
نکته ی شایان توجه، تفاوت اساسی مسأله ی از خود بیگانگی در بینش قرآن با بینش بنیانگذاران این نظریه (هگل، فوئرباخ و مارکس) است. همان طور که گذشت، در این سه نظریه، دین یکی از عوامل از خود بیگانگی به شمار می آید و راه نجات بشر از مسأله ی از خود بیگانگی، زدودن دین از زندگانی انسان دانسته می شود. ولی در بینش قرآنی، مسأله دقیقا بر عکس این قضیه است؛ انسان تا به سوی خدا حرکت نکند خود را نیافته و گرفتار از خود بیگانگی است. در ادامه ی بحث، بار دیگر به این موضوع باز خواهیم گشت و به گونه ای دیگر به این مسأله خواهیم نگریست.
به هر حال، از خود بیگانگی در منظر قرآن یک حالت روانی و فکری است که دارای لوازم، نمودها و آثاری است. انسان از خود بیگانه که دیگری را خود می پندارد، به طور طبیعی، هویت دیگری را هویت خود می پندارد و این هویت دیگر هر چه باشد، انسان از خود بیگانه، تصویری متناسب با آن، از خود خواهد داشت. این هویت و تصویر دیگر، در اغلب موارد، هویت و تصویری است که بر اساس جهان بینی انسان از خود بیگانه شکل گرفته است.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:32 - 0 تشکر 524266

خسران نفس



مقوله «از خود بیگانگی»، پدیده جدیدی نیست كه توسط دانشمندان غربی شناخته شده باشد، بلكه قرآن كریم در بیش از هزار سال پیش به این موضوع اشاره كرده و در موارد متعددی به آن پرداخته است. در قرآن می خوانیم:
«الذین خسروا انفسهم فهم لایؤمنون» (انعام- 20)
كسانی كه «خود» شان را زیان كرده اند، ایمان نمی آورند.
در آیه شریفه دیگری، خداوند در توصیف حال كسانی كه در برابر دعوت انبیاء و فرستادگان الهی، طریق انكار و عصیان را برگزیدند می فرماید:
«قد خسروا انفسهم.» (اعراف- 53)
«خود» شان را زیان (ضرر) كردند.
علامه طباطبایی (ره) در ذیل این آیه و توضیح این عبارت چنین اظهارنظر می كنند:
«به قیمت جان و گوهر ذات خود ضرر كردند، چون دین خود را لهو و لعب گرفته؛ انكار حق را بر تسلیم در برابر حق ترجیح دادند...» (ترجمه المیزان، ج 8، ص 168)
البته قرآن كریم به این اندازه نیز اكتفا نمی كند و در آیات دیگر، «خسران نفس» (یا همان «ازخود بیگانگی») را بزرگ ترین خسران ها و زیانكاری ها معرفی می فرماید:
«قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم.» (زمر-15)
بگو به راستی زیانكاران واقعی كسانی هستند كه «خود» را باخته اند.
علامه طباطبایی(ره) در المیزان، توضیحات زیر را در تبیین این آیه كریمه ارائه نموده اند:
«كلمه «خسر» و «خسران» هر دو به معنای از دست دادن سرمایه است، یا همه اش و یا بعضی از آن.»
«خسران نفس» به معنی آن است كه آدمی نفس خود را در معرض هلاكت و بدبختی قرار دهد، به طوری كه استعداد كمالش از بین برود و سعادت به كلی از او فوت شود.
«... كفر و شرك همان خسران حقیقی است.»
بنابراین، خسران حقیقی آن است كه انسان، «سرمایه انسانی» خویش را از دست بدهد و با آن بیگانه بشود. عالی ترین سرمایه انسان نیز چیزی جز اعتقاد به «توحید» نیست.
تا اینجا می توان دریافت كه حكومت «خود» طبیعی بر «خود» ملكوتی، همان خسران نفس و آشكارترین خود فراموشی است. انسان دراین حال، «ناخود» («خود» طبیعی) را خود می پندارد، به گفته مولوی:


ای كه در پیكار «خود» را باخته
دیگران را تو ز «خود» نشناخته
استاد مطهری دراین خصوص اشاره می كنند:
«... انسان احیاناً «خود» را با «ناخود» اشتباه می كند و «ناخود» را «خود» می پندارد و چون «ناخود» را «خود» می پندارد، آنچه به خیال خود برای خود» می كند، در حقیقت برای «ناخود» می كند و «خود» واقعی را متروك و مهجور و احیاناً منسوخ می سازد.» (سیری در نهج البلاغه، ص308)
تشبیه و تفسیر مولوی در ابیات زیر با كلام وی مطابقت دارد:


در زمین دیگران خانه مكن
كار خود كن كار بیگانه مكن
كیست بیگانه، تن خاكی تو
كز برای اوست غمناكی تو
تا تو تن را چرب و شیرین می دهی
گوهرجان را نیابی فربهی
گرمیان مشك، تن را جا شود
وقت مردن گند آن پیدا شود
مشك را بر جان بزن بر تن ممال
مشك چه بود نام پاك ذوالجلال

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:33 - 0 تشکر 524268

نظراسلام درباره ازخود بیگانگی چیست

خودباختگی از بدترین دردهایی است که گریبانگیر انسان می شود. اگر انسان قدر خود را نداند،ارزش ندارد. به تعبیر قرآن اگر انسان خود را ببازد، مانند قمار بازی است که تمام اموالش را باخته است و دیگر هیچ ندارد و در مرحلهء آخر خود را هم می بازد:
خود را باختند>.
خود باختگی در دوری از خدا است . انسانی که از خدا غافل است ، در خسران به سر می برد.
اگر انسان از خدا غافل بشود، از خود هم غافل می شود؛ مثلاً انسانی که دزدی می کند و داخل خانهء مردم می شودو اموال را به غارت می برد، خود را می بازد و جانش را در خطر می اندازد و هویت خود را از دست می دهد و همه ءگناهان همین پیامد را دارند و هویت انسان را عوض می کنند. به ظاهر او را انسان می بینی ، اما در باطن درنده و حیوان خطرناکی است که باید از او پرهیز کنند. علی 7تعبیر جالبی دربارهء معاویه دارد:
پاک کنم تا ناخالصی ها بیرون آید>.
انسان در اثر غفلت از خدا و دوری از معنویات و فرورفتنی در گناهان ، هویت خویش را از دست می دهد و لذادر روایات آمده است که پیامبر فرمود:
در مقابل خود فراموشی و غفلت از خدا، ذکر است . ذکر یعنی توجه قلبی به خدا، و چون نماز بهترین یاد خدا است ، انسان در نمازی که با حضور قلب و معرفت باشد، خود را پیدا کرده و به خود واقعی دست می یابد ووقتی خود را یافت و به حقیقت خود توجه کرد، هویت انسانی خود را پیدا می نماید و به تمام معنا انسان می شود، اماانسان هایی که در گناه و شهوت و غفلت غوطه ور هستند، گرچه به ظاهر انسان اند، ولی در حقیقت همان گونه که درروایت پیامبر6آمده بود، از انسانیت به دورند.
(پـاورقی 1.بحارالانوار، ج 7 ص 89)

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:35 - 0 تشکر 524269

بررسی برخی از نمودهای از خود بیگانگی :

نمودهای از خود بیگانگی



برهم خوردن تعادل روحی



اگر انسان از خود بیگانه شد و عنان اختیار خویش را در دست دیگری نهاد، به دو دلیل تعادل خویش را از دست می دهد:
نخست آن که، حرکتهای آن دیگری چون با مقتضای ساختار وجودی او سازگار نیست، دچار عدم تعادل می شود. دیگر آن که، آن دیگری، موجودهای متعدد و متنوعی را در بر می گیرد. آن دیگری حتی اگر نوع خاصی از موجودات باشد و به عنوان مثال، انسانهای دیگر باشند، افراد متعدد و متنوعی دارد. این موجودات مختلف یا افراد متعدد، خواستهای متضاد و دست کم مختلف دارند و تعادل انسان از خود بیگانه را به هم می زنند. قرآن مجید که انسان مشرک را از خود بیگانه، می داند، می فرماید:
«ءأرباب متفرقون خیر أم الله الواحد القهار»
آیا خداوندان پراکنده بهترند یا خدای یگانه ی چیره بر همه.
و نیز می فرماید: «ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا...»  خداوند مثلی زده است: مردی که چند (خواجه) بدخو و ناسازگار در او شریک باشند و مردی که از آن یک مرد است، آیا این دو در مثل برابرند؟ و نیز می فرماید: «لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله»  به دنبال راههای دیگر [به جز راه توحید که راه مستقیم است] نروید که شما را از راه خدا جدا و پراکنده سازد.



بی هدفی و بی معیاری



بنابر آنچه گذشت، انسان از خود بیگانه دچار بی هدفی می شود. در واقع، او خود به صورت معقول و حساب شده هدفی را بر نمی گزیند و در زندگی و رفتار خود سرگردان است. از دیدگاه قرآن، منافقان، که جمعی از خود بیگانه اند، این گونه توصیف می شوند:
«مذبذین بین ذلک لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء و من یضلل الله فلن تجد له سبیلا»
بین خدا و غیر خدا سرگردان اند نه با گروه مؤمنان و نه با گروه کافران (یکسو و یکدل) اند و هر که را خدا گمراه کند برایش راهی نیابی.
چنین انسانی به بیان حضرت علی - علیه السلام - مصداق و مورد «یمیلون مع کل ریح» (به هر سو که باد می وزد میل می کنند) هستند و جز آن دیگری - که گفته شد متعدد و متشتت است - معیاری ندارند و تعدد آن بیگانه ها، بی معیاری و بی هدفی را برایشان به ارمغان می آورد.


عدم آمادگی و قدرت بر تغییر وضعیت



انسان از خود بیگانه، که خود را دیگری پنداشته و از خود واقعیش غافل است، یا در اثر مطلوب پنداشتن وضیعت فعلی اش حاضر به هیچ گونه تغییر در وضعیت خویش نیست و در برابر آن مقاومت می کند و یا به دلیل غفلت از خود و وضعیت مطلوب، در اندیشه ی تغییر وضعیت نیست و در نتیجه، قدرت بر تغییر وضعیت ندارد؛ و چون همه اینها در اثر انتخاب و اختیار آگاهانه اوست، مورد نکوهش قرار می گیرد. آیات فراوانی که ضمن نکوهش از کفار و منافقان راه هدایت آنان را بسته شده و تداوم گمراهی شان را حتمی می داند - مانند: «و من یضلل الله فما له من هاد» و هر کس را که خدا گمراه سازد هیچ هدایتگری برایش نیست - گویای همین حقیقت است.
و در جای دیگر می فرماید:
«ومن أظلم ممن ذکر بآیات ربه فأعرض عنها و نسی ما قدمت یداه انا جعلناه علی قلوبهم أکنه أن یفقهوه و فی آذانهم وقرا وان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا أبدا»
و چه کسی ستمکارتر از آن است که به آیات خداوندگارش پند داده شود، پس، از آن روی گرداند و آنچه را انجام داده (از کارهای زشت) فراموش کند. به راستی که ما بر دلهاشان پوششهایی نهادیم تا آن (قرآن) را در نیابند و در گوشهاشان گرانی نهادیم (تا آن را نشنوند) و اگر آنان را به راه راست و رهنمود خدا بخوانی هرگز هدایت نشوند.
در ادامه خواهیم گفت که فراموش کردن اعمال گذشته و عدم بازنگری نسبت به آنها، عامل مهمی برای از خود بیگانگی است. در این آیه نیز ناتوانی اصلاح وضعیت و عدم قدرت بر تغییر، به عنوان نمودی برای از خود بیگانگی مطرح شده است.


اصالت ماده و مادیات



چنان که گذشت، هویت واقعی انسان را بعد روحانی و فراحیوانی او تشکیل می دهد؛ ولی اگر انسان خود را دیگری پنداشت، طبیعی است که هویت آن دیگری را، هویت خود می پندارد. به بیان قرآن، انسانهای از خود بیگانه، همواره حیوانیت را به جای خود واقعی خویش می نشانند و چون حیوانیت به جای انسانیت نشست دیگر چنین پنداشته می شود که هر چه هست همین جسم و تنعمات مادی است. پس انسان چیزی نیست جز همین جسم مادی و غرایز حیوانی، و جهان وی نیز چیزی جز جهان مادی نیست. در چنین شرایطی، انسان از خود بیگانه می گوید: «ما أظن الساعه قائمه»  گمان نمی کنم قیامتی در کار باشد. و می گوید: «ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر» زندگی جز همین دنیا نیست، که می میریم و زنده می شویم و چیزی جز روزگار، ما را هلاک نمی کند.
در اثر چنین بینشی، نیازهای چنین انسانی نیز نیازهای حیوانی می شود: خوراک، پوشاک و بهره مندی از دیگر لذایذ دنیوی: «والذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام»  (آنان که کافر شدند همانند چارپایان می خورند و از لذائذ دنیوی بهره می گیرند). چنانکه کمال او همین بهره وریهای مادی و کمالات دنیوی می شود و با رسیدن به همین لذایذ دنیوی فرحناک می شود: «و فرحوا بالحیاه الدنیا»


عدم بهره گیری از عقل و دل



کسی که دچار از خود بیگانگی می شود گاه شیطان، گاه حیوان، گاه موجود دیگری را خود می پندارد و تسلیم او می شود و خود را در همین دنیا و لذات آن خلاصه می کند. در نتیجه، ابزارهای شناخت عقلانی و قلبی انسانی خود را، مهر کرده و راههای شناخت حقیقت را بر خود می بندد.
«ذلک بأنهم استحبوا الحیاه الدنیا علی الآخره و أن الله لا یهدی القوم الکافرین * أولئک الذین طبع الله علی قلوبهم و سمعهم و أبصارهم و أولئک هم الغافلون»
زیرا آنان زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح داده و برگزیدند و خدا گروه کافران را هدایت نمی کند. آنان کسانی هستند که خدا بر دلها و گوش و چشمهایشان مهر نهاده و آنان خود، غافلانند.
این مهر بر قلب و گوش و چشمان نهادن، با انتخاب زندگی حیوانی و حرکت در آن مسیر حاصل می شود و اینها همه نتیجه ی انتخاب زندگی حیوانی است و به همین دلیل، چنین انسانی از حیوان پست تر است: «أولئک کالأنعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون»؛ زیرا حیوانات، حیوانیت را انتخاب نکرده اند بلکه حیوان خلق شده اند؛ حرکت آنها در مسیر حیوانیت، از خود بیگانگی نیست ولی انسان، که انسان خلق شده است، اگر حیوانیت را برگزید از خود بیگانه شده است:


از خود بیگانگی و توحید ناب



ممکن است گفته شود انسان مؤمن نیز خدا را بر خود حاکم می داند، خواست او را خواست خود می داند و هر چه او می گوید عمل می کند و نقطه ی اوج توحید و ایمان، سراپا تسلیم خدا شدن و به کلی خود را فراموش کردن است. پس انسان موحد هم از خود بیگانه است. ولی چنانکه قبلا اشاره شد انسان هویتی خدایی دارد که از او نشأت گرفته و به سوی او باز می گردد، حقیقت و هویت او عین ربط به خداست، و تسلیم خدا شدن عین باز یافتن خویش است. خدا اصل ماست و ما با تسلیم خدا شدن، اصل خویش را باز می یابیم.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
«انا لله و انا الیه راجعون» ما از آن خدائیم و به سوی خدا رهسپاریم. اگر خود را بیابیم خدا را می یابیم، اگر تسلیم او شدیم و خدا را یافتیم خود را یافته ایم. «در دو چشم من نشستی که از من من تری»
با این دید، حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هر کس خود را شناخت خدا را شناخت و آیه شریفه: «ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم» معنی و مفهوم جدیدی نیز می یابد.
این نکته نیز شایان اهمیت است که در برخی از آیات، از اهتمام دادن به خود نکوهش شده است؛ که مقصود، اهتمام به خود حیوانی و غفلت از آخرت و بد گمانی نسبت به وعده های خداوند است؛ مانند آیه شریفه:
«و طائفه قد أهتمهم أنفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیه» و گروهی در اندیشه (زندگی دنیوی و جان) خویشتن بودند و به خداوند گمان ناروا، گمانی متناسب با دوران جاهلیت داشتند.


از خود بیگانگی فرهنگی - اجتماعی (فقدان هویت اجتماعی)



از خود بیگانگی، هم فردی است و هم اجتماعی. آنچه گذشت، مربوط به از خود بیگانگی فردی بود، ولی گاه جامعه ای از خود بیگانه می شود و جامعه ای دیگر را خود می پندارد. در اینجا نیز، هویت جامعه ی دیگر را هویت خود می پندارد و جامعه ی دیگر را اصل قرار می دهد. تز کسانی (مانند تقی زاده) که می گفتند: راه پیشرفت جامعه ی ایرانی ما، آن است که سراپا فرنگی شویم؛ آن بود که جامعه ی ما را از خود بیگانه کنند. امثال او که به جامعه ی غرب اصالت می دهند، درد غرب را، درد جامعه خود و درمان غرب را درمان جامعه ی خود می پندارند. وقتی غرب مسأله ای را درد به شمار نیاورد، آنها می گویند این مهم نیست، زیرا در غرب هم چنین است بلکه باید چنین باشد و مقتضای یک جامعه ی پیشرفته این است و چنین مسأله ای نشان پیشرفت تلقی می شود.
وقتی سخن از مشکلات و مسائل اجتماعی و فرهنگی می رود، آنچه را در غرب به عنوان مشکل اجتماعی مطرح کرده اند، مشکل جامعه خود می پندارد و وقتی می خواهد معظلی را حل کند، به دنبال راه حلهای غربی می رود و آنها را دربست می پذیرد و ارائه می دهد. حتی اگر گفته شود شاید جامعه ی ما با جامعه ی غرب متفاوت باشد، می گوید: تاریخ را تکرار نکنید، آنها تجربه و خطا را انجام داده اند. نقش ارزشها، باور داشتها، سنت دینی و حتی سنت ملی را در شناخت جامعه، مسائل اجتماعی، بحرانها و راه حلها نادیده می گیرد.
جوامعی که دیگری را به جای خود می نشانند، در فرهنگ آن جامعه ی دیگر هضم می شوند؛ انتخاب و اقتباس نمی کنند، کپی می گیرند، فعال نیستند، منفعل محض هستند. اقتباس، جایی است که خودی فرض شود، فرهنگ خودی مطرح باشد، مقایسه ای صورت گیرد و بهترین انتخاب شود. ولی اگر جامعه ای از خود بیگانه شد، به فرهنگ خودی پشت پا می زند، همه را نادیده می گیرد و خود باخته می شود. یکی از کارهایی که جوامع استکباری می کنند همین است که یک جامعه را از خود بیگانه می کنند. وقتی جامعه ای از خود بیگانه شد، نیاز به تهاجم فرهنگی نیست. در حالت تفاهم فرهنگی هم، فرهنگ بیگانه کپی می شود.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:36 - 0 تشکر 524270

مسئله بحران هویت :

    یکی ازمسائل عمده ای که درسال های پس ازانقلاب شکوهمند اسلامی بویژه درسال های اخیرتوسط مسئولان وسیاست گذاران فرهنگی مطرح بوده، مسئله بحران هویت می باشد. این بحران، چالش ها وآسیب های جدی را درشکلگیری هویت اصیل اسلامی وایرانی جوانان به وجود آورده است. تقابل زندگی مدرن با سنتها، آن چنان روند شتاب آلودی به خود گرفته است که فرصت جایگزینی فرهنگی وشکل گرفتن ساختارها ونهادهای منطبق برمقتضیات زمانی وفرهنگ بومی را سلب کرده است. به گونه ای که افراد جامعه وبخصوص نوجوانان وجوانان، شرایط دشواری را ازلحاظ اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری تحمل می نمایند وبا نوعی نابهنجاری )Abnormality( ویا حتی بی هنجاری)Anomie( دست به گریبان هستند که نتیجه آن بروز بحران هویت است . گرایش به مدهای غربی، مصرف مواد مخدر، منفعل بودن، کم توجهی وکم علاقگی به مسائل دینی، ازخود بیگانگی نسبت به خود وپیرامون وهزاران مورد دیگر، ازمظاهرازخود بیگانگی ووجود بحران هویت دربین جوانان است. تمام این مسائل، مصداقی ازبحران هویت درمیان افراد جامعه وبه ویژه جوانان می باشد که می توان یکی ازدلایل به وجود آمدن چنین شرایطی را افزایش وبسط ارتباطات فراملی توسط وسایل ارتباط جمعی وبه وجود آمدن نوعی تضاد وتعارض درفرآیند فرهنگ پذیری وایجاد تعارض نقشها درافراد دانست. به نظراریکسون محقق اسکاندیناویایی، حل بحران هویت دربرابرسردرگمی نقش، عمده ترین تکلیف یک نوجوان است؛ زیرا زمانی که سایه یاس وناامیدی ازآینده ای مبهم برزندگی جوان گسترانیده شده باشد، بروز هررفتاری ازطرف وی قابل پیش بینی خواهد بود. نتیجه نهایی آن نیزغوطه ورشدن جوان دربحرانی است که ازآن به بحران هویت یاد می کنیم. شاید درگذشته با توجه با ساختارجوامع سنتی، هویت افراد به قبیله یا روستایی که درآن به دنیا آمده بودند، وابستگی بسیار داشت ، ولی با پیدایش آثار صنعتی شدن و نیز پیشرفت در عرصه ارتباطات ، نیازها و انتظارت جدیدی شکل گرفت که فرآیند شکل گیری هویت در جوانان را دگرگون ساخت . ناهماهنگی بین شتاب پیشرفت فناوری و تطابق افراد با تحولات جدید ، تعارض و در نتیجه بحران را در پی داشته است. متاسفانه عده کثیری ازجوانان بدون توجه به ارزشهای فکری و فرهنگی، دچارسردرگمی شده، خود وهویت اصیل خود را فراموش کرده اند. نشانه ها وشاخصه هایی که درزندگی فردی واجتماعی انسان نقش محوری داشته وارزشهای جوامع انسانی براساس آن تعریف وشناسایی می شوند را ازدست داده اند، اموری را به عنوان شاخصه ومعرف شخصیت وهویت خویش، اتخاذ کرده ومی کنند که ثبات واستقرارنداشته وهرروزرنگ عوض کرده، حالت تغییرودگرگونی دارند. متاسفانه برخی ازجوانانی که خود را فراموش کرده اند، فرهنگ بیگانه درتمام زوایای زندگی شان سایه افکنده است .

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:36 - 0 تشکر 524272

هویت وبحران هویت

    هویت درلغت یعنی هستی، وجود وحقیقت شیء یا شخص که مشتمل برصفات جوهری است وآنچه که موجب شناسایی یک شیء یا شخص می شود. دراصطلاح عبارت است ازمجموعه ویژگی ها ومشخصات فردی واجتماعی واحساسات واندیشه های مرتبط که فرد آنها را ازطریق توانایی کنش متقابل با خود وبا یافتن تصوراتی ازخود به دست می آورد ودرجواب سوال«من کیستم ؟» ارائه می دهد. به طورکلی، آگاهی فرد ازوجود خود یکی ازمشخصه های مهم هویت است. با توجه به ابعاد گسترده هویت، میتوانیم موضوعات متعدد را ازیکدیگرتفکیک نماییم: «هویت فردی» به مشخصاتی اشاره دارد که فرد به عنوان یک شخص منحصربه فرد ومتفاوت ازسایر افراد جامعه، آنها را به خود منتسب می کند. درهویت فردی، «من» درمقابل دیگران قرارمی گیرد وتفاوت هایی که فرد با دیگران دارد، آشکار می شود وباعث احساسات وعلایق خاصی درفرد می گردد. درکنارآن «هویت جنسی» قراردارد. «هویت اجتماعی» یک فرد به ویژگی ها واندیشه هایی اشاره می کند که فرد آنها را ازطریق اشتراک اجتماعی وعضویت درگروه ها ومقولات اجتماعی کسب می کند. این گروه ها ومقوله ها شامل نژاد، مذهب، قومیت، ملیت، جنسیت وغیره می شود. «هویت ملی» به مشخصات وویژگی هایی گفته می شود که یک جامعه را ازجوامع دیگرمتمایزکرده ودر جامعه نوعی انسجام کلی ایجاد می نماید. ازنظرعلوم اجتماعی زبان مشترک ، دین مشترک وآداب وسنن مشترک، عناصراصلی هویت ملی را تشکیل می دهد. «هویت فرهنگی» احساس تعلق به جامعه است، به طوری که دررفتارتاثیرگذاشته واعضای یک گروه را ازاعضای دیگرگروه ها متمایزمی نماید. به عبارت دیگر، هویت فرهنگی احساس همبستگی به جامعه وفرهنگ آن است ،به طوری که دررفتاراعضا تاثیرگذارد. فرد درمقابل هنجارها وارزش های جامعه خود احساس تعهد وتکلیف کرده، درامورمختلف آن مشارکت جسته وانتظارات جامعه را ازخود پاسخ می دهد. درتوضیح «هویت دینی» باید گفت که هویت هر کسی که درهرکجای عالم خاکی زندگی می کند، درچارچوب مفاهیم والای مذهبی باید جستجووارزیابی شده ومعنی پیدا کند. جوان برای هویت یابی خود، حضورجهان بینی ونقش آن را درزندگی فردی واجتماعی خود، مد نظرقرارداده، درنتیجه مسیرترقی و تکامل به سوی اهداف متعالی را درسرلوحه عملکرد روزانه خود قراردهد.
    با توجه به اصول وارزشهای دینی، انواع هویت ها به دودسته مطلوب ومذموم ، تقسیم می شوند. ویژگی هایی که درتعامل مستقیم با ارزشهای دینی قرارداشته باشند، مورد تائید ومطلوب است وباید درصدد تقویت وگسترش آن برآمد. اما موضوعاتی مانند دامن زدن به مسائل قومی ونژادی که درتضاد وتقابل با ارزشهای دینی، قراردارند، اعتباری نداشته وباید ریشه کن شود. با توجه به شناختی که ازهویت به دست آوردیم، می توانیم بحران هویت را با این عبارات تبیین کنیم. بحران هویت عبارت است ازناتوانایی نوجوان وجوان درقبول نقشی که جامعه ازاوانتظاردارد. بحران هویت، بحران شخصیت وروحیات را به همراه خواهد داشت. این بحران غالبا با حس ازخود بیگانگی شدید، فقدان قدرت ونا امنی همراه است. بحران هویت نوعی اختلال وازخود بیگانگی است که فرد با خود، دیگران وجامعه دارد. بحران هویت شخص را درارتباطات فردی واجتماعی دچاربیگانگی می سازد. دراین هنگام فرد به شیئی تبدیل می شود که قدرت ارزیابی ازخویشتن خویش وارتباط متقابل با اجتماع را ازدست داده ودیگرنمی تواند جایگاه ومنزلت خود را دقیقا ارزیابی نماید ونمی داند چه پیوندهایی رشته ارتباطی اورا به خود وجهان خارج(جامعه) متعلق می سازد؟ نمی داند چه نقش ها ووظایفی درقبال خود وجامعه دارد؟ ودرنهایت نسبت خود را با گذشته، حال وآینده به درستی تشخیص نمی دهد ونمی شناسد. درجامعه شناسی، بحران هویت به معنای گسستن انسان ازجامعه، خانواده، قوم، تاریخ، فرهنگ، واحد اجتماعی مربوطه وبسیاری ازمولفه ها وشاخص های هویتی است. درروان شناسی، بیگانه شدن انسان با خویشتن خویش را معنی می دهد ودرسطح ملی به معنای بیگانه شدن انسان با واحد اجتماعی مربوطه می باشد. دردین که هویت واقعی ومحور اصیل زندگی درست را قرارگرفتن درصراط الهی می داند ، بحران هویت به معنای بیگانه شدن وغفلت ازخداوند است .

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:37 - 0 تشکر 524273

دوره نوجوانی :

    ازآنجا که بحران هویت ازسال های نوجوانی آغاز می شود، لذا شناخت شاخصه های اساسی این دوره بسیاربا اهمیت است. برخی دوره جوانی را دوران پختگی یا مرحله ای که استعدادها وتوانایی های بالقوه آدمی به رشد کامل می رسند، می نامند و معتقدند فرآیندهای اساسی که درحصول پختگی هیجانی دخالت دارد، عبارتند از: حصول عدم وابستگی واعتماد به نفس، هدایت نیازهای زیست ساختاری وتظاهرات هیجانی به راه های قابل قبول ازنظرجامعه، دارا بودن برداشت روشنی ازواقعیت ها ومخدوش نکردن آن با خیال پروری یا تفکرات رویایی درضمن داشتن تخیلات، دستیابی به تعادلی بین دادن وگرفتن، کنترل پرخاشگری، مشخصشدن اهداف معقول درمحدوده فرصت ها و ظرفیت های فرد، برخورداری ازقابلیت انعطاف وانطباق لازم جهت برخورد با الزامات موقعیت های جدید، داشتن برداشت صحیح ازتوانایی ها وناتوانی های خود، درنظرگرفتن وارضای صحیح نیازهای لذت جویانه هرزمان درارتباط با نیازهای آینده. با تغییرات زیست ساختاری درسنین نوجوانی، حس کنجکاوی و ارزیابی پیرامون درافراد وارد مرحله جدیدی گردیده ودرواقع توام با تحول جسمی، درمسائل شناختی وروانی نوجوان نیزشاهد تحولات پیچیده ای هستیم . درهریک ازمراحل رشد، تغییراتی درابعاد جسمی، عاطفی، ادراکی واجتماعی پدید می آید. ولی این تغییرات دردوره نوجوانی اساسی بوده وویژگی های خاص خود را دارد. علاوه برآن منجربه پدید آمدن شکل خاصی ازآگاهی فرد نسبت به خویشتن می گردد. چون این تحولات دردوره نوجوانی به ظرفیت نهایی خود می رسد، شناخت فرد ازخویشتن نیزدرقالب نقطه نظرات، اعتقادات، ارزشها ، عکس العمل ها ونحوه یکپارچه شدن با جامعه، ماهیتی می سازد که به هویت تعبیر می شود. رسیدن به هویت دردوره نوجوانی، به نحوه حل تضادهای نوجوانی بستگی دارد. دراوایل نوجوانی، تعارضات وتضادهای نوجوان درعالم تخیل ودورازواقعیت حل وفصل می شود، اما نوجوان خیلی زود می فهمد که این راه چندان مفید نیست، لذا به سازوکارهای دیگری همچون همانندسازی وگرایش به سوی همسالان متمایل می گردد. عدم موفقیت نوجوان در کسب یک هویت فردی وایفای نقشهای متفاوت، اعم ازاینکه دراثرتجارب نامطلوب کودکی یا شرایط نامناسب فعلی اوباشد، بحرانی ایجاد می کند که اریک اریکسون درسال1902 ، آن را بحران هویت )Identity Crisis( نامید . نوجوان دراین بحران ممکن است به هویتی برسد که با آنچه والدین وجامعه برای وی درنظرگرفته اند، متفاوت است. بحران هویت ناشی ازعوامل متعدد درگذشته فرد است. این عوامل ازابتدای کودکی تا دوره نجوانی را دربرمی گیرد. ازبین عوامل متعدد می توان به عوامل محبت، نیازبه امنیت، کیفیت همانندسازی وتاثیرخرده فرهنگ ها اشاره کرد. درمقابل این عوامل، برخی هم به شرایط نامناسب زندگی نوجوان اشاره می کنند. بویژه درزمینه نابسامانی های فعلی نسل نوجوان معتقدند که نوجوانان این نسل ازجهات گوناگون با نوجوانان نسل پیش متفاوتند. طبیعی است که این تفاوت ناشی ازتغییردرپدیده های ارثی وژنتیکی نیست ، بلکه تحت تاثیرفرهنگ وتحولات جامعه می باشد. یکی ازتفاوتهای فرهنگی کاملامشخص دونسل، تغییردرسطح دانش، مهارتها وفناوری است. نوجوان امروزی ازدانش ومهارت های بیشتری برخورداراست تا نسلهای پیشین، اما متقابلاوضع آنها بهترازنسل پیش نیست. دوران نوجوانی دوران هویت یابی افراد است. اگرنهادهای جامعه پذیری مانند خانواده ومدرسه بتوانند بیش ازپیش کارکرد خود را به درستی ایفا کنند وبسترمناسب را برای هویت بخشی به نوجوانان مهیا کنند، فرد دچاربحران هویت نخواهد شد.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:38 - 0 تشکر 524274

شاخص های بحران هویت :

    بحران هویت دارای شاخص های متعددی است که عبارتند از: فقدان تعادل روحی وروانی - کسانی که دچار بحران هویت شده و ازخود بیگانه می گردند، ثبات وتعادل روحی وروانی خویش را ازدست می دهند، چرا که اولافرهنگ وهویتی که انسان خود باخته ازدیگران تقلید می نماید، ممکن است با ساختاروجودی اوسازگاری نداشته باشد ویا درجامعه بین دوستان وآشنایان منفورواقع شده وازاین ناحیه آسیبهای روحی وروانی متوجه اوشده وتعادل اورا برهم زند. ثانیا با توجه به تنوع فرهنگ ها، انسانی که ثبات نداشته ودچارخود باختگی شود، هرچند وقت یک باررنگ عوض کرده وهویت جدیدی به خود می گیرد. احساس بی قدرتی - حالتی که فرد احساس بی اختیاری نموده وقادربه تحت تاثیرقراردادن محیط اجتماعی خود نیست.
  احساس پوچی؛ احساسی که شخص تصورمیکند برای رفتارها وباورهای خود خطوط راهنمایی دراختیار ندارد. درواقع کسی که دچارپوچی شده، انتظارچندانی ازرضایت بخش بودن رفتارآینده ندارد . احساس بی معیاری؛ دراین حالت فرد احساس می کند برای رسیدن به اهداف ارزنده خود به ابزارهای نامتعارف وحتی نامشروع نیازدارد وبرای رسیدن به اهداف وتامین نیازهایی که جامعه دراوبه وجود آورده است، دست به تلاش زده وراه هایی را برای رسیدن به اهدافش انتخاب می کند که جامعه آنها را تائید نمی کند. دراین حالت چون فرد نمی تواند ازطریق مشروع به خواسته هایش برسد، ممکن است مشکل را درخود ببیند ودست به خودکشی زده، یا به مواد مخدرپناه ببرد. جامعه گریزی ؛حالتی است که فرد احساس می کند با ارزش ها وهنجارهای جامعه بیگانه شده است. چنین فردی اعتقادی به شیوه کارکرد جامعه، روابط واهداف خرد وکلان حاکم برآن ندارد وچون فعالانه نمی تواند این روابط واهداف را نفی کند، با گوشه نشینی وانزوا، خود را ازگزند جامعه به حاشیه می کشاند. بسیاری ازمبتلایان به الکل ومواد مخدراین حالت را تجربه می نمایند.
   جدایی ازخویشتن؛ حالتی که فرد ازخود بیگانه شده ونسبت به احساس واقعی، علاقه وباورهای خویش بیگانه می شود. نداشتن هدف ومعیار؛ افرادی که گرفتارمعضل بحران هویت وخود باختگی می شوند، درزندگی فردی واجتماعی مقصد ومقصود را گم کرده اند. برای چنین انسان های سرگشته وحیرانی، سایرین متناسب با اهداف خاص خودشان شخصیت وهویت تعیین کرده وبه آنان الگووسرمشق می دهند واغلب استثمارش می نمایند. اصالت دادن به غیر؛ کسانی که هویت خود را ازدست داده، خود و ارزش های ملی ومکتبی خویش را فراموش می کنند درتحلیل وارزیابی ها وتشخیص واحساس درد وگرفتاری وتجویزنسخه و داروی درمان، بیگانگان را ملاک ومعیارقرارمی دهند وبرای رفع نابسامانی ها، توسعه، پیشرفت وآبادانی ، راه وروش ظاهری دیگران را تقلید کرده وازآن پیروی می کنند وبراساس آن قضاوت وداوری می نماید.

پنج شنبه 2/6/1391 - 8:38 - 0 تشکر 524275

پیامدهای بحران هویت :

    آسیب های فردی واجتماعی فراوانی ازبحران هویت درجوانان ناشی می شود. درصورتی که جوانی دچاراین بحران گردد، نسبت به قابلیت های خود نیزدچارتردید شده ویک احساس تحقیرنسبت به خود می یابد. ممکن است برای فرارازاین بحران به مواد مخدرویا روانگردان روی بیاورد. برای تشکیل خانواده وانتخاب همسر، ازمعیارهایی استفاده می کند که احتمالادرآینده ای نه چندان دوروی را دچارمشکل خواهد نمود. افزایش آمارطلاق درسال های نخست ازدواج ازهمین امرناشی می گردد. به تبع فروپاشیدن کانون خانواده، این بحران برای طرفین وخصوصا فرزندان طلاق بیشترشده ودرنتیجه آسیب پذیری نسل بعد را محتمل ترمی کند. چرا که فرزند قربانی طلاق درک کاملی ازنقش خانواده وکارکردهای آن نخواهد داشت. فوری ترین نتیجه بحران هویت وازخود بیگانگی، ازبین رفتن وسیع مشروعیت گروه های مرجع، نخبگان ونهادهای حاکم است. نوجوانان وجوانان به دلیل داشتن روحیات لطیفی که ازویژگی های این دوران است، درمعرض چنین حالاتی هستند. به طورکلی بحران هویت نه تنها خود یکی ازآسیب های اجتماعی است، بلکه دارای پیامدهای منفی بسیاری نیزمی باشد که عبارتند از: آسیب هایی ازقبیل اعتیاد، طلاق، بزهکاری وانواع انحرافات اجتماعی؛ ازاین جهت که سیستم کنترل درونی (فردی) وسیستم کنترل بیرونی (اجتماعی) دچاراضمحلال شده وفرد دچاریک نوع ناهنجاری ویا حتی بی هنجاری می گردد. همچنین بحران فرارمغزها، بیکاری ،مشکلات آموزشی (ازآن روی که شخص را به لحاظ درونی مضمحل کرده وبی هدفی، رخوت ،سستی وانزوا را براومستولی می سازد)، بحران مهاجرت وحتی مسائل زیست محیطی (ازآنجایی که محیط پیرامون افراد را با مشکل مواجه کرده، امنیت روانی شخص را دچاراضمحلال می نماید) ازآثاروعواقب بحران هویت می باشد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.